شناسه خبر : 56 لینک کوتاه

درباره ظهور و سقوط ابوالحسن بنی‌صدر

داستان نخستین رئیس‌جمهور

هنگامی که پس از سه روز نتایج آرا در اکثر نقاط ایران انتشار یافت، دیگر کاملاً مطمئن شده بود که یکی از مهم‌ترین اهداف عهد شبابش جامه عمل پوشیده است.

سیدحمید متقی

هنگامی که پس از سه روز نتایج آرا در اکثر نقاط ایران انتشار یافت، دیگر کاملاً مطمئن شده بود که یکی از مهم‌ترین اهداف عهد شبابش جامه عمل پوشیده است. این آیت‌الله‌زاده جوان از نسلی بود که خیزش مردم در حمایت از جنبش ملی شدن نفت را به چشم دیده بود و در حد خود برای موفقیت آن تلاش کرده بود. همچنین درد پتک 28 مرداد را که بر سر هم‌نسلانش کوبیده شده بود نیز با همه وجود درک کرده بود. در همان ایام به دوستانش گفته بود که به نظر من سلطنت دیگر به درد ایران نمی‌خورد و تنها دوای این مادر کهنسال، جمهوری است و من نخستین رئیس‌جمهور این جمهوری خواهم بود. با توجه به قدرت روز‌افزون محمدرضا پهلوی و حمایت همه‌جانبه اجانب از او، دوستانش «جمهوری» را رویایی محال می‌دیدند و ریاست‌جمهوری رفیق قد‌بلند و به شدت لاغر خود را شوخی بانمکی تاویل می‌کردند که نشان از اعتماد به نفس فوق‌العاده او دارد. حال اما در بهمن‌ماه سال 1358 آن رویای محال رنگ واقع به خود گرفته بود و آن جوان گمنام یکی از روستاهای همدان، در قامت عاقله مردی 46‌ساله در حال درج نام خود در تاریخ بزرگ‌ترین قیام مردم ایران بود. پیش از انتخابات با توجه به حمایت بزرگ‌ترین حزب نیروهای انقلابی - حزب جمهوری اسلامی- از حسن حبیبی، بسیاری دلسوزان و دوستان به او توصیه کرده بودند که برای جلوگیری از شکسته شدن آرا و اقتدار بیشتر نخستین رئیس‌جمهور ایران، بهتر است به نفع حسن حبیبی انصراف دهد. اما او به صراحت تاکید کرده بود که من بیش از 75 درصد آرا را کسب می‌کنم. حال یکی دیگر از پیش‌بینی‌های این تحصیل‌کرده حقوق و اقتصاد نیز به وقوع پیوسته بود و با بیش از 10 میلیون رای از مجموع 14 میلیون رای مردم ایران به ریاست قوه مجریه دست یافته بود. احتمالاً ابوالحسن بنی‌صدر با به وقوع پیوستن این دو پیش‌بینی بیش از گذشته قوه تحلیلگری خود را تحسین می‌کرد. با این همه شاید بتوان گفت جوانانی که حدود دو ماه پیش از روز رای‌گیری به روزنامه انقلاب اسلامی - ارگان ابوالحسن بنی‌صدر- رفته و ساعاتی آنجا را اشغال کرده بودند، نگاهی واقع‌بینانه‌تر به آینده کشور داشتند. روزنامه انقلاب اسلامی درباره این رویداد در گزارشی نوشته بود: چند جوانی که از مشهد به تهران آمده بودند، با حضور در دفتر روزنامه خواهان مناظره با آقای بنی‌صدر شدند. هنگامی‌که اعلام شد دکتر بنی‌صدر برای سخنرانی به اصفهان رفته‌اند، آنان تاکید کردند تا با او بحث نکنیم روزنامه را ترک نخواهیم کرد. این جوانان که از مریدان یکی از روحانیون مشهد بودند، اعلام کردند بنی‌صدر رئیس‌جمهور نخواهد شد و حتی اگر بتواند به این پست برسد با توجه به مشی و روش غیرانقلابی او نمی‌تواند بیش از چند ماه در این پست دوام بیاورد. هرچند که انقلاب هنوز شمع‌های کیک یک‌سالگی خود را نیز خاموش نکرده بود، اما انشقاق در نیروهای آن هر روز گسترده‌تر می‌شد. از سویی جوانان پر‌شر و شور انقلابی با اعتماد به نفسی که از سقوط پهلوی ‌دوم پیداکرده بودند، در ذهن خود رویارویی امپریالیسم را آرزو می‌کردند، از سوی دیگر احزاب چپگرا نگران از آینده، هر روز بحرانی به پا می‌کردند. دولت موقت مهدی بازرگان نیز که تاب این همه بحران را نداشت، استعفا داده بود و دانشجویان خط امام هم هر روز از سفارت آمریکا خبر یا سندی منتشر می‌کردند. بحث مخالفت‌ها و موافقت‌ها با قانون اساسی مصوب نیز ادامه داشت. در این فضا پوشیدن قبای ریاست‌جمهوری ایران دل شیر می‌خواست و پوست کرگدن یا ناآگاهی از فضای آن روز کشور.

بازی‌های زیرکانه سیاسی
نوع تحرکات ابوالحسن بنی‌صدر از همان روزی که با هواپیمای انقلاب به ایران بازگشت، نشانگر رویاهای بلندپروازانه او بود. رقابت با دولت موقت و انتقادهای گسترده او از اقدامات بازرگان در جلسات شورای انقلاب مبین آن بود که شیفته تئوری چپ‌زده «جامعه بدون طبقه توحیدی» برنامه ویژه‌ای برای آینده خود و کشور دارد. روزنامه «انقلاب اسلامی» در آن ایام به یکی از تریبون‌های اصلی حمله به مهدی بازرگان بدل شده بود. اگرچه بنی‌صدر در خاطرات خود می‌نویسد که تا زمانی که احتمال می‌داد مهدی بازرگان نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری خواهد شد، برنامه‌ای برای حضور در انتخابات نداشت و حتی پس از مذاکره مستقیم و تاکید بازرگان بر اینکه در انتخابات ریاست‌جمهوری حاضر نخواهد شد، تا ساعات پایانی ثبت‌نام نیز منتظر تغییر عقیده و حضور دبیر کل نهضت آزادی ایران بوده است، اما در عرصه واقعیت در‌می‌یابیم که روزنامه انقلاب اسلامی در ماه‌های منتهی به انتخابات ریاست‌جمهوری حملات دامنه‌داری به بازرگان و کابینه او داشته است، اما درست از چند هفته مانده به روز ثبت‌نام نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری به ناگاه حمله به بازرگان قطع می‌شود. شایعاتی وجود دارد، که ابوالحسن بنی‌صدر درست پس از جلسه خود با مرحوم بازرگان و راحتی خیال از عدم ثبت‌نام او دستور منع حمله به بازرگان را صادر می‌کند.
در ماجرای اعلام نامزدی انتخابات ریاست‌جمهوری نیز شاهد زیرکی این آیت‌الله‌زاده همدانی بوده‌ایم. او پس از دیدار با رهبر انقلاب در جمع خبرنگاران حاضر و از قصد خود برای حضور در رقابت‌های انتخاباتی سخن گفت. بی‌شک این اعلام خبر، آن هم پس از دیدار با امام خمینی (ره) این ایده را در ذهن مخاطب تقویت می‌کرد که بنی‌صدر پس از استیذان از ایشان در انتخابات شرکت کرده است و در نتیجه او مورد تایید رهبری انقلاب است. بنی‌صدر خود در این باره در کتاب خاطراتش مدعی می‌شود که من در جلسه‌ای با آقای [امام] خمینی تاکید کردم که شما به سه دلیل با ریاست‌جمهوری من مخالف هستید نخست اینکه من مخالف ولایت فقیه هستم، دوم اینکه من مخالف مالکیت خصوصی هستم و سوم اینکه با حضور روحانیت در بخش‌های اجرایی موافقتی ندارم... به نظر می‌رسد این ادعاها چندان با واقعیت همراه نباشد. بیان این سخنان در آن فضا و به ویژه برای کسی که می‌خواهد در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت کند، به معنای انتحار سیاسی بود. کافی بود رهبر نظام پیش از انتخابات موضعی منفی علیه بنی‌صدر می‌گرفت، در این صورت احتمالاً بنی‌صدر هم در عداد یکی از 120 نفری می‌بود که تنها سیاهه لیست نامزدهای انتخابات اول را طولانی کرده بودند. از طرف دیگر اظهارات جلال‌الدین فارسی نامزد ابتدایی حزب جمهوری در‌باره آن دوره می‌تواند بسیار روشنگر باشد. او در گفت‌وگوی خود با ویژه‌نامه عید سال 1392 روزنامه اعتماد به دیدار خود و رهبر انقلاب پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری اول اشاره می‌کند. او می‌گوید خدمت ایشان عرض کردم طبق قانون اساسی رئیس‌جمهور باید از رجال مذهبی و سیاسی کشور باشد. تا آنجا که من می‌دانم همسر جناب بنی‌صدر در خارج از کشور بدون حجاب هستند. امام هم در جواب من گفتند هرکسی ممکن است ایراداتی داشته باشد، اما از نظر من هیچ فرقی بین انتخاب شما یا بنی‌صدر در پست ریاست‌جمهوری وجود ندارد. جلال‌الدین فارسی چند هفته بعد با توجه به انتشار مدارکی درباره تابعیت افغانی اجداد خود با دستور امام از انتخابات کنار گذاشته شد. در خاطرات اکبر هاشمی‌رفسنجانی نیز بارها چه پیش و چه پس از انتخاب بنی‌صدر تاکید شده است که امام واکنشی نسبت به گلایه‌های ما از بنی‌صدر نشان نمی‌داد. باید قبول کرد که اگر بنی‌صدر به این صراحت مخالفت خود را با قانون اساسی به اطلاع امام رسانده بود، دست‌کم رهبری نظام در جلسات داخلی به سایر انقلابیون در این زمینه هشدار می‌دادند. درباره نوع نگاه بنی‌صدر به اصل ولایت فقیه در همان خردادماه 1360 نیز مناقشاتی وجود داشت در حالی که بسیاری از رسانه‌های نزدیک به حزب جمهوری وی را مخالف این اصل معرفی می‌کردند، آیت‌الله منتظری رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی در گفت‌وگویی با خبرنگار تلویزیون ایران در پاسخ به این پرسش که گفته می‌شود بنی‌صدر در مجلس خبرگان با اصل ولایت فقیه مخالف بود پاسخ داد: «نه ایشان مخالف نبود. ولی معتقد بود که ولی فقیه باید در 164 علم اعلم باشد. ما از او پرسیدیم جدای از اینکه استناد تو در این‌باره به کدام روایت یا حدیث است.» آیا اصلاً چنین کسی می‌تواند وجود داشته باشد؟ ایشان می‌گفتند من هستم. ما ابتدا فکر می‌کردیم که ایشان شوخی می‌کند اما بعد فهمیدیم که در این زمینه کاملاً جدی است.» از دیگر اقدامات زیرکانه و تا حدودی پوپولیستی بنی‌صدر می‌توان به ماجرای وام‌های چهار درصد به متقاضیان مسکن و اعطای سند به بسیاری از خانه‌های اقشار محروم در حاشیه شهرها اشاره کرد. خانه‌هایی که هنوز نیز در افواه عمومی «بنی‌صدری» نامیده می‌شود. با نگاهی به کارنامه بنی‌صدر می‌توان گفت که او استعداد ویژه‌ای در بهره‌برداری از موج‌های سیاسی داشت، شاید همین استعداد نیز سبب شده باشد که در بعضی از بزنگاه‌های حساس بیش از حد از این برگ بهره ببرد و در نتیجه سرنوشت اول تیرماه 1360 را برای او رقم بزند.

ریاست‌جمهوری و چالش‌های آن
هنگامی که ابوالحسن بنی‌صدر به عنوان نخستین رئیس‌جمهوری اسلامی ایران، بر کرسی ریاست تکیه زد، با تصور حضور در یک سیستم ریاستی خواهان ایفای نقشی تعیین‌کننده در معادلات سیاسی کشور شد. حال آنکه مجلس که اکثریت آن به حزب جمهوری- حزب منتقد رئیس‌جمهور- تعلق داشت، سیستم اداری کشور را پارلمانی می‌دانست. همین تفاوت نگرش اولین چالش‌های سیاسی نظام نوپای مبتنی بر قانون اساسی جمهوری اسلامی را پدید آورد. بنی‌صدر، نخست‌وزیر را به عنوان معاون اول خود می‌پنداشت و در نتیجه معتقد بود، نمایندگان باید نامزد او برای تصدی این پست را مورد تایید قرار دهند. در مقابل مجلسی‌ها دستگاه اجرایی را به نوعی وابسته به پارلمان می‌دیدند و در نتیجه بر این باور بودند که باید فراکسیون اکثریت، دولت را تشکیل دهد. این مشکل عملاً کشور را وارد بحرانی تازه کرد. بنی‌صدر برای رفع این مشکل در نخستین گام درست در روز تحلیف خود یعنی 31 تیرماه 1359 در نامه‌ای به امام نوشت: «حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران. به عرض می‌رساند که در اوضاع فعلی و با توجه به اینکه جامعه ما جامعه‌ای جوان است و هیجان مثبت کار برای قرار دادن کشور در خط تولید و فعالیت، جنبه معنوی و هیجان‌آفرین را جنبه اصلی می‌گرداند، حجت‌الاسلام حاج‌سید احمد آقا خمینی یکی از مناسب‌ترین اشخاص برای تصدی نخست‌وزیری است. در صورتی که موافقت فرمایید عین صواب است.» این درخواست از سوی امام مورد موافقت قرار نگرفت. نامزد بعدی بنی‌صدر برای تصدی پست نخست‌وزیری، مرحوم عزت‌الله سحابی بود، او نیز تاکید کرد آمادگی لازم برای نشستن بر کرسی نخست‌وزیری را ندارد. پس از آن مصطفی میرسلیم از چهره‌های راست سنتی و نزدیک به حجتیه مطرح شد که این بار مجلس در جلسه‌ای غیر‌علنی عدم تمایل خود را به او اعلام کرد. سرانجام با رایزنی‌های فشرده و رهنمودهای بنیانگذار جمهوری اسلامی، طرفین به نخست‌وزیری مرحوم رجایی رای مثبت دادند. از آن روز نوبت به تعیین اعضای کابینه رسید، این بار نیز به صورت دیگر اختلافات ظاهر شد و در این مرحله پارامتر جدیدی به نام نخست‌وزیر نیز به معادله موازنه قدرت رئیس‌جمهور و مجلس اضافه شد. اگر تا دیروز بحث بین مجلس و رئیس‌جمهور در جریان بود، از این پس برای تعیین ترکیب کابینه، نظر نخست‌وزیر نیز باید تامین می‌شد. این امر نیز بر پیچیدگی و عدم شفافیت فضای سیاسی کشور افزود. در این دوره بسیاری نامزدهای عضویت در کابینه مرحوم رجایی از جمله سیدمحمد خاتمی، با دستور مستقیم رئیس‌جمهور از فهرست کابینه پیشنهادی دولت حذف شد. پس از چالش‌های فراوان سرانجام کابینه رجایی از مجلس اول رای اعتماد گرفت. با این حال مساله تازه‌ای مانع شتابگیری امور اجرایی کشور شد. از قرار معلوم بنی‌صدر تازه دریافته بود که با وجود محدوده اختیارات یک مقام بالادستی و یک مقام پایین‌دستی قدرتمند در دستگاه اجرایی، عملاً پستی سمبلیک را اشغال کرده است. هر چند رهبر کبیر انقلاب با وقوف به محدوده اختیارات اندک رئیس‌جمهور در ساختار قانون اساسی آن روز، فرماندهی کل قوا را به او سپرده‌ بود، اما این محدوده اختیارات اندک، نخستین رئیس‌جمهور را ارضا نمی‌کرد. او تلاش کرد برای تاثیرگذاری بیشتر از دو ابزار خود برای فشار بر دولت و مجلس استفاده کند؛ نخست بهره‌گیری مکرر از قانون «فرمان همایونی» و دومین اهرم فشار او نیز استفاده از رسانه‌ها به ویژه روزنامه «انقلاب اسلامی» برای فضاسازی علیه نهادهای جبهه مخالف رئیس‌جمهور بود. بر اساس مصوبه شورای انقلاب، اختیارات شاه در قانون اساسی سابق به رئیس‌جمهور واگذار شده بود. با استفاده از این مصوبه (موسوم به فرمان همایونی) اختیار عزل و نصب رئیس شهربانی، فرمانده ژاندارمری و رئیس بانک مرکزی و همچنین اختیار عدم ابلاغ قوانین مصوب مجلس به رئیس‌جمهور تفویض شد. نوع رفتار بنی‌صدر سبب شد مخالفان او برای لغو حذف «فرمان همایونی» بسیج شوند. در نتیجه در ماه‌های آخر ریاست‌جمهوری بنی‌صدر فراکسیون اکثریت مجلس طرحی با عنوان حذف فرمان همایونی را برای کاهش اختیارات رئیس‌جمهور و افزایش اختیارات دولت تهیه کرد. بهزاد نبوی سخنگوی دولت مرحوم رجایی درباره حوادث آن دوران تاکید می‌کند: «ما باخبر شدیم امام به مجلس توصیه کرده‌اند این طرح به تصویب نرسد. شهید رجایی به سراغ من در ستاد بسیج اقتصادی آمد و موضوع را گفت و من و رجایی خدمت امام رفتیم. امام معتقد بودند که این اقدام عملاً به معنای پایان یافتن نخستین تجربه ریاست‌جمهوری در ایران است، حدود چهار ساعت با امام بحث و گفت‌وگو کردیم و سرانجام امام قبول کردند که از توصیه خود صرف نظر کنند.» با تصویب این طرح محدوده اختیارات رئیس‌جمهور مجدداً کاهش یافت.

ماجرای 14 اسفندماه
اختلافات نهادهای کشور در سال 1359 با وجود حمله عراق به مرزهای ایران کاهش نیافت. در آن ایام اختلافات مجلس، رئیس‌جمهور، رئیس دیوان عالی کشور و... سبب شده بود که کشور هر روز با نوعی تنش داخلی نیز مواجه شود. قله توده یخ عظیم اختلافات مسوولان نظام نوپای جمهوری اسلامی در اقیانوس سیاست در ایران، از آب خارج شده بود، اما عامه مردم از حجم و وسعت این توده یخ بی‌اطلاع بودند. در روزهای پایانی سال 1359 به ویژه پس از ناآرامی در چند سخنرانی حامیان بنی‌صدر در شهرستان‌ها همه منتظر بودند تا ببینند، رئیس‌جمهور چه واکنشی به این رویدادها نشان خواهد داد. بنی‌صدر سالروز مرگ مرحوم مصدق در 14 اسفندماه را فرصت مناسبی برای مانور قدرت دانست. او مراسم بزرگی در دانشگاه تهران تدارک دید و حامیانش را به دانشگاه فراخواند. جمعیت زیادی در دانشگاه و خیابان‌های اطراف آن جمع شدند. مراسم با پخش بخش‌هایی از سخنرانی مرحوم طالقانی در مراسم سال گذشته بزرگداشت محمد مصدق کلید خورد، سپس بنی‌صدر به پشت تریبون رفته و چنین آغاز می‌کند: «خواهران و برادران من لطفاً آرام باشید. بعد از ظهر امروز به من اطلاع دادند که عده‌ای برای اخلال به اینجا آمده‌اند و یک ربع پیش از این، به افسر پلیس گفتم که آنهایی را که برای اخلال به اینجا آمده‌اند از اینجا بیرون ببرند. چون بعد از ظهر امروز در این باره به وزیر کشور آگاهی داده شده است. این است که اگر این عده اندک دست از اخلال برندارند و مسوولان به وظیفه خودشان عمل نکنند، از شما مردم خواهم خواست که یک بار برای همیشه اجتماعات خودتان را از وجود چماق به دستانی که می‌خواهند جمهوری را به لجن وجود خودشان بیالایند تصفیه کنید.» بنی‌صدر با توجه به فضای متشنج دانشگاه به جای آرام کردن فضا با اظهارات تحریک‌آمیز خود، بر آتش تنش بنزین می‌پاشد. او در اواسط سخنرانی خود به یکباره سکوت می‌کند و پس از چند ثانیه مکث، کارتی را بلند کرده رو به حضار می‌گوید: «این کارت شناسایی یکی از دستگیر شدگان است که در بنیاد مسکن انقلاب اسلامی اردبیل خدمت می‌کند.» جمعیت هیجان‌زده شعار می‌دهند: «بنی‌صدر بنی‌صدر، افشا کن افشا کن». چند دقیقه بعد و در حالی که رئیس‌جمهور درباره اخلاق سیاسی مصدق سخن می‌گوید، بخشی از جمعیت فریاد می‌زنند که بلندگو قطع شده است. بنی‌صدر هم پاسخ می‌دهد: «همان‌ها که بلندگوها را برقرار کرده‌اند، از آن مراقبت کنند. یکی از دستگیرشدگان از کمیته انقلاب قزوین حکم ماموریت دارد و کارت حزب جمهوری را هم دارد.» تنش و درگیری در بخشی از جمعیت آغاز می‌شود. رئیس‌جمهور در ادامه اعلام می‌کند: «اینها را بیرون کنید. شما که با این چماقدارها نیستید از آنها جدا بشوید تا من از مردم بخواهم که به حساب آنها برسند.» بنی‌صدر در حالی به سخنرانی ادامه می‌دهد که پای تریبون به صحنه جنگ تن به تن مخالفان و موافقان او بدل شده بود. چند دقیقه بعد رئیس‌جمهور خطاب به افرادی که به ضرب و شتم دستگیرشدگان مبادرت ورزیده بودند، می‌گوید: «آقا نزنید. گرفتید بیاورید و تحویل بدهید. رفتار چماقدارها را با خود آنها نکنید.» در ادامه رو به حاضرین می‌گوید: «شما مسلمان هستید باید اول شعار هدایت بدهید و وقتی که کار نشد آن وقت چیز دیگر.» بنی‌صدر پس از این اتفاقات مجدداً به سخنرانی خود درباره حضور سران هشت کشور اسلامی برای پایان جنگ در کشور می‌پردازد. پس از چند دقیقه رئیس‌جمهور ناگهان صحبت خود را قطع کرده و می‌گوید: «اینکه امام فرمودند در نهادهای انقلاب رخنه کرده‌اند و فساد می‌کنند، هر وقت به اینها می‌گویی چرا فساد می‌کنی، می‌گویند رئیس‌جمهور مخالف نهادهای انقلاب است در حالی که رئیس‌جمهور موافق نهادهای انقلاب است و مخالف نهادهای انقلاب رخنه کرده‌اند و به نام این نهادها کارت گرفته‌اند و برای فساد به اینجا آمده‌اند و الان گزارش کوچصفهان هم اینجاست. در آنجا هم همین‌ها بودند. اینها باید تصفیه و به شدت تنبیه بشوند.» بنی‌صدر در پایان سخنرانی خود نیز تاکید می‌کند: «من یقین دارم که هیچ مشکلی نیست که اراده ملت ما از حل آن عاجز باشد. شما مردم بدانید اینهایی که رخنه در نهادها کرده‌اند و شب و روز در این نهادها، بر ضد رئیس‌جمهوری تبلیغ می‌کنند، اینان دشمنان انقلابند. دشمنان اسلامند. چه دلیل دارد که رئیس‌جمهوری مخالف مردان فداکار و مخلص و صمیمی باشد. آنها که این تبلیغات را می‌کنند دو نظر دارند، یکی روبه‌رو کردن این نهادها با مردم و یکی کشاندن این نهادها به دشمنی با رئیس‌جمهوری. شما بدانید که اینها در رفتار من کمترین تغییری نمی‌دهد... خود من الان می‌آیم آنجا جلوی دانشگاه، الان به آنها اخطار می‌کنم فوراً جلوی دانشگاه را تخلیه کنند و اگر چنین نکردند خود من به آنجا می‌آیم. ترجیح می‌دهم که امروز به دست تبهکار آنها کشته بشوم بلکه رسم چماقداری در این کشور از میان برود. امروز این طور که به من گفته‌اند نیروهای انتظامی را نه باتوم دادند و نه وسیله داده‌اند، لابد این هم جزو برنامه بوده است. به هر حال شما مردم آرامش خودتان را حفظ کنید. از برخورد تا می‌توانید خودداری بکنید. اگر اخطار ما مفید واقع نشد آن وقت نوبت شماست که وارد عمل بشوید.» مردم هیجان‌زده نیز پای تریبون شعار می‌دهند: «چوب، چماق، شکنجه، دیگر اثر ندارد... مسلمان به پا خیز، حزب شده رستاخیز...» آن روز عامه مردم از حجم و گستردگی اختلافات مسوولان آگاه شدند. روز شنبه ۱۶ اسفند روزنامه جمهوری اسلامی ارگان حزب جمهوری اسلامی، در تیتر نخست خود نوشت: «گارد رئیس‌جمهور و میلیشا به مردم حمله کردند». رهبران حزب جمهوری اسلامی که لبه تیز اظهارات بنی‌صدر متوجه آنها بود، در سرمقاله این روزنامه به ادعاهای بنی‌صدر پاسخ داده و نوشتند: «آقای رئیس‌جمهور روز پنجشنبه هم قاضی شده بودند و هم فرمانده پلیس و دستور بگیر و ببند صادر می‌کردند، آیا این می‌تواند نشانه احترام و پایبندی ایشان به قانون اساسی باشد؟» در بخش دیگر از سرمقاله این روزنامه آمده بود: «آنچه این بار با دیدن گزارش خبری این رویداد از تلویزیون قابل مشاهده است، صحنه‌سازی این زد و خورد بوده است. همه می‌توانند درک کنند که چگونه به وسیله چماق چماقداران می‌خواهند حرکت‌های اصیل مردمی و اسلامی را سرکوب کنند.» محمدعلی رجایی نخست‌وزیر نیز نسبت به حملات رئیس‌جمهور به او و کابینه در ۱۴ اسفند، واکنش نشان داده و اعلام کرد: «نهادهای انقلابی با یک عکس تضعیف نمی‌شوند. متاسفانه در روز ۱۴ اسفند هر کس که کوچک‌ترین نمادی از مسلمانی به همراه داشت مورد حمله و تعرض قرار گرفت.» پس‌لرزه‌های زلزله ۱۴ اسفند هر روز بخشی از فضای سیاسی کشور را با لرزشی جدید مواجه کرد. سرانجام رهبر انقلاب مانند بسیاری از حوادث آن روزها مجبور به ورود به میدان شد. او در بیانیه‌ای که در ۲۵ اسفند منتشر کرد به این غائله خاتمه داد. ایشان در بیانیه خود تاکید کردند: «کسی حق ندارد به یکی از مقامات: ریاست‌جمهوری، دولت، رئیس دیوان عالی کشور، مجلس شورای اسلامی، دادستانی کل کشور، شورای نگهبان که قانونی هستند توهین و یا آنان را تضعیف کند.» در بخش دیگری از این بیانیه آمده‌ بود: «چون گروه‌های منحرف در سخنرانی روسای جمهور، دیوان عالی کشور، مجلس و نخست‌وزیر توطئه کرده و موجب فساد می‌شود اینان تا پایان جنگ سخنرانی نکنند، اما مصاحبه‌های سالم، سازنده و ارشادی مانعی ندارد.» ایشان همچنین مقامات را از دخالت در حیطه اختیارات یکدیگر منع کرده، از تشکیل گروهی مشتمل بر نمایندگان ایشان، رئیس‌جمهور و طرف مقابل برای حل مشکلات خبر دادند.

پایان بنی‌صدر
با افزایش اختلافات بنی‌صدر با مجلس و دستگاه قضایی به تدریج رهبری نظام به صورت علنی از اقدامات رئیس‌جمهور انتقاد کرد. مقصر اعلام شدن دفتر رئیس‌جمهور در ماجرای 14 اسفندماه، انتشار خبری درباره تلاش نزدیکان رئیس‌جمهور برای خروج چند سند محرمانه از وزارت امور خارجه و بحث پیشنهاد رفراندوم فضای کشور را به شدت علیه بنی‌صدر متشنج کرد. امام در ششم خردادماه 1360 در سخنرانی خود با تجلیل از نخست‌وزیر خطاب به رئیس‌جمهور گفتند: از شما پذیرفته نیست که بگویی قانون را قبول نداری، غلط می‌کنی که قانون را قبول نداری، قانون تو را قبول ندارد...در این فضا مجاهدین خلق به حمایت همه‌جانبه از بنی‌صدر پرداخت و آرام‌آرام او را به‌سوی خود کشاند. در روزهای پایانی خردادماه طرح عدم کفایت رئیس‌جمهور در مجلس مطرح شد. محمد‌جواد حجتی‌کرمانی از نمایندگان مجلس اول درباره روز 31خرداد1360 -روز رای عدم کفایت- می‌گوید:
«... من از اول شروع دعوا با بنی‌صدر، بارها انتقاد کردم که چرا به رئیس‌جمهور این‌طور توهین می‌کنند و در روزنامه‌ها فحش می‌دهند. اگر قرار است بنی‌صدر نباشد چرا دیگر به او فحش می‌دهند. چرا این همه جوسازی می‌کنند. به خوبی به یاد دارم که روزی که عدم کفایت سیاسی ایشان مطرح شد، تمام مجلس از تماشاچی پر شده بود. این افراد مرتب شعار علیه بنی‌صدر می‌دادند. در این فضا امکان نداشت کسی بتواند حرف بزند. پلاکارد بزرگی با خط درشت بر در ورودی مجلس نصب کرده بودند به این مضمون که «رای ممتنع به بنی‌صدر همکاری با اوست و کمک به آمریکا» با این وصف من و 10 نفر دیگر که رای ممتنع دادیم یعنی با آمریکا همکاری کردیم!» سرانجام در این روز، طرح عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر با 177 رای موافق و 10 رای ممتنع و یک رای مخالف مورد تصویب مجلس قرار گرفت. در اول تیر‌ماه 1360 با فرمان رهبر انقلاب ابوالحسن بنی‌صدر به دلیل عدم کفایت سیاسی از مقام ریاست‌جمهوری اسلامی ایران عزل و شورای ریاست‌جمهوری عهده‌دار وظایف رئیس‌جمهور شد. بنی‌صدر نیز که از چند روز قبل مخفی شده بود، با مسعود رجوی- سرکرده مجاهدین خلق- به صورت مخفیانه از مهرآباد به پاریس گریخت. درباره نخستین رئیس‌جمهور ایران، نظرهای متفاوتی وجود دارد، برخی او را یکی از عوامل آمریکا در ایران دانسته و به سرعت حکم به خیانت او می‌دهند. بعضی دیگر اما بنی‌صدر را قربانی مشکلات و تعارضات قانون اساسی آن روز ایران می‌دانند که در مجاورت با ویژگی‌های جاه‌طلبانه این چهره شاخص آن روزهای انقلاب، این سرنوشت را برای او رقم زد. شاید اگر بنی‌صدر به جای انتخاب مجاهدین خلق در ابتدای سال 1360 از سمت ریاست‌جمهوری استعفا می‌داد و فعالیت سیاسی خود را ادامه می‌داد، امروز سرنوشت او، جمهوری اسلامی و بسیاری از بازیگران این جغرافیا تغییر می‌کرد و شاهد آن ‌همه هزینه در این سال شوم برای نظام و مردم نبودیم.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها