شناسه خبر : 2792 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

گفت‌وگو با کامران موید دادخواه

نقش ایران در اوپک بلامنازع بود

بخشی از آنچه منجر به شکل‌گیری سازمان کشورهای صادرکننده نفت در دهه ۴۰ شد رشد و بیداری جنبش‌های آزادیخواهی بود که در آن زمان ایران، مصر و ونزوئلا پرچمدار آن بودند.

بخشی از آنچه منجر به شکل‌گیری سازمان کشورهای صادرکننده نفت در دهه 40 شد رشد و بیداری جنبش‌های آزادیخواهی بود که در آن زمان ایران، مصر و ونزوئلا پرچمدار آن بودند. ملی شدن نفت اگرچه بعدها منتقدانی جدی پیدا کرد و به ساختار حقوقی و اقتصادی آن نقدهای جدی وارد کرد اما در سال‌های دهه 30 این نهضت چنان شوری به گروه‌ها و جریان‌های سیاسی دمید که آثار آن سال‌ها بر گروه‌های سیاسی باقی ماند.از این حیث شکل‌گیری اوپک مرهون تحولات و چشم‌اندازهایی بود که از سال‌ها پیش در ایران و برخی از کشورهای آزادیخواه شکل گرفته بود. دکتر فواد روحانی یکی از مشاوران حقوقی دکتر محمد مصدق -‌پس از پرهیز مصدق از مشاوره‌های او- از همان سال‌ها بر این شد که راهی به ساختار و معادلات نفتی پیدا کند و به تغییر ماهیت نظام حقوقی این رابطه انحصاری و یک‌طرفه دست زند. مشاوره و کارشناسی مستندات حقوقی شرکت نفت انگلیس-ایران در سال‌های نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق، فضل‌الله زاهدی، علی امینی و اسدالله علم، روحانی را آنچنان پخته و خبره نمود که مجامع کشورهای نفتی به تدریج او را به عنوان زبده‌ترین و منصف‌ترین کارشناس نفتی در منطقه قلمداد کردند.دکتر کامران موید‌دادخواه استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه نورث‌ایسترن بوستون آمریکا، در گفت‌وگویی بخش‌هایی از کتاب یادداشت‌های فواد روحانی را به چالش کشیده است.



‌ در کتاب یادداشت‌های فواد روحانی، اطرافیان ایشان و همچنین پژوهشگران کتاب معتقدند ملی شدن نفت در دوره دکتر محمد مصدق و نیز نحوه برخورد با انگلیسی‌ها صدمات جدی به صنعت نفت و منافع ملی کشور زده شده است. در مقابل موافقان مصدق معتقدند تبلور روح بیداری و آزادیخواهی ملت ما در این مقطع از تاریخ مرهون جسارت‌های مصدق بود. دو دیدگاه کاملاً متضاد و در مقابل هم که می‌تواند نتایج متفاوتی را به همراه آورد. آقای دکتر چطور می‌توانیم این صدمات و آثار منفی ملی شدن نفت و پیامدهای این دوران را نادیده بگیریم؟
در آغاز ملی شدن صنعت نفت ایران، دکتر محمد مصدق و اساساً اراده ایران در موضع قدرت بود. همه مردم ایران به غیر از توده‌ای‌ها که عامل شوروی بودند خواستار و پشتیبان ملی شدن نفت بودند. اقتصاد ایران در وضع مطلوبی قرار داشت. تورم کنترل شده بود. برنامه اول تنظیم و اجرای آن با درآمد نفت و کمک‌های بانک جهانی آغاز شده بود. افزون بر این آمریکا در ملی کردن نفت پشتیبان ایران بود. در دوران مصدق چند پیشنهاد معقول که به نفع ایران بود، ارائه شد. آمریکا با توجه به وضع بازار بین‌المللی نفت موافق قرارداد ۵۰-۵۰ بود. اما مصدق به دلیل کینه‌ای که نسبت به رضاشاه داشت (چون سلطنت را از خانواده قاجار یعنی خانواده مصدق گرفته بود) و چون مشاوران او کسانی بودند که کوچک‌ترین مطالعه درباره نفت و بازار جهانی نداشتند، نخواست و نمی‌توانست این پیشنهادها را بپذیرد. از سوی دیگر، برای گرفتن کمک از آمریکا دست توده‌ای‌ها را باز گذاشت و آمریکا را تلویحاً تهدید می‌کرد که در صورت سقوط دولت او توده‌ای‌ها بر ایران مسلط خواهند شد. در نتیجه اقتصاد ایران در نتیجه عدم درآمد دچار رکود و بیکاری شد و برنامه عمرانی اول متوقف شد. از سوی دیگر، مصدق اسکناس منتشر می‌کرد که به آتش تورم دامن می‌زد.
پس از سقوط دولت دکتر محمد مصدق دولت ایران در موضع ضعف قرار داشت. به‌ویژه که سایر کشورهای تولیدکننده نفت بازارهای ایران را در دست گرفته بودند. در نتیجه ایران ناچار بود کوتاه بیاید. علی امینی که نماینده ایران در مذاکرات نفت بود، بارها گفت قرارداد کنسرسیوم بهترین قرارداد «ممکن» بود. شیفتگان مصدق از او نه یک قهرمان که یک قدیس ساخته‌اند. ولی واقعیت آن است که مصدق زیان‌های جبران‌ناپذیری به ایران زد.

‌ اهمیت فواد روحانی در مناسبات سیاسی دهه 40 در چه حد و مقیاسی بود؟ گفته می‌شود ایشان در ابتدا یک کارمند معمولی شرکت ملی نفت بود اما به جهت آشنایی به زبان‌های خارجی و امور حقوقی برای مدت کوتاهی به این جایگاه رسید. اما این روایت با آنچه در اسناد و مکاتبات آمده کاملاً مغایرت دارد. چه امتیازی در عملکرد روحانی وجود داشت که او را در چنین جایگاهی هدایت کرد؟
تا سال‌های 13۴۰ و شاید مدتی بعد از آن تعداد ایرانیانی که در زمینه نفت دانش و تخصص داشته باشند بسیار محدود بود. شاید یک علت آن سیاست شرکت نفت ایران و انگلیس بود که نمی‌خواست ایرانیان برای اداره صنعت نفت در زمینه‌های فنی و به‌ویژه مدیریت توانا باشند. من اگر بخواهم کسانی را که از نظر مدیریت و حقوقی صنعت نفت را به‌درستی می‌شناختند نام ببرم این سه نفر در صدر لیست هستند: فواد روحانی، مصطفی فاتح، و حاج‌محمد نمازی. البته بسیار بودند کسانی که هیچ دانشی درباره نفت نداشتند و خود را متخصص جا زدند.

عمق و وسعت اطلاعات آقای روحانی تا چه حد می‌توانست ایران را به موفقیت نزدیک کند. چون حالا برخی معتقدند آقای مصدق اطلاعات عمیقی درباره نفت و مسائل حقوقی نداشت و دست‌کم اطلاعات ایشان در مواجهه با مدیران کنسرسیوم ناچیز بود.
وسعت مطالعات روحانی را از کتاب‌هایی که درباره نفت نوشته می‌توان دریافت. از سوی دیگر او به زبان‌های خارجی هم تسلط داشت. پس استفاده از دانش و تخصص او در مذاکرات نفت و بالا رفتن مقام او امری طبیعی بوده است.

انتخاب فواد روحانی تا چه اندازه به اعتبار و تخصص و اشراف او وابسته بود؟ آیا جایگاه نفتی کشور ایران در ریاست او بر اوپک نقش قابل ملاحظه‌ای ایفا کرد؟
انتخاب فواد روحانی به عنوان نخستین دبیر کل اوپک، در درجه نخست ناشی از جایگاه و اعتبار ایران در اوپک بود. ایران یکی از پنج کشور بنیانگذار اوپک در سال ۱۹۶۰ میلادی بود. افزون بر آن مرکز ثقل اوپک خاورمیانه و خلیج فارس بود و هست. در میان دیگر کشورهای عضو اوپک تنها عربستان سعودی به دلیل میزان ذخایر و تولید نفت خود می‌توانست سری در میان سرها داشته باشد. ولی ایران از نظر اقتصادی و سیاسی یک سر و گردن از دیگران بالاتر بود و به همین دلیل برای وجهه دادن به سازمان جدید روحانی انتخاب شد. البته دانش و تخصص روحانی و احترامی که در میان دست‌اندرکاران نفت چه در داخل ایران و چه خارج داشت به انتخاب او کمک کرد.

یکی از نکاتی که در کتاب کمتر به آن توجه شده جایگاهی است که اسدالله علم به عنوان نخست‌وزیر و بعدها به عنوان وزیر دربار دارد. اساساً جایگاه علم چه در زمان نخست‌وزیری و چه زمانی که در دربار بود از چه امتیاز و ویژگی‌هایی برخوردار بود، آیا او شاه را مدیریت می‌کرد؟ یا شاه به ناچار او را تحمل می‌کرد؟
امتیاز عمده علم وفاداری او به شاه بود. در دوران مصدق به‌ویژه دورانی که شاه در انزوا بود و همه، حتی کسانی که به آنها محبت کرده بودند او را تنها گذاشتند، علم در مقاطع مختلف وفاداری خود را به شاه نشان داد. برحسب یادداشت‌های علم، او نزدیک‌ترین فرد به شاه بود که حتی در روابط خارج از زناشویی شاه هم همراه او بوده است. اما مروری بر زندگی شاه نشان می‌دهد که او از افراد قدرتمند و جسور در تصمیم‌گیری خوشش نمی‌آمده و از آنها احساس خطر می‌کرده است. می‌بینیم که روابط او با قوام‌السلطنه، رزم‌آرا، و زاهدی به تیرگی می‌کشد. علم هم در دوران نخست‌وزیری قدرت و جسارت تصمیم‌گیری خود را نشان داد. به همین دلیل هم شاه او را به وزارت دربار منصوب کرد. حال از یک سو از رایزنی او استفاده می‌کرد، از سوی دیگر او سدی بود در برابر کسانی که شاه نمی‌خواست با آنها روبه‌رو شود، ولی در عین حال قدرت اجرایی نداشت که شاه از او بترسد. می‌توان گفت که علم امور شاه را اداره می‌کرد اما نه به‌عنوان آقابالاسر بلکه به‌عنوان پیشکار. در یادداشت‌های روحانی، و برخی جاهای دیگر این‌طور اشاره شده که به عنوان مثال علم با انگلیس‌ها همدست بوده یا از آنها دستور می‌گرفت. این نسبت‌ها را درباره کسان دیگری هم گفته‌اند. این حرف نامربوط و بی‌پایه‌ای است. در تاریخ ایران بر پایه اسناد تنها سران حزب توده عامل و کارگزار شوروی سابق بودند و خیانت آنها آشکارتر از آن است که نیازی به گفت‌وگو باشد. همین‌طور برخی شاهزادگان قاجار از جمله احمدشاه حقوق‌بگیر و مامور انگلیس بوده‌اند. درباره دیگران اگر کسی سند و دلیلی دارد باید رو کند. اینکه کسی بگوید درافتادن با شرکت‌های نفتی در زمانی که نیاز به پول داریم کار درستی نیست، دلیل همدستی با انگلیسی‌ها نیست. به‌ویژه از سوی کسی که مشکلات دوران مصدق را دیده است. بد نیست اضافه کنیم که در ایران و در بین ایرانیان این رایج است که بسیاری از امور را به خارجیان نسبت دهند. حتی بر حسب یادداشت‌های علم می‌توان دید که شاه یک پا دایی‌جان ناپلئون بوده است. این روش دو زیان عمده برای کشور و مردم داشته است. نخست آنکه افراد در قدرت و حتی مردم عادی هر دشواری یا شکست را به خارجیان نسبت دهند و بنابراین خود را منزه بدانند. اما اگر من هر شکست یا دشواری در زندگی خود را گردن دیگران بیندازم هیچ‌وقت اندیشه و کردار خود را تصحیح نخواهم کرد و همواره دچار دردسر و مشکل خواهم بود. دوم آنکه چنین دیدگاهی به دیگر‌ستیزی می‌انجامد و در این دنیای پیوسته به هم جز زیان چیزی به بار نمی‌آورد.

شیفتگان مصدق از او نه یک قهرمان که یک قدیس ساخته‌اند. ولی واقعیت آن است که مصدق زیان‌های جبران‌ناپذیری به ایران زد. ایران با شرکت‌های نفتی دعوا داشت ولی این اختلاف بر سر پول بود. ولی با عرب‌ها دعوای ارضی و ملی داشت. اگر علم جاسوس، عامل خارجی، و خائن بوده چرا شاه سال‌ها او را در مقام وزارت دربار نگه داشته که به تمام اسرار مملکتی و حتی اسرار خصوصی شاه دسترسی داشته باشد؟


‌ یکی از مهم‌ترین موضوعاتی که نویسندگان در کتاب به آن اشاره دارند و به نظر می‌آید که جزو دغدغه‌های اصلی آنها بوده، جایگاه و نقش دوگانه رضا فلاح است. مردی که ناگهان جایگزین روحانی می‌شود؟
من در مورد آقای فلاح اطلاعاتی ندارم و نمی‌توانم قضاوت عادلانه‌ای داشته باشم.

‌ در مورد مستندات کتاب هم نظری ندارید؟ در ابتدا و در بخش پاورقی صفحات اول به نقل از جمشید آموزگار وزیر دارایی وقت روایتی آمده که شاه هم اشاره‌ای به جانبداری علم نسبت به بریتانیا کرده است. نویسنده در جای‌جای کتاب هم اسنادی از وزارت خارجه بریتانیا و ایالات متحده آمریکا درباره نقش علم و فلاح مستند کرده است. چرا می‌گویید این اتهام نامربوط است. اسناد در این باره نظر صریح داده‌اند. مثلاً درباره رضا فلاح گزارش‌های سردنیس رایت در بخش‌های مختلف کتاب وجود دارد. سردنیس رایت در یکی از آن موارد به وزارت خارجه بریتانیا گزارش داده است: «دکتر فلاح اطلاعات دست‌اول زیر را به رایزن من داده است. اولین سخنران نماینده قطر [حسن کامل] بود. او پیشنهاد شرکت‌ها را قاطعانه رد کرد و مصرانه خواستار شد که اقدامات یکجانبه علیه شرکت‌ها به تصویب برسد. بیانات نماینده قطر -که معلوم بود از طرف اشخاص دیگری تهیه شده- مورد تایید نمایندگان همه کشورها -به جز ایران- قرار گرفت.» اینها به نظر شما مواردی نیست که نشان دهد دست‌کم در خوش‌بینانه‌ترین تحلیل‌ها آقای فلاح جانب احتیاط را رعایت نمی‌کرد؟
پیش از هر چیز بگویم که من با آقای اسدالله علم هیچ ارتباطی نداشته‌ام. تنها یک‌بار ایشان را که در یک کنفرانس دولتی در اصفهان سخنرانی می‌کرد دیدم. در آن روز، من و چند نفر دیگر از سوی سازمان برنامه و بودجه مامور بودیم در آن کنفرانس شرکت کنیم. اما حرفی که آقای آموزگار از قول شاه نقل کرده چند اشکال دارد. نخست آنکه مقاله ایشان در پاییز ۱۹۸۱ میلادی یعنی یک سال و نیم پس از مرگ شاه چاپ شده بنابراین امکان تصدیق یا رد آن نقل‌قول از طرف گوینده وجود نداشته است. دوم، جمله منقول گنگ و مبهم است. «می‌دونین از کجا آب میخوره» یعنی چه؟ سوم، اگر علم جاسوس، عامل خارجی، و خائن بوده چرا شاه سال‌ها او را در مقام وزارت دربار نگه داشته که به تمام اسرار مملکتی و حتی اسرار خصوصی شاه دسترسی داشته باشد؟ تنها نتیجه‌ای که می‌توان گرفت آن است که یا آموزگار دروغ می‌گوید یا جمله شاه را تغییر داده یا منظور شاه چیز دیگری بوده است.
در مورد آقای فلاح هم چندان ‌که قبلاً عرض کردم اطلاعات مستند و دقیقی ندارم. اما در دوران پیش از انقلاب شایع بود که فلاح مامور شرکت نفت انگلیس است. اگر او اسرار را به خارجی‌ها می‌داده چرا او را سر کار نگه‌ داشته‌اند؟ چرا اجازه شرکت در جلسات می‌دادند؟ لابد می‌دانید که مجازات جاسوس و خائن اعدام است.
انتخاب فواد روحانی به عنوان نخستین دبیر کل اوپک، در درجه نخست ناشی از جایگاه و اعتبار ایران در اوپک بود. ایران یکی از پنج کشور بنیانگذار اوپک در سال ۱۹۶۰ میلادی بود. من اگر بخواهم کسانی را که از نظر مدیریت و حقوقی صنعت نفت را به‌درستی می‌شناختند نام ببرم این سه نفر در صدر لیست هستند: فواد روحانی، مصطفی فاتح، و حاج‌محمد نمازی. مشاوران مصدق کسانی بودند که کوچک‌ترین مطالعه درباره نفت و بازار جهانی نداشتند.


‌ البته این وضعیت تعلیق و مبهم در مورد خود شاه هم صادق است. به نظر می‌آید آن صبوری و متانتی که شاه در ابتدای شکل‌گیری اوپک نسبت به شرکت‌های نفتی و کشورهای عربی داشت در اواخر دهه 60 میلادی به تدریج به عتاب و عقاب رسید و حتی در مقطعی اعلام کرد اگر اعراب همکاری نکنند از ادامه عضویت اوپک منصرف می‌شود.
بالاخره توجه کنید که ایران با شرکت‌های نفتی دعوا داشت ولی این اختلاف بر سر پول بود. ولی با عرب‌ها دعوای ارضی و ملی داشت. آن مردک عبدالناصر یک وقتی گفته بود که خوزستان بخشی از وطن عربی است. جنایت‌های صدام هم که نیازی به گفتن ندارد. من از دوران افسری وظیفه یادم است که ایران نیمی از اروندرود را پس گرفت. من در سفری به آبادان لوله‌های توپ عراقی را آن طرف رود دیدم. آنها تنها از ترس نیروی هوایی حمله نکردند. پس از انقلاب چون احساس ضعف در ایران کردند حمله کردند و آن همه کشتار، خرابی و تجاوز به راه انداختند. عربستان سعودی و کویت هم کمک مالی کردند. این امارات است که مدعی سه جزیره ایرانی است. حتی فلسطینی‌ها، سوریه، و لبنان هم از این ادعا در جامعه عرب حمایت کرده‌اند. پس اگر ایران در برابر شرکت‌ها دست‌به‌عصا راه رفته به دلیل عدم اعتماد به شرکای عرب بوده است.

‌ به نظر می‌رسد بخشی از کژتابی‌های شاه افتادن در سرسره کشورهای تعیین‌کننده اوپک بود. به نوعی در سال‌های دهه 70 میلادی خود شاه سکان کشورهای اوپک را برعهده‌گرفته و مدام بر آتش تند آنها می‌دمید. سناریوی افزایش قیمت نفت تا چه اندازه در دست اوپک و چه اندازه برنامه از پیش طراحی‌شده آمریکا بود؟
در بسیاری از نوشته‌ها چه در ایران و چه در خارج این‌طور وانمود شده است که افزایش قیمت نفت در سال‌های ۱۹۷۰ میلادی نتیجه اقدامات اوپک بوده است. این حرف نادرستی است. در ۱۵ آگوست ۱۹۷۱ پرزیدنت نیکسون نطقی ایراد کرد و رابطه دلار و طلا را قطع کرد. در فاصله کوتاهی قیمت طلا شروع به افزایش کرد و از ۳۶ دلار هر اونس در سال ۱۹۷۰ به ۱۶۰ دلار در سال ۱۹۷۴ و به ۶۱۲ دلار در سال ۱۹۸۰ رسید. این دورانی است که دوران «تورم بزرگ» نام گرفته. برای مقابله با این تورم بود که پرزیدنت کارتر پل واکر را به سمت رئیس فدرال‌رزرو (بانک مرکزی) آمریکا برگزید. او با حمایت پرزیدنت ریگان موفق شد در آغاز دهه ۱۹۸۰ تورم را کنترل کند. ناگفته پیداست که اگر قیمت یک کالا این‌طور افزایش یابد و یا تورم دامن اقتصاد را بگیرد، کالاهای دیگر از جمله نفت نیز گران‌تر خواهند شد. می‌بینیم که قیمت هر بشکه نفت که در سال ۱۹۷۰ کمتر از دو دلار بوده، در سال ۱۹۷۴ میلادی به بیش از ۱۱ دلار و در سال ۱۹۸۰ به بیش از ۳۶ دلار رسید. البته در نقش و اهمیت اوپک در مقابله با شرکت‌های نفتی و تضمین حقوق کشورهای تولیدکننده جای تردید نیست. این نقش در صورت همبستگی و همیاری بین اعضای سازمان تحقق می‌یابد. بر عکس امروز می‌بینیم که اختلاف بین ایران و عربستان سعودی نه عامل اصلی بلکه عامل تشدیدکننده سقوط قیمت نفت است.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها