شناسه خبر : 6264 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

راه بهبود شاخص‌های رفاه اجتماعی در گفت‌وگو با علی‌اصغر سعیدی

رفاه از مسیر شغل می‌گذرد

تعریف کشورهایی مثل انگلستان از رفاه و شغل طوری است که رفاه از میان شغل می‌گذرد، ولی ما این تعریف را از رفاه نداریم و دو موضوع شغل و رفاه را با هم ارتباط نمی‌دهیم. بنابراین دولتی را تعریف می‌کنیم که بایستی هزینه‌های رفاهی را پرداخت کند و هر موقع هم کمبود بودجه داشته باشد، این هزینه‌ها را کاهش می‌دهد.

علی‌اصغر سعیدی، جامعه‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، که اساسی‌ترین مانع ارتقای شاخص‌های رفاهی در ایران را نداشتن یک برنامه رفاهی جامع می‌داند، در انتقاد از وضعیت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی ایران می‌گوید: «در این وزارتخانه بخش‌های مربوط به کار و رفاه با هم هیچ ارتباطی ندارند.» او سپس وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی ایران را با وزارتخانه مشابه‌اش در انگلستان مقایسه می‌کند: «در انگلستان وزارتخانه‌ای با عنوان کار و بازنشستگی(Work And Pensions) دارند که به دو مساله اساسی اجتماعی می‌پردازد که مربوط به رفاه است. تعریف کشورهایی مثل انگلستان از رفاه و شغل طوری است که رفاه از میان شغل می‌گذرد، ولی ما این تعریف را از رفاه نداریم و دو موضوع شغل و رفاه را با هم ارتباط نمی‌دهیم. بنابراین دولتی را تعریف می‌کنیم که بایستی هزینه‌های رفاهی را پرداخت کند و هر موقع هم کمبود بودجه داشته باشد، این هزینه‌ها را کاهش می‌دهد.»



روش‌ها و شاخص‌های بین‌المللی سنجش رفاه اجتماعی تا چه حد می‌تواند معیار درستی برای سنجش وضعیت رفاه اجتماعی در کشور ما باشد؟
درباره این شاخص‌ها دو دیدگاه مطرح است. طرفداران یک دیدگاه این شاخص‌های بین‌المللی و مقایسه‌ای را کنار می‌گذارند و می‌گویند باید وضعیت رفاه اجتماعی، فرهنگی و حتی سایر شاخص‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را در هر کشوری با شرایط خود آن کشور سنجید. ریشه‌های نظری این دیدگاه در رهیافت‌های فوکویی است. بر اساس این دیدگاه وقتی از رفاه صحبت می‌کنیم، باید توجه کرد که درک یک ملت از رفاه با درک ملت دیگر متفاوت است. به عنوان مثال ممکن است با شاخص‌های کمی، وضع رفاه عمومی در هندوستان خوب نباشد، اما چون در این کشور نظام کاستی (طبقاتی) حاکم است، مردم هم وضعیت نابرابر و فقر خود را پذیرفته‌اند، در واقع تاثیر قشربندی بسته در جامعه هند وجود دارد و برداشت‌شان از نابرابری با جوامع دیگر متفاوت است. در مقابل کسانی هستند که طرفدار این نوع شاخص‌ها هستند و می‌گویند اگر وضع ما بخواهد تغییر کند باید خودمان را در هر زمینه‌ای با بقیه مقایسه کنیم. این هم یک نوع روش استاندارد یا benchmarking (معیار) است؛ یعنی باید استانداردهایی برای سنجش و مقایسه داشته باشیم. شاخص‌های لگاتوم برای سنجش رفاه اجتماعی و وضعیت سلامت و آموزش نیز شاخص‌هایی کمی است. لگاتوم بر اساس استانداردهایی این شاخص‌ها را در نظر گرفته است. باید به این موضوع توجه کرد که در این جهان جهانی‌شونده که همه با هم ارتباط دارند، هیچ کشوری نمی‌تواند از شاخص دیگری غیر از این شاخص‌ها استفاده کند و به عنوان مثال وضعیت رفاه را در کشوری مانند ویتنام با یک دسته از شاخص‌ها بسنجد و برای سنجش رفاه در ایران از شاخص‌های دیگری استفاده کند، اما در نهایت مدعی باشد که دارد این کشورها را با هم مقایسه می‌کند. به طور کلی همه حداقل درباره این شاخص‌ها درکی مشترک دارند؛ مثلاً همه می‌فهمند که اندازه کلاس بر کیفیت آموزشی تاثیر می‌گذارد. این شاخص‌ها ضمن کمی بودن، استعداد کیفی شدن را دارند. به عنوان مثال هر قدر تعداد افراد در یک کلاس کمتر باشد، یک معلم بهتر می‌تواند تدریس کند یا هرچه تفاوت نسبت ثبت‌نام دختران به پسران کمتر باشد، نابرابری آموزشی جنسیتی کمتر است و این موارد خود نشان می‌دهد که کیفیت آموزش در حال افزایش است یا دسترسی افراد مختلف به امکانات آموزشی بیشتر است. در زمینه سلامت نیز به عنوان مثال بالا بودن تعداد تخت‌های بیمارستانی که به امکانات تخصصی و نیروی انسانی لازم مانند پزشک و پرستار مجهز باشد به این معناست که افراد بیمار بدون امکانات نمی‌مانند. این شاخص‌ها شاخص‌های بین‌المللی محسوب می‌شوند که کشورها را با هم قابل مقایسه می‌کنند. البته این موضوعی است که در رهیافت دومی که به آن اشاره کردم، پذیرفته شده است. خود من هم همدلی بیشتری با این رهیافت دارم؛ چرا که مساله‌ای که ما در رفاه اجتماعی به آن می‌پردازیم این است که ما تقریباً همه نیازهای افراد را در کشورهای مختلف می‌سنجیم. یکسری از نیازها نسبی است؛ یعنی افراد وضعیت خود را با کشورهای دیگر مقایسه می‌کنند و این اجتناب‌ناپذیر است. آنها که می‌گویند ما نباید خودمان را مقایسه کنیم باید توجه کنند که در جهان جدید که افراد موقعیت و داشته‌های دیگران را می‌بینند، حتماً خودشان را مقایسه می‌کنند، بنابراین ما هم مجبوریم وضعیت کشورمان را در زمینه سطح بهداشت، مسکن، آموزش و سایر جنبه‌های رفاه اجتماعی با استفاده از شاخص‌های تعیین‌شده با دیگر کشورها مقایسه کنیم.
موضوع پراهمیت دیگر این است که شاخص‌های رفاه به یکدیگر مرتبط هستند؛ یعنی اگرچه وضعیت ما در آموزش و سلامت بهتر از امنیت، آزادی فردی و سرمایه اجتماعی است، اما این طور نیست که این موارد کاملاً مستقل باشند؛ همه اینها بر یکدیگر تاثیر دارند. بنابراین اگر وضعیت ما در زمینه آزادی‌های فردی بهتر بود و اگر وضعیت حکمرانی و اداره کردن سازمان‌هایی که خدمات بهداشتی یا آموزشی ارائه می‌کنند بهتر بود و این سازمان‌ها پاسخگو بودند، مسلماً جایگاه ما در زمینه آموزش و بهداشت هم بهتر از آنچه هست می‌شد. نکته دیگر این است که همیشه رفاه که به آن امنیت اجتماعی (Social Security) می‌گویند، با امنیت ملی (National Security) هم در ارتباط است. موضوع جالبی که در گزارش لگاتوم دیده می‌شود این است که حتی وضع امنیت جهانی به خاطر وضعیت خاورمیانه وضعیت خوبی نبوده است. اگرچه مرزهای ما وضعیت خوبی دارد، اما قرار گرفتن ما در این منطقه به سبب وضعیت همسایه‌های درگیر جنگ‌مان به کاهش امنیت ما منجر می‌شود و بر امنیت داخلی ما تاثیر می‌گذارد. در اروپا هم یکی از دلایل پدید آمدن دولت رفاه این بود که اساساً بدون رفاه نمی‌توان صلح داشت و از زمانی که دولت رفاه در اروپا رشد کرده، هیچ موقع جنگی نبوده است. البته این طور نبوده که فقط یک کشور رشد کند، بلکه کل این منطقه به سمت دولت رفاه رفته است و شاید غیر از اتفاقاتی که چندین سال پیش در بالکان رخ داد، ما هیچ مخاصمه‌ای در اروپا نداشته‌ایم. بنابراین وقتی کشوری به وضعیت رفاه اجتماعی خود توجه می‌کند، بایستی به وضع سیاست منطقه‌ای خود هم توجه کند. وجود ریسک در منطقه ریسک‌های بهداشتی و آموزشی و همچنین ریسک‌های سیاسی و اقتصادی را بالا می‌برد.

رتبه ما در شاخص‌های سلامت و آموزش بهتر از سایر شاخص‌هاست و در وضعیت زرد طبقه‌بندی شده است. چه اقدامات و سیاست‌هایی باعث شده است وضعیت ما در زمینه شاخص آموزش نسبتاً بهتر باشد؟
توجه به زیرشاخص‌های آموزشی نشان می‌دهد وضعیت ما در سال‌های اخیر در تمام این زیرشاخص‌ها بهبود پیدا کرده است؛ به عنوان مثال اندازه کلاس‌ها، نسبت ثبت‌نام دختران به پسران، نرخ خالص ثبت‌نام در راهنمایی و متوسطه، میزان تحصیلات نیروی کار، یادگیری کودکان و رضایت از برابری آموزشی، همه شاخص‌هایی هستند که ما تقریباً در طول دو دهه گذشته در آنها وضع مطلوبی داشته‌ایم. البته شاخص رفوزگی یا ردشدگی یعنی میزان ارتقا نیافتن به مقطع آموزشی بعدی هم از زیرشاخص‌های آموزشی است که در این گزارش نیامده است و ما هم در آن وضعیت چندان خوبی نداریم. به‌ویژه وضعیت دختران در این زمینه چندان مطلوب نیست؛ معمولاً در سال اول ثبت‌نام بالاست، اما در سال دوم کاهش می‌یابد. اگرچه این مساله در حال حاضر در ایران کاهش‌ یافته، ولی هنوز هم هست و رقمش بالاست، ولی در این گزارش نیامده است. در زمینه شاخص‌های دیگری که در این گزارش آمده، وضعیت ایران بهتر شده است. این بهتر شدن هم به علت پایین رفتن نرخ باروری است؛ یعنی هزینه آموزشی که دولت باید بپردازد هم نسبت به GDP (تولید ناخالص داخلی) و هم نسبت به کل هزینه‌های دولت، چندان افزایش پیدا نکرده، ولی کاهش باروری فشار را بر سیستم آموزشی کاهش داده است. در سال‌های اول انقلاب دولت هزینه بیشتری را هم برای استخدام نیروی معلم و هم برای امکانات زیرساختی از جمله مدرسه متحمل می‌شد. باید بهبود برخی از این شاخص‌ها را در بهبود وضعیت باروری جست‌وجو کرد. البته با سیاست‌های افزایش باروری که دنبال می‌کنیم، اگر همگام با این سیاست‌ها امکانات و هزینه‌های آموزشی را بالاتر نبریم ممکن است در آینده وضعیت‌مان در شاخص‌های آموزشی بدتر شود. موضوع دیگر درباره شاخص‌های سنجش وضعیت آموزش این است که این شاخص‌ها لزوماً کیفیت آموزش را در بر نمی‌گیرند. اگرچه اندازه کلاس‌ها یا نسبت معلم به شاگرد عوامل اثرگذاری هستند، اما نمی‌توان گفت لزوماً کیفیت آموزش را افزایش می‌دهند. ضمن اینکه این گزارش روشن نکرده که آیا عواملی مانند امکانات آموزشی از جمله دسترسی دانش‌آموزان به کامپیوتر و سرورهای پرسرعت را هم در نظر گرفته یا خیر، اما به عنوان مثال در خود کشورهای OECD(سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه) برای سنجش شاخص آموزشی حتماً به این موارد هم می‌پردازند به این علت که اگر در گذشته کیفیت آموزش با اندازه کلاس‌ها همبستگی داشته، در حال حاضر باید شاخص‌های کمی دیگری مانند امکانات کامپیوتری و اینترنت را هم به آن افزود. علت این توجه هم این است که پیشتر وقتی وضعیت آموزشی با معیارهای کمی بهبود پیدا می‌کرد، بر رشد اقتصادی تاثیر می‌گذاشت، ولی از یک زمانی به بعد دیدند لزوماً این تاثیر مثل گذشته وجود ندارد و به این نتیجه رسیدند که باید کیفیت آموزش را تغییر دهند.

در وضعیت نسبتاً مطلوب ایران در زمینه شاخص سلامت چه عواملی اثرگذار بوده‌اند؟ طرح تحول نظام سلامت چقدر در این زمینه موثر بوده است؟
در زمینه شاخص بهداشت و سلامت، ما در سال‌های گذشته درباره ایمن‌سازی‌ها در برابر اپیدمی بیماری‌های عمومی وضعیت نسبتاً خوبی داشته‌ایم. زیرشاخص‌هایی که در گزارش لگاتوم بررسی شده، همه نشان می‌دهد ما در این زمینه پیشرفت‌هایی داشته‌ایم. البته این موضوع مربوط به این دولت نبوده است؛ ما از اول انقلاب تا به حال روی بعضی از این شاخص‌های سلامت کار کرده‌ایم. من فکر می‌کنم اگر وضعیت ما در بعضی از این موارد مانند تعداد تخت‌های بیمارستانی، وضعیت بهداشت، ایمن‌سازی علیه بیماری‌های عفونی و بیماری‌های صعب‌العلاج مانند ایدز و همچنین کیفیت آب آشامیدنی بهبود پیدا می‌کرد، وضعیت شاخص‌های ما بسیار بهتر از آنچه اکنون هست می‌شد. درباره طرح تحول نظام سلامت، هدف اصلی طرح این بوده که پرداختی از جیب بیمار کمتر شود و چندان روی این شاخص‌ها مانور نداده است. البته نمی‌توان گفت این طرح با شاخص‌ها بی‌ربط بوده، ولی هدف آن بیشتر این بوده که بیماران در بیمارستان‌های دولتی کمتر پول پرداخت کنند. علاوه بر این برنامه‌ای گذاشته بودند که فعالیت پزشکان در مناطق محروم و حضور پزشکان متخصص در بیمارستان‌های دولتی بیشتر شود. در این میان تنها اقدامی که به نظر می‌رسد روی این شاخص‌ها تاثیر گذاشته، مقداری حفاظت مالی از بیماران صعب‌العلاج بوده که به احتمال قوی اثر مهمی داشته است. به عنوان مثال برنامه ترویج زایمان طبیعی ربط چندانی به کاهش میزان مرگ و میر نوزادان نداشته است و حتی شاید اثر معکوس هم در این زمینه داشته باشد. به طور کلی طرح تحول نظام سلامت تاثیر زیادی روی این شاخص‌ها نداشته است. بلکه همان‌طور که هدفش کاهش هزینه‌های درمانی مردم بوده، راه دیگری را رفته است.

در شاخص سلامت لگاتوم بر مراقبت‌های پیشگیرانه و مسائل زیربنایی هم تاکید شده که به نظر می‌رسد این موارد در طرح تحول نظام سلامت در نظر گرفته نشده است.
بله، ایمن‌سازی به پیشگیری مربوط است. از سوی دیگر شاخص‌های لگاتوم برای اینکه اساس قابل مقایسه‌ای را فراهم کند تقریباً ابتدایی است. در حالی که شاخص‌هایی که برای مقایسه کشورهای OECD به کار می‌رود، متفاوت است و بیشتر کیفیت را می‌سنجد. ولی لگاتوم شاخص‌های پایه‌ای را در نظر گرفته است تا هم راحت به دست بیایند و هم بتوان با استفاده از آنها کشورهای مختلفی را در مناطق مختلف جهان با هم مقایسه کرد.

چشم‌انداز آینده رفاه اجتماعی ایران را به‌ویژه در شاخص‌های سلامت و آموزش چطور می‌بینید؟
علاوه بر اینکه همه شاخص‌های رفاه با یکدیگر در ارتباط هستند، وقتی شاخص‌های اجتماعی بررسی می‌شوند، آنها را با شاخص‌های سیاسی نیز مرتبط می‌بینند. به همین علت است که در گزارش لگاتوم رتبه کلی ایران در زمینه رفاه طی یک سال تغییرات قابل ملاحظه‌ای دارد. این تغییرات بیشتر به تغییری برمی‌گردد که در سطح سیاسی و سپس اجتماعی به وجود آمده است. این تغییرات قطعاً در شاخص‌های رفاهی تاثیر می‌گذارد. به عنوان مثال اگر در کشوری کسی هیچ دسترسی‌ای به خدمات پزشکی نداشته باشد، ولی این امکان برایش فراهم باشد که از این موضوع شکایت کند یا مثلاً فقیر باشد، اما در عین حال بتواند شکایتش را به مسوولان اعلام کند، شاخص‌های رفاه در آن کشور متفاوت خواهد بود با کشوری که چنین امکانی هم در آن نیست. پس موضوع پاسخگویی بسیار مهم است و یکی از عوامل اثرگذار بر شاخص‌ها نحوه حکمرانی است. بنابراین وزارتخانه‌های بهداشت، درمان و آموزش پزشکی یا تعاون، کار و رفاه اجتماعی باید در رده‌های مختلف پاسخگوی عملکرد خود باشند. مثلاً من فکر نمی‌کنم در ایران پزشکان پاسخگوی عملکرد خود باشند. قدرت پزشکان در ایران خیلی زیاد است و کسی نمی‌تواند به‌راحتی شکایت از آنها را به نتیجه برساند. این هم به موضوع حکمرانی مربوط است و بر وضعیت ما در این شاخص‌ها تاثیر می‌گذارد. در سطوح بالاتر حکمرانی هم همین تاثیر وجود دارد. اگر به روند تطور این شاخص‌ها در غرب نگاه کنید، ابتدا شاخص‌های سیاسی و آزادی‌های فردی و امنیت مطرح بوده؛ یعنی موقعیتی فراهم شده که افراد بتوانند حقوق اجتماعی را طلب کنند. بر همین اساس در کشورهای غربی سازمان‌های ملی درمانی پدیده‌های همین 50 سال اخیر هستند، ولی دموکراسی یا حقوق سیاسی بسیار قدیمی‌تر است.

منظور شما این است که تغییرات سیاسی می‌توانند به‌سرعت روی شاخص‌های رفاه اجتماعی هم اثر بگذارند؟
بله، چون این شاخص‌ها با یکدیگر مرتبط هستند. رفاه، مسکن، آموزش، بهداشت و... همه تحت عنوان سیاست اجتماعی شناخته می‌شوند. سیاست اجتماعی یکی از محورهای مهم در دولت و سیاست است. در غرب دولت‌ها بر اساس قول‌هایی که در این زمینه می‌دهند در انتخابات برگزیده می‌شوند و بعد در قبال قول‌ها و تعهداتشان بازخواست می‌شوند. ولی در دو دوره گذشته انتخابات در ایران بسیاری قول‌ها داده شد که عملی نشدند و کسی هم درباره آنها بازخواست نشد. شاخص‌های سیاسی بر شاخص‌های اجتماعی اثرگذارند و من فکر می‌کنم باز شدن نسبی فضای سیاسی هم روی شاخص‌ها تاثیر دارد.
چشم‌انداز آینده ما هم تا اندازه زیادی به این برمی‌گردد که ما در زمینه شاخص‌های سیاسی به چه صورتی جلو برویم چون این موضوع بر تمام شاخص‌ها و از جمله بر آموزش، بهداشت و سرمایه اجتماعی تاثیر می‌گذارد؛ مثلاً در شاخص‌هایی که برای سرمایه اجتماعی آمده، شاخص‌هایی است که به رفاه مرتبط است مثلاً کمک‌های خیریه و درک مردم از حمایت اجتماعی از موارد اثرگذار است. در نروژ مردم از افرادی که بیمه هم نیستند حمایت می‌کنند و میزان این کمک‌ها بسیار بالاست، ولی در ایران این میزان اندک است. این موضوع به اعتماد به دیگران هم مربوط است. در شاخص سرمایه اجتماعی هم موضوع کمک به بیگانگان مهم است که وضعیت ایران در این زمینه خوب نیست چون به عنوان مثال برخی از ما با افغان‌ها که یکی از گروه‌های مهم مهاجران کشورمان هستند، رفتار خوبی نداریم. درباره ارتباط شاخص‌های رفاه با سایر شاخص‌ها موضوع دیگری که باید موردتوجه قرار بگیرد این است که بسیاری از شاخص‌های مربوط به سلامت و آموزش هم ممکن است در آینده به دلیل پایین بودن قیمت نفت و کم شدن توان مالی دولت برای تخصیص منابع، تغییر کنند و بدتر شوند. پس این رتبه‌ها با وضعیت اقتصادی مرتبط هستند. پس چشم‌انداز آموزش و بهداشت را باید در یک چشم‌انداز کلی‌تر ببینیم. مثلاً درباره آموزش در دانشگاه‌ها، اگرچه اندازه کلاس‌ها و سرانه تعداد استاد به دانشجو بهتر شده، ولی چون شغل که مهم‌ترین عامل انگیزه برای گرایش به آموزش عالی است، کاهش پیدا کرده، انگیزه افراد برای درس خواندن به‌‌رغم حضور در دانشگاه‌ها کم شده است و این بر کیفیت آموزش تاثیر می‌گذارد. بنابراین ما بایستی هم به شاخص‌های کمی و هم به شاخص‌های کیفی توجه کنیم و ارتباط شاخص‌های کمی و کیفی را با یکدیگر حتماً مورد ملاحظه قرار دهیم.

چگونه می‌توانیم وضعیت خود را در شاخص‌های رفاه اجتماعی و فرهنگی ارتقا دهیم؟
نکته بسیار مهم این است که این امکان وجود دارد که با اقدامات سال به سال دولت و با توجه به بودجه‌ها، وضعیت ما در شاخص‌های رفاهی تغییرات اندکی داشته باشد و مثلاً از 67 به 65 برسد، ولی درباره این شاخص‌ها، البته با در نظر گرفتن وضعیت اقتصادی کشور، به نظر من ایران فاقد یک برنامه سیاست جامع اجتماعی است و به علل مختلف کسی به این موضوع توجه نمی‌کند. یکی از علل این مساله به خود دانشگاه برمی‌گردد و به این موضوع مربوط است که روشنفکران به مسائل رفاهی بسیار کمتر از مسائل سیاسی فکر می‌کنند. به همین دلیل وقتی دولتمردی در رأس یک سازمان قرار می‌گیرد، به روزمرگی می‌افتد. وقتی ما سازمانی را که مسوول سیاست‌های اجتماعی مربوط به رفاه است نگاه کنیم، می‌بینیم که در این زمینه به طور مثال وزارتخانه‌ای به نام تعاون، کار و رفاه اجتماعی داریم. بخش اساسی رفاه که شاخص‌های افزایش رفاه که به آن تحرک اجتماعی می‌گوییم، در آن دیده می‌شود، اشتغال است، اما در این وزارتخانه بخش‌های مربوط به کار و رفاه با هم هیچ ارتباطی ندارند؛ یعنی در این وزارتخانه یک بخش رفاه داریم که به برنامه‌های بسیار روزمره می‌پردازد مثل حمایت از زنان سرپرست خانوار، بحث‌هایی درباره اینکه چطور یارانه‌ها را کاهش دهیم یا مسائل مربوط به کودکان کار و تقریباً می‌توان گفت مثل یک NGO فعالیت می‌کند. در بخش اشتغال هم به مسائل کارگری و در پایان سال به موضوع تعیین نرخ دستمزد می‌پردازد. اما این بخش‌ها هیچ‌گونه ارتباط ارگانیکی با هم ندارند، در حالی که باید داشته باشند. اتفاقاً بهداشت هم در کنار اینها قرار می‌گیرد؛ مثلاً در انگلستان وزارتخانه‌ای با عنوان کار و بازنشستگی(Work And Pensions) دارند که به دو مساله اساسی اجتماعی می‌پردازد که مربوط به رفاه است؛ تعریف کشورهایی مثل انگلستان از رفاه و شغل طوری است که رفاه از میان شغل می‌گذرد، ولی ما این تعریف را از رفاه نداریم و دو موضوع شغل و رفاه را با هم ارتباط نمی‌دهیم. بنابراین دولتی را تعریف می‌کنیم که بایستی هزینه‌های رفاهی را پرداخت کند و هر موقع هم کمبود بودجه داشته باشد، این هزینه‌ها را کاهش می‌دهد. در مجموع شاید این حرف خیلی کلی باشد، ولی اساس اشکال کار ما این است که فاقد یک برنامه رفاهی جامع هستیم.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها