شناسه خبر : 17501 لینک کوتاه

درباره اصلاحات ارضی و پیامدهای آن بر کشاورزی ایران

کرامت طلایه‌دار تمدن بزرگ!

اصلاحات ارضی یکی از پرمناقشه‌ترین اقدامات محمدرضا پهلوی به شمار می‌رود. اقدامی که از سوی علاقه‌مندان وی یکی از بزرگ‌ترین گام‌ها به سوی «تمدن بزرگ» نامیده شده

سیدحمید متقی
اصلاحات ارضی یکی از پرمناقشه‌ترین اقدامات محمدرضا پهلوی به شمار می‌رود. اقدامی که از سوی علاقه‌مندان وی یکی از بزرگ‌ترین گام‌ها به سوی «تمدن بزرگ» نامیده شده و در مقابل منتقدان پهلوی دوم این تصمیم را تلنگری بر دومینوی فروپاشی اجتماعی جامعه‌ای می‌دانند که تا آن زمان تنها به مدد چفت‌وبست‌های سنتی سرپا بود و طاقت چنین تغییرات سریعی را نداشت. اقدامی که آسیب‌های جبران‌ناپذیری بر ایران و حتی پرچمدار این حرکت وارد کرد. درباره مبداء بسته شش قسمتی «انقلاب سفید» که اصلاحات ارضی قسمت نخست آن به شمار می‌آمد نیز اقوال مختلفی وجود دارد. برخی از مورخان این اقدام را غیراصیل و تحت تاثیر فشارهای غرب و به ویژه ایالات متحده ارزیابی می‌کنند و بخش دیگری نیز این رویداد را فصل مقدماتی رویاهای جاه‌طلبانه شاه ایران برای دستیابی به کشوری مقتدر، ثروتمند و آرام تعبیر می‌کنند. غلامرضا نجاتی در کتاب «تاریخ سیاسی 25‌ساله ایران» روایتی جالب از این واقعه مهم تاریخی ارائه می‌دهد که می‌توان گفت پایه بسیاری از تحلیل‌هایی است که این اقدام پهلوی دوم را اصیل ندانسته و آن را تحت فشار اجانب ارزیابی می‌کنند. نجاتی می‌نویسد: «کندی، از آغاز زمامداری، نگران اوضاع ایران بود و از طرز حکومت محمدرضا پهلوی رضایت نداشت. هنگامی که از مصاحبه 10 آوریل 1961 والتر لیپمن با نیکیتا خروشچف - نخست‌وزیر اتحاد جماهیر شوروی- آگاه شد، نگرانی او شدت یافت. خروشچف به‌رغم متلاشی شدن حزب توده، ایران را به منزله کشوری که در آستانه انقلاب قرار دارد، دانسته بود. وی فقر و بیچارگی مردم و فساد رژیم ایران را عوامل انقلاب برشمرده و گفته ‌بود: شما ادعا می‌کنید که شاه ایران به وسیله کمونیست‌ها ساقط می‌شود. ولی ما بسیار خوشوقتیم که مردم ترقی‌خواه ایران ما را رهبر مترقی بشریت می‌دانند...» لیپمن در گزارش تحلیلی خود از این مصاحبه به این نتیجه دست‌ یافته بود که از نظر نخست‌وزیر شوروی، ایران در صف نخست انقلاب‌های سرخ و پیوستن به اردوگاه این کشور قرار دارد. این تحلیل‌ها سبب شد که ایران به یکی از اولویت‌های سیاست خارجی دموکرات‌ها در دهه 60 میلادی بدل شود. در کاخ سفید و اندیشکده‌های نظریه‌پردازی ایالات متحده نسخه‌هایی برای نجات ایران تدوین شد. با همه تفاوت‌ها، این نسخه‌ها در چند مورد با هم کاملاً انطباق داشتند. مواردی از جمله مبارزه با فساد دولتی‌ها و تلاش برای ارائه تصویری ضدفساد از پهلوی ‌دوم در میان عامه مردم، تلاش برای بهبود نسبی زندگی طبقات ضعیف کشور، حضور برخی نیروهای اپوزیسیون از جمله مصدقی‌ها در مدیریت‌های میانی و... در این میان اصلاحات ارضی یکی از کلیدی‌ترین بندهای مشترک این نسخه‌ها به شمار می‌آمد. طبق تحلیل این مورخان، آمریکایی‌ها برای اجرای این نسخه‌ها علی امینی، از مدیران خوشنام و کارآمد نظام پهلوی را چهره‌ای مناسب ارزیابی کرده و تلاش کردند، به مدد وی این اصلاحات اجرایی شود. در مقابل اما محمدرضا پهلوی که به شدت نسبت به قدرت‌گیری تکنوکرات‌های غرب‌دیده، نگران بود و با دیده شک به اقدامات آنان می‌نگریست از هیچ حربه‌ای برای سنگ‌اندازی در مسیر علی امینی فروگذار نکرد و سرانجام نیز با مذاکراتی که با طرف آمریکایی انجام داد، با دور زدن امینی خود به عنوان مجری اصلاحات گام به میدان نهاد.index:1|width:300|height:267|align:left
در مقابل اما شخص محمدرضا پهلوی و نزدیکان دربار روایتی متفاوت از این ماجرا ارائه می‌دهند. پهلوی دوم در کتاب «انقلاب سفید» به این ماجرا پرداخته و می‌نویسد: «برای ملت و کشور ما چاره‌ای جز این نبود که اگر بخواهد در زمره ممالک زنده و مترقی و مستقل جهان باقی بماند، شالوده اجتماعی کهن را زیرورو کند و آینده خویش را بر اساس اجتماعی تازه که با مقتضیات و احتیاجات دنیای امروز هماهنگی داشته باشد، پی‌ریزی کند. با مطالعات کافی در اجتماع ایران و تشخیص و تعیین نقاط ضعف و احتیاجات و امکانات خودمان و با مطالعه در مقررات و برنامه‌های اجتماعی دیگران و با تحلیل و تجزیه مرام‌های گوناگون، بالاخره به این نتیجه دست یافتم که ایران به یک انقلاب عمیق اساسی احتیاج دارد که در یک زمان و با یک جهش به تمام نقایص اجتماعی همه عواملی که باعث بی‌عدالتی، ظلم و استثمار می‌شود و همچنین به تمام جنبه‌های ارتجاعی که مایه جلوگیری از پیشرفت و ممد عقب‌ماندگی است خاتمه دهد، و برای ساختن اجتماع جدید راه‌هایی را ارائه دهد که بیشتر و بهتر به درد ما می‌خورد. در تمام این طرح‌ریزی‌ها و نقشه‌ها دو عامل می‌بایست به هر حال برای ما اساسی و مقدس باشد: یکی اتکا به اصول معنویت و اعتقادات مذهبی که طبعاً در مورد ما عبارت از مذهب اسلام است و دیگری حفظ آزادی‌های فردی و اجتماعی... وقتی که پس از مطالعات ممتد به این نتیجه رسیدم که چنین انقلاب اجتماعی همه‌جانبه‌ای برای نجات کشور و ارتقای آن به صف مترقی‌ترین ملل و جوامع امروزی جهان امری ضروری است، از خود پرسیدم که وظیفه من در این باره چیست؟ با توجه به حوادث گوناگون گذشته که در آنها هر بار به صورت معجزه‌آسایی از مهالک نجات یافتم مرا متوجه این حقیقت کرد که هنوز ماموریت من برای خدمت به این خاک و آب به پایان نرسیده است و شاید این مساله را فاش نکرده باشم، اگر بگویم برای خودم مسلم شده که خداوند مایل بوده که کارهایی به دست من و برای خدمت به خلق ایران انجام بگیرد که شاید از دست دیگری ساخته نباشد... من در این مدت در آنچه کرده‌ام و یا آنچه خواهم کرد خود را عاملی برای اجرای مشیت الهی بیش نمی‌بینم...»
فرح دیبا همسر پهلوی دوم نیز در کتاب خاطرات خود با عنوان «کهن‌دیارا» درباره انقلاب سفید نکات جالبی را طرح می‌کند. وی می‌نویسد: «پس از گذشت سال‌های سخت 1330، آینده سیاسی مملکت از نظر همسرم امیدوارکننده بود. اقتصاد ایران پس از ملی شدن نفت، به یمن یافتن راه حلی برای صادرات نفت روز به ‌روز شکوفاتر می‌شد، دولت می‌توانست برای نخستین بار درآمد ثروت‌های زیرزمینی را برای توسعه مملکت به کار اندازد...پادشاه گمان می‌کرد که به زودی خواهد توانست انقلاب آرامی را که مملکت را از عقب‌افتادگی خارج کند، آغاز کند. او از زمان تحصیل در سوئیس به فکر این انقلاب بود. نخستین مرحله این انقلاب طبیعتاً اصلاحات ارضی بود که موانع بی‌شماری در راه حصول آن وجود داشت.»
مورخان دیگر نیز با اشاره به اقدامات شاه برای واگذاری اراضی خود به دهقانان در اواخر دهه 20، تصریح دارند که احتمالاً پیش از آمریکایی‌ها شاه نیز علاقه‌مند بود که با تقسیم اراضی اربابان بزرگ، طرحی نو در آسمان کشور دراندازد. وی در اواسط دهه 30 نیز طی فرمانی 1400 قریه به وسعت 200 هزار هکتار از املاک سلطنتی را بین 42 هزار دهقان تقسیم کرد. با توجه به اینکه دهقانان توان پرداخت قیمت این زمین‌ها را به دربار نداشتند، در همان ایام بانک اعتبارات کشاورزی نیز جهت پرداخت وام به دهقانان تاسیس شد. در سال‌ 1338 نیز لایحه اصلاحات ارضی توسط منوچهر اقبال با دستور شاه به مجلس ارسال شد، اما با توجه به حضور گسترده ملاکین در مجلس عملاً موجب تحول خاصی نشد. از قرار معلوم لایحه‌ای که جمشید آموزگار- وزیر کشاورزی- تهیه و توسط نخست‌وزیر به مجلس تقدیم کرد، با تغییرات ماهوی به تصویب مجلس رسید. تغییراتی که اگر معتقد به سناریوی اول باشیم مطمئناً آمریکایی‌ها را راضی نمی‌کرد و اگر هم سناریوی دوم را بپذیریم، برای شاه ناامیدکننده بود. طبق مصوبه مجلس هر مالک می‌توانست تا ۴۰۰ هکتار زمین آبی یا ۸۰۰ هکتار زمین دیم را حفظ کند، این امر به معنای ابتر ماندن طرح اصلاحات ارضی بود. سرانجام پس از استعفای امینی از نخست‌وزیری در ابتدای دهه 40 و حضور چهره مطمئنی چون اسدالله علم در پست نخست‌وزیری شاه رسماً بیرق اصلاحات ارضی را در دست گرفت. وی در نوزدهم دی‌ماه 1341 در کنگره ملی کشاورزان حضور یافت و در سخنرانی خود از اجرای برنامه‌ای که از نظر او انقلابی بود خبر داد. وی در جمع دهقانان اعلام کرد: «... به حکم مسوولیت پادشاهی و وفاداری به سوگندی که در حفظ حقوق و اعتلای ملت ایران یاد کرده‌ام، نمی‌توانم ناظر بی‌طرفی در مبارزه قوای یزدانی با نیروی اهریمنی باشم. زیرا پرچم این مبارزه را خود بر دوش گرفته‌ام. برای اینکه هیچ قدرتی نتواند در آینده رژیم بردگی دهقانان را از نو در مملکت مستقر سازد و ثروت‌های ملی کشور را به تاراج جماعتی قلیل بسپارد، به نام رئیس قوای سه‌گانه مملکت، برای استقرار این اصلاحات از طریق مراجعه به آرای عمومی مستقیماً به مردم ایران رجوع می‌کنم، بعد از این منافع خصوصی هیچ‌کس و هیچ گروهی قادر به محو آثار این اصلاحات که آزادکننده دهقانان از زنجیر اسارت رژیم ارباب رعیتی و تامین کننده آینده بهتر و عادلانه‌تر برای طبقه شریف کارگر و بهبود زندگی کارمندان صدیق و زحمتکش دولت و رونق زندگی اصناف پیشه‌وران است، نباشد.»
فارغ از بحران‌ها و مقاومت‌هایی که در مقابله با برخی از بندهای رفراندوم به پا شد و با مشت آهنین شاه که توسط اسدالله علم اعمال شد، پاسخ گرفتند، بسیاری از بندهای اصول شش‌گانه انقلاب شاه و ملت از سال 1342 به بعد جامه عمل به خود پوشید.

پیامدهای اصلاحات ارضی
بنا بر گزارش‌های رسمی پیش از اصلاحات ارضی ۵۰ درصد از زمین‌های کشاورزی ایران در اختیار زمینداران بزرگ قرار داشت. ۲۰ در‌صد دیگر از این زمین‌ها در اختیار اوقاف و بقاع متبرکه بود.۱۰ در‌صد نیز ملک طلق محمدرضا پهلوی به شمار می‌رفت. اینکه چطور خانواده‌ای از طبقات معمولی کشور در کمتر از 20 سال به چنین ثروت هنگفتی دست یافته را باید تنها در میل سیری‌ناپذیر پهلوی اول در غصب زمین‌های مرغوب ایران جست‌وجو کرد. شیوه ثروت‌اندوزی پهلوی پدر خود مجالی دیگر می‌طلبد و در این نوشتار فرصتی برای اشاره به آن وجود ندارد. ۲۰ درصد باقی‌مانده زمین‌های کشاورزی نیز متعلق به خرده‌مالکان و دهقانانی بود که خود روی زمین‌شان زراعت و باغداری می‌کردند. با تصویب رفراندوم انقلاب شاه و ملت در شش بهمن‌ماه 1341 اصلاحات ارضی وارد فاز اجرایی شد. پیش از این به دستور پهلوی دوم ۱۸ هزار روستا برای انتقال به دهقانان فهرست شدند. در نخستین گام اعلام شد هیچ مالکی اجازه در اختیار داشتن بیش از یک ده را نخواهد داشت. مازاد زمین‌های ارباب‌ها و ملاکین باید به دهقانانی که در آن زمین‌ها زراعت می‌کردند، فروخته شود. برای پرداخت بهای زمین‌ها نیز دولت از محل یکی دیگر از اصول انقلاب سفید یعنی فروش کارخانه‌های دولتی به بخش خصوصی، وام‌هایی در اختیار زارعان قرار داده تا بتوانند بهای زمین‌های خود را به مالکان بپردازند. در گام دوم مالکان زمین‌های استیجاری نیز موظف شدند یا به تقسیم درآمد حاصل از اجاره با مستاجرین بپردازند یا زمین‌ها را به زارعان بفروشند. به زبان ساده‌تر مالکان موظف شدند یا زمینشان را برای 30 سال به دهقانان اجاره نقدی دهند یا آن را به آنها بفروشند. بدین ترتیب مالکیت زمین‌ها در دست یک مالک بسیار محدود شد. موقوفات عام نیز بر اساس درآمد آن زمین به اجاره درازمدت ۹۹ساله به کشاورزان درآمدند. در گام سوم برنامه اصلاحات ارضی مالکانی که زمین‌شان در اجاره کشاورزان بود، بر اساس قانون به اجبار آن را به کشاورزان واگذار کردند.
با توجه به نگاه بسیاری از ما به مقوله ارباب و رعیت که بیشتر نیز ساخته و پرداخته فیلم‌های سینمایی است، این گونه به نظر می‌رسد که این اقدام از سویی یکی از زنجیرهای بزرگ رقیت را از پاهای رنجور دهقانان مصیبت‌زده ایرانی زدود و از سوی دیگر با سپردن زمین به صاحبان اصلی آن سبب تقسیم ثروت‌ میان ایرانیان شد. شاید محمدرضا پهلوی نیز در ذهن همین رویا را می‌پروراند. شاه میانسال ایرانی که دوره نوجوانی را در سوئیس طی کرده بود و همواره بر دوش‌های خود رسالتی بزرگ! را احساس می‌کرد، تصور می‌کرد با این اقدامات بیرق نوسازی ایران را از پدر گرفته و بسیار بالاتر از آنچه در تصور پهلوی اول امکان وقوع داشته، پریده است. قابل تامل‌تر آنکه اگر اصول شش‌گانه انقلاب سفید را مرور کنید بدون شک در خواهید یافت که اگر حزب توده یا هر گروه چپگرای دیگر نیز در ایران به قدرت می‌رسیدند، رادیکال‌ترین اقدامات منطقی آنان در همین چند بند خلاصه می‌شد. چه اتفاقی رخ داده بود که پهلوی دوم که طبیعتاً باید نماد راست‌روی و محافظه‌کاری در کشور باشد، این‌گونه فرمان زمامداری خود را به سمت چپ چرخانده بود. اگر به فضای آن روز جهان و ایران توجه کنید در خواهید یافت که دهه 60 میلادی در جهان فضای تقدیس اندیشه چپ بود. از دانشجویان چپ فرانسوی تا حرکت‌های آزادیخواهانه در فلسطین. همه چیز رنگ ‌و بوی چپگرایانه داشت. روشنفکری و هر اندیشه مترقی در آن روزها باید جامه سرخ به تن می‌کرد تا مورد پسند و اقبال عامه قرار بگیرد. در ایران نیز با وجود سرکوب حزب توده هنوز بسیاری از نخبگان ایرانی دل در گرو مارکس و لنین و مائو داشتند. شاه نیز که از سویی خطر کمونیسم را بیخ گوش خود احساس می‌کرد و از سوی دیگر بدش نمی‌آمد که روشنفکران را خلع سلاح کند، تحت تاثیر همان ادبیات چپگرایانه بیرق اصلاحات را به دست گرفت. وی حتی برای نام بسته پیشنهادی خود نیز تحت ‌تاثیر ادبیات چپ که مفهوم انقلاب را تقدیس می‌کرد، از لفظ «انقلاب سفید» بهره برد. همسر شاه در خاطرات خود در وجه تسمیه انقلاب سفید تاکید می‌کند: «سفید از آن جهت به کار برده شده بود که هدف این انقلاب تبدیل ایران به کشوری مدرن بود بدون اینکه قطره‌ای خون روی زمین ریخته شود.» حتی همین جملات همسر شاه نیز تداعی‌کننده ادبیات چپگرایانه است، یعنی بدون انقلاب امکان تغییر ایران و ورود این کشور به دروازه‌های تمدن بزرگ وجود ندارد. پهلوی دوم در تمام دوران زمامداری به ویژه پس از 28 مرداد در نوع بهره‌گیری از الگوهای متعارف حکمرانی سردرگم بود. به نظر می‌رسد او تلاش داشت با اختراع مجدد چرخ نوعی حکمرانی جدید را پایه‌ریزی کند که «غربی‌های تنبل» -لفظی که شاه چندین بار از آن بهره گرفت- ولیعهد و سایر ممالک برای رسیدن به آرمانشهر به آن تمسک جویند. همین امر هم سبب شده بود که در ملغمه‌ای که پدید آورده بود خود را «رسول رستاخیزی بداند که رخش تاریخ ذوالجناح وی بود». درباره همین کرامت! اصلاحات ارضی نیز اگرچه با تبلیغات گسترده‌ای همراه شد، اما عملاً کشاورزی کشور را به ورطه نابودی سوق داد. مهم‌ترین نتیجه این برنامه همایونی! قطعه‌قطعه شدن زمین‌های کشاورزی و افزایش هزینه تولید محصولات باغی و زراعی در کشور بود. اگر چه بنا بود پس از اصلاحات ارضی وسایل کشت مکانیزه به سرعت در اختیار زارعان قرار گیرد، اما با توجه به پراکندگی و قطعه‌قطعه شدن زمین‌ها عملاً امکان استفاده از ابزارهای مدرن کشاورزی فراهم نشد. از سوی دیگر در نظام ارباب و رعیتی با همه مشکلات و نابرابری‌ها زارعان می‌توانستند بر پایه سرمایه ارباب به فعالیت بپردازند، اما در سیستم جدید خرده‌مالکین خود باید به فکر سرمایه یک‌ساله می‌بودند. این امر سبب شد که بسیاری از زارعان به علت فقر و نبود سرمایه امکان زراعت روی زمین را از دست بدهند. در قانون اصلاحات ارضی چرخه مالی نیز معیوب بود. در این قانون پیش‌بینی شده بود که زارعان به وسیله وامی که از محل فروش کارخانه‌های دولتی در اختیار آنان قرار خواهد گرفت، پول زمین را به مالکان پرداخت خواهند کرد. با این حال در عمل بسیاری از زارعان به جای پرداخت پول به مالکان یا بازپرداخت وام به خرید کالاهای مصرفی روی آوردند. این امر سبب شد از سویی بسیاری از کارخانه‌ها از دست دولت خارج شود، در مقابل بازپرداخت وام‌ها نیز به تعویق بیفتد. در این ماجرا بازنده بودجه عمومی کشور بود. این مسائل سبب شد که در مدتی کوتاه فعالیت در بخش کشاورزی ایران ضررده شود و بسیاری از زارعان شال و کلاه کرده و برای تامین زندگی به شهرها هجوم بیاورند. در کمتر از یک دهه شهرهای بزرگ ایران با طبقه‌ای جدید مواجه شد که به لحاظ بنیه اقتصادی از طبقه متوسط پایین‌تر بوده و آرام‌آرام هرچند ریشه در شهر نداشتند اما حاشیه شهرها را کاملاً در برگرفتند. این تحولات نوع تعاملات شهری در ایران را نیز دستخوش تغییرات زیادی کرد.
عباس میلانی در کتاب معمای هویدا در این باره می‌نویسد: «کشاورزی با اجرای اصلاحات ارضی، نابود و شهرها از کشاورزان انباشته شد. این اصلاحات علاوه بر دگرگونی در الگوی مالکیت، باعث تغییرات مهمی در جمعیت کشور شد؛ در حالی که در اوایل دهه 1340 در حدود 30 درصد از جمعیت ایران در شهرها زندگی می‌کردند، در سال 1354 این رقم به 45 درصد رسید. شاه بسیاری از زمینداران را با خودش دشمن کرد با این امید که در عوض، پشتیبانی کشاورزان را جلب کند...» امیدی که در سال 1357 به یأس مبدل شد.
مینو صمیمی نیز در کتاب «پشت پرده تخت طاووس» درباره تبعات اصلاحات ارضی تاکید می‌کند: «... نتیجه اصلاحات ارضی شاه بدانجا کشید که در اواسط دهه 1970 ایران از یک کشور خودکفا در محصولات کشاورزی، به صورت واردکننده مواد غذایی درآمد...» بسیاری اصلاحات ارضی در ایران را یکی از نخستین تلنگرها برای به حرکت درآوردن دومینوی فروپاشی رژیم سلطنتی ارزیابی می‌کنند. تلنگری که سبب شد آرام‌آرام بسیاری از مناسبات اجتماعی ایران به سود منتقدان تغییر کند و در سال 1357 با اتحاد اقشار متوسط و حاشیه‌ای شهرهای‌ بزرگ کتاب سلطنت پهلوی بسته شده و به قفسه تاریخ کتابخانه‌ها سپرده شود.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها