شناسه خبر : 14816 لینک کوتاه

کمونیسم در مورد نظام بازنشستگی چه ایده‌ای دارد؟

ازخودبیگانگی پرولتاریا

کمونیسم، باوری است که ادعا دارد هدفش اعتلای طبقه کارگر است.

علی اسدی‌خمامی

کمونیسم، باوری است که ادعا دارد هدفش اعتلای طبقه کارگر است. طبقه‌ای که با کار شناخته می‌شوند، حال این سوال پیش می‌آید که آیا در کمونیسم، بازنشستگی از کار وجود دارد؟ و اگر بلی، ساز و کار آن چگونه است. اگر کارل هاینریش مارکس را با وجود تمام ضعف‌هایش، به عنوان نظریه‌پرداز اصلی کمونیسم بپذیریم، باید قبول کنیم که در باوری کمونیستی، بشر، تولیدکننده مفاهیم، ایده‌های خودش و... است. وجود بشرِ فعال و واقعی مشروط است به تکامل معین نیروهای مولدش و مبادلات متناسب با آنها به والاترین اشکالش. به عبارت دیگر، انسان، موجودی کارگر است که با کار روی جهان اشیا، کارایی حقیقی خود را به اثبات می‌رساند. حال این سوال پیش می‌آید؛ اگر کار شالوده وجود انسان است، چرا او باید بخواهد که روزی کار را کنار گذاشته و بازنشسته شود؟ جواب این سوال را باید در یکی از پایه‌ای‌ترین مفاهیم مطرح‌شده در دکترین مارکس یافت: از خود‌بیگانگی. بعضی خدمات یا کالاها را نمی‌توان به صورت مستقیم خرید، چراکه ماهیت عینی ندارند. برای معامله این دست کالاها یا خدمات، باید انتزاعی را جایگزین آنها کرد و سپس مبادله را انجام داد. «پول» در چنین شرایطی، تبدیل به انتزاع آن کالایی می‌شود که به دلیل نداشتن ماهیت عینی، قابل خرید و فروش نیست.
«M-C (مبادله کالا با پول) بازنمود تبدیل مبلغی پول به مبلغی کالاست؛ خریدار پولش را به کالا، و فروشندگان، کالای خود را به پول تبدیل می‌کنند.» این نوع مبادله تبادل غیرمستقیم دو کالا با یکدیگر را ممکن می‌کند، بنابراین اهمیت عینی بودن یک یا هردوی این کالاها از بین می‌رود. دوره‌ای از تاریخ که مارکس آن را سرمایه‌داری می‌خواند، با ارزش پیدا کردن مبادله به جای زمین آغاز شد و سپس تولید را به عنوان یکی از زیر‌پایه‌های مبادله گسترش داد، دیری نگذشت که بخار و ماشین در صنعت انقلاب به پا کردند. جای کارگاه‌ها را صنعتِ غول‌پیکر مدرن، و جای طبقه متوسط صنعتی را میلیونرهای صنعتی یعنی بورژواهای مدرن گرفتند. مالکیت خصوصی بر ابزار تولید انبوه، اصلی‌ترین ممیزه این برهه از تاریخ بوده و هست. مالکیتی که یک رابطه دوطرفه بین دو انسان پدید می‌آورد؛ یکی مالک ابزار تولید است و دیگری مالک نیروی کار، یکی از این دو باید دارایی خود را در اختیار دیگری قرار دهد تا تولید شکل گیرد. مالکیت خصوصی ابزار تولید در سرمایه‌داری محترم و حتی مقدس است، بنابراین آنچه مورد مبادله قرار می‌گیرد، نیروی کار است. اما از آنجا که کار کالایی انتزاعی است، برای مبادله آن باید واسطه‌ای وارد عمل شود، و آن واسطه پول است که جزیی از آن شامل پرداختی به نیروی کار می‌شود. اینجاست که مفهوم کار بیگانه‌شده کم‌کم روشن می‌شود؛ در باور کمونیسم، انسان عصر سرمایه‌داری نه برای ارضای اشتیاق درونی، که برای تامین نیازهای خود کار می‌کند و بنابراین ازخودبیگانه است. «در شرایط انجام کار بیگانه‌شده، انسان کالاهایی را تولید می‌کند که هدف از ساختن آن نه ظهور شوق آفرینندگی او، بلکه فروش است. از این لحاظ بیگانگی در صورتی پیش می‌آید که انگیزه کار نه نیاز درونی، بلکه نیاز بیرونی او باشد، یعنی وقتی انسان ناچار باشد برای ادامه حیات، کار خود و درواقع خویشتن خود را مانند کالا بفروشد.» هدف کمونیسم حذف همین کار بیگانه‌شده است و از قضا این کاری است که نیاز به بازنشستگی دارد.

بازنشستگی از بیگانگی
مارکس نظام سرمایه‌داری را هدف قرار می‌دهد و قصد دارد تا مناسبات ناشی از این نظام را بر هم بریزد، اما آنقدرها که به نظر می‌آید، آرمانگرا نیست و برای این مبارزه برنامه‌هایی دارد. در نظر او، میان سرمایه‌داری و کمونیسم (به معنای تاریخی آن) یک دوره گذار وجود دارد. دوره‌ای که به دلیل ضعف‌های ساختاری نظام سرمایه‌داری بر آن چیره می‌شود و راه را برای رسیدن کمونیسم، دوره‌ای که در آن اصل بنیادین علم اقتصاد یا همان محدودیت منابع محو می‌شود و ضرورت وجود دولت از بین می‌رود، هموار می‌سازد: سوسیالیسم.
در دوره سوسیالیسم، اصل محدودیت منابع همچنان پابرجاست، بنابراین جمعیت انسانی برای دستیابی به نیازهای خود کماکان به کار، از آن نوعی که مارکس آن را بیگانه‌شده می‌خواند، احتیاج دارد. تفاوت این دوره با دوره پیشین نحوه مالکیت ابزار تولید است؛ در سوسیالیسم این ابزار نه در اختیار بخشی خاص از جامعه، که در اختیار کل جامعه قرار می‌گیرد، مالکیت ابزار تولید نه خصوصی که اشتراکی است، بنابراین هر چند کارگر کماکان مالک انحصاری کار خود و تولید آن نیست، اما لااقل در مالکیت آن سهم دارد. این ضرورت، باعث می‌شود تا مارکس بر لزوم وجود نهادی در عصر سوسیالیسم تاکید کند که در دوران سرمایه‌داری آن را دشمن درجه‌یک پرولتاریا می‌داند؛ دولت.
او در مانیفست کمونیست، لااقل سه مسوولیت عمده را برای دولت، به عنوان نماینده طبقه کارگر، پس از انقلاب کمونیستی و شروع سوسیالیسم برمی‌شمرد: تمرکز بخشیدن به اعتبارات و اموال، در اختیار گرفتن وسایل ارتباطات و حمل و نقل عمومی، و به مالکیت درآوردن ابزار تولید انبوه. البته لازم به ذکر است که به‌رغم این ضرورت، خصومت کمونیست‌ها با دولت کماکان ادامه می‌یابد و لزوم وجودش موقتی می‌نماید، به طوری که آنها معتقدند «پرولتاریا باید قدرت دولت را کسب کند تا بتواند سازوبرگ دولت بورژوازی را فروبریزد و در مرحله نخست، ساز و برگ دولت کاملاً متفاوتی-پرولتاریایی- را جایگزین آن کند، و آنگاه در مرحله‌های بعدتر، فرآیند رادیکال را که همان فرآیند برچیده شدن دولت است (با هدف پایان قدرت دولت و پایان هر صورتی از سازوبرگ دولت) شکل دهد.» با این حال کمونیسم، در دوران سوسیالیسم وجود دولت را ضروری می‌داند و بنابراین همچنان رابطه کارگر-کارفرما را ادامه می‌دهد، با این تفاوت که در این دوران دولت، تبدیل به یک کارفرمای بزرگ می‌شود. همچنین بنگاه‌های کوچک و متوسط خصوصی به حیات خود ادامه می‌دهند. در این شرایط کار همچنان بیگانه‌شده است، بنابراین فراغت از آن ضرورت دارد، و مانند نظام‌های بازنشستگی سوسیال‌دموکرات، تامین مالی دوران بازنشستگی افراد به طور مشترک بر عهده کارگر و کارفرماست. این یعنی دولت وظیفه دارد بخشی از دارایی صندوق‌های بازنشستگی را تامین کند. مطالعات گروهی از مسوولان تامین اجتماعی ایالات متحده آمریکا که سال 1958 میلادی به منظور مطالعه نظام تامین اجتماعی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به این کشور سفر کرده بودند، نشان می‌دهد که در این کشور، نظامی قوی برای بازنشستگی وجود داشته است. سن بازنشستگی برای مردان 60 و برای زنان 55 سال بوده، و همچنین بعد از 25 سال کار برای مردان و 20 سال کار برای زنان محقق می‌شده و در صورت سختی کار، پنج سال از این دوره‌ها کاسته می‌شده است. تامین مالی صندوق‌های بازنشستگی نیز، بر عهده کارفرما و دو رکن اصلی یک حکومت سوسیالیستی بوده است؛ اتحادیه‌های کار و تجارت و دولت. کارفرماها موظف بوده‌اند بین 4 تا 9 درصد مبلغ پرداختی به کارگر را به صندوق‌های بازنشستگی بپردازند. همچنین اتحادیه‌ها از طریق سود سرمایه‌گذاری بخش دیگری از منابع صندوق را تامین می‌کردند. پرداخت 50 درصد باقی‌مانده از نیاز صندوق بر عهده دولت بود که از محل درآمد عمومی تامین می‌شد. درآمدی که حاصل سود کارخانه‌های دولتی، مالیات بر درآمد و تجارت خارجی بود.

سخن آخر
در یک نظام کمونیستی، یا آن‌طور که صحیح‌تر است، نظامی سوسیالیستی که بعد از انقلابی کمونیستی روی کار می‌آید، بازنشستگی از کاری که همچنان ماهیت بیگانگی خود را حفظ کرده است یک ضرورت است. بازنشستگی در چنین نظامی، ایجاد زمانی برای فراغت از کار بیگانه‌شده و پرداختن به کار ذاتی انسان تلقی می‌شود. کاری ذاتی که می‌تواند از خلق کالاهای دلخواه و مفاهیم مطلوب تا گذران وقت در ییلاق خانگی را شامل شود. از آنجا که در دوره سوسیالیسم، اتحادیه‌های کار و دولت، هر دو از قدرت اقتصادی زیادی برخوردارند، بخش بزرگی از منابع مورد نیاز صندوق‌های بازنشستگی توسط این دو نهاد تامین می‌شود. هرچند که مالکان بنگاه‌های خصوصی کوچک و متوسط که در چنین نظامی کماکان وجود دارند نیز، با پرداخت درصدی از دستمزد به صندوق‌های بازنشستگی، شرایط فراغت کارگران بعد از اتمام دوران کار را تسهیل می‌کنند.

منابع:
1- SSA-Officials (1959). Social Security in the Union of Soviet Socialist Republics. Bulletin of Social Security Administration. USA.
2- افتخاری‌راد، ا. (1387). هستی و آگاهی، نشر آگاه.
3- آلتوسر، ل. (1386). ایدئولوژی و سازوبرگ‌های ایدئولوژیک دولت، نشر چشمه.
4- شاه‌رکنی، ح. ا. (1382). کار بیگانه‌شده. چیستا. 4 و 5: 376-381.
5- لنین، و. ا. (1386). مقدمه‌ای بر مارکس و انگلس، نشر چشمه.
6- مارکس، ک. (1388). مانیفست کمونیست، نشر طلایه پرسو.
7- مارکس، ک. (1393). سرمایه. تهران، نشر لاهیتا.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها