شناسه خبر : 6876 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

پس از سد «لار» سد «لتیان» هم خشک شد

آتش به جان آب

روزهای آخر شهریورماه است. اما آفتاب، دست از سر شهر برنمی‌دارد. حتی اینجا در کنار یکی از قدیمی‌ترین رودهای تهران که از البرز مرکزی سرچشمه می‌گیرد و روزگار سپری‌شده‌ای برای خود دارد.

روزهای آخر شهریورماه است. اما آفتاب، دست از سر شهر برنمی‌دارد. حتی اینجا در کنار یکی از قدیمی‌ترین رودهای تهران که از البرز مرکزی سرچشمه می‌گیرد و روزگار سپری‌شده‌ای برای خود دارد. «جاجرود» گرچه شهری است ییلاقی و خنک که پیچ می‌خورد در دامنه‌های باقیمانده از کوه‌ها و تپه‌های البرز و کوهی که «زرینه کوه» نام دارد؛ اما رودخانه‌ای دارد که دو سد بزرگ بر روی آن بسته شده تا آب مصرفی شرق و جنوب شرق تهران را تامین کند. رودخانه جاجرود که سطح حوزه آبریزی آن، نزدیک به 70 هزار کیلومترمربع است و جریان آب سالانه آن تا 350 میلیون مترمکعب در استان تهران وجود دارد. در بالادست این رودخانه، ابتدا نیروگاهی با فاصله 20 کیلومتر از سد لتیان احداث شده و آب این رودخانه یکی از منابع اصلی تامین‌کننده تصفیه‌خانه تهرانپارس است. سد لتیان اولین سدی است که نزدیک به نیم‌قرن پیش با مطالعاتی که از سوی آمریکایی‌ها انجام گرفت بر روی این رودخانه احداث شد. از سد لتیان، تونلی به مسافت نزدیک به شش کیلومتر به تصفیه‌خانه تهرانپارس، احداث شد تا سالانه 290 میلیون مترمکعب آب رودخانه جاجرود را به بخش‌های شرقی تهران برساند. از سال 67 که جمعیت شهر رو به افزایش گذاشت؛ تونل دیگری نیز از سد لار به نیروگاهی که در 20‌کیلومتری سد لتیان قرار دارد احداث شد تا 140 میلیون مترمکعب آب دیگر نیز به ظرفیت سد لتیان اضافه شود. اینها را داشته باشید تا برسیم به سد لتیان که با صفر شدن «دبی» آب سد «لار» نفس‌های آخر را می‌کشد.

آسمان آبی
برای رسیدن به سد لتیان، کناره جاجرود را باید پی گرفت. در پایین‌دست سد، آنجا که شهر جاجرود شروع می‌شود و مغازه‌های ریز و درشت شبانه‌روزی‌اش، توی چشم می‌زند. جاجرود همیشه یک شهر «گذری» برای مسافران شمال بوده و اینجا هم بوی کباب و خاک خیس‌خورده با هم به مشام می‌رسد. هوا گرم است و تابستان آخرین نفس‌هایش را می‌کشد. اما انگار پاییز قرار است دیر به اینجا برسد چون یک لکه ابر هم در آسمان دیده نمی‌شود. در جاده آسفالته‌ای که کنار تابلوی راهنمای سد «لتیان» است به راه می‌افتیم که کنار رودخانه چادرهای مسافرتی توی چشم می‌زند. رنگی و پر‌تعداد. اما اگر انتظار رود پرآب خروشانی را در پایین‌دست سد لتیان دارید؛ باید گفت که از این خبرها نیست. باریکه جویی است که بیشتر از آب، خرده‌ریزها و زباله است که به چشم می‌خورد و معلق‌زنان و بی‌رمق به سمت پایین می‌رود تا آبی که باید به چشم بخورد و نشاط صبحگاهی را نوید دهد.index:2|width:300|height:200|align:left

تاج سد
کمی بالاتر به سمت جایی که «تاج سد» خوانده می‌شود؛ باد هم به آفتاب داغ اضافه شده است. باد شدیدی که گاه شاخ و برگ درختان را با خود می‌آورد و می‌اندازد وسط جاده. در ورودی تاسیسات سد، تابلویی آبی‌رنگ، همگان را به رعایت آن چیزی دعوت می‌کند که این روزها در رسانه‌ها از قول مسوولان وزارت نیرو به شدت تکرار می‌شود: «صرفه‌جویی در مصرف آب و رعایت الگوی مصرف». پس‌زمینه این تصویر، تصویر دیگری است که صبح‌هنگام دیده‌ام، زمانی که از مقابل یک ‌خانه پردار و درخت می‌گذشتم و صاحبخانه مشغول شستن خودرو سمند سفیدرنگی بود که زیر لایه‌های کف صابون، سفیدتر شده بود. در «تاج سد»، دریاچه آبی‌رنگی است که خودنمایی می‌کند و البته لابه‌لای تاسیسات و شاخ و برگ درختان گم شده است. اما لوله‌ای که برای انتقال آب پشت سد به تصفیه‌خانه تهرانپارس تعبیه شده، با چشم قابل دیدن است. آب زیادی پشت سد، زیر نور آفتاب جمع شده است. شاید آتشی که بر آب پاشیده شود، همین یک‌ذره آب را هم از ما بگیرد. از این هم باید بگذریم که احتمالاً اگر عده‌ای کارشناس و تکنسین‌های آزمایشگاه، از آب پشت سد نمونه‌گیری کنند به این نتیجه برسند که تمام املاح و مواد معدنی مورد نیاز برای آب شرب، در لایه‌های زیرین دریاچه سد، ته‌نشین شده است و چیزی برای لوله‌های شهر نمی‌ماند و از این رو به مردم توصیه کنند که به جای آب خانگی، از آب معدنی برای نوشیدن استفاده کنند.index:3|width:400|height:123|align:left

و مرگ رودخانه
فقط 50 متر بالاتر از تاج سد، فاجعه خودش را نشان می‌دهد. جایی که سه تکه است: ابتدا رنگ آبی آب که انتهای آب پشت سد است؛ سپس رنگ گل‌آلود خاک که محل تلاقی آخرین مولکول‌های آب با خاک سفت کف رودخانه است و سومی خاک خشک کف رودخانه که سمج و سرکش انگار به سمت تاج سد، پیشروی می‌کند.
دقیقاً شش‌ماه پیش، زمانی که آب پشت سد لار، از دریچه‌ها سرازیر می‌شد؛ اینجا هم آب داشت و تابلوهای هشداردهنده «شنا ممنوع»، معنا و مفهومی پیدا می‌کرد. اما حالا که هیچ نیست جز تابلویی با نقوش کج و معوج که ایستاده و مرگ رودخانه را نگاه می‌کند. جاجرود در اینجا دو تکه شده است. تکه بالایی که به لار می‌رسد و خشک می‌شود و تکه پایینی که پشت سد لتیان جمع شده و در حال مرگ است و جز آنجا که پیچ می‌خورد لابه‌لای کوه و تپه‌ها، باقی رودخانه، شباهت زیادی به دریاچه در حال مرگ ارومیه دارد.

چشمان بازِ بسته
هر جا که آب باشد، آبادانی هم هست. کناره جاجرود، باغ است و زمین کشاورزی و خودروهای عبوری زیادی از جاده آسفالته آن تردد می‌کنند. خودرو پژو که بالای تپه دیدگاه سد، هم آنجا که روزگاری شنا در آن ممنوع بود، می‌ایستد خانواده‌ای پیاده می‌شوند و زل می‌زنند به خاک و سنگ‌های کف رودخانه سابق. مرد راننده می‌گوید: «گفته بودن که خشک شده اما من باور نکردم.» خودرو دیگری می‌ایستد و یک نفر پیاده می‌شود و این یکی با دیدن رودخانه خشک، انگار توی ذوقش می‌خورد و می‌رود پی کارش.
رودخانه خشک است و انتظار باران می‌کشد و دریاچه پشت سد به سختی نفس می‌کشد و آفتاب عمودی و سنگین بر آب می‌تابد که برمی‌گردم. قرار است از آب تجمیع‌شده در پشت سد «ماملو» که پایین‌دست همین سد لتیان نزدیکی‌های پاکدشت ورامین ساخته شده به عنوان آخرین راهکار تامین آب تهران تا زمان بارش و نزول رحمت استفاده شود بلکه روزگار خشکسالی بگذرد. اما اگر باران نبارد چطور باید سر کرد؟
اگر یادتان بود و باران گرفت/ دعایی به جان بیابان کنید‌*
* شعر از عباث جعفری فعال محیط‌زیست که تابستان 88 قایق‌اش در رودخانه تریشولی نپال واژگون و پیکرش هرگز پیدا نشد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها