شناسه خبر : 7728 لینک کوتاه

درباره تکنوکراتی که خدمتگزار ملت بود، نه حکومت

بی‌نیازی نیازمند

یکی از شاخصه‌های دهه ۴۰، رونق صنعتی شدن اقتصاد کشور بود. پس از ملی شدن نفت کم‌کم کشور به سمت توسعه واقعی پیش رفت. وضعیت اقتصاد چندان رونقی نداشت اما زیرساخت‌ها عمدتاً در دهه ۴۰ پی‌ریزی شد.

اکبر اعتماد / رئیس اسبق سازمان انرژی اتمی

دهه 40، آبستن رویدادهای مهم صنعتی
یکی از شاخصه‌های دهه 40، رونق صنعتی شدن اقتصاد کشور بود. پس از ملی شدن نفت کم‌کم کشور به سمت توسعه واقعی پیش رفت. وضعیت اقتصاد چندان رونقی نداشت اما زیرساخت‌ها عمدتاً در دهه 40 پی‌ریزی شد. اقتصاد ملی در دهه 40 نه از صادرات کافی بهره‌ای می‌برد و نه صنعت نفت آنچنان درآمد پرسودی داشت. اما وزیر اقتصاد -‌علینقی عالیخانی‌-‌ در کنار دیگر معاونان و برخی از تکنوکرات‌های شاخص دیگر دوایر دولتی از جمله مهدی سمیعی، محمد یگانه، ابوالقاسم خرد‌جو و خداداد فرمانفرماییان در نهادهایی چون بانک مرکزی، سازمان برنامه و بودجه و بانک توسعه صنعتی و معدنی فوق‌العاده عمل کردند و مدار اقتصاد ایران را به سمت صنعتی شدن پیش بردند. شاید مهم‌تر آنکه، این مجموعه‌ها موقعیتی به وجود آوردند که امکانات صنعتی شدن کشور تامین شود. به نظر من، این تکنوکرات‌ها بسیار موفق عمل کردند. به همین دلیل بود که درآمد سرانه ایران در همین سال‌ها به نحو مطلوبی افزایش یافت که پیش از آن در اقتصاد ملی سابقه درخوری نداشت. وقتی به افق‌ها و چشم‌اندازها می‌نگریستید، روند بسیار روشنی را می‌توانستید پیش‌بینی کنید. این نوع تحولات و تغییرات، پرستیژ و جایگاه ایران را در نظام بین‌الملل ارتقا داد. حقیقت این است که بسیاری از پیشرفت‌های سال‌های دهه 50 به این سو، مدیون آن دوره طلایی است. در آن دوره همه شاهد بودند که اقتصاد و صنعت مملکت رو به توسعه و گسترش است. مخصوصاً پس از آنکه قرارداد ذوب‌آهن اصفهان با شوروی‌ها منعقد شد، جایگاه ایران اهمیت بیشتری پیدا کرد. قرارداد ذوب‌آهن اصفهان در معادلات بین‌المللی آن زمان بسیار مهم بود و جایگاه جدیدی را برای ایران قائل می‌شد. دیگر اقدامات دولت، تاسیس سازمان گسترش صنایع و نوسازی کشور بود که دستاوردی چون کارخانه‌های ماشین‌سازی و تراکتورسازی در تبریز و اراک را به همراه داشت، و همچنین مس سرچشمه بخش دیگری از این زنجیره صنعتی کشور بود که قابلیت صنعتی شدن کشور را به شدت افزایش می‌داد. این نوع فعالیت‌ها حاصل زحمات شبانه‌روزی مهندس نیازمند بود. اگرچه، فعالیت‌های او نیز در زنجیره صنعتی شدن کشور قرار می‌گرفت اما نقش‌آفرینی او نیز در آن زمان بسیار ممتاز و بی‌بدیل بود.
بخشی از این تحولات، حاصل روابط نزدیک ایران با ایالات متحده آمریکا و کشورهای صنعتی اروپا بود که از سال‌های دهه 30 زیرساخت‌های جدیدی در مملکت فراهم کردند که اقتصاد ایران صنعتی شود. از آن به بعد، صاحبان سرمایه تشویق می‌شدند در تاسیس صنایع نوپا همت کنند، چون ساختار زیربنایی لازم و مناسب برای این منظور پیش‌بینی شده بود. همین ساختار سازمان گسترش صنایع و نوسازی کشور یک بستری در اختیار سرمایه‌گذاران نهاد که برای انتقال سرمایه لازم، اشتیاق کافی داشته باشند. بنابراین وضعیت اقتصاد کشور، با تحولاتی که در دهه 40 روی داد بستر مناسبی برای فعالیت‌های اقتصادی شد.

دهه 50، تحولات جهانی و انرژی‌های تازه
فضای اقتصاد جهانی در دهه 50، با نیازها و ضرورت‌های دیگری آبستن تغییرات شگرفی شد. پس از افزایش چهار برابری قیمت نفت در اوپک، همه کشورها دنبال این بودند که در واقع یک نوع انرژی دیگری پیدا کنند. نفت دیگر تنها منبع مهم انرژی جهان محسوب نمی‌شد. دسترسی به انرژی اتمی بخشی از انرژی‌های نوظهوری بود که کشورها برای دست یافتن به آن هر سعی و کوششی را به جان می‌خریدند. یادم هست وزیر اقتصاد آلمان، در یکی از سال‌های دهه 50 از من خواست در جلسه‌ای حضور یابم که چند نفر از متخصصان دنیا هم در آن حضور داشتند. آلمانی‌ها قرار بود سیاست‌های انرژی‌های تازه را مورد بررسی قرار دهند. همچنین بنا بود مطالعاتی را در پیش گیرند که توسط آن دولت آلمان سیاست‌های آتی خود را در‌باره انرژی تازه طراحی کند. به‌طور تقریب هفت، هشت متخصص انرژی‌ در این جلسه حضور داشتند و اغلب آنها هم طراح بودند. من برخی از آنها را شخصاً می‌شناختم و بعضی از آنها آمریکایی و فرانسوی بودند. اما من تنها کسی بودم که از جهان سوم می‌آمدم. این جلسات سه روز تمام به طول انجامید و وزیر اقتصاد آلمان هم اگرچه حضور داشت اما دخالتی در این جلسات نداشت. تنها گاهی اوقات اگر نکاتی برای او مبهم بود توضیحی از جمع یا فرد مورد نظر می‌خواست. او همه این مذاکرات را ضبط می‌کرد تا روند تعیین یک سیاست انرژی را مورد بررسی قرار دهد. این نوع جلسات نشان‌دهنده حساسیت انرژی‌های تازه بود. ضرورت این جلسه آن بود که کشورها پس از افزایش بی‌سابقه قیمت نفت به فکر چاره‌ جدیدی بودند. من یادم هست که آن زمان شایعه قوی بر سر زبان‌ها بود که 30، 40 سال دیگر نفت جهان به پایان می‌رسد. این پیام، به همه از جمله مقامات ایران هشدار می‌داد که نعمت نفت چندان دوامی نخواهد داشت. انرژی اتمی صنعتی نبود که در یک، دو یا پنج سال مورد بهره‌برداری قرار گیرد، بلکه حداقل به 30، 40 سال زمان نیازمند بود که نتیجه مشخصی از آن حاصل شود تا بتوانیم بخشی از انرژی خود را از این طریق تامین کنیم. بنابراین نمی‌توانیم منتظر بمانیم که پس از پایان نفت به فکر چاره‌ای باشیم. البته سیاست‌های اقتصادی کشورهای پیشرفته به دنبال انرژی‌های دیگری هم بود. ولی هیچ کدام هنوز به نتیجه نرسیده بود. در میان انرژی‌های جدید، انرژی اتمی کم‌وبیش نتایج قابل دسترسی در اختیار کشورها نهاده بود. بنابراین طبیعی بود که آن زمان همه به دنبال آن باشند و این جنبش به سرعت گسترش پیدا کند. من یادم هست که آن سالی که سازمان انرژی اتمی تشکیل شد در آمریکا سالانه 25 هزار مگاوات سفارش کارخانه اتمی دادند. این حجم از تولید خیلی قابل توجه بود. حالا بگذریم بعداً این روند و نیاز مخصوصاً در آمریکا کند شد. ولی آن زمان جو انرژی‌های تازه به شدت مورد توجه متخصصان صنایع بود. نکته دیگر این بود که با یک برنامه کوچک نمی‌شد کارهای بزرگ را به ثمر رساند. این عملی نبود. از طرفی، تحقیق، مطالعات و تربیت نیروی انسانی این نوع پروژه‌ها برای اینکه هزینه‌های خیلی زیادی در‌بر دارد باید آنقدر وسیع و گسترده باشد که سودآور شود. تربیت متخصص و نیروی انسانی به نحو چشمگیری نیازمند هزینه‌های زیادی بود. بنابراین برای آنکه آن هزینه‌ها قابل قبول باشد باید برنامه قابلیت و حجمی داشته باشد که تکافوی هزینه‌های بعدی را بدهد. برای بسیاری از رجال این هزینه‌ها، اقتصادی نبود.

شاه، نقش تکنوکرات‌ها و جایگاه سیاستمداران
شکل‌گیری سازمان انرژی اتمی زمانی شروع شد که ما آمادگی بسیار ناچیزی داشتیم. یک روز هویدا با من تماس گرفت و از من خواست هرچه سریع‌تر به دفترش بروم. دفترش شلوغ بود. گویا سفری به مسکو داشت. هویدا از من خواست که به دفتر معینیان -‌رئیس دفتر شاه -بروم و از طریق او این نگرانی را به شاه منتقل کنم. وقتی پیش معینیان رفتم، او از من خواست که متن فرمان سازمان انرژی اتمی را تهیه کنم که شاه امضا کند. از شاه خواستم که یک ماه به من فرصت بدهد که گزارشی درباره شرایط انجام یک برنامه انرژی اتمی تهیه کنم. من در این یک ماه قرار بود بررسی‌های لازم را انجام دهم. این بررسی‌ها بیشتر شامل تحقیقاتی می‌شد که به چه ترتیبی و با چه قدرتی این سازمان باید تاسیس شود تا بتواند کار موثری را در کشور پیش ببرد. این خواسته من به سرعت مورد توافق شاه قرار گرفت که من پس از یک ماه گزارش را به او ارائه دهم که اگر شاه با کلیت آن موافقت کند و بپذیرد کار من آغاز می‌شود. بنابراین کار من از لحظه پذیرش شاه آغاز می‌شد. او اما یک خواسته‌ای نیز داشت که من آن را در همان روز اجابت کردم. خواسته او این بود که فرمان تاسیس سازمان انرژی اتمی همان روز صادر شود. تاسیس سازمان انرژی اتمی طبق خواست شاه در همان روز صادر شد و پس از آن روز، من مامور بررسی سازوکار این سازمان شدم. یک ماه بعد، من و هویدا روبه‌روی شاه بودیم و او برنامه 17صفحه‌ای من را مطالعه می‌کرد. شاید نتیجه این نشست کمی حیرت‌برانگیز باشد. شاه از مجموع نکاتی که در این 17 صفحه نوشته بودم طی یک ساعت تنها چند پرسش داشت و من با دقت و حوصله به پرسش‌های او پاسخ دادم. سپس او برنامه سازمان انرژی اتمی را به دست هویدا داد و گفت همین برنامه اعتماد اجرا شود نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد و بدون هیچ دخالتی کار شروع شد. او به نوعی دربست برنامه‌ام را پذیرفت. از همان روز تکلیف هویدا مشخص شد که اصلاً در این سازمان نباید دخالت کند و حقیقتاً هم دخالتی نکرد. در تمام مدتی که من مسوول سازمان انرژی اتمی بودم هویدا دخالتی نکرد و با شاه هم تکلیف‌مان مشخص شد. شاه می‌دانست با کسی طرف است که کارش را می‌داند و نیازی ندارد و منافع فردی را دنبال نمی‌کند. این رفتار از سوی دیگر تکنوکرات‌های اصیل نیز دیده می‌شد. این نوع رفتارها به کلی ما را از سیاستمداران متمایز می‌کرد.

مزیت‌های من و رضا نیازمند
منشاء بسیاری از رفتارهای دیگران از خودتان آغاز و ناشی می‌شود. این خاطراتی که برخی از شاه ذکر می‌کنند واقعاً برای ما افسانه است. من بر این باورم که در بسیاری از روابط، قدرت شخصی افراد، مناسبات آنها را با دیگران تعیین می‌کند. بنابراین طبیعی بود کسانی همانند من و رضا نیازمند گرفتاری با شاه و دولت نداشته باشیم. معمولاً افرادی که دور شاه جمع می‌شدند هر کدام یک توقعی داشتند و منافعی را دنبال می‌کردند. حالا یا از شاه یا از دولتی‌هایی که از نفوذ آنها روی دیگران استفاده بکنند. مخصوصاً رضا نیازمند از این دست آدم‌ها نبود. او عاشق فن و حرفه‌اش بود و هر کاری را به نحو مطلوبی ‌انجام می‌داد.
یادم هست که سه دفعه -دو بار آن در دوران نخست‌وزیری هویدا و یک بار، زمان جمشید آموزگار - از من دعوت شد که وزیر کابینه شوم. من هر سه بار آن را رد کردم. برای آن دلایل خیلی قوی هم داشتم. بنابراین نخواستم وارد سیستم دولتی شوم. چون سیستم دولتی گرفتاری‌های ویژه خودش را داشت. نیازمند اما در گذشته سابقه همکاری با دولت را داشت. همکاری او با دولت به روش خودش بود. تکنوکراتی مستقل، صادق و خدمتگزار به منافع ملی نه به دستگاه حکومتی. امتیاز کار او این بود که ما یک تخصص‌هایی داشتیم که خارج از دولت هم می‌توانستیم کار کنیم و لازم نبود که ضرورتاً در دولت مشغول به کار شویم. دولت‌های نظام گذشته هم عمدتاً دولت‌هایی بودند که وزرا بر اساس روابط سیاسی انتخاب و منصوب می‌شدند. مخصوصاً در دولت هویدا این مساله به وفور دیده می‌شد. افرادی که صبح یک روزی به کاخ نخست‌وزیری فراخوانده می‌شدند و فردا در کسوت وزارت می‌نشستند، بی‌آنکه شایستگی و لیاقت آن برای جامعه نخبگان اثبات شود. آنها معمولاً آدم‌های دست‌دومی بودند که مهارت و تخصصی نداشتند و بنابراین طبیعی بود که عامل و مامور دولت شوند. اما مزیت رضا نیازمند این بود که تخصص و تجربه کافی را به همراه داشت و این تجربه‌اش را می‌توانست در خارج از دولت به کار گیرد. او دلیلی برای مماشات با دولت‌ها و شاه نمی‌دید. این رمز موفقیت او بود که کارش را به خوبی ‌انجام داد و موفق هم شد.
جای هیچ‌گونه تعجبی نیست که من هر وقت با شاه صحبت می‌کردم او همیشه از توانایی‌های نیازمند سخن می‌گفت و هیچ چیزی علیه او به زبان نمی‌آورد. در میان دیگر تکنوکرات‌ها کم‌وبیش به یاد ندارم که شاه کسی را به اندازه نیازمند قبول می‌داشت. یادم هست که من راجع به نیازمند زیاد با شاه صحبت می‌کردم. او همیشه موافق نیازمند بود. او را به نام خاصی خطاب می‌کرد و برای او احترام زیادی قائل بود. من به یاد ندارم که شاه با نیازمند مشکلی داشته باشد. چون همه به توانایی او واقف بودند و نیازمند هم هیچ‌گاه از شاه مطالبه‌ای جز آنکه اجازه دهند او به نحو مطلوبی ‌کارش را به اتمام رساند، نداشت. اما نیازمند اغلب از دستگاه‌های دولتی انتقاد داشت و نسبت به چاپلوسی‌ها و جاه‌طلبی‌های بسیاری از اطرافیان شاه منتقد بود. کمتر کسی از مسیر بی‌نیازی و قدرت و نفوذ شخصی با شاه مواجه می‌شد. بر اساس تجربه‌ای که در آن سال‌ها کسب کردم در مواجهه با شاه دو شرط لازم بود. یکی بی‌نیازی و از شاه مطالبه‌ای نداشته باشید چون به محض آنکه چیزی از او طلب می‌کردید گرفتار می‌شدید. این نوع معضلات محدود به شاه هم نبود. کم‌وبیش در مراوده با هر انسان صاحب‌منصبی ‌گرفتار می‌شدید. شرط دیگر، عنصر قدرتمندی است. افراد باید در ارتباط با شاه یا هر صاحب‌منصب ذی‌نفوذی ترتیبی اتخاذ کنند که تصمیم‌گیری‌ها با طرف مقابل نباشد. لازمه آن، دارا بودن تخصص و مهارت است. من و رضا نیازمند در بین دیگر تکنوکرات‌های مطرح، در سازمان انرژی اتمی هر دو ویژگی را با هم داشتیم. تنها سازمانی که در ایران مستقیماً زیر نظر شاه اداره می‌شد سازمان انرژی اتمی بود اما امور آن سازمان مستقل از اراده شاه انجام می‌گرفت. حتی یک دفعه هم کسی را پیدا نمی‌کنید که مدعی شود که در سازمان انرژی اتمی من اسم شاه را برده باشم. همیشه معتقد بودم من مسوول سازمان انرژی اتمی کشور هستم و شاه چیزی ندارد که بگوید.
نیازمند در مجموعه فعالیت‌های سازمان انرژی اتمی یک متخصص و کارشناس صنایع اتمی نبود، اما مهندسی کاردان و کارآزموده‌ای بود. چون تجربه زیادی در خارج و هم در داخل کشور داشت. او با کاردانی‌اش موفق شد به ما خدمت کند. بخشی از خدمات او، در کنار جایگاه اقتصادی و سیاسی آن روز ایران در جهان به خوبی ‌انجام می‌گرفت. آن وقت پرستیژ و جایگاه ایران به گونه‌ای بود که کم‌وبیش کارها با اقتدار و شایستگی پیش می‌رفت. در عین حال، نوع کار و فعالیت نیازمند به گونه‌ای کارشناسانه و منحصربه‌فرد بود که چنانچه کس دیگری در چنین جایگاهی ایفای نقش می‌کرد من بعید می‌دانم که می‌توانست با موفقیت و سربلندی آن فعالیت‌ها را به ثمر برساند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها