شناسه خبر : 318 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

نامه اوباما به اکونومیست

راه پیش‌رو

این روزها در داخل یا خارج کشور به هر کجا که می‌روم مردم یک سوال را مطرح می‌کنند: در نظام سیاسی آمریکا چه اتفاقی می‌افتد؟ چگونه کشوری که بیش از هر کشور دیگر از مزایای مهاجرت، تجارت و نوآوری‌های فناوری بهره‌مند شده است، اکنون ناگهان موجی از سیاست‌های حفاظتی ضدمهاجرت و ضدنوآوری ایجاد کرده است؟ چرا برخی افراد چپگرا و بسیاری از راستگرایان نوعی عوام‌فریبی ناپخته را در پیش گرفته‌اند که وعده بازگشت به گذشته‌ای را می‌دهد که نه‌تنها بازگرداندن آن غیرممکن است بلکه برای بسیاری از آمریکاییان هرگز وجود نداشته است.

این روزها در داخل یا خارج کشور به هر کجا که می‌روم مردم یک سوال را مطرح می‌کنند: در نظام سیاسی آمریکا چه اتفاقی می‌افتد؟ چگونه کشوری که بیش از هر کشور دیگر از مزایای مهاجرت، تجارت و نوآوری‌های فناوری بهره‌مند شده است، اکنون ناگهان موجی از سیاست‌های حفاظتی ضدمهاجرت و ضدنوآوری ایجاد کرده است؟ چرا برخی افراد چپگرا و بسیاری از راستگرایان نوعی عوام‌فریبی ناپخته را در پیش گرفته‌اند که وعده بازگشت به گذشته‌ای را می‌دهد که نه‌تنها بازگرداندن آن غیرممکن است بلکه برای بسیاری از آمریکاییان هرگز وجود نداشته است.
درست است که نگرانی‌های خاصی در مورد جهانی‌سازی، مهاجرت، فناوری و حتی تغییرات در آمریکا پدیدار شده‌اند. این امر تازه نیست و شباهت زیادی به نارضایتی‌های گسترده‌ای دارد که هم‌اکنون در سطح جهان دیده می‌شود و خود را به شکل بدبینی نسبت به نهادهای بین‌المللی، توافقنامه‌های تجاری و مهاجرت نشان می‌دهد. این نارضایتی را می‌توان در رای اخیر بریتانیایی‌ها به خروج از اتحادیه و ظهور احزاب عوام‌فریب در سراسر جهان مشاهده کرد.
بخش بزرگی از این نارضایتی‌ها محصول نگرانی‌هایی است که لزوماً اقتصادی نیستند. احساسات ضدمهاجرت، ضدمکزیک، ضدمسلمانان و ضدپناهندگان که امروزه برخی از آمریکایی‌ها اعلام می‌کنند در واقع انعکاس جنبش‌های بومی‌گرایی در گذشته هستند که از آن جمله می‌توان به قانون مبارزه با بیگانگان و فتنه (‌1798)، جنبش بی‌خبران در اواسط دهه 1800، احساسات ضدآسیایی در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20، و هر دوره دیگری اشاره کرد که در آن به آمریکاییان گفته شد، آنها می‌توانند شکوه گذشته را بازگردانند به شرط آنکه گروه‌های تهدیدکننده آمریکا را کنترل کنند. ما در گذشته بر آن نگرانی‌ها غلبه کردیم و یک بار دیگر نیز این کار را خواهیم کرد.
اما بخشی از نارضایتی‌ها از نگرانی‌های مشروعی نشات می‌گیرد که به نیروهای درازمدت اقتصادی مربوط می‌شوند. دهه‌ها کاهش رشد بهره‌وری و افزایش نابرابری باعث شد رشد درآمد در خانواده‌های دارای درآمد کم و متوسط کندتر شود. جهانی‌سازی و فرآیند خودکارسازی (اتوماسیون) جایگاه کارگران و توانایی آنها را برای کسب دستمزدهای مناسب تضعیف کرد. بسیاری از مهندسان و فیزیکدانان بالقوه وقت خود را به جابه‌جایی پول در بخش‌های مالی سپری می‌کنند. به جای آنکه از استعدادهای خود برای نوآوری در بخش واقعی اقتصاد استفاده کنند. به نظر می‌رسد بحران مالی سال 2008 نیز فقط به انزوای بیشتر شرکت‌ها و طبقه روشنفکر انجامید. افرادی که معمولاً قواعدی متفاوت با شهروندان عادی دارند. بنابراین تعجبی ندارد که بسیاری از افراد زمینه پذیرش این باور را دارند که بازی کنونی متقلبانه است. این نومیدی قابل درک است و بسیاری از سیاستمداران نیز با عملکرد نامناسب خود به آن دامن می‌زنند اما باید به خاطر داشت که سرمایه‌داری بزرگ‌ترین محرک شکوفایی و خلق فرصت‌هاست که جهان تاکنون به خود دیده است. در 25 سال گذشته نسبت افرادی که در فقر مطلق به سر می‌برند از حدود 40 درصد به کمتر از 10 درصد رسیده است. سال گذشته خانوارهای آمریکایی کم‌سابقه‌ترین افزایش درآمدی را داشتند و نرخ فقر سریع‌ترین روند کاهشی خود از دهه 1960 را تجربه کرد.
در طول این چرخه تجاری، دستمزدهای واقعی سریع‌تر از هر زمان دیگری از دهه 1970 رشد کردند. این دستاوردها بدون جهانی‌سازی و تحولات فناوری که هم‌اکنون در پس‌زمینه بسیاری از نگرانی‌ها و بحث‌های سیاسی هستند، امکان‌پذیر نبود. این همان معمایی است که جهان امروز ما را دربر گرفته است. جهان نسبت به هر زمان دیگری در گذشته شکوفاتر شده است ولی جوامع ما در ابهام و عدم آسودگی خیال به سر می‌برند. بنابراین ما یک حق انتخاب داریم: بازگشت به گذشته و بستن اقتصادها یا حرکت به سوی آینده در حالی که می‌پذیریم جهانی‌سازی می‌تواند با خود نابرابری را به همراه آورد. اما ما خودمان را متعهد می‌سازیم که کاری کنیم تا اقتصاد جهانی به نفع همگان بهتر کار کند نه صرفاً گروهی که در بالا هستند.

نیرویی برای خوبی
انگیزه کسب سود می‌تواند ابزاری قدرتمند برای نفع همگان باشد، کسب و کارها را به سمت تولید کالاهایی بکشاند که مصرف‌کنندگان خواستار آنها هستند یا بانک‌ها را تشویق کند که به کسب و کارهای رو به رشد وام دهند. اما این انگیزه به خودی خود همگان را در شکوفایی و رشد سهیم نمی‌سازد. از مدت‌ها قبل اقتصاددانان دریافته‌اند که اگر بازارها صرفاً به ابزارهای خود اتکا کنند، با شکست مواجه خواهند شد. این اتفاق به خاطر تمایل آنها به انحصار و رانت‌جویی روی می‌دهد. بخش تجارت به تاثیر تصمیمات خود بر دیگران، روش‌هایی که طی آن نابرابری در دسترسی به اطلاعات مصرف‌کنندگان را در مقابل محصولات خطرناک آسیب‌پذیر می‌سازند یا باعث می‌شوند هزینه‌های بیمه سلامت سنگین‌تر شوند، بی‌توجه می‌ماند. از همه مهم‌تر آنکه اگر سرمایه‌داری به نفع گروه اندکی شکل گیرد و نسبت به تعداد زیادی بی‌توجه باشد، تهدیدی برای همگان خواهد بود. اقتصادها زمانی موفق‌ترند که ما بتوانیم شکاف بین فقیر و غنی را از بین ببریم و رشد فراگیر باشد. جهانی که در آن یک درصد انسان‌ها به اندازه 99 درصد دیگر ثروت داشته باشند، هیچ‌گاه روی آرامش و ثبات را نخواهد دید. شکاف بین فقیر و غنی چیز تازه‌ای نیست اما درست همان‌گونه که یک کودک زاغه‌نشین می‌تواند آسمانخراش نزدیک خود را ببیند فناوری به هر کس که یک تلفن هوشمند داشته باشد، امکان می‌دهد تا زندگی طبقه ممتاز و دارای امتیازات خاص را مشاهده کند. انتظارات بسیار سریع‌تر از آنچه دولت‌ها بتوانند به آن بپردازند، رشد می‌کنند و گسترش حس بی‌عدالتی اطمینان مردم به نظام را از بین می‌برد. اگر اعتماد برداشته شود، سرمایه‌داری دیگر نمی‌تواند همانند گذشته سودآور و مفید باشد.
این معمای پیشرفت و زوال دهه‌ها در حال شکل‌گیری بوده است. من به دستاوردهای دولت خود در طول هشت سال گذشته افتخار می‌کنم، اما اذعان دارم که بهبود وضعیت جامعه به زمان بیشتری نیاز دارد. ریاست‌جمهوری همانند یک دو امدادی است که در آن هر کدام از ما باید نقش خود را ایفا کند تا کشور هر چه بیشتر به آمال خود نزدیک شود. بنابراین جانشین من چه مسیری را پیش‌رو دارد؟
پیشرفت بیشتر مستلزم درک این واقعیت است که اقتصاد آمریکا سازوکاری بسیار پیچیده دارد. با وجود اینکه برخی اصلاحات تندروانه مانند تجزیه بانک‌های بزرگ یا وضع تعرفه‌های سنگین بازدارنده بر واردات از دیدگاه انتزاعی جذاب به نظر می‌رسند اما اقتصاد خود موضوعی انتزاعی نیست. نمی‌توان اقتصاد را به طور کامل باز‌طراحی کرد و آن را به گذشته بازگرداند بدون آنکه برای مردم عواقبی داشته باشد. در مقابل بازگرداندن اعتماد به اقتصادی که در آن آمریکایی‌های سختکوش بتوانند پیش بروند مستلزم پرداختن به چهار چالش ساختاری اصلی است: تقویت رشد بهره‌وری، مقابله با نابرابری فزاینده، اطمینان از اینکه افراد جویای کار بتوانند به آن دست یابند، و ساختن اقتصادی تاب‌آور که رشد آینده را هدف گرفته است.

بازگرداندن پویایی اقتصادی
اول، در سال‌های اخیر ما شاهد پیشرفت‌های فناوری باورنکردنی در زمینه اینترنت، تلفن همراه، هوش مصنوعی، روبات‌ها، مواد پیشرفته، بهبود کارایی انرژی و پزشکی شخصی بوده‌ایم. اما با وجود اینکه این نوآوری‌ها زندگی ما را متحول کرده‌اند نتوانسته‌اند رشد بهره‌وری را به میزان قابل ملاحظه‌ای تقویت کنند. آمریکا در دهه گذشته بیشترین بهره‌وری را در میان کشورهای گروه هفت (G7) داشته است اما این رشد بهره‌وری در تمام اقتصادهای پیشرفته رو به کندی گذاشت. بدون رشد اقتصادی ما قادر نخواهیم بود برای افراد منافع دستمزدی ایجاد کنیم، هر چند که تقسیم منافع به شکل مناسب‌تری انجام گیرد. یکی از عوامل اصلی کندی بهره‌وری کاهش سرمایه‌گذاری بخش‌های عمومی و خصوصی است که بخشی از آن به تلاطم‌های بحران مالی مربوط می‌شود. اما محدودیت‌هایی که خود افراد وضع می‌کنند، نیز در این امر دخیل بوده‌اند از جمله این محدودیت‌ها می‌توان به این موارد اشاره کرد: ایدئولوژی مالیات‌ستیزی که تقریباً تمام منابع درآمدهای جدید عمومی را می‌بندد، ترمیم کسری بودجه از طریق به تاخیر انداختن صورت‌حساب‌ها و تحمیل آن بر فرزندانمان (به ویژه در بخش زیرساختارها) و نظام سیاسی تک‌صدایی که تمام نظریات گذشته در مورد ساخت پل‌ها و فرودگاه‌ها را متوقف ساخته است. ما می‌توانیم با استفاده از اصلاح مالیات کسب و کار که در آن نرخ‌ها پایین می‌آید و راه‌های گریز بسته می‌شود به سرمایه‌گذاری بخش خصوصی کمک کنیم. همچنین می‌توانیم سرمایه‌گذاری‌های عمومی را به سمت تحقیق و توسعه سوق دهیم. سیاست‌های متمرکز بر تحصیل و آموزش هم برای افزایش رشد اقتصادی و هم برای تسهیم همگان در منافع بسیار ضروری هستند. این سیاست‌ها می‌توانند همه چیز از تامین منابع برای آموزش کودکان گرفته تا بهبود دبیرستان‌ها، کاهش هزینه دانشگاه و توسعه آموزش‌های پر‌کیفیت ضمن خدمت را دربر گیرند. افزایش بهره‌وری و دستمزدها همچنین به ایجاد یک سابقه جهانی برای پیشبرد مقررات تجارت نیاز دارد. برخی جوامع از رقابت خارجی آسیب دیده‌اند اما تجارت بیش از آسیب به اقتصاد ما نفع رسانده است. صادرات به ما کمک کرد از رکود خارج شویم. بر طبق گزارش شورای مشاوران اقتصادی بنگاه‌های آمریکایی که در صادرات فعالیت دارند در مقایسه با دیگر بنگاه‌ها 18 درصد بیشتر به کارکنان خود دستمزد می‌دهند. بنابراین من از کنگره‌ می‌خواهم که لایحه مشارکت اقیانوس آرام را تصویب کند و طرح مشارکت تجارت و سرمایه‌گذاری اقیانوس اطلس را با اتحادیه اروپا نهایی کند. این توافقنامه‌ها به همراه تقویت گام‌به‌گام تجارت زمین بازی تجارت را برای کارگران و کسب‌ و کارها هموار خواهد ساخت.
دوم، علاوه بر افزایش کندی بهره‌وری، در بسیاری از اقتصادهای پیشرفته نابرابری افزایش یافته است و این افزایش بیش از همه در ایالات متحده مشهود است. در سال 1979 یک درصد بالای خانواده‌های آمریکایی هفت درصد از کل درآمدها پس از کسر مالیات را از آن خود می‌کردند. تا سال 2007 این سهم بیش از دو برابر شد و به 17 درصد رسید. این تغییر ماهیت ملت آمریکا را به چالش می‌کشد. ما از موفقیت ناخشنود نیستیم، ما در آرزوی موفقیت هستیم و افراد موفق را تحسین می‌کنیم. در واقع ما در مقایسه با دیگر کشورها اغلب نابرابری‌های بیشتری را پذیرفته‌ایم چرا که می‌دانیم با تلاش بیشتر می‌توانیم جایگاه خود را بهبود بخشیم و شاهد آن باشیم که فرزندانمان عملکرد بهتری داشته باشند. همان‌گونه که آبراهام لینکلن زمانی گفته بود «ما با سرمایه سر جنگ نداریم، اما می‌خواهیم حتی ضعیف‌ترین افراد فرصت‌های مساوی برای ثروتمندشدن داشته باشند». مشکل افزایش نابرابری آن است که حرکت به سمت بالا را متوقف می‌سازد. پله‌های بالا و پایین نردبان چسبنده‌تر می‌شوند. کسانی که بالا هستند، همانجا می‌مانند و افراد پایین هم نمی‌توانند بالاتر روند.
اقتصاددانان دلایل زیادی را برای افزایش نابرابری برشمرده‌اند: فناوری، تحصیل، جهانی‌سازی، تضعیف اتحادیه‌ها و کاهش حداقل دستمزد. همه این عوامل مهم هستند و ما در تمام این جبهه‌ها پیشرفت‌هایی داشته‌ایم. اما من اعتقاد دارم که تغییر فرهنگ و ارزش‌ها نیز نقش مهمی در این زمینه داشته است. در گذشته تعاملات اجتماعی بیشتر بین تمام سطوح کارمندان در کلیسا، مدارس و سازمان‌های مدنی باعث می‌شد تفاوت دستمزدی بین مدیران شرکت و کارگران آنها محدود باشد. به همین دلیل دستمزد مدیران عامل 20 تا 30 برابر میانگین دستمزد کارگران بود. کاهش یا حذف این عامل محدودکننده باعث شد تا امروزه یک مدیرعامل بیش از 250 برابر یک کارگر دریافتی داشته باشد. اقتصادها زمانی موفق‌ترند که ما بتوانیم شکاف بین فقیر و ثروتمند را پر کنیم و منافع رشد فراگیر باشد. این صرفاً یک پند اخلاقی نیست. تحقیقات نشان می‌دهند در کشورهایی که نابرابری بیشتر است، رشد اقتصادی شکننده‌تر و رکودها پر‌تناوب هستند. تمرکز ثروت در بالا بردن معناست که تعداد زیادی از مصرف‌کنندگان که محرک اقتصاد بازار هستند مخارج خود را کاهش می‌دهند. آمریکا نشان داد که پیشرفت امکان‌پذیر است. سال گذشته منافع دستمزدی برای خانواده‌های پایین و وسط منحنی توزیع درآمد در مقایسه با خانوارهای سطوح بالا بیشتر بود. محاسبات وزارت خزانه‌داری نشان می‌دهد اگر ما میانگین نرخ مالیات برای خانوارهایی با درآمد بیش از هشت میلیون دلار در سال (که 1 /0 درصد جمعیت هستند) را تا حدود هفت واحد درصد بالاتر ببریم تا سال 2017 درآمد خانوارهای یک‌پنجم اول توزیع درآمدی به میزان 18 درصد افزایش می‌یابد. اکنون یک درصد بالای جامعه بیشتر مالیات خود را می‌پردازند و مقررات مالیاتی که در زمان دولت من به تصویب رسید، باعث شد در مقایسه با دولت‌های پیشین از سال 1960 سهم درآمدی تمام خانواده‌ها بالاتر رود. اما این تلاش‌ها کافی نیستند. لازم است در آینده اقدامات جسورانه‌تری صورت گیرد تا روند افزایش نابرابری که دهه‌ها اتفاق می‌افتاد، معکوس شود. اتحادیه‌ها باید نقش حیاتی‌تری ایفا کنند. آنها می‌توانند به کارگران کمک کنند تا سهم بیشتری از کیک رشد را بردارند اما همزمان باید آنقدر انعطاف‌پذیر باشند که بتوانند در رقابت جهانی شرکت کنند. افزایش حداقل دستمزد فدرال، تعمیم اعتبار مالیات بر درآمد برای کارگرانی که فرزندان وابسته ندارند، محدود کردن معافیت مالیاتی برای خانوارهای پردرآمد، جلوگیری از خروج دانشجویان از دانشگاه به خاطر مسائل مالی و اطمینان از اینکه مردان و زنان در شغل‌های یکسان درآمدهای برابری داشته باشند نیز به ما کمک خواهد کرد در مسیر درست حرکت کنیم.
سوم، یک اقتصاد موفق همچنین به وجود فرصت‌های کاری معنادار برای متقاضیان کار بستگی دارد. آمریکا شاهد کاهش درازمدت مشارکت افراد دارای سن کار بوده است. در سال 1953 فقط سه درصد از افراد بین سنین 25 تا 54 سال بیکار بودند. این رقم امروزه 12 درصد است. در سال 1999 حدود 23 درصد از زنان دارای سن کار به نیروی کار وارد نشدند؛ این نرخ اکنون به 26 درصد رسیده است. از اواخر سال 2013 افزایش مشارکت مردم در نیروی کار باعث شد تاثیر منفی کهنسالی و بازنشستگی جبران و نرخ مشارکت باثبات شود اما روند درازمدت گذشته هنوز معکوس نشده است. بیکاری اجباری به رضایت از زندگی، خودباوری، تندرستی و اخلاقیات آسیب می‌زند. بیکاری گرایش به مواد مخدر، افزایش مرگ‌های ناشی از مصرف بیش از حد و خودکشی افراد فاقد مدارک تحصیلی دانشگاهی را تشدید می‌کند. مشارکت افراد فاقد مدارک تحصیلی در نیروی کار در آمریکا به شدت کم شده است. روش‌های زیادی برای نگه داشتن آمریکاییان در نیروی کار وجود دارد. یکی از این روش‌ها بیمه دستمزد برای کارگرانی است که در شغل جدید خود به اندازه شغل قبل دستمزد نمی‌گیرند. افزایش دسترسی به دانشکده‌های با‌کیفیت، مدل‌های آموزش در حال خدمت و یاری‌رسانی در پیدا کردن شغل از دیگر اقدامات سودمند هستند. پوشش بیمه بیکاری برای تعداد بیشتری از کارگران نیز مفید خواهد بود. مرخصی‌های با حقوق و تضمین مرخصی‌های بیماری، دسترسی بیشتر به خدمات مراقبت از کودکان و آ‌موزش‌های اولیه می‌تواند انعطاف‌پذیری‌های بیشتری را برای کارگران و کارفرمایان به همراه داشته باشد. در صورت تصویب، اصلاحات نظام جزا و بهبود روش‌های بازگشت مجدد به کار -که مورد حمایت هر دو حزب است- می‌تواند به بهبود نرخ مشارکت کمک کند.

ساخت بنیان محکم‌تر
سرانجام، بحران مالی اهمیت وجود اقتصاد تاب‌آور و مقاومتی را نشان داد. اقتصادی که رشد پایدار داشته باشد، بدون آنکه آینده را قربانی حال کند. تردیدی نیست که بازار آزاد فقط هنگامی شکوفا می‌شود که مقرراتی برای مقابله با ناکامی‌های سیستمیک و برای تضمین رقابت عادلانه حاکم باشد. اصلاحات پس از بحران وال‌استریت نظام مالی ما را باثبات‌تر و پشتیبان رشد درازمدت کرد. این اصلاحات مواردی مانند سرمایه بیشتر برای بانک‌های آمریکایی، اتکای کمتر به منابع مالی کوتاه‌مدت، و نظارت بیشتر بر موسسات و بازارها را دربر می‌گیرند. نهادهای بزرگ مالی آمریکا دیگر همانند گذشته منابع مالی آسان دریافت نمی‌کنند. گواه این مطلب آن است که بازارها درک کرده‌اند موسسات هیچ‌کدام آنقدر بزرگ نیستند که نتوان آنها را ورشکسته اعلام کرد. ما برای اولین بار نهاد ناظری با عنوان دفتر حمایت مالی از مصرف‌کنندگان تشکیل دادیم تا موسسات مالی را در قبال اعمال خود مسوول بدانیم به گونه‌ای که مشتریان آنها بتوانند وام‌هایی را با شرایط شفاف دریافت و در آینده بازپرداخت کنند. اما با وجود تمام این پیشرفت‌ها بخش‌هایی از بانکداری سایه همچنان نقاط آسیب‌پذیری ایجاد می‌کنند و نظام تامین مالی مسکن هنوز اصلاح نشده است. این بدان معناست که کاری که ما در قبل انجام داده‌ایم باید تکمیل شود نه اینکه آن را متوقف سازند. معمولاً کسانی که باید در آینده از اصلاحات دفاع کنند اقدامات ما را نادیده می‌گیرند و در عوض تلاش می‌کنند کل نظام را محکوم کنند. آمریکا باید درباره بهترین راه اصلاح و تکمیل مقررات به بحث و مناظره بنشیند. انکار پیشرفت‌ها فقط باعث آسیب‌پذیری بیشتر ما خواهد شد.
همچنین آمریکا باید قبل از وقوع تکانه‌های منفی خود را برای آنها آماده کند. با وجود نرخ‌های بهره پایین در حال حاضر، سیاست پولی باید نقش مهم‌تری در مقابله با رکودهای آینده داشته باشد. سیاست پولی نباید به تنهایی تمام بار ایجاد ثبات اقتصادی را بر دوش بکشد. متاسفانه سیاست غلط می‌تواند بر روش‌های خوب اقتصاد غلبه کند. دولت من انبساط مالی زیادی ایجاد کرد تا اقتصاد از بحران خارج شود. ده‌ها لایحه دولت طی سال‌های 2009 تا 2012 بیش از 4 /1 تریلیون دلار را به رشد اقتصاد اختصاص داد اما ترغیب کنگره به موافقت با هر اقدام به صرف انرژی زیادی نیاز دارد. من نتوانستم برخی از انبساط‌های مالی را به فرجام برسانم و کنگره نیز با تهدید به نکول بدهی‌ها فشار زیادی بر اقتصاد وارد کرد. جانشینان من نباید در زمان نیاز برای تایید اقدامات اضطراری التماس کنند بلکه لازم است پشتیبانی از خانواده‌های آسیب‌دیده از طریق اقداماتی مانند بیمه بیکاری به طور خودکار انجام گیرد. حفظ انضباط مالی در زمان‌های خوب به منظور پشتیبانی از اقتصاد در زمان‌های نامناسب و همچنین عمل به تعهدات درازمدت در قبال شهروندان موضوعی حیاتی است. کاهش هزینه‌های بهداشت و محدود ساختن معافیت مالیاتی افراد ثروتمند می‌تواند بدون قربانی‌کردن سرمایه‌گذاری با چالش‌های درازمدت مالی مقابله کند. در نهایت، رشد پایدار اقتصادی مستلزم مقابله با تغییرات اقلیمی است. در پنج سال گذشته مفهوم بده‌بستان بین افزایش رشد و کاهش تصاعد آلاینده‌ها مورد توجه قرار گرفت. با وجود اینکه اقتصاد 11 درصد رشد کرد، تصاعد آلاینده‌ها در بخش انرژی تا شش درصد کمتر شد.

امیدواری برای آینده
نظام سیاسی آمریکا می‌تواند مایوس‌کننده باشد. من این را می‌دانم. اما همین نظام به مدت بیش از دو قرن منشأ پیشرفت اقتصادی و اجتماعی بوده است. پیشرفت‌های هشت سال گذشته نیز باید امیدواری‌هایی را به جهان داده باشد. با وجود اختلاف آرا و عقاید، آمریکا از یک رکود بزرگ دیگر پیشگیری کرد. نظام مالی بدون تحمیل هیچ هزینه‌ای بر مالیات‌دهندگان به ثبات رسید و صنایع خودروسازی جان گرفتند. من یک بسته محرک مالی بزرگ را به تصویب رساندم، بر بازنویسی جامع مقررات مالی از دهه 1930 نظارت کردم، نظام سلامت را اصلاح و قوانینی برای کاهش تصاعد آلاینده‌های آمریکایی، از خودروها و نیروگاه‌ها معرفی کردم.
نتایج آشکار هستند: اقتصاد پایدار و رو به رشد، 15 میلیون شغل در بخش خصوصی از سال 2010، افزایش دستمزدها، کاهش فقر، ایجاد روند معکوس در نابرابری، 20 میلیون آمریکایی دیگر تحت پوشش بیمه، کندترین رشد هزینه‌های سلامت در 50 سال گذشته، کاهش کسری بودجه سالانه تا سه‌چهارم و کاهش تصاعد کربن.
برای کارهای باقیمانده بنیاد جدیدی بنا نهاده شده است. ما آینده جدیدی را رقم می‌زنیم. رشد اقتصادی ما نه‌تنها پایدار، بلکه فراگیر و همگانی خواهد بود. برای تحقق این امور آمریکا باید خود را به همکاری با تمام کشورها متعهد بداند تا بتواند اقتصاد قدرتمندتر و شکوفاتری را برای شهروندان خود و نسل‌های آینده بسازد.
منبع: اکونومیست

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها