شناسه خبر : 11217 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

جنگ پوتین با غرب

از منظر کرملین

هم‌قطاران پوتین او را به دلیل دروغگویی مسخره و طرد می‌کنند. او مسوول سقوط آزاد ارز و انقباض سریع اقتصاد است. تحریم‌های بین‌المللی دوستان رانت‌خوار وی را از گذراندن تعطیلات در ویلاهای مدیترانه‌ای بازمی‌دارد.

ترجمه: الهام شیرمحمدی
هم‌قطاران پوتین او را به دلیل دروغگویی مسخره و طرد می‌کنند. او مسوول سقوط آزاد ارز و انقباض سریع اقتصاد است. تحریم‌های بین‌المللی دوستان رانت‌خوار وی را از گذراندن تعطیلات در ویلاهای مدیترانه‌ای بازمی‌دارد. در مقایسه با اعتراضاتی که به ولادیمیر پوتین می‌شود مبنی بر اینکه ظاهراً در 15 سال پیش ریاست‌جمهوری را به ارث برده (رونق، حاکمیت قانون، ادغام به سمت غرب)، موفق قلمداد کردن وی مضحک به نظر می‌رسد. اگر این موارد روزی جزو اهدافش بود، امروز نیست. اگر دنیا را از منظر او ببینید، متوجه می‌شوید او پیروز است. او در برابر تمام دسیسه‌های دشمنانش همچنان ارباب بلامنازع کرملین باقی مانده است. او برای اوکراین دریچه اطمینانی گذاشته که حتی توافق شکننده این هفته در مینسک نتوانسته آن را از بین ببرد. دست‌آموز کردن اوکراین از طریق تاکتیک‌های معمول خود یعنی تهدید و رشوه نخستین اولویت وی بود، اما تهاجم مزیت‌های دیگری داشت. تهاجم به اوکراین هزینه عدم سرسپردگی به روس‌ها را نشان داد؛ و چون او فکر می‌کند دولت اوکراین عروسک خیمه‌شب‌بازی و بازیچه غرب است (او در ذهن شدیداً شکاک خود می‌پندارد آرزوی مردم فقط پوششی برای دسیسه‌های غرب است)، این کشمکش به خوبی نشان داده چه کسی در حیاط خلوت روسیه رئیس است و از همه مهم‌تر، میان مخالفان آقای پوتین یعنی میان اروپایی‌ها، و بین آنها و آمریکا، اختلاف افکنده است. هدف فراگیر او شکستن و عقیم کردن این اتحاد، شکست رویکرد جمعی آن به سمت امنیت و مقاومت در برابر آن و برعکس کردن پیشرفت‌های آن است. از خشم وی نسبت به خاورمیانه تا تهاجم او به گرجستان و بداقبالی‌های چندگانه در اوکراین، به نظر می‌رسد آقای پوتین درگیر مشاجرات تصادفی با غرب شده که ناشی از ترس پارانویی از محاصره شدن است. در بازنگری به نظر می‌رسد با توجه به دیدگاه او، رویارویی با وی اجتناب‌ناپذیر است. در هر صورت، از کشمکشی که او بر آن اصرار دارد، نمی‌توان کنار کشید. این کشمکش در اوکراین نگون‌بخت آغاز نشده و به آنجا نیز محدود نخواهد ماند. غلبه بر آن نیازمند این است که رهبران غرب عزمی جدی‌تر از آنچه تاکنون نشان داده‌اند داشته باشند.

کرملین چه می‌خواهد
سال گذشته آقای پوتین کریمه را حذف کرد و نقشه اروپا را با زور دوباره رسم کرد. جنگی که وی در شرق اوکراین از توهم به واقعیت تبدیل کرد هزاران نفر را به کام مرگ کشانده است. حتی اگر آتش‌بس زمان‌بندی‌شده برای 15 فوریه حفظ شود (با توجه به سابقه این‌گونه نخواهد شد)، به نظر می‌رسد او مصمم است آنچه را که می‌خواهد به دست آورد: یعنی ایجاد یک‌شبه دولت مفلوک در دونباس، که بتواند از آن برای متوقف کردن و در هم پیچیدن پیشرفت اوکراین استفاده کند. اما این تهاجمات آخرین تلاش وی برای این است که کشورهای شوروی سابق را وادار به سرسپردگی کند، چه از طریق تهدید به ندادن انرژی، تحریم‌های تجاری یا جنگ. تنها همسایه آقای پوتین همسایه‌ای ضعیف است؛ داشتن رعیت بهتر از داشتن متحد است. تنها کسانی می‌توانند میل به انتقام‌گیری او را اشباع‌شده بپندارند که چشم خود را عامدانه بر این ماجرا می‌بندند. دیر یا زود از مرز کشورهای بالتیک (اعضای اتحادیه اروپا و ناتو، و منزلگاه اقلیت‌های روس از نوعی که او خواستار «حمایت» از آنهاست) می‌گذرد. اهداف نهایی آقای پوتین اتحادیه اروپا و ناتو است. در نظر او، تهدیدی که از جانب نهادها و ارزش‌های غربی می‌رسد بیشتر از ارتش است. او می‌خواهد گسترش آنها را متوقف و آنها را از درون تباه کند، و مدل خود از دولت را حداقل از طریق مرزهای شکننده غرب جایگزین آنها کند. در مدل او، دولت‌های ملی بر اتحادها پیروز می‌شوند، نخبگان بر دولت‌ها مسلط می‌شوند، و اینکه این نخبگان قابل خریداری‌اند. او در اینجا نیز موفقیت‌هایی به دست آورده است. از فرانسه تا یونان و تا مجارستان، او در حال کاشتن احزابی در جبهه راست و چپ افراطی اروپاست: نفوذ دادن هر کسی که برای منافع روسیه در اتحادیه اروپا لابی‌گری کند، یا حتی به از هم پاشاندن اتحادیه کمک کند. بزرگ‌ترین هدف، تعهد ناتو به دفاع دوجانبه است. مثلاً با به راه انداختن یک شورش به طرفداری از روسیه در استونی یا لتونی، که دیگر اعضای ناتو کمکی به فرونشاندن آن نکنند، می‌تواند اتحاد را بشکند. کنترل شدید آقای پوتین در کشورش بدان معناست که او زمان و آزادی انجام این مبارزه را دارد. همان‌طور که تاکنون به کرات نشان داده او هیچ نگرانی بابت قربانی کردن رفاه روسیه برای ارضای طمع گروهی یا گسترش طرح‌های ژئوپولتیک خود ندارد. او معترضان را تعقیب قانونی می‌کند و در جنجال تبلیغاتی وی، ملی‌گرایی که او برای تسلی مشکلات داخلی بر سر زبان‌ها می‌اندازد در حال شکوفایی است.

چه باید کرد؟
نخستین کاری که غرب باید انجام دهد درک مشکل است. باراک اوباما ساده‌دلانه روسیه را قدرتی ناجور در منطقه تلقی کرده که مستعد اسپاسم‌های بعد از امپراتوری اما ذاتاً در حال سقوط است. تاریخدانان بعدها شگفت‌زده خواهند شد اگر بدانند در حالی که اوکراین در آتش می‌سوخت، غرب همچنان در این باره بحث می‌کرد که روسیه را از جی‌8 اخراج کند یا خیر. بیان دیگری از گفته تروتسکی این‌گونه است که رهبران غرب ممکن است تاکنون به آقای پوتین علاقه‌مند نبوده‌اند اما او به آنها علاقه داشت. گام بعدی نشان دادن واکنشی است که به اندازه تهاجم منعطف باشد. بخشی از مشکل این است که آقای پوتین با قواعد متفاوت بازی می‌کند؛ در حقیقت، برای او هیچ قاعده اجتناب‌ناپذیر، هیچ ارزش جهانی، حتی هیچ حقیقت انکارناپذیری (مانند اینکه چه کسی پرواز MH17 را سرنگون کرد) وجود ندارد. تنها منافع وی است که اهمیت دارد. روسیه او از آزار دادن سفرا و قتل منتقدان تا ایجاد تهاجم فراتر رفته است: آمادگی برای تن دادن به روش‌هایی که غرب نمی‌تواند بدون لکه‌دار کردن نام خود انجام دهد.

تحولات روسیه: مسیر حوادث سال 2015
جدیدترین وضعیت این سردرگمی این است که اگر آخرین آتش‌بس شکست بخورد، آیا باید اوکراین را مسلح کرد یا خیر. موافقان گمان می‌کنند تسلیحات دفاعی هزینه‌ای را بر آقای پوتین برای مبارزه علیه آنها تحمیل می‌کند. اما هر کسی که نسبت به طاقت وی در برابر تلفات سنگین تردید دارد تنها کافی است به یاد جنگ او در چچن بیفتد. اگر هدف تسلیحات صرفاً بازداشتن وی است، غرب باید متحد و آماده شود تا با پیشرفت وی در تسلیحاتِ همچنان قدرتمندتر (در نهایت در کنار داشتن پرسنل برای استفاده از تسلیحات) همگام شود. اما این اتحاد در این باره توافق ندارد. آقای پوتین جنگ را طوری نشان می‌دهد که گویی به تحریک غرب است: مسلح کردن اوکراین این کار را به چیزی شبیه واقعیت تبدیل می‌کند، در حالی که به آقای پوتین اجازه می‌دهد با محدودیت‌های اتحاد غرب و نداشتن عزم راسخ روبه‌رو شود؛ مزایایی که وی آنها را می‌ستاید. اگر تجاوز جدید روسیه تضمین‌کننده این اتحاد است، مسلح کردن اوکراین تهدیدی بالقوه خواهد بود. استراتژی بهتر پرهیز از روش‌های او و تکیه بر آن نوع دارایی است که او توان همگامی با آن را ندارد: یعنی سبک زندگی که مردم آرزویش را دارند. اگر این امر در کنار تانک‌های او کم‌رنگ به نظر برسد، اما به یاد داشته باشید که بحران از تمایل اوکراینی‌ها برای متمایل شدن به سمت اتحادیه اروپا و عزم آقای پوتین برای متوقف کردن آنها آغاز شد. غرب باید به جای دادن اسلحه، به اوکراین تا حد ممکن کمک لازم را برساند تا بتواند دولتی بسازد و آن رویا را محقق کند (و مشاوره لازم را بدهد تا مطمئن شود این پول بد خرج یا از آن دزدی نمی‌شود). توافق صندوق بین‌المللی پول که در 12 فوریه اعلام شد تنها شروع کار است. آقای پوتین می‌خواهد اوکراین درس عبرتی از خطرات تکیه بر غرب باشد. اما در عوض باید نمونه‌ای از پاداش این کار باشد. پشتیبانی و ایجاد اطمینان در کشورهای شوروی سابق که قبلاً به نهادهای غربی پیوسته‌اند به همین اندازه ضرورت دارد. اگر در ارسال اسلحه به دوبلین تردید وجود دارد، ایجاد پایگاه برای نیروهای ناتو در کشورهای حوزه بالتیک هر‌چقدر هم که آقای پوتین فریاد بزند، اجتناب‌ناپذیر است. رهبران غرب باید این امر را برای او و مردمش شفاف کنند که آنها از متحدان خود و این اتحاد دفاع می‌کنند حتی اگر این کشمکش پنهان و مبهم باشد.
و همزمان، غرب باید از هر ابزار در دسترس برای کمک به عموم روس‌ها از جمله هواداران روس‌ها در کشورهای بالتیک و اوکراین، کمک بگیرد تا حقیقت دردناک را درباره آقای پوتین دریابند. این باید به آنها بیاموزد که روسیه، ملتی بزرگ که به ورطه‌ای هولناک کشانده شده، وقتی حاکمانی داشته باشد که با جهان و مردم کشور خود با احترام و نه حقارت برخورد می‌کنند (مدت زمان رسیدن به چنین موقعیتی اهمیت ندارد)، از آنها به گرمی استقبال خواهد شد.
منبع: اکونومیست

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها