شناسه خبر : 17384 لینک کوتاه

بررسی ریشه‌های جدال با کارآفرینی و سرمایه‌داری در گفت‌وگو با علی‌اصغر سعیدی

کارآفرین در اقتصاد دولتی رشد نمی‌کند

علی‌اصغر سعیدی، جامعه‌شناس و عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران که تحقیقات بسیاری در مورد موقعیت کارآفرینان عصر پهلوی داشته و زندگی و کارنامه برخی از این کارآفرینان را در گفت‌وگو با آنان مورد بررسی قرار داده است، بر این عقیده است که یکی از دلایل عمده بدبینی به کارآفرینی صنعتی در ایران این است که جامعه ایران برخلاف دیگر جوامع، ثروتمند شدن را ارزش تلقی نمی‌کند.

علی‌اصغر سعیدی، جامعه‌شناس و عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران که تحقیقات بسیاری در مورد موقعیت کارآفرینان عصر پهلوی داشته و زندگی و کارنامه برخی از این کارآفرینان را در گفت‌وگو با آنان مورد بررسی قرار داده است، بر این عقیده است که یکی از دلایل عمده بدبینی به کارآفرینی صنعتی در ایران این است که جامعه ایران برخلاف دیگر جوامع، ثروتمند شدن را ارزش تلقی نمی‌کند. او در گفت‌وگو با تجارت فردا به ریشه‌های دشمنی با سرمایه‌داری و کارآفرینی می‌پردازد و می‌گوید: «وقتی بخش عمده تخصیص منابع اقتصادی در دست دولت باشد، کارآفرینی جای رشد ندارد، به این دلیل که شرایط اقتصاد رقابتی وجود ندارد. ایجاد شرایط رقابت اقتصادی یکی از مهم‌ترین زمینه‌های رشد کارآفرین است.»
به‌رغم آنکه، به نظر می‌رسد، این باور عمومی در ایران شکل گرفته است که کار توسعه مملکت، بدون نقش‌آفرینی فعال بخش خصوصی پیش نمی‌رود، باز هم نگرش‌ها به کارآفرینی منفی است. افزون بر مانع‌تراشی دولتی‌ها در برابر رونق کسب‌وکار کارآفرینان، اکنون با شدت یافتن افشای پرونده‌های فساد، این تصور بیش از پیش در میان مردم تقویت شده که هر جا کارخانه یا بنگاهی برپاست، رانت و فسادی هم در کار است. یعنی پس از سپری شدن حدود چهار دهه از وقوع انقلاب نه‌تنها تب سرمایه‌ستیزی مردم ایران فرو نکاسته که احتمالاً تشدید هم شده است. اما وجود این همه بدبینی به مقوله کارآفرینی ناشی از چیست؟ چرا کارآفرینی در ایران همواره با مصائب فراوان بوده است؟
بروز این مشکلات برای کارآفرینان ایرانی دلایل اقتصادی و اجتماعی دارد. معمولاً اقتصاددانان شرایط اجتماعی را مهم نمی‌دانند و نهایتاً به شرایط حقوقی، نهادهای اقتصادی، تشکیلات و سازمان و هزینه مبادله نظر دارند. در حالی که جامعه‌شناسان اقتصادی، شرایط اجتماعی و فرهنگی را مهم تلقی می‌کنند. البته معمولاً وقتی تحلیل اقتصادی می‌کنیم پیش‌فرضمان این است که همه باید ذاتاً کارآفرین باشند؛ چون منفعت‌طلبی و بیشینه‌سازی در طبیعت انسان است و کنش اقتصادی بر تمامی کنش‌ها می‌چربد. اما وقتی پای تفاوت بین جوامع مطرح می‌شود، تفاوت‌هایی همراه با این پرسش‌ها که به چه دلیل در آمریکا تعداد کارآفرینان از سایر کشورها بیشتر است و در برخی دیگر از جوامع، حتی در اروپا به نسبت کمتر، آن وقت عوامل دیگری هم مطرح می‌شود از جمله نهادهای اقتصادی، ساختار اجتماعی و تفاوت فرهنگی. پس علل مصائب کارآفرینان ایرانی را می‌توان در نبود شرایط اجتماعی و فرهنگی مناسب نیز دید و اینکه برخی مشکلات خاص کارآفرین ایرانی است و بسیار ممکن است با مشکلات سایرین متفاوت باشد. مثلاً نگاه کنید بیشتر کارآفرینان و صاحبان صنایع بزرگ که بعد از انقلاب کارخانه‌هایشان ملی شد، به این متهم می‌شدند که از شرایط خاصی استفاده کرده بودند و کارآفرین واقعی نبودند. در حالی که وقتی به فعالیت‌های آنان در خارج از کشور که فضا و شرایط اجتماعی و اقتصادی رقابتی است نگاه کنید، می‌بینید که بسیار از زمانی که در ایران فعالیت می‌کردند، موفق‌تر بودند. این نشان می‌دهد وقتی شرایط تغییر می‌کند، بسیاری از مسائل نیز تغییر می‌کند. در واقع، بهترین استدلالی که می‌توان برای اهمیت شرایط سیاسی و اجتماعی مطرح کرد، همان‌طور که پیش از این نیز اشاره کردم، مطالعه وضع کارآفرینان بعد از انقلاب در خارج از ایران است که عمدتاً موفق بوده‌اند. کارآفرینانی مثل خسروشاهی‌ها، ارجمندها، لاجوردی‌ها، خیامی‌ها، علاقبندها، حتی تجار خرده‌پا که رفتند آنجا موفق بودند. برای مثال، آقای حسن خسروشاهی چگونه پس از ۱۰ سال فعالیت در کانادا، توانست بزرگ‌ترین خرده‌فروشی الکترونیکی را در این کشور ایجاد کند. آن هم در کشوری که مزاحمت اتحادیه‌های کارگری زبانزد است. اینها نشان می‌دهد برای رشد کارآفرینی آنقدر که این شرایط مهم هستند پیشینه تحصیلات عالی اهمیت ندارد.
اما چرایی مصائب کارآفرینان ایرانی به تعریف ما از کارآفرین نیز برمی‌گردد. با استفاده از تعریف شومپیتر، می‌توان گفت کارآفرین کسی است که ترکیب جدیدی از منابع ایجاد می‌کند و برای ایجاد این ترکیب، ایده و خلاقیت دارد. به عبارت دیگر، کارآفرین فردی است که با فرار از کنش‌های سنتی اقتصادی نوآوری می‌کند، چه در تولید، چه فروش و چه توزیع. البته در عصر صنعتی شدن کارآفرین، صنعتگر بود و با کمک دانشمندان دائماً تولید را بیشتر، متنوع‌تر و کم‌هزینه‌تر می‌کرد و ارزش افزوده می‌آفرید.

با این توصیف ممکن است صنعتگران هم سنتی محسوب شوند؟
بله؛ البته صنعتگری که نتواند بر ارزش افزوده تولیدات بیفزاید ممکن است اول کارآفرین محسوب شده باشد. اما دیگر، خصوصیت کارآفرینی ندارد. بله، در اینجا تمایزی بین تاجر و صنعتگر نیست و هردو می‌توانند کارآفرین باشند یا نباشند، چون هم تاجر مدرن کارآفرین است، و هم صنعتگر سنتی را نمی‌توان کارآفرین محسوب کرد. لزوماً تولید صنعتی کردن دلیل کافی برای کارآفرینی نیست و تجارت کردن هم دلیل سنتی بودن نیست. البته معمولاً صنعتگران نسبت به تجار، کارآفرین‌تر محسوب می‌شوند، چون فی‌نفسه چیز جدیدی تولید می‌کنند، اما صنعتگری که در کارش نوآوری نباشد در بند سنت گرفتار می‌شود. نمونه‌اش را در بسیاری از صنعتگران قدیمی به‌ویژه در تولید کالاهای خانگی می‌توان دید که از همه شاید زودتر شروع کرده بودند مانند آقای عالی‌نسب اما بسیاری که دیرتر از او شروع کردند، پیشرفت بیشتری کردند.

بنابراین بهتر است پرسش خود را این‌گونه تکمیل کنیم که نگرش‌های منفی به کارآفرینان هم در حوزه تجارت و هم در صنعت چگونه شکل گرفته است؟
بله، عوامل و شرایط مختلف اجتماعی را باید در هر دو حوزه مورد توجه قرار داد. اتفاقاً اینکه چرا تجار ما کمتر به صنعت و تولید رو آوردند، مساله‌ مهمی است و قابل مطالعه. من فکر می‌کنم ما به اندازه کافی در مورد مهم‌ترین شرایط اقتصادی که برای کارآفرین مشکل ایجاد می‌کند، آگاهی داریم. یعنی در مورد اقتصاد رانتی که خود هم موجد شکل‌گیری اقتصاد دولتی است و هم تحت تاثیر ساختار دولتی اقتصاد. چنین شرایطی خاص ایران هم نیست و در هر جای دنیا وقتی بخش عمده تخصیص منابع اقتصادی در دست دولت باشد، کارآفرینی جای رشد ندارد، به این دلیل که شرایط اقتصاد رقابتی وجود ندارد. ایجاد شرایط رقابت اقتصادی یکی از مهم‌ترین زمینه‌های رشد کارآفرین است. روی همین اصل اقتصادی تا یک اجماع و پذیرش عمومی نباشد به راحتی اجرایی نمی‌شود. برای مثال، به‌جای قبول این اصل مسلم، تقریباً اعتقاد عموم بر این است که رقابت اقتصادی سرمایه‌داری را گسترش می‌دهد و چون سرمایه‌دارها یا کارآفرینان دنبال منافع شخصی خودشان هستند هرچه تعدادشان بیشتر شود نابرابری و ظلم و استثمار بیشتر می‌شود. مثلاً برای اغلب ما ایرانی‌ها «سودجویی» مترادف است با احتکار، گران‌فروشی، کم‌فروشی و شبیه به آن و قطعاً سودجویی ارزش متعالی محسوب نمی‌شود. این از جمله علل اجتماعی است که پذیرش اصول شناخته‌شده اقتصادی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. منظورم این است که همین نشانه اخلاقیاتی است که زمینه‌ای برای رشد کارآفرین فراهم نمی‌کند. این را مقایسه کنید با اینکه اخلاقیات جامعه‌ای دیگر ثروتمند شدن را یک ارزش بداند، مانند جامعه سوئیس یا آمریکا.

وقتی موانع و دشمنان کارآفرینی در ایران متعدد هستند چگونه می‌توان آنها را دسته‌بندی کرد؟
‌این سوال مهمی بوده است که محققان در مطالعات متعددی به آن توجه کرده‌اند. اگر یکی از مهم‌ترین پیامدهای کارآفرینی را انباشت سرمایه به‌ویژه سرمایه ثابت بدانیم، ساختار دولت و نظام سیاسی در دوره‌های مختلف تاثیر متفاوتی بر گسترش کارآفرینی داشته. این ساختار البته با وجود درآمدهای نفتی، فضا را علیه کارآفرینی تشدید هم کرده. اگر از منظر تاریخی هم به نقش دولت‌ها نگاه کنیم با سازوکارهایی که این دولت‌ها ایجاد کردند، تنها به مشکلات کارآفرینان افزوده شده است. تحقیقات نشان می‌دهد برخی از کارآفرینان در مقاطعی مجبور بوده‌اند برای رفع مشکلات خود به برقراری روابطی با مقامات بانفوذ دولتی متوسل شوند، اگرچه در جریان کلی فعالیت خود، وقتی مشکلاتشان کمی رفع می‌شد سعی می‌کردند از دولت فاصله بگیرند. اما روندی شکل گرفته که در آن برقراری رابطه با مقامات دولت برای رفع مشکلات اجتناب‌ناپذیر است. البته طبیعی است که هرچه فعالیت اقتصادی رونق بگیرد، نیاز به دریافت وام‌های توسعه‌ای با ارقام بالا بیشتر می‌شود و نوع دیگری از رابطه ممکن است شکل بگیرد. البته یکی از ویژگی‌های کارآفرینان دهه ۴۰ و ۵۰ همین زیرکی‌شان بود که مشکلاتشان را با دولت به نحوی حل می‌کردند که درگیری بیشتری برای خود ایجاد نکنند. می‌خواهم این را تاکید کنم که ساختار دولت عامل مهمی بوده و هست اما تجربه کارآفرینان نشان می‌دهد می‌توان دولت‌های سختگیر، رانتیر و بدبین هم داشت و بازهم کارآفرینی کرد. همین نشان می‌دهد در طبقه‌بندی غیر از دولت باید سراغ عوامل دیگری هم رفت. البته همواره کنترل سرمایه‌داران توسط دولت مایه تعجب آنها می‌شد. برخی کارآفرینان دوره پهلوی می‌گفتند ما تعجب می‌کردیم در شرایطی که می‌توانستیم به راحتی به کسب‌وکار اقتصادی بپردازیم و ریسک کار خودمان را بر عهده بگیریم، حتماً باید مجوز فعالیت کارخانه و تولید دریافت می‌کردیم. حتی آقای حسن خسروشاهی، مدیر شرکت مینو می‌گوید در یکی از موارد که ما دنبال مجوز را نگرفتیم دولتی‌ها خودشان مجوز را برایمان پست کردند. به قول دکتر نیازمند، معاون فنی وزارت اقتصاد در دوره دکتر عالیخانی، دولت بسیار تلاش می‌کرد مقررات دست و پاگیر را جمع کند. ایشان می‌گوید در وزارت اقتصاد این تفکر حاکم بود که این وزارتخانه برای این هدف ایجاد شده که نگذارد سرمایه‌گذار کار کند. اینها ناشی از وجود نوعی بدبینی در مجموعه دولت به سرمایه‌داران و کارآفرینان بود؛ به قول دکتر نیازمند تقریباً همه وزارت اقتصادی‌ها از این شاکی بودند که چرا باید به کارآفرینان مجوز بدهند و آنها را ثروتمند کنند. در حالی که یکی از راه‌های پیشرفت کارآفرین این است که بتواند انباشت سرمایه ثابت داشته باشد.

استدلالی هم وجود دارد که در طبقه‌بندی دشمنان کارآفرینی، دولت‌ها در جایگاه تعیین‌کننده‌ای قرار می‌گیرند و روی عوامل دیگر هم تاثیر گذاشته‌اند. آیا این انگاره صحیح است؟
بله، چنین استدلالی هم طرفداران زیادی دارد. مثلاً اینکه در ایران به دلیل کنترل بیش از حد دولت، فعالان اقتصادی همواره سعی می‌کردند راهی به سمت دولت باز کرده و مشکلات خود را برطرف کنند. درنتیجه تمامی نهادهای مدنی همسود مانند اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران و سندیکاهای مختلف و انجمن مدیران نهادهایی نبوده‌اند که بتوانند میان کارآفرینان همسویی ایجاد کنند و اگر فعالان اقتصادی در جلسات اتاق بازرگانی حضور می‌یافتند و عضو می‌شدند، حضورشان صوری بوده. به بیان دیگر مداخلات دولت، پیوند درونی میان کارآفرینان و فعالان اقتصادی را نیز ضعیف کرده بود. دکتر کارشناس، استاد دانشگاه لندن در تحقیقی اتاق بازرگانی ایران را با نهادهای همسود غیررسمی و رسمی مثل اتاق بازرگانی کره جنوبی ‌-یا همان جی‌بل‌ها- مقایسه کرده بود و می‌گفت حتی اگر در ایران انقلاب هم نمی‌شد، نهادهایی مانند اتاق‌های بازرگانی ایران نمی‌توانستند مثل کره جنوبی تا این حد بر سیاست‌های اقتصادی دولت تاثیر بگذارند. در حقیقت در ایران اقتدار دولت و دخالت دولت در کار بخش خصوصی نمی‌گذارد آنها اتحاد مدنی خود را نیز تقویت کنند. در مقابل برخی نیز معتقدند، فقدان چنین نهادهای قدرتمند در بخش خصوصی است که باعث می‌شود دولت هر سیاستی که خواست بتواند بر بخش خصوصی اعمال کند. از این زاویه که نگاه کنیم یک طبقه‌بندی دیگر برای شناسایی رشد کارآفرینان داریم و آن این است که مشکل از خودشان است، چرا که نمی‌توانند یا نمی‌دانند منافع فردی‌شان در گرو استقلال و اتحاد مدنی‌شان است. آقای دکتر آخوندی هم در یک سخنرانی در اتاق بازرگانی از آنها خواسته بود به دولت نچسبند و مستقل عمل کنند. این عامل ریشه‌های تاریخی هم دارد. این احساس ضعف نسبت به دولت و علاقه به وابستگی به دولت در جمع کارآفرینان واقعاً وجود دارد و مایه تعجب است که برخی تجار و صنعتگران و تولیدکنندگان فکر می‌کنند اگر دولت پایش را از اقتصاد بیرون بکشد که دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. این طرز فکر خود کارآفرینان عامل دیگری است که اهمیتش کمتر از بقیه عوامل نیست.‌

کارآفرینان ایرانی در طول دهه‌های گذشته، با فراز و نشیب‌های بسیاری روبه‌رو بوده‌اند و شاید یکی از پرمخاطره‌ترین دوره‌هایی که صاحبان سرمایه در ایران سپری کردند، وقوع مصادره‌ها بود. آیا این سخت‌ترین دوره برای کارآفرینان در ایران بوده است؟
سوال دقیقی طرح کردید. در حقیقت کارآفرین ایرانی از امین‌الضرب تا به حال دوره سهل و آسانی، حداقل از نظر مقررات دولتی و برخورد بدبینانه دولت، نداشته است. اما به نظر من سخت‌ترین دوره‌ها زمانی است که تمامی این عوامل با هم عمل می‌کردند. بله می‌خواهم بگویم، در دوره انقلاب که ملی شدن و مصادره اموال کارآفرینان به وقوع پیوست، عواملی مانند بدبینی مردم به سرمایه‌دار به بالاترین حد خود رسید، تا جایی که فروشگاه‌های بزرگ و بانک‌ها را آتش می‌زدند، حتی برخی کارآفرینانی مانند احمد لاجوردی و کازرونی را ترور کردند. شرایط انقلاب اساساً موقعیت اجتماعی تعداد زیادی از کارآفرینان را که سال‌ها تجربه آموخته بودند، به کلی از بین برد. اتفاقاً خود این حادثه تاریخی، مستقلاً به عنوان مانع کارآفرینی هنوز تاثیرگذار است؛ چرا که در خاطره تاریخی هر کس مانده که کارآفرینی ریسک سیاسی هم دارد و شاید همین مانع شکل‌گیری انگیزه‌های سرمایه‌گذاری شود. کسانی که در آن زمان به مصادره اموال حکم می‌دادند، بدون تردید به پیامدهایش برای نسل‌های بعدی توجه نکرده بودند. گفته مشهور آقای برخوردار، پدر صنعت کالاهای خانگی، که همه مدیرانشان می‌گویند، این است که اگر می‌دانستم انباشت سرمایه کار را به اینجا می‌رساند یک کار کوچک می‌کردم. اندیشه کار کوچک و کوچک ماندن با کارآفرینی تقابل دارد. این محصول خاطره تاریخی کارآفرین است.
یکی دیگر از دوره‌هایی که برای کارآفرینان، دوره سختی محسوب می‌شود، دوره افزایش قیمت نفت پیش از انقلاب است. دولت در آن مقطع، پروژه‌های بسیاری را در برنامه گذاشته بود، در حالی که پتانسیل کارآفرینان محدود بود. لذا برخی صنعتگران مجبور شدند وارد این پروژه‌ها شوند. مثلاً آقای ایروانی، بنیانگذار کفش ملی، در دهه 1350 در پروژه‌ای شرکت کرد که وزارت کشاورزی او را به انجام این سرمایه‌گذاری مجبور کرد. پروژه‌ای که به موجب آن باید سه سردخانه تاسیس می‌شد که برخی ضمانت‌ها را خود آقای ایروانی انجام داد. این پروژه بعدها، دردسرهای بسیاری برایشان ایجاد کرد. بنابراین تزریق درآمدهای نفتی به اقتصاد نوعی عدم تمرکز را که به نظر زودرس می‌رسید در کار آنها ایجاد کرد. خسروشاهی‌ها در حال ورود به بازار مستغلات و مسکن بودند، برخوردار در نساجی فعال شد، لاجوردی‌ها در پلی‌اکریل سرمایه‌گذاری کردند و خلاصه بسیاری مجبور شدند در رشته‌های غیرمرتبط با فعالیت‌های گذشته‌شان وارد شوند. مدیران اقتصادی آن دوره معتقد بودند، پول نفت نوعی انحراف در فعالیت‌های آنان ایجاد کرده است. اگرچه طبیعی بود که آنها به دنبال کسب سود باشند اما این دوره مشکلی مهم در سیر رشد طبیعی‌شان ایجاد کرد.

همان‌طور که شما هم اشاره کردید، موضوع مصادره‌ها، خاطره یا تصویری رعب‌آور در ذهن کارآفرینان ایجاد کرده است که این تصویر مانع شکل‌گیری انگیزه کارآفرینی می‌شود. از باب اهمیت موضوع این پرسش را مطرح می‌کنم؛ تئوری مصادره‌های ابتدای انقلاب چه خاستگاهی داشت؟
نقش نیروی‌های چپ در تئوریزه کردن مصادره‌ها پر‌رنگ است. آنها همیشه برای کارآفرینان نظریه و عمل و برنامه داشته‌اند. لذا به محض وقوع انقلاب، نظریه‌ای با این مضمون را که «مالکیت را باید به توده‌ها داد» تئوریزه کردند و از طرق مختلف بر انقلابیون و رهبران انقلاب اعمال‌نفوذ و فشار آوردند تا آنها را مجبور کردند تصمیم انقلابی بگیرند. دولت انقلابی باید کاری می‌کرد تا نشان دهد انقلابی است، لذا هر برنامه اقتصادی را که بوی تغییر انقلابی می‌داد می‌پذیرفت و اجرا می‌کرد. یکی از اینها نیز قانون حفاظت از صنایع بود که بسیاری کارآفرینان و خالقان صنایع را ساقط کرد. فهرست کسانی را که باید اموالشان مصادره شود چپ‌ها تهیه کردند. در این میان همدلی تجار سنتی که سالیان گذشته از همکاران همین کارآفرینان بودند، با اقدامات چپ‌ها جالب توجه است، و گواهی بر اینکه چرا فعالان اقتصادی با هم تعاون و همکاری ندارند و آگاه بر اهمیت کنش جمعی-مدنی‌شان نیستند. آنها بلافاصله با حکم شورای انقلاب مدیریت اتاق را به دست گرفتند و هیچ واکنشی هم به مصادره‌ها نشان ندادند. البته اختلاف آنها با صنعتگران کارآفرین بیشتر به موقعیت بهتر صنعتگران در اقتصاد و سیاست باز‌می‌گشت و حالا فرصتی به دست آمده بود که تجار عقب‌افتادگی‌شان از صنعتگران را جبران کنند.

نقش روشنفکران در ضدیت با سرمایه‌داری صنعتی چه بوده است؟
ضدیت روشنفکران ایرانی از ظهور رضاشاه تا عصر حاضر در چند دوره با تفاوت‌هایی ادامه داشته. در دوره اول با آغاز تجددگرایی همراه بود. ظاهراً روشنفکران چپگرا با تجددگرایی ضدیت نداشتند، اما با پیامدهای آن، یعنی رشد سرمایه‌داری صنعتی، به دلیل نحوه رفتار سرمایه‌داران با کارگران مخالفت کردند، و با تحریک کارگران به‌طور غیرمستقیم این ضدیت را نشان می‌دادند. بعد از پایان جنگ جهانی در دهه ۱۳۲۰، که نسبتاً فضای بازی برای فعالیت‌های سیاسی ایجاد شد، روشنفکران با تحریک تشکل‌های کارگری بر ضدیتشان با کارآفرینان افزودند، نتیجه آنکه سرمایه‌داران صنعتی و تا حدی تجار بزرگ از رواج این اندیشه‌ها در هراس افتادند و حتی عده‌ای را از ادامه کار در ایران ناامید کرده و به فکر مهاجرت انداخته بود. در دوره بعدی، بعد از کودتا، اگرچه احزاب چپ نبودند اما دولتمردان سوسیالیست زیاد شده بودند و نیز روشنفکران سنت‌گرا. تنها عرصه‌ای که افراد از آن طریق انتقاد اجتماعی می‌توانستند بکنند ظاهراً اقتصاد بود. چون نهضت صنعتی در اوایل دهه ۱۳۳۰ شمسی نیز شروع شده بود، در نتیجه این تحولات ضدیت روشنفکران چپگرا با سرمایه‌داری صنعتی به دو صورت ادامه یافت. نخست به شکل ترویج اندیشه بازگشت به سنت و ضدیت با مصرف‌گرایی، که آن را نشانه نفوذ امپریالیست‌ها با کمک سرمایه‌داری صنعتی می‌دانستند. و دوم از طریق سیاستگذاری دولتی توسط دولتمردان توده‌ای سابق و اعضای کنفدراسیون‌ها، که از ضدیت با دولت دست برداشته بودند و حالا درون دولت بودند. از طریق همین گروه که در میان نخبگان سیاسی جا گرفته بودند افکار مساوات‌گرایانه و سوسیالیستی به شاه هم سرایت کرده بود و او از ترس وقوع انقلاب دهقانی نخست با اصلاحات ارضی موافقت کرد و سپس از ترس انقلاب کارگری با طرح‌های مختلف عرصه را بر سرمایه‌داری صنعتی تنگ کرد. اندیشه چپ، در دهه ۴۰ دارای بنیه‌ای قوی شد و روشنفکران پیشتاز آن مانند جلال آل‌احمد که از طرفداران این مکتب فکری به شمار می‌آمد، مفاهیم چپگرایانه را بیشتر برای سرکوب گرایش مصرف‌گرایی مورد استفاده قرار می‌دادند. نماد گرایش مصرف‌گرایی نیز صنعتگرانی بودند که متهم می‌شدند پای امپریالیست‌ها را به وطن باز کرده‌اند. دوره بعد ضدیت روشنفکران را باید در حمایت آنان از تفکر اقتصاد پوپولیستی دید. بعد از انقلاب اسلامی روشنفکران چپگرا بهترین فرصت را برای ضربه زدن به سرمایه‌داران صنعتی پیدا کرده بودند. به کارخانه‌ها هجوم بردند تا با ترویج شعارهای پوپولیستی‌شان برای کارگران مدیریت و نبض بخشی از جامعه را به دست آوردند. همین حمایت از مصادره اموال و دارایی‌های صنعتگران بزرگ یک نگاه پوپولیستی محسوب می‌شد. به نظر من هنوز دفاع از اقتصاد پوپولیستی توسط روشنفکران ادامه دارد یعنی دخالت دولت در امور به بهانه کاهش نابرابری در حالی که بیشتر اقتصادها دیگر سرمایه‌داری رفاهی هستند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها