شناسه خبر : 22076 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

رسانه‌ها می‌توانند عامل و مانع توسعه باشند

بررسی نقش توسعه‌بخشی رسانه‌ها در گفت‌وگو با محمدمهدی فرقانی

دست‌کم 60 سال است که از طرح نخستین نظریه ارتباطات توسعه می‌گذرد اما با ظهور و گسترش بی‌سابقه رسانه‌های مدرن، به نظر می‌رسد نقش ارتباطات در توسعه‌بخشی جوامع پررنگ‌تر از قبل شده است.

رسانه‌ها می‌توانند عامل و مانع توسعه باشند

دست‌کم 60 سال است که از طرح نخستین نظریه ارتباطات توسعه می‌گذرد اما با ظهور و گسترش بی‌سابقه رسانه‌های مدرن، به نظر می‌رسد نقش ارتباطات در توسعه‌بخشی جوامع پررنگ‌تر از قبل شده است. دکتر محمدمهدی فرقانی، عضو هیات علمی دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است اگر رسانه‌ها و دست‌اندرکاران آنها توسعه نیافته باشند می‌توانند خلاف جریان توسعه حرکت کنند و حتی به مانع آن تبدیل شوند. وی روزنامه‌نگاری توسعه‌یافته را روزنامه‌نگاری می‌داند که آزاد، مستقل و متکثر است و در پیشبرد آزادی بیان نیز، نقش‌آفرینی جدی دارد. رئیس دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی تاکید می‌کند برای رسیدن به یک نظام ارتباطی و رسانه‌ای توسعه‌بخش، ضمن حفظ استقلال، آزادی و امنیت روزنامه‌نگاران به سه‌گانه دولت، جامعه و رسانه‌هایی نیاز است که هر سه توسعه یافته باشند.

* * *

چه رابطه و نسبتی میان ارتباطات و توسعه وجود دارد؟ و آیا این نسبت در حضور تکنولوژی‌های نوین ارتباطاتی و اطلاعاتی تغییر پیدا کرده است؟

در مورد رابطه ارتباطات و توسعه، بحث‌های نظری مفصلی در دنیا شکل گرفته است. شاید بشود آغاز این بحث‌ها را به نظریه‌پردازی «دانیل لرنر» در حوزه توسعه نسبت داد. به نظر من نظریه لرنر، که برای اولین بار نقش وسایل ارتباط جمعی را در جلب مشارکت عمومی در فرآیند توسعه یادآوری کرد با همه انتقادهایی که بعدها به آن وارد شد، هنوز هم یک نظریه بسیار مهم و قابل اعتناست که نوآوری و خلاقیت خاص خودش را دارد. بعدها هم نظریه‌های مختلف دیگری آمدند. مثلاً لوسین پای، بر نقش رسانه‌ها در توسعه سیاسی و همین‌طور «کاهش عوارض روانی توسعه» تاکید می‌کند. این نکته بسیار مهمی است. به عنوان مثال همین الان وقتی از برجام، تحریم، رفع تحریم و...  صحبت می‌کنیم -‌چیزی که بعضی از کاندیداهای انتخابات بر روی آن انگشت گذاشتند- برخی مصرانه می‌گویند که برجام گشایشی ایجاد نکرده است. مشکل از آنجا شروع شد که همه، انتظارات را در قبال برجام بالا بردند؛ از خود دولت تا مخالفان و منتقدان دولت و هرکدام با هدفی. نتیجه این شد که انتظار عمومی از برجام بالا رفت و در عمل این انتظارات پاسخ نگرفت. و پدیده‌ای اتفاق افتاد که لرنر از آن با عنوان انقلاب آرزوهای فزاینده و انقلاب سرخوردگی‌های فزاینده یاد می‌کند. در واقع رسانه‌ها موفق نشدند عوارض روانی این اتفاق را در ایران کاهش دهند یعنی به مردم بگویند که با برجام معجزه‌ای اتفاق نخواهد افتاد و یک‌شبه زندگی شما زیرورو نخواهد شد. بنابراین رسانه‌ها بالقوه قادرند در ارتقای ظرفیت‌های توسعه در جامعه نقش موثری ایفا کنند اما وقتی که معکوس عمل می‌کنند، عملاً هر فعالیت توسعه‌ای را به شکست می‌کشانند؛ به این معنا که انتظارات را بالا می‌برند، صبر و طمانینه عمومی را کاهش می‌دهند و در نهایت مردم سرخورده می‌شوند و گاهی رفتاری می‌کنند که حتی علیه مصالح خودشان هم هست. می‌خواهم بگویم نزدیک به 60 سال است که نقش ارتباطات و رسانه‌ها در توسعه، کم‌وبیش شناخته و پذیرفته‌شده است و به نظر من به خاطر پررنگ‌تر شدن نقش رسانه‌ها در زندگی روزمره مردم این نقش روز به روز پررنگ‌تر هم می‌شود. وقتی به تعبیر بودریار، رسانه‌ها مبدأ و منشأ همه دانش و معرف و شناخت مردم باشند، نتیجه این می‌شود که به طور روزمره مردم قضاوتشان را از طریق آنچه از رسانه‌ها دریافت می‌کنند شکل می‌دهند. در نتیجه اگر قائل باشیم به نقش توسعه‌بخشی رسانه‌ها که اثبات شده و نیاز به اثبات ندارد این نقش در زمانه ما بیشتر شده و تکنولوژی‌های جدید ارتباطی باز آن را پررنگ‌تر هم کرده‌اند.

پس در توسعه‌بخشی رسانه‌ها تردیدی نیست. اما خود این ارتباطات و رسانه‌ها باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند تا توسعه‌بخش شوند؟

سوال خوبی است. یادتان باشد توسعه‌بخشی رسانه‌ها و ارتباطات، جاده یک‌طرفه نیست. یعنی رسانه‌ها اتفاقاً می‌توانند ضد توسعه هم عمل کنند. می‌توانند چرخ توسعه را متوقف کنند؛ اگر مسیر حرکت‌شان مسیر توسعه نباشد، اگر خود دست‌اندرکاران رسانه‌ها به لحاظ فکری و عقلانی، آدم‌های توسعه‌یافته‌ای نباشند و مصلحت‌ها و منافع عمومی را درست تشخیص ندهند. پس رسانه بالقوه می‌تواند، هم عامل توسعه و هم مانع آن باشد. مهم این است که ما از این رسانه‌ها چگونه و در چه مسیر و روشی استفاده می‌کنیم. رسانه‌ها و جامعه هم روابط متقابل دارند یعنی رسانه‌های توسعه‌یافته می‌توانند سبب توسعه جامعه شوند و جامعه توسعه‌یافته می‌تواند رسانه‌های توسعه‌یافته را بازتولید ‌کند. بنابراین وقتی صحبت از ارتباطات و رسانه‌ها و توسعه و رابطه اینها با هم می‌کنیم رابطه یک‌طرفه‌ای وجود ندارد که بگوییم رسانه‌ها موجب توسعه، تسهیل‌کننده آن و پیش‌برنده توسعه هستند؛ خیر، می‌توانند کاملاً ضد توسعه هم عمل کنند. شما نمونه‌هایش را در جهان و در کشور خودمان هم فراوان می‌بینید.

پس رسانه توسعه‌بخش، رسانه‌ای است که خودش توسعه‌یافته باشند. این رسانه توسعه‌یافته چه مولفه‌هایی دارد؟

ببینید امروز روزنامه‌نگاری دیگر یک کار ذوقی نیست بلکه یک مسوولیت خطیر اجتماعی است. ضمن آنکه، نیازمند یک پشتوانه علمی قوی نیز هست. یعنی یک روزنامه‌نگار باید نیازها و اولویت‌های توسعه جامعه خود و جامعه جهانی را بشناسد. باید واقعاً جهانی فکر کند و جهانی ببیند؛ یعنی مسوولیت روزنامه‌نگاران صرف‌نظر از اولویت مصالح ملی، یک مسوولیت مشترک جهانی است. چرا؟ برای اینکه در گذشته روزنامه‌نگاری بیشتر محلی بود اما امروز حتی یک نشریه داخلی هم به اعتبار اینکه روی فضای وب می‌رود، می‌تواند یک نشریه یا رسانه جهانی باشد. بنابراین روزنامه‌نگاران عملاً روزنامه‌نگار بین‌المللی هم هستند و در نتیجه باید صاحب دانش و بینش توسعه‌یافته باشند. معنایش این است که اسیر تنگ‌نظری‌ها، تعصب‌ها، منافع شخصی، حزبی یا گروهی و جناحی نشوند و بتوانند منافع عمومی را بر منافع فردی و جناحی‌شان ترجیح دهند و حامی حقوق بشر، صلح و از همه مهم‌تر حق توسعه باشند.  خود این «حق توسعه» یک حق بشری است. می‌بینیم که یونسکو سال‌هاست صحبت از حق توسعه می‌کند و این حق را به عنوان یک حق عمومی و طبیعی به رسمیت می‌شناسد. یعنی هر انسانی در هر گوشه از جهان حق دارد   از کیفیت مناسب زندگی برخوردار شود. بنابراین به قول اورت راجرز، باید از «کیفیت‌های باارزش زندگی» حمایت شود. این کیفیت‌های باارزش فقط هم جنبه مادی ندارد. حتماً ترکیبی از رفاه و توسعه اقتصادی باید با آن کیفیت‌های باارزش مانند آزادی، کرامت انسانی، حقوق بشر و اشتغال و آموزش همراه باشد. همه اینها یک مجموعه است که در کنار هم ساختار یک توسعه جامع و متوازن را شکل می‌دهد. می‌خواهم بگویم که این توسعه وقتی و جایی کارساز است که به صورت جامع و متوازن دیده شود و این وظیفه رسانه‌هاست که این فرهنگ را منتقل کنند و مدافع کیفیت‌های باارزش زندگی باشند. به اعتبار اینکه عده‌ای دست به قلم دارند، خبر تهیه می‌کنند، مقاله می‌نویسند یا مصاحبه می‌کنند، این معنایش روزنامه‌نگاری توسعه‌یافته نیست. روزنامه‌نگار توسعه‌یافته ابتدا باید در تفکر و نگرش، توسعه‌یافته باشد و بعد آن را در رفتار حرفه‌ای خودش نشان دهد.

به‌هرحال این روزنامه‌نگاری توسعه‌یافته هم برای ایفای نقش توسعه‌بخشی به الزاماتی نیاز دارد. مثلاً در نبود آزادی بیان، قطعاً نمی‌تواند موثر عمل کند.

بله، روزنامه‌نگاری توسعه‌یافته یعنی روزنامه‌نگاری‌ای که در پیشبرد آزادی بیان هم نقش ایفا کند. چون آزادی بیان خودش یکی از مهم‌ترین پایه‌های توسعه است. در ذیل آزادی بیان، آزادی بیان عقیده و نظر بیش از آزادی بیان اطلاعات یا دریافت اطلاعات اهمیت دارد. چراکه اطلاعات خیلی وقت‌ها خنثاست و بنابراین دولت‌ها با مبادله‌اش مشکلی ندارند. اما عقیده و نظر است که همیشه جهت‌دار است و ممکن است با آن مساله داشته باشند. آنجا که امکان ابراز نظر و عقیده و آزادی قبل از بیان و بعد از بیان فراهم باشد، آن‌وقت می‌شود گفت که آن جامعه در مسیر توسعه قرار دارد. نکته دیگر اینکه آزادی مطبوعات عالی‌ترین نمود و نماد آزادی بیان است. یعنی یکی از شاخص‌های سنجش میزان آزادی بیان در هر کشوری، سنجش آزادی مطبوعات آن کشور است. برای همین است که یونسکو، مدام به دولت‌ها توصیه کرده و می‌کند که در سطح ملی قوانینی را به تصویب برسانند که آزادی، کثرت‌گرایی و استقلال رسانه‌ها را تامین و تضمین کند. رسانه مستقل یعنی رسانه‌ای که قدرت و ثروت نتواند برای محتوای او تعیین تکلیف کند. یعنی رسانه‌ای که بتواند قدرت را نقد کند و بر قدرت نظارت داشته باشد؛ رسانه‌ای که بتواند به منابع خبری دسترسی داشته باشد، بتواند به کشف حقیقت نائل شود و بتواند حقایق را افشا کند. این یعنی رسانه‌ای که هم خودش از آزادی بیان برخوردار است و هم در جهت پیشبرد آزادی بیان و نظر تلاش می‌کند.

در مورد شبکه‌های اجتماعی که از آزادی بیشتری برخوردار هستند چطور؟ آیا نقش توسعه‌بخشی آنها هم پررنگ‌تر است؟

به نظر من حتی همین شبکه‌ها هم کارکردی دوگانه دارند. یعنی این‌طور نیست که چون از قید نظارت‌ها و فشارها آزاد هستند فکر کنیم که حتماً کارکرد توسعه‌ای دارند. خیر. در این شبکه‌ها هم می‌تواند دروغ،‌ جعلیات، شایعات، فریب، تهمت، برچسب‌زنی،‌ اتهام، هتک حرمت شخصیت، اطلاعات مجعول، و‌... منتشر شود. اما معتقدم این رسانه‌های نوین بالقوه در خدمت توانمندسازی شهروندان قرار گرفته‌اند. چرا؟ چون برای اولین بار در تاریخ، شهروندان صاحب صدا شده‌اند؛ برای اولین بار صدای هر شهروند می‌تواند شنوندگان جهانی داشته باشد. وقتی که چنین شد احساس مسوولیت شهروندان هم به تدریج ارتقا پیدا می‌کند. من وقتی می‌بینم آنچه منتشر می‌کنم به زودی در معرض قضاوت قرار می‌گیرد، دیگران آن را نقد می‌کنند و عیارش را می‌سنجند، دفعه بعد تلاش می‌کنم که سنجیده‌تر محتوا تولید کنم و به اشتراک بگذارم. این خودبه‌خود و در بلندمدت به پرورش شهروندان آگاه و مسوول کمک می‌کند. البته زمان می‌برد و گاهی باید یک نسل تا دو نسل عوض شوند تا چنین اتفاقی رخ دهد. اما فی‌نفسه یک اتفاق میمون و مبارک است به این دلیل که سلطه اطلاعاتی و خبری و رسانه‌ای را چه از انحصارهای رسانه‌ای و چه از دولت‌ها گرفته و در نتیجه قدرت رسانه‌ها توزیع شده است

توسعه‌یافتگی ارتباطات و رسانه‌های ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا رسانه‌های ما به آن حد از توسعه‌یافتگی رسیده‌اند که خودشان توسعه‌بخش شوند؟

به نظر من آنچه در ایران اتفاق افتاده جدا از روند جهانی‌اش نبوده، حتی می‌خواهم بگویم که توسعه کاربرد شبکه‌های اجتماعی با استفاده از تلفن‌های همراه هوشمند در ایران بسیار سریع‌تر و گسترده‌تر از روند جهانی‌اش رخ داده است. البته در همه کشورهای در حال‌توسعه کمابیش سرعت نسبی توسعه ارتباطات بیشتر از کشورهای توسعه‌یافته بوده است.

آمارها هم همین را نشان می‌دهد. بیشتر تلفن‌های هوشمند در کشورهای در حال توسعه به فروش می‌رسد.

چرا؟ برای اینکه بیشترین محدودیت‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، ‌ نژادی و مذهبی در کشورهای در حال توسعه است. بیشترین فشارها بر مردم، در این کشورهاست. احساس عدم آزادی در این کشورها بیشتر حس می‌شود. بنابراین این ابزار در واقع دارد آن خلأها را پر می‌کند. می‌خواهم بگویم سرعت استفاده از این پدیده در ایران هم اصلاً دور از ذهن نیست. برخی آمارها حکایت از این می‌کند که چیزی نزدیک به 38 تا 40 میلیون تلفن هوشمند در دست مردم است. این 38 میلیون موبایل را اگر ضربدر سه کنید - ‌یعنی ضربدر متن، تصویر و صدا‌- نزدیک به 120 میلیون رسانه را در دسترس مردم قرار داده است. تازه هر کدام از کاربران خودشان صدها و هزاران فالوئر یا تعقیب‌کننده و مخاطب دارند. پس آمار تولید و دریافت و ارسال پیام در این شبکه‌ها، قابل مقایسه با نظام رسانه‌های سنتی نیست. شما تیراژ روزنامه‌ها را امروز در نظر بگیرید...

حدود 900 هزار نسخه که تنها 500 هزار نسخه آن به فروش می‌رسد!

این آمار فاجعه است. بنابراین ظهور و گسترش شبکه‌های اجتماعی را می‌توان یک اتفاق مبارک تلقی کرد. آن پنهانکاری، دروغگویی، جعل و تحریف،‌ نمی‌تواند با شرایط جدید دیرپا باشد. شما در همین مناظره‌های اخیر دیدید که به محض اینکه کاندیدایی ادعایی را مطرح می‌کرد، بلافاصله در شبکه‌های اجتماعی، پاسخش داده می‌شد. در حالی که رسانه‌های رسمی نمی‌توانند به این سادگی پاسخگو باشند، حتی اگر هم می‌خواستند نمی‌توانستند واکنش نشان دهند. بنابراین به نظرم اتفاق خوبی در جهان افتاده و البته مانند هر پدیده تمدنی دیگر، عوارض و تبعات منفی خودش را هم به دنبال دارد. گریزی هم از آن نیست. همه تلاش ما باید این باشد که، شهروندان آگاه و مسوول پرورش بدهیم که از این ابزار استفاده مناسب بهینه کنند و در عین حال هر شهروندی، هم پلیس خودش باشد، هم پلیس دیگران. یعنی اگر در شبکه‌های اجتماعی محتوای نامناسبی تولید شد دیگران می‌توانند واکنش نشان دهند و با واکنش‌شان عملاً مسیر را اصلاح کنند. من باز هم تاکید می‌کنم با توجه به اینکه رسانه‌ها در طول تاریخ در ایران محدودیت داشته‌اند و با توجه به اینکه رادیو و تلویزیون به خصوص، همیشه در انحصار دولت بوده، شبکه‌های اجتماعی می‌توانند در احقاق حقوق شهروندی، در پیشبرد حقوق شهروندی، در طرح مطالبات عمومی، در نظارت عمومی بر قدرت و ثروت نقش مهم‌تری ایفا کنند.

 اگر قرار باشد به یک نظام ارتباطی و رسانه‌ای توسعه‌بخش دست پیدا کنیم، اساساً چه اصلاحاتی باید در نظام کنونی صورت بگیرد؟

به نظر من پیش از هر چیز باید استقلال، آزادی و امنیت روزنامه‌نگاران در چارچوب قانون تامین شود. البته آن طرف قضیه را هم فراموش نکنیم. ما عملاً شاهد بوده‌ایم که در دوره‌هایی که آزادی‌های نسبی برقرار بوده، گاهی سوءاستفاده‌هایی هم شده است و این هم ناشی از تاریخ استبداد در ایران است. به این معنا که آنقدر محدودیت وجود داشته که در لحظاتی از تاریخ که این دریچه باز می‌شده، انگار که همه بغض فروخورده تاریخ قرار است آنجا فریاد زده شود. در نتیجه سوءاستفاده‌هایی هم شده و همین سوءاستفاده‌ها بهانه‌هایی را به دست داده تا دوباره با آزادی مطبوعات برخورد شود. نکته دیگر اینکه باید شهروندان و مخاطبانی مسوول و آگاه داشته باشیم و روزنامه‌نگاران صاحب دانش و بینش توسعه‌ای که بتوانند به پرورش چنین شهروندانی کمک کنند. از یک طرف قدرت نظارت داشته باشند، از طرف دیگر نگرش‌های عقلانی را در جامعه ترویج کنند و به پیش ببرند. مردمی که آگاه و بصیر و خبیر شدند خودشان مسیر توسعه‌شان را به درستی طراحی می‌کنند و حداقل با آن همراهی می‌کنند. همان‌طور که در ابتدای بحث گفتم در همین قضیه برجام می‌توانستیم به مردم بگوییم که شما انتظار گشایش ناگهانی و یک‌شبه در زندگی مادی‌تان نداشته باشید، این تازه آغاز یک راه است. اینکه می‌گوییم کاهش عوارض روانی توسعه، یک بخشش هم اینجاست که نگذاریم مردم به لحاظ روحی انتظاراتی پیدا کنند که وقتی پاسخ نگرفت سرخورده، مأیوس و منزوی شوند. این ظرفیت‌ها را رسانه‌ها باید ایجاد کنند، رسانه‌هایی که فارغ از دعواهای جناحی، حزبی، سیاسی و جنگ قدرت واقعاً هدفشان پیشبرد توسعه در جامعه باشد. تصور می‌کنم برای رسیدن به ارتباطات توسعه‌بخش ما به سه رکن نیاز داریم: دولت توسعه‌یافته، رسانه‌های توسعه‌یافته و ملت توسعه‌یافته. هر کدام از اینها که در جایگاهشان نباشند به اساس توسعه لطمه می‌زنند؛ مخصوصاً اگر دولت توسعه‌یافته نباشد. چرا؟ برای اینکه انحصار منابع در دست دولت‌هاست. قدرت در اختیار دولت‌هاست. بنابراین می‌تواند عرصه‌های دیگر را هم به‌شدت تحت تاثیر و نفوذ خودش قرار بدهد و مسدود کند اما در عین حال رسانه‌های توسعه‌یافته می‌توانند دولت را در پیشبرد امر توسعه یاری کنند و جامعه را در واقع در معرض آمایش‌های غیرمستقیمی قرار دهند که بتواند شرایط توسعه را فراهم کند. این رسانه‌ها امروز آنقدر تنوع پیدا کرده‌اند که بخش عظیم‌شان از سلطه دولت‌ها آزاد شده است. برای نظارت بر آن بخش هم باید فکری کرد که من تصور می‌کنم شاید NGOها بتوانند بیشترین نقش را بر عهده بگیرند؛ برای نظارت بر تولید محتوا، برای کنترل، آموزش‌های شهروندی و پرورش شهروندانی آگاه و مسوول. به هر حال سه‌گانه دولت، جامعه و رسانه‌هاست که در کنار هم می‌تواند توسعه‌بخش باشد.  

دراین پرونده بخوانید ...