شناسه خبر : 14437 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

گفت‌وگو با امان‌الله قرائی‌مقدم جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

اکثر سالمندان زیرخط فقر هستند

سازمان بهزیستی و وزارت رفاه با کودکان کار، متکدیان، معلولان جسمی و ذهنی و مساله اشتغال روبه‌رو هستند اما تا جایی که من می‌دانم بودجه وزارت رفاه و سازمان تامین اجتماعی کمتر از حدی است که برای جامعه ما لازم است.

فاطمه عبدالعلی‌پور

صحبت از بی‌دفاعان که می‌شود، مساله سالمندان و معلولان بیشتر از همیشه به چشم می‌خورد. علت هم مسائلی است که طی یک سال بر این جامعه بی‌دفاع گذشته است. سالمندکشی معضل سال قبل بود و آزار معلولان اخیراً در راس اخبار قرار گرفته است. با این حال، باید با جامعه صریح بود. بحران سالمندی، بحران سال‌های آینده است و از الان باید فکری برای رفاه آنها کرد. آن‌طور که امان‌الله قرائی‌مقدم جامعه‌شناس بیان می‌کند، 30 درصد سالمندان اصلاً شغلی ندارند و حتی زیرخط فقرند. این حرف، بحران را بیشتر از قبل نشان می‌دهد و به خوبی مشخص می‌کند که کاری برای سالمندان و معلولان نکرده‌ایم. شاید بیشتر از همه برای سالمندان که حالا بحران آن جامعه بعدی ایران را هم تهدید می‌کند. قرائی‌مقدم در این رابطه صحبت از دولت رفاه می‌کند تا نشان دهد، مساله سالمندی در جهان کنونی یکی از مهم‌ترین وظایف دولت‌هاست. در ادامه گفت‌وگوی تجارت فردا را با او می‌خوانید.



زیرساخت‌های رسیدگی به سالمندان، معلولان و کودکان عقب‌مانده ذهنی در ایران تا چه اندازه کارآمدند؟
از سال 1355، میانگین سنی مردم ایران حدود 20 سال افزایش یافت. جدول بهای عمر یا امید به زندگی در آن سال، حدود 55 سال بود که الان حدود 75 سال است. بنابراین چهره پیری و سالخوردگی جمعیت از مدت‌ها پیش نمایان شد و به همین جهت، آن زمان پیشنهاد شد که علاوه بر مراکز نگهداری دولتی -که به هیچ عنوان تکافوی جامعه را نمی‌دهد، چون اکثریت عظیمی از جمعیت سالخورده محل درآمدی ندارند و حقوق بازنشستگی نمی‌گیرند- در آینده به مراکزی خصوصی برای نگهداری از سالمندان نیاز داریم. الان تعداد زیادی از سالمندان ما هیچ‌گونه درآمدی ندارند که از آنها نگهداری شود. علاوه بر این، مراکز خصوصی نگهداری از سالمندان نیز نه از نظر استاندارد جهانی کیفیت لازم را دارند و نه از نظر کمیت مناسب‌اند؛ بسیاری از این مراکز با هزینه‌های گرانی که دارند و محروم از دریافت کمک‌های دولت‌اند برای خانواده‌ها مشکل‌ساز شده‌اند. باید بدانیم که دوران کهنسالی از لحاظ بهداشت پزشکی و نگهداری، نیازمند مددکاران اجتماعی و کسانی است که در این زمینه تعلیم دیده‌اند. سالمندان در آینده به این‌گونه افراد در جامعه نیاز دارند. اما هیچ‌کدام از این موارد در جامعه ما رعایت نمی‌شود. البته بیمه سلامت راه‌اندازی شده و مورد استفاده قرار می‌گیرد، اما با توجه به اینکه جامعه به سوی سالخوردگی در حرکت است، امکانات حتی برای سالخوردگانی که بازنشسته شده‌اند هم به هیچ عنوان وافی و مبسوط نیست و باید بسیار بیش از اینها تلاش شود.

اخیراً در یکی از مراکز نگهداری معلولان، شاهد بروز فاجعه‌ای بودیم. قطعاً یکی از زیرساخت‌های مورد نیاز برای رسیدگی بهتر به این قشر آسیب‌پذیر، استفاده از اهرم نظارتی است. در حال حاضر به چه صورتی روی آسایشگاه‌ها نظارت می‌شود؟
نظارت کم است، حتی در مورد کودکان و معلولان ذهنی. مراکز قانونی و قضایی باید کار نظارت و کنترل را انجام دهند، حتی سازمان بهزیستی نیز مرکزی در این خصوص دارد. متاسفانه اینها کارشان را انجام نمی‌دهند. گاهی سالمندان را در بدترین شرایط نگهداری می‌کنند. پس ابتدا باید از نظر کنترل و نظارت، اقدامات عاجلی از سوی تمام مراکز به‌ویژه قوه قضائیه صورت بگیرد، چرا که در آینده با مشکلات بیشتری روبه‌رو خواهیم شد. از نظر بهداشتی هم بیمارستان‌های ما تکافوی نگهداری ندارد. تعداد مراکز آموزشی نگهداری و مددکاری برای تعلیم و فارغ‌التحصیلی دانشجویان کم است. دانشگاه‌ها در این زمینه کم کار می‌کنند و آنهایی هم که تربیت شده‌اند بیشتر پشت‌میزنشین‌اند. اینها نمی‌روند به مراکزی که آنجا سالمندان یا کودکان عقب‌افتاده ذهنی نگهداری می‌شوند.

بسیاری از مددکاران و کسانی که در این زمینه تعلیم دیده‌اند، مسیر شغلی متفاوتی را در پیش می‌گیرند، عدم رغبت آنها ناشی از چیست؟
اول از همه، ناشی از درآمد کم است. یک مددکار قبل از هر چیز باید زندگی‌اش تامین باشد، چرا که دارد جوانی‌اش را می‌دهد. مراکز نگهداری از سالمندان یا معلولان، مراکز شادی نیستند. چنین محیطی به خودی خود باعث می‌شود که دختران و پسران مددکار راغب به کار نباشند. جایی که روزانه با مرگ و افتادگی انسان‌ها سر و کار دارند. کار کردن در چنین مراکزی سخت است. بنابراین باید بگویم، امتیازاتی که به مددکاران خصوصاً در این زمینه داده می‌شود خیلی کم است. حقوق مددکارانی که در مراکز نگهداری از سالمندان نظیر کهریزک یا مراکز نگهداری از کودکان عقب‌مانده ذهنی کار می‌کنند باید خیلی بیشتر از حد معمول باشد. آنها باید سختی کار بگیرند. در حالی که نه حقوق مناسبی دارند، نه سختی کار می‌گیرند و نه حتی با محیط جذاب و شادی سر و کار دارند؛ بنابراین فارغ‌التحصیلان این رشته جذب این کار نمی‌شوند.

اگر بخواهیم محیط خانه‌های سالمندان یا مراکز نگهداری از معلولان ایران را با محیط چنین مراکزی در کشورهای توسعه‌یافته مقایسه کنیم، چقدر این دو قابل قیاس با یکدیگر هستند؟
ایران خیلی ضعیف‌تر است. محیط این مراکز در کشورهای پیشرفته بسیار متفاوت از آن چیزی است که در ایران می‌بینیم. در آنجا برایشان با حضور خواننده و هنرپیشگان، برنامه‌های هنری ترتیب می‌دهند، سالمندان را در باغ و بستان نگه می‌دارند و محیط شادی برایشان فراهم می‌کنند. اینجا اما سازمان بهزیستی روی نگهداری سالمندان درمانده شده است. هزینه‌ها زیاد و درآمد سازمان بهزیستی کم است. این مساله باعث می‌شود که همه از روی اکراه این کار را انجام بدهند. نمی‌توان به هیچ‌وجه ایران را با کشورهای توسعه‌یافته مقایسه کرد. موقعیت مراکز نگهداری از سالمندان و معلولان ایران را نه‌تنها نمی‌توان با کشورهایی نظیر اسکاندیناوی، بلژیک، سوئیس، آلمان و فرانسه مقایسه کرد، بلکه حتی با کشورهای درجه دو توسعه‌یافته نیز نمی‌توان این قیاس را انجام داد. آنجا سالمندان را به گردش‌های علمی و مسافرت می‌برند؛ از صبح تا شب یک جا نگه نمی‌دارند. مراکزی برای تفریح، تماشای تئاتر و دیدن فیلم‌های سینمایی دارند. خانه‌های سالمندان ما کدام ‌یک از این ویژگی‌ها را دارند؟! هیچ‌کدام.

آیا با توجه به شرایط دشوار کاری مددکاران، آنها از نظر سلامت روانی تحت مراقبت قرار می‌گیرند؟
مددکاران ما در واقع ایثارگر هم هستند. البته کسانی که وارد رشته‌های مددکاری می‌شوند، دانشجویان خوب و زبده‌ای‌ هستند. می‌دانید که رشته مددکاری امروزه بازار پررونقی دارد. یعنی خیلی جاها مددکار می‌خواهند. مثل بقیه دانشجویان اینها هم گزینش می‌شوند و البته که دانشجویان سالمی از نظر روحی و روانی هستند اما چون محیط، محیط سرد و بی‌روحی است، اکثرشان بعد از مدتی دچار مشکلات روحی روانی می‌شوند. مربیانی که با کودکان عقب‌مانده ذهنی و معلول کار می‌کنند یا مددکارانی که در خانه سالمندان هستند پس از چندی دچار مسائل روحی و روانی می‌شوند. اما همه‌شان ابتدا انسان‌های سالمی هستند.

عرض من هم همین بود. اینکه آنها در آن محیط قرار می‌گیرند و خواه‌ناخواه روحیه پژمرده‌ای پیدا می‌کنند. چرا به این مسائل توجه نمی‌شود؟
این افراد باید سختی کار بگیرند. مثل پرستاران که شغل‌شان سخت است اینها هم باید سختی کار بگیرند. کارشان پرزحمت و پردردسر است و هر روز باید با چهره‌ها و برخوردهای نامناسب روبه‌رو باشند. اینها باید حقوق‌شان به نسبت زیادی بالاتر از افرادی باشد که در محیط‌های دیگری کار می‌کنند.

این در حالی است که ما با سرکوب قیمت‌ها برای این قشر روبه‌رو هستیم و این مساله رابطه خیلی مستقیمی با کیفیت ارائه خدمات به مردم دارد.
شکی در آن نیست. وقتی که محیط برای مددکار جالب و جاذب نیست و می‌بیند دوغ و دوشاب یکی است، بنابراین دل به کار نمی‌دهد. تمارض می‌کند. به مراتب مددکاری که در مراکز نگهداری کودکان عقب‌مانده ذهنی و سالمندان کار می‌کند، کارش طاقت‌فرساتر است. اصلاً محیط آزاردهنده است و به همین دلیل باید حقوقش زیاد باشد. این افراد جوانی‌شان را آنجا می‌گذارند.

یک عدم توازنی هم اینجا وجود دارد. از یک طرف، شکی نیست که باید دستمزد و دریافتی این مددکاران بالا باشد و از طرف دیگر غالب مددجویان و مراجعه‌کنندگان به این مراکز خدماتی هم از قشر فرودست جامعه هستند. سوالم این است که برای به توازن رساندن این وضعیت چه کسی باید جوابگو باشد؟ دولت این وسط چه نقشی دارد؟
دولت نقشی بسیار اساسی دارد. وقتی صحبت از تامین و رفاه اجتماعی می‌کنیم، وقتی صحبت از دولت رفاه می‌کنیم یعنی چه؟ این چه معنایی دارد؟ یعنی دولتی که یکی از مهم‌ترین وظایف وزارت رفاه، کار و تامین اجتماعی‌اش و یکی از مهم‌ترین رسالت‌هایش از بدو تاسیس و پیدایش این وزارتخانه و زمانی که رشته مددکاری در مدرسه عالی «شمیران» به راه افتاد، رسیدگی به حال سالمندان بود، پس برای چه چیزی به وجود آمده؟ مساله سالمندی در جهان کنونی یکی از مهم‌ترین وظایف دولت‌هاست. چون بخش مهمی از جمعیت جامعه ما زیر خط فقر هستند، 30 درصد سالمندان اصلاً شغلی ندارند و در فقر زندگی کرده‌اند. و این دولت است که باید وظیفه‌اش را انجام بدهد و کمک کند. چون اکثریت سالمندان جامعه ما زیر خط فقرند و درآمد و حقوقی نداشتند و پس‌اندازی ندارند، وظیفه سازمان تامین اجتماعی است.
وقتی ما صحبت از دولت رفاه می‌کنیم، می‌گوییم تامین و رفاه اجتماعی. یعنی تمام چرخ‌های مملکت اگر ما از نظر جامعه‌شناسی بررسی می‌کنیم، بر همین مبناست و روی این دو محور قرار دارد. این دو مورد هم برای رفاه انسان است. اگر تلفن، تلگراف و تلویزیون درست می‌کنیم اینها خدمات رفاهی برای انسان است. بنابراین سالمندی که دورانی است که دیگر فرد هیچ کاری نمی‌تواند بکند، باید از سوی دولت احیا شود. سالمند که درآمدی ندارد، چشم امید به دولت دارد. دولت رفاه هم یعنی همین. امروز مشکل جامعه ما، مساله سالمندانی است که هیچ‌گونه درآمدی ندارند. دولت باید کمک کند. وزارت رفاه و تعاون برای همین به وجود آمده است.
وزارت کار و رفاه اجتماعی برای این هدف خلق شده است. کلمه «رفاه» یا «‌تامین اجتماعی» که دنبال اسم این وزارتخانه است، از محورهای فعالیت این سازمان است. تامین یعنی چه؟ یعنی تامین زندگی سالمندان، تامین زندگی کسانی که می‌خواهند ازدواج کنند، تامین زندگی کسانی که معلولیت جسمی و ذهنی دارند.

در حال حاضر وزارت رفاه و همین‌طور سازمان بهزیستی چه سهمی از بودجه خود را صرف مراکز نگهداری از سالمندان و معلولان می‌کنند؟
دقیقاً مشخص نیست. اما به طور کلی خود سازمان تامین اجتماعی و وزارت رفاه با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو است. به نظرم سهم بسیار کمی دارد. خود سازمان تامین اجتماعی و سازمان بهزیستی با کمبود بودجه مواجه‌اند. حالا شهرداری یک مقدار کمک می‌کند و کمک‌های مردمی هم هست اما به نظر من، این یک مساله عمومی است و تمامی بخش‌ها و وزارتخانه‌ها باید کمک کنند. بر عهده یک سازمان نیست. می‌دانید سازمان بهزیستی و وزارت رفاه با کودکان کار، متکدیان، معلولان جسمی و ذهنی و مساله اشتغال روبه‌رو هستند اما تا جایی که من می‌دانم بودجه وزارت رفاه و سازمان تامین اجتماعی کمتر از حدی است که برای جامعه ما لازم است.

به تعبیری می‌توان گفت اغلب این مراکز، خودگردان هستند و با کمک‌های مردمی اداره می‌شوند؟
بله، کاملاً همین‌طور است. البته بودجه‌ها را که برخی از مسوولان با خود بردند. سازمان تامین اجتماعی اگر پیش از این درست اداره و کنترل می‌شد، با مشکلات بودجه‌ای روبه‌رو نمی‌شد. در دولت قبلی، آقایان برای خود کیسه‌ای دوختند و پول بیمه‌شدگان، کارگران، کارمندان و قشر زحمت‌کشی که کار کردند به جیب برخی آقایان رفت. مسلم است که سازمان تامین اجتماعی با مشکل روبه‌رو شده و دولت نمی‌تواند آن را جبران کند.

مساله دیگری که هست تفاوت نگاهی هست که به این آسایشگاه‌ها در ایران و خارج از ایران می‌شود. در ایران اگر آدم‌ها می‌خواهند به خانه سالمندان یا مراکز نگهداری بروند، شاید این‌طور تصور شود که خانواده برای رهایی از دست آنها این کار را می‌کنند، در صورتی ‌که در خارج از ایران ذوق و شوق رفتن به چنین مراکزی وجود دارد. در حقیقت خود سالمندان انتخاب می‌کنند که به این مراکز بروند. این تفاوت دیدگاه را در داخل و خارج از ایران چطور می‌بینید؟
در ایران اصولاً سپردن پدر و مادر به خانه سالمندان یک نوع توهین به آن خانواده است. یعنی بد می‌دانند که پدر و مادر را به کوی سالمندان بفرستند. ولی جامعه امروز که خانواده هسته‌ای شده و محیط آپارتمانی و درآمد به اندازه مخارج نیست، در شهرهای بزرگ گاهی ناچارند که والدین‌شان را به آسایشگاه بفرستند. در حقیقت یک نوع اجبار است. در غیر این صورت، این از نظر ارزشی و هنجاری و دینی و اعتقادی ما بد است. این مساله را بد می‌دانند که کسی مادر یا پدرش را در خانه سالمندان بگذارد. اما در غرب پذیرفته شده است. در ایران هم کم‌کم دارد پذیرفته می‌شود اما هنوز مردم اظهار نمی‌کنند، چون بد می‌دانند. به نظر می‌رسد که در کشور ما آن ارزش‌های دینی، اعتقادی و سنتی از این لحاظ کمرنگ شده و قبح مساله در حال شکسته شدن است. دلیل را هم باید این‌طور گفت که خانواده هسته‌ای شده و گسترده نیست و در آپارتمان زندگی می‌کند. در حقیقت درآمد کفاف هزینه‌ها را نمی‌دهد و نوه‌ها و فرزندان نمی‌توانند با سالمندان زندگی کنند. این است که ناچاراً اینها را به خانه سالمندان می‌فرستند.

طی سال‌های آینده با توجه به پیر شدن جمعیت ایران و رشد روند رفتن به میانسالی و کهنسالی و از طرف دیگر تک‌فرزند بودن خانواده‌ها این اصلاً دور از انتظار نیست که آدم‌ها نیاز به خانه‌های سالمندان داشته باشند. یعنی یک نیازی است که از الان می‌توان به فکرش بود...
عرض کردم از دهه 50 به فکر این موضوع افتادیم. خیلی قبل‌تر این اتفاق افتاده است.

اما تا الان که در این حوزه ضعف داشتیم. فکر می‌کنید چه اقدامات و تدابیری را برای آینده باید در نظر گرفت؟ حتی به لحاظ قانونی و زیرساخت‌های دیگر برای بهبود شرایط؟ در حقیقت باید با خودمان صریح باشیم که در آینده به مراکزی برای سالمندان و حتی معلولان نیاز داریم. حالا چه باید کرد؟ چه کنیم که اتفاق‌هایی نظیر سالمند‌آزاری در آینده روی ندهد؟
باید از لحاظ بهداشتی، از لحاظ افزایش تعداد خانه‌های سالمندان، تربیت روان‌شناسان، مددکاران و پزشکانی که در این زمینه هستند و مراکز نگهداری خیلی کارها انجام شود. گاهی باید این‌طور تصور کرد که بودجه لازم برای چنین فعالیت‌هایی را باید از مردم گرفت. در عین حال، باید فکری برای رفاه، اوقات فراغت و مناسب‌سازی امکاناتی کرد که به زودی سالمندان بسیاری به آن نیاز دارند. آینده جامعه ایران، سالمند خواهد بود.
با توجه به اینکه حدود 19 درصد خانواده‌هایمان تک‌فرزند شده‌اند، 14 درصدشان اصلاً فرزند ندارند و بهداشت جامعه بالا رفته و از قبل از انقلاب -از 55 تاکنون- 20 سال بر عمر متوسط جامعه افزوده شده و در نهایت این عمر متوسط بر اثر بالاتر رفتن سطح بهداشت جامعه و تغذیه افزایش یافته، باید بدانیم که در آینده 85 و 90‌سالگی عمری است که در ایران افراد زیادی آن را تجربه خواهند کرد. بنابراین اینها نیاز به امکانات متعددی از جمله نگهداری، مسائل پزشکی، پرورش نیروی انسانی مناسب و امکاناتی دارند که بتوانند سالمندی خود را با آسایش سپری کنند.
در تمام شهرها باید خانه سالمند داشته باشیم. این مساله، دیگر مساله شهرهای بزرگ نیست و تمام شهرها باید خانه سالمند داشته باشند. اجازه بدهیم که خانه‌های سالمند خصوصی در جامعه افزایش پیدا کند. کسانی را که توانایی مالی و درآمدی دارند در این خانه‌ها نگهداری کنند. دولت هم و غمش را بگذارد برای سالمندانی که دچار فقر هستند؛ برای کسانی که توانایی مالی ندارند و جایی ندارند و زیر خط فقر به سر می‌برند. خانه‌های سالمندان خصوصی در کنار آن، در تمام شهرها و مراکز افزایش پیدا کند تا بتوان جوابگوی نیازهای سالمندان بود. نباید فراموش کرد که جامعه آینده، جامعه‌ای سالمند است که باید از الان فکری برای امکانات مورد نیاز آن کرد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها