شناسه خبر : 35119 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

به روش اتریشی

هزینه-فرصت از باتیستا تا ویزر

سیدمحمدامین طباطبایی: هزینه-فرصت مفهومی است که در یک قرن اخیر به یکی از بدیهیات ادبیات علم اقتصاد بدل شده است. هرچند این مفهوم برآمده از چارچوب کلی اقتصاد است،‌ اما بیش از همه می‌تواند در بستر زندگی فردی افراد به‌کار گرفته شود. از همین‌رو است که یکی از اساسی‌ترین تلاش‌های اقتصاددانان طی دهه‌ها برای پاسخ دادن به این سوال بوده که ذهن انسان چگونه و بر مبنای چه چیزی برای یک مفهوم، مساله یا حتی دارایی ارزش قائل می‌شود. به عبارت دیگر مبنای ارزشمندی انتخاب‌ها و ارجحیت هر کدام بر دیگری چیست.

یکی از مکاتبی که تلاش داشت به این سوال پاسخ بدهد مکتب اقتصاد اتریشی بود که کارل منگر را می‌توان پایه‌گذار آن دانست. او با نظریه خود به نام ارزش بر پایه مبانی ذهن‌گرایی روش‌شناسانه در کسوت یک انقلابی مارژینالیستی ظهور کرد اما اندکی بعدتر با مطرح ساختن نظریه عمومی خود درباره کنش انسانی، موفق شد مساله اقتصادی انسان‌ها را از آنچه نئوکلاسیک‌ها تخصیص بهینه منابع محدود می‌دانستند، فراتر ببرد.

این نکته از این جهت مهم است که جایگاه این مکتب را در میان ادبیات رایج علم اقتصاد بهتر درک کنیم. می‌توان از منظر تاریخ عقاید اقتصادی گفت مارژینالیست‌ها همان اصول کلاسیک‌ها را در زمینه آزادی و رقابت و منافع شخصی پذیرفته بودند اما در واقع اصل مطلوبیت را جایگزین نظریه ارزش-کار کرده بودند. از سوی دیگر برخلاف کلاسیک‌ها که عامل تعیین قیمت را در نیروی کار می‌دیدند، این امر را در طرف تقاضا جست‌وجو می‌کردند.

این گروه آموزه کلاسیک‌ها را با نظریه مطلوبیت نهایی ارتباط دادند. نهایی‌گرایان عمدتاً به منافع و هزینه‌های مربوط به آخرین واحدهای نهاده‌ها، کالاها و پول‌ها می‌اندیشیدند. از سوی دیگر می‌توان گفت نئوکلاسیک‌ها حاوی اندیشه تکامل‌یافته نهایی‌گرایان هستند. به نظر می‌رسد نئوکلاسیک‌ها در مورد نگرش مطلوبیت‌گرایانه همان سنت مارژینالیست‌ها را حفظ کرده‌اند. این سنت عبارت از بیشینه کردن تابع هدف، با توجه به قیود یا همان کمیابی منابع و لزوم تخصیص بهینه آنها برای تامین نیازهای نامحدود است.

 

ذره‌بین اتریشی

اصولاً منگر ضمن پذیرش اصول بنیادین اقتصاد کلاسیک و اصول فردگرایی از منظر روش‌شناسی، تصویری از اقتصاد ارائه کرد که مبنایش انتخاب و رجحان افراد بود. هرچند بسیاری از استدلال‌های اصلی اقتصاد نئوکلاسیک را می‌توان از مکتوبات منگر دریافت کرد ولی توجه به آرای او درباره وجود و نحوه عملکرد نهادهای خودانگیخته و همچنین اهمیت «فرآیند تعادلی» به جای نقطه تعادل حکایت از خلاقیت منحصربه‌فرد او در نظریه‌پردازی در زمان خود دارد. او همچنین از منظر نظریه شناخت و چگونگی کارکرد ذهن نیز به مساله ارزش نگریست. منگر احتمالاً علاوه بر نبوغ در نظریه‌پردازی از جهت اثرگذاری بر پرورش شاگردان خلاق و اثرگذار نیز توانا و البته خوش‌اقبال بوده است به‌طوری که اندیشه‌ها و ایده‌های او پس از خودش با تلاش دو دانشجوی مستعد او به نام‌های یوجین فون بوم باورک و فردریش فون ویزر گسترش یافت. یوجین فون بوم باورک، در واقع رویکرد منگر را در تعیین نرخ بهره و سرمایه به‌کار بست و از «رجحان زمانی» سخن گفت. او معتقد بود افراد ترجیح می‌دهند آنچه لازم دارند را به‌ جای آینده، اکنون داشته باشند و اساساً مصرف حال از مطلوبیت بیشتری برای افراد برخوردار است. مثلاً به همین دلیل است که افراد تمایل دارند وام بگیرند و بهره بپردازند تا بتوانند چنین کاری را در زمان حال انجام بدهند. روی دیگر این است که کسانی که بخشی از پول خود را به صورت وام به دیگری می‌دهند، آنها هم به خاطر تاخیر انداختن مصرف خود، خواهان دریافت بهره هستند.

فردریش فون ویزر، دیگر شاگرد منگر نیز همین رویکرد را برای بررسی مفهوم هزینه به‌کار گرفت. در واقع او بینشی را به مکتب اقتصاد اتریشی اضافه کرد که امروزه این مکتب را با آن می‌شناسیم به این معنی که هزینه در تفکر اقتصادی این مکتب همان هزینه-فرصت است. به عبارت بهتر، آنچه از نظر اقتصاددانی چون ویزر در هنگام سروکار داشتن با هزینه اهمیت دارد، فرصت‌های از‌دست‌‌رفته است که به صورت هزینه چیزی که می‌توانستیم داشته باشیم اما در اثر انتخابی دیگر نتوانستیم از آن بهره‌مند شویم خود را نشان می‌دهد. او در کتاب معروف خود با نام «ارزش طبیعی» سعی داشت مفاهیم ضمنی نظریه ارزش منگر را گسترش دهد. درواقع می‌توان گفت ویزر با طرح نظریه هزینه-فرصت قرائتی جدید از قانون مطلوبیت ارائه داد.

 

ردپای ویزر

در واقع ویزر که ابتدا در دانشگاه وین حقوق خوانده بود، بعدتر به اقتصاد سیاسی علاقه‌مند شد و توانست در رشته اقتصاد سیاسی در دانشگاه هایدلبرگ آلمان تحصیل کند. به این ترتیب همراه برادر همسرش یوجین بوم باورک تحصیل در رشته اقتصاد سیاسی را آغاز کرد. این دو متفکر که پیشتر از نقش هر کدام در توسعه نظریات منگر سخن گفته شد، شیفته نظریات منگر شدند حتی با وجود اینکه هیچ‌گاه در کلاس‌های تدریس منگر شرکت نکردند ولی مطالعه کتاب‌های تالیف‌شده از سوی منگر تحول بزرگی در دیدگاه‌های آنها ایجاد کرد. واضح است که منگر در آن روزها اقتصاددان سرشناسی بود اما بوم باورک و فون ویزر هم در سال‌های بعد به اقتصاددانان برجسته‌ای تبدیل شدند و دیدگاه‌های اثرگذاری در عرصه‌های مختلف اقتصادی ارائه دادند.

منگر پس از دریافت مدرک دکترای رشته اقتصاد در سال 1884 به نگارش و تدریس ادامه داد و اولین دانشگاهی که او را به عنوان استادیار پذیرفت دانشگاه چارلز پراگ بود. او تا سال 1903 میلادی در آن دانشگاه به تدریس ادامه داد و موفق شد جانشین منگر بعد از بازنشستگی او به عنوان رئیس گروه اقتصاد این دانشگاه شود.

یکی از مهم‌ترین نکات و بینش‌هایی که منگر به علم اقتصاد زمان خود اضافه کرد این باور بود که علوم اجتماعی و اقتصاد دو حوزه بسیار مرتبط هستند که نمی‌توان بدون توجه به یکی از اینها به تشریح دیگری پرداخت. درواقع او سه دهه پایانی عمر خود را به مطالعه این علوم و ارتباط تنگاتنگ آنها با علم اقتصاد اختصاص داد. به عبارت بهتر همان‌طور که منگر با نظریه شناخت و وارد کردن مفاهیم روانشناختی در علم اقتصاد و منطق انتخاب، پیشتاز بود ویزر با نگارش کتابی با عنوان «اقتصاد اجتماعی» سعی در توضیح این مسائل داشت. البته این پایان کار نبود و اکثر توفیقات او در سال‌های ابتدایی قرن بیستم باعث معروفیت هرچه بیشتر او شد. شاید مهم‌ترین ابداع او را بتوان تشریح جزئیات و مبنایی جدید برای مفهوم هزینه-فرصت دانست. درواقع او در سال‌های دهه دوم قرن بیستم میلادی نظریه‌های اقتصادی متفاوتی ارائه داد که هر یک انقلابی را در علم اقتصاد ایجاد کرد.

 

ابداع هزینه-فرصت

همان‌طور که اشاره شد، ویزر تحت ‌تاثیر پژوهش‌های انجام‌شده از سوی منگر نظریه پولی و حجم پول را توسعه داد و سپس نظریه هزینه جایگزین یا هزینه-‌فرصت را مطرح کرد که به دنبال مطالعات او در حوزه علوم اجتماعی مطرح شده بود. به‌طور دقیق‌تر این نظریه در سال 1914 میلادی مطرح شد و برای اولین‌بار بود که لفظ هزینه-فرصت در متون اقتصادی عنوان شده بود و بنابراین این لغت را می‌توان به او نسبت داد.

ویزر در ادامه بحث هزینه-فرصت به مفاهیم دیگری همچون مطلوبیت نیز پرداخت. به‌طور مشخص او درباره نظریه مطلوبیت نهایی بحث کرد. در آن زمان این بحث تحت تاثیر دو اقتصاددان برجسته دیگر یعنی لئون والراس و ویلفرد پارتو ارائه شده بود که هر دو تحت ‌تاثیر مکتب لوزان بودند. این تشریح و دقت تا جایی پیش رفت که تعلق ویزر به مکتب اتریش برای برخی اقتصاددانان محل بحث باشد. حتی برخی در حالتی افراطی‌تر، او را اقتصاددان آزاد می‌دانستند. اما آنچه از شواهد و قرائن برمی‌آید تاثیرپذیری ویزر از منگر و بسط نظریات او را تایید می‌کند بنابراین شاید به سختی بتوان چنین ادعایی کرد.

حال که سخن از هزینه-فرصت و بن‌مایه آن به میان آمد، باید اندکی به مبانی اصلی این نظریه پرداخت و دید که از کدام بستر سرچشمه می‌گیرد.

اگر اندکی به عقب بازگردیم مفهوم چیزی را که امروزه به نام هزینه-فرصت می‌شناسیم اولین‌بار سال 1848 فردریک باتیستا، در مقاله «آنچه دیده می‌شود و آنچه دیده نمی‌شود» تشریح کرد. او و البته بعدتر به‌طور دقیق‌تر فردریش فون ویزر چنین استدلال کرد که در واقع وقتی منابع محدود باشد، هزینه-فرصت یک انتخاب یعنی ارزش بهترین گزینه‌ای که در صورت انتخاب گزینه، از دست می‌رود.

برای مثال تصور کنید بهترین انتخاب انجام شده باشد، در این حالت هزینه این انتخاب، فایده یا منفعتی است که می‌توانستیم از گزینه دومی که انتخاب نشده، به دست آوریم. به عبارت بهتر هر گزینه هزینه‌ای دارد و آن هم منفعت بالقوه گزینه‌ای است که انتخاب نشده است.

نیازی به تاکید نیست که هزینه-فرصت یکی از کلیدی‌ترین مفاهیم علم اقتصاد است و دلیل این امر هم این است که رابطه میان انتخاب و منابع را تعیین می‌کند. کارایی‌ای که این مفهوم چه در جنبه زندگی شخصی، چه سازمانی و چه حکمرانی دارد از این‌رو است که سبب می‌شود منابع به کاراترین شکل ممکن صرف شوند و هزینه و فایده هر انتخاب به خوبی شفاف شود.

 

نمونه‌های عینی

در ادامه مثال‌های ملموس‌تری هم می‌توان زد. در یک دید کلی، می‌توان گفت امیال و انتخاب‌های انسان تحت تاثیر منابعی است که بر آنها اختیار و کنترل دارد. این منابع می‌توانند زمان، پول، توانایی، انرژی یا هر چیز دیگری باشند. از همین‌رو هریک از منابعی که ما برای انجام فعالیتی به کار می‌گیریم، استفاده جایگزینی نیز دارد. مشخص‌ترین و واضح‌ترین مثال در این زمینه، زمان است. درواقع زمان منبع کمیابی است که مردم از آن در فعالیت‌های گوناگونی که هرروزه انجام می‌دهند، استفاده می‌کنند؛ برای مثال از زمان تعطیلات آخر هفته، برای انجام سفرهای تفریحی یا شرکت در مهمانی استفاده می‌کنند؛ به این معنا که وقتشان «کمیاب» است. این کمیابی طبق همان تعریفی که از ادبیات اقتصادی برمی‌آید در اینجا مورد استفاده قرار می‌گیرد. حال مساله از جایی پررنگ می‌شود که افراد درمی‌یابند امکان انجام هردو فعالیت را به‌طور همزمان ندارند و ناچارند انتخاب کنند که وقت آنها یا در سفر یا در مهمانی صرف شود و آخر هفته صرفاً می‌تواند برای یکی صرف شود. در ضمن مفهوم و کارکرد هزینه-فرصت می‌تواند در تولید، مصرف و... ظهور و بروز پیدا کند. مثلاً هزینه-فرصت تعمیر خانه توسط خود فرد، یعنی زمان ازدست‌رفته‌ای که می‌توانست مثلاً به مسافرت رود. به منظور داشتن تصویر بهتری از هزینه-فرصت تولید، می‌توان مثالی از حوزه کشاورزی زد. تصور کنید کشاورزی می‌خواهد در زمین خود محصولی کاشت و برداشت کند.

او با این تصمیم مواجه است که باید گندم بکارد یا جو. اینکه به دلیل محدودیت زمین ناچار است تنها بخشی از زمین را به هر محصول اختصاص دهد او را وادار می‌کند در محاسبات خود نیمه دیگر را که می‌توانست بازهم به یکی از دو بذر اختصاص دهد هزینه-فرصت دیگری بداند.

نمونه دیگر برای توضیح این ناچاری طبیعی در انتخاب، کم‌دسترسی به منابع مالی کافی یا اساساً کمیابی منابع مالی است. می‌دانیم که افراد پول خود را برای مصارف گوناگونی خرج می‌کنند؛ مثلاً از بودجه محدود خود در سفر، یا برای خوردن شام بیرون از منزل، یا برای خرید پوشاک نو و... استفاده می‌کنند.

نکته مهم این است که ذهن انسان از چه سازوکاری به رجحان‌بندی و رتبه‌بندی این انتخاب‌ها می‌رسد. این‌طور به نظر می‌رسد که انسان در فرآیند رسیدن به یک انتخاب، بهترین شیوه ممکن را برای رسیدن به آن در نظر می‌گیرد. یا به عبارت دیگر افراد از میان انتخاب‌های گوناگونی که با استفاده از پول و زمانشان در اختیار دارند، معمولاً انتخابی را برمی‌گزینند که کمترین «هزینه-فرصت» را دربر داشته باشد.

فارغ از بعد فردی، هزینه-فرصت را می‌توان در چارچوب نظام و ترتیبات بازارها نیز دید. مثال ساده این امر تصمیم‌گیری یک بنگاه است. در واقع یک بنگاه زمانی تصمیم به فعالیت در یک بازار می‌گیرد که سود حاصل‌شده از این بازار حداقل به میزان حداکثر سودی باشد که بتوان از بازارهای دیگر کسب کرد. به همین دلیل است که گفته می‌شود در شرایطی که همه بازارها در حالت رقابت کامل باشند، هزینه-فرصت همه بازارها با هم برابر می‌شود و فرقی نمی‌کند که بنگاهی که می‌خواهد شروع به فعالیت کند در کدام بازار سرمایه‌گذاری کند. روایت دیگر این مفهوم این است که در تعادل بلندمدت هیچ سود اقتصادی فراتر از میزان مشخص سود یا جمع سودی که تمامی بازارها به بنگاه‌ها می‌دهند، وجود ندارد و فایده یا عایدی هر بازار دقیقاً برابر است با هزینه-فرصت مشارکت در آن بازار. از طرف دیگر، هرچه به بازار انحصار کامل نزدیک می‌شویم سود اقتصادی که منحصراً بتواند در اختیار یک بنگاه خاص قرار گیرد بیشتر و بیشتر نمود می‌یابد. از همین روست که گفته می‌شود بنگاه‌های حاضر در یک بازار انحصاری قدرت یا توان تعیین و اثرگذاری بر قیمت را دارند.

 

روی دیگر سکه

یک طبقه‌بندی دیگر برای هزینه-فرصت که تصویر مکملی از واقعیت ارائه می‌دهد تقسیم آن به هزینه-فرصت آشکار یا ضمنی است، این بدین معنی است که برای مثال اگر فردی بخواهد برای کارخانه خود تجهیزات بخرد، منفعتی که از گزینه دوم خود، استفاده از مبلغ خرید می‌برد، هزینه-فرصت آشکار است. از سوی دیگر هنگامی که فرد از قبل مالک تجهیزات باشد، می‌توان استدلال کرد که نگهداری این تجهیزات دارای هزینه-فرصت ضمنی است، چراکه او می‌توانست با فروش آنها و استفاده از درآمد حاصل از آن، در جای دیگر کسب درآمد کند.

واضح است که مفهوم هزینه-فرصت تنها شامل هزینه پولی و مالی نمی‌شود، بلکه تمامی عواید مادی و معنوی را می‌توان در این چارچوب در تحلیل وارد کرد. زمان ازدست‌رفته، تولید محقق‌نشده یا هر چیز دیگری که اساساً بتواند برای انسان مطلوبیت ایجاد کند می‌تواند شاخصی برای تعیین هزینه-فرصت باشد.

 

رجحان زمانی و انتخاب شخصی

حتی در حوزه انتخاب‌های شخصی نیز می‌توان این مساله را بررسی کرد. برای مثال فردی را در نظر بگیرید که پزشکان به او گفته‌اند به خاطر بیماری قند مجبور به قطع پای خود است. هزینه-فرصت قطع پای او در این صورت برابر است با داشتن پا تا زمانی که بیماری قند، به زندگی بیمار پایان دهد. واضح است که این منفعت بسیار بیشتر است از هزینه عدم بهره‌مندی از پا و ادامه حیات دادن. بنابراین در چنین شرایطی عقل سلیم حکم می‌کند که بیمار پای خود را قطع کند تا بتواند زنده بماند.

این تنها یک مثال مشخص بود که در آن امکان برآورد و تحلیل و سبک‌سنگین کردن هزینه‌ها و منافع تقریباً واضح به نظر می‌آمد. اما الزاماً همیشه این‌گونه نیست و حتی می‌توان گفت هزینه-فرصت از فردی به فرد دیگر متفاوت است چراکه به توانایی‌ها و امکانات افراد نیز بازمی‌گردد. افراد باید منفعتی را در زمره هزینه-فرصت خود لحاظ کنند که توانایی بالفعل انجام آن را دارند. مثال مشخص این امر هنگامی است که فردی می‌خواهد در دانشگاه ادامه تحصیل دهد؛ در این حالت هزینه-فرصت او، ساعاتی است که باید در دانشگاه باشد و درس بخواند در حالی که می‌توانست به جای اینکه در دانشگاه باشد، سر کار برود و درآمد داشته باشد. او در صورتی این هزینه-فایده را انجام می‌دهد که واقعاً شغل مورد نظر خود را سراغ داشته باشد. اما هنگامی که مطلوبیت شغل‌های فعلی کمتر از حالتی است که او حاضر است آن را بپذیرد بنابراین تصمیم می‌گیرد به تحصیل ادامه دهد و به این هزینه به چشم سرمایه‌گذاری نگاه کند. به عبارت بهتر او زمانی تصمیم به ادامه تحصیل می‌گیرد که حداکثر درآمدی را که اکنون می‌تواند به دست آورد به عنوان هزینه-فرصت کمتر از داشتن مدرک بالاتر و البته ارزش فعلی حقوق آتی بداند که با مدرکش می‌تواند کسب کند.

 مساله رجحان زمانی و مطلوبیت بالاتر در زمان حال را نیز اگر در نظر بگیریم می‌توان چنین استدلال کرد که اگر فردی نرخ تنزیل کوچکی نسبت به درآمدهای آتی داشته باشد یا آنکه ارزش مدرک تحصیلی برایش بسیار بالا باشد، هزینه-فرصت تحصیل برایش کم خواهد بود و تصمیم به ادامه تحصیل می‌گیرد، اما ممکن است فرد دیگر کاملاً رجحان متفاوتی داشته باشد.

از همین‌رو می‌توان گفت مساله هزینه-فرصت یک مساله تک‌بعدی نیست و محاسبه هزینه‌ها و منافع و به‌تبع آن احتساب هزینه-فرصت، از موقعیتی به موقعیت دیگر متفاوت است. اما در کل تاثیری که اقتصاددانی چون ویزر بر توسعه درک ما از این مفهوم نهادند غیرقابل انکار است.

دراین پرونده بخوانید ...