شناسه خبر : 8076 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

درسی از المپیک

شکوفایی مدال‌ها

شاید تصور شود هیچ لذتی با ایستادن در بالای سکوی المپیک، داشتن یک مدال در گردن و نواختن سرود ملی برای همگان قابل مقایسه نیست. این لذتی است که بریتانیایی‌ها آن را بارها در سال‌های اخیر تجربه کرده‌اند. دولت‌ها علاقه‌مندند رکورد موفقیت در المپیک را بشکنند.

ترجمه: جواد طهماسبی

شاید تصور شود هیچ لذتی با ایستادن در بالای سکوی المپیک، داشتن یک مدال در گردن و نواختن سرود ملی برای همگان قابل مقایسه نیست. این لذتی است که بریتانیایی‌ها آن را بارها در سال‌های اخیر تجربه کرده‌اند. دولت‌ها علاقه‌مندند رکورد موفقیت در المپیک را بشکنند. هم به خاطر تقویت روحیه ملی و هم برای اینکه خود را در کنار موفقیت ورزشکاران قرار دهند. عملکرد دولت‌هایی مانند دولت بریتانیا باعث می‌شود برخی افراد خواستار عملکرد مشابه برنامه‌ریزان دولتی شوند. پس از موفقیت دهه 1990، سازمان اصلی پرورش ورزشکاران بریتانیا با عنوان یوکی اسپرت (UK sport) فعالانه برندگان بالقوه را گلچین می‌کند و منابع فراوانی را در اختیارشان می‌گذارد. این سوال مطرح می‌شود که چرا دولت همین روش را برای مسائلی (مثلاً تولید) در پیش نمی‌گیرد؟ چند موضوع را می‌توان در این باره مطرح کرد.
اول از همه آنکه ثروتمند بودن در موفقیت در المپیک موثر است. جمعیت زیاد نیز یک مزیت محسوب می‌شود: احتمال وجود افراد مستعد در کشورهای پرجمعیت بالاتر است. اما اگر کشوری نتواند از مواهب انسانی بهره‌برداری کند اعداد اهمیتی نخواهند داشت.در سال 2012 هند که دومین کشور پرجمعیت جهان است فقط شش مدال را از آن خود کرد که هیچ‌کدام طلا نبود. در مقابل کشور چهار میلیون‌نفری نیوزیلند 13 مدال برد. تحلیل سال 2008 نشان داد که اگر چه هند جمعیت زیادی دارد گروه بالقوه المپیکی‌های آن بسیار کوچک است. در مناطق محروم دچار سوءتغذیه و بیماری، بسیاری از مردم نمی‌توانند سلامت خود را حفظ کنند چه برسد به اینکه قهرمان المپیک شوند. در مقابل، کشورهای ثروتمند مردمی سالم‌تر و منابعی بیشتر برای اختصاص به ورزش دارند. در سال 2000 هنگامی که سرانه تولید ناخالص داخلی چین بر مبنای برابری قدرت خرید کمتر از چهار هزار دلار بود این کشور فقط 58 مدال برد. تا سال 2012 سرانه تولید ناخالص داخلی چهار برابر شد و تعداد مدال‌ها به 88 رسید. مقاله‌ای که سال 2004 از سوی اندرو برنارد و مگان بوسه منتشر شد نتیجه می‌گیرد از آنجا که جمعیت و تولید ناخالص داخلی سرانه تاثیرات مشابهی بر تعداد مدال‌ها دارند، تولید ناخالص داخلی می‌تواند پیش‌بینی‌کننده خوبی برای تعداد مدال‌های برنده در المپیک باشد. جداول نشریه اکونومیست از نتایج المپیک نیز همین دیدگاه را تایید می‌کنند.
اما این نتیجه برای کشورهای ثروتمند یا فقیری که در جست‌وجوی موفقیت المپیکی هستند فایده‌ای ندارد چرا که موفقیت در المپیک را نمی‌توان عامل و انگیزه خوبی برای کاهش فقر و بهبود سلامت دانست.
به نظر می‌رسد که خرج کردن پول در این راه موثر باشد. منابع مالی ورزشکاران در بریتانیا که عمدتاً از طریق بخت‌آزمایی‌های ملی تامین می‌شوند طی سال‌های 2000 و 2012 تقریباً پنج برابر شد و از 50 به 250 میلیون پوند رسید. تعداد مدال‌ها به موازات آن افزایش یافت. میزبانی بازی‌ها نیز تاثیر زیادی دارد هرچند هزینه آن بالاست: بین سال‌های 2008 و 2012 که بازی‌ها با هزینه 9 میلیارد پوند در لندن برگزار شدند تعداد مدال‌های بریتانیا حدود 40 درصد افزایش یافت.
هدف‌گیری دقیق تخصیص منابع مالی اقدامی منطقی‌تر است. برنامه‌های پیشرفت ورزشکاران برای شناسایی برندگان بالقوه و تامین آموزش، تجهیزات و هزینه‌های زندگی آنها اهمیت زیادی دارند. علاوه بر این ورزشکاران باید در مورد ورزش تخصصی خود انتخاب‌هایی راهبردی انجام دهند. آنها می‌توانند رویدادهایی را برگزینند که از قدیم در آن به صورت سنتی فعال بوده‌اند و سایر کشورها به آن بی‌توجهی کرده‌اند یا به سراغ رشته‌هایی مانند دوچرخه‌سواری بروند که زیر‌گروه‌های زیادی دارد و می‌توان مدال‌های زیادی را در آن برنده شد. بخشی از موفقیت بریتانیا در کسب مدال‌های المپیک به این خاطر است که آنها قاطعانه تصمیم گرفتند منابع رشته‌ها و ورزشکارانی را که شانس کمتری برای برنده شدن دارند کاهش دهند و در مقابل بخش بزرگی از منابع را به سمت ورزش‌هایی هدایت کنند که چشم‌انداز بهتری دارند. دوچرخه‌سوارانی که در سال 2012 عملکرد خوبی داشتند پاداش نقدی زیادی دریافت کردند در حالی که ناکامی در والیبال به کم شدن منابع مالی آن انجامید. برنامه مشابهی که در استرالیا انجام گرفت موفقیت‌آمیز بود اما از زمان بازی‌های سال 2000 در سیدنی و بازنشستگی نسل ورزشکاران این روند نزولی شد. نسخه بازبینی‌شده این برنامه نتوانست انتظارات را در المپیک ریو برآورده سازد.
بنابراین پاسخ همین‌جاست. اگر یک کشور ثروتمند از نتایج خود در رقابت جهانی راضی نباشد تنها کاری که لازم است انجام شود آن است که دولت ورزشکاران (یا صنایع) مستعد برنده شدن را شناسایی و از آنها حمایت کند. بازی نکردن به معنای باخت است.

طلای احمق
با این حال، دولت‌هایی که وسوسه می‌شوند تا راهبردهای المپیکی را در جای دیگر به‌کار ببرند باید در مورد دیدگاه خود تجدیدنظر کنند. المپیک از بسیاری جهات به زندگی اقتصادی شباهتی ندارد. سکوی المپیک فقط سه پله دارد. ورزشکاران و طرفداران آنها هنگامی که می‌بینند یک رقیب خارجی نیزه را بیشتر پرتاب می‌کند یا عملکرد بهتری بر روی زین اسب دارد از ناراحتی آه می‌کشند اما کسب مقام چهارم‌جهانی در تولید فولاد تاسف‌آور نیست مگر آنکه دولت پول خود را در کارخانه‌های فاقد بهره‌وری هدر دهد. این بدان معناست که دولت باید در آن کالاهای عمومی سرمایه‌گذاری کند که عملکرد را در حوزه صنایع بهبود می‌بخشند نه اینکه پول خود را برای کسب رتبه‌های بالا در جداول بزرگ آماری به هدر دهد.
موضوع دیگری که به همان اندازه اهمیت دارد آن است که تمایل برای بهتر بودن از سایر کشورها می‌تواند حتی در تامین مالی ورزش‌های المپیکی به اتخاذ تصمیمات کورکورانه منجر شود. مزیت کوتاه‌مدت حاصل از هدفمندسازی منابع مالی -مانند آنچه در بریتانیا انجام شد- ممکن است در آینده به خاطر فرسایش پایگاه طرفداران و زیرساختارهای ورزش‌های مورد غفلت قرار‌گرفته از بین برود. همچنین باید توجه داشت که پولی را که برای کسب مدال طلا هزینه می‌شود می‌توان برای اهداف مناسب دیگری به‌کار برد. ساختن میادین ورزشی عمومی و استخر در مناطق محروم یا حمایت از تحصیلات ابتدایی می‌تواند به همان اندازه دیدن کسب مدال طلا از طرف یک هموطن لذت‌بخش باشد. کشوری که در ساختن بهترین کالاهای عمومی از قبیل دانشگاه یا راه‌آهن با دیگر کشورها رقابت می‌کند اگر نتواند در صدر جداول پژوهشی یا میزان سفر مردم قرار گیرد نباید احساس بازنده شدن داشته باشد. اعتقاد به اینکه موفقیت در بازی‌های المپیک نشان‌دهنده ارزش سیاست صنعتی است مستلزم آن است که فرد باور کند که دولت‌ها آنقدر عاقل هستند که بفهمند زمان هزینه کردن برای المپیک فرا رسیده است. اهمیت نان از اهمیت بازی بیشتر است.
منبع: اکونومیست

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها