شناسه خبر : 17752 لینک کوتاه

اقتصاد ایران چه درس‌هایی از تحریم گرفت؟

عبرت از تحریم

آموختیم که اگر با آنان که هنوز دشمن خطاب‌شان می‌کنیم می‌شود دور یک میز نشست و بر سر منافع طرفین مذاکره کرد و با «بده‌بستان» جلوی یک جنگ خانمان‌سوز را گرفت، این چراغی که بر دیوار مسجدش آویزان کرده‌ایم را چرا به خانه نبریم.

index:1|width:40|height:40|align:right مصطفی نعمتی /تحلیلگر اقتصادی
تقریباً همه ما در طول عمرمان صابون نوعی آزمون به تن‌مان مالیده شده است. از کنکور گرفته تا آزمون‌های استخدام و غیره و غیره. در نگاه اول، به نظر می‌رسد آزمون‌ها برای «درس پس دادن» طراحی شده‌اند. نوعی برآورد از توانایی اجرایی کردن آموخته‌هایمان. اما آزمون‌ها علاوه بر ویژگی درس پس دادن، «درس‌آموز» هم هستند. وقتی ما آدمیان در کوران آزمونی قرار می‌گیریم، می‌آموزیم که آیا درست آموخته‌ایم؟ می‌آموزیم که آیا در جریان آزمون آنچه به ما آموزش داده‌اند را درست به کار بسته‌ایم و در کجای مسیر آموزش یا اجرا دچار خطا شده‌ایم؟
شاید در نگاه اول و با توجه به تیتر این نوشتار، خواننده توقع داشته باشد با انبوهی از اطلاعات علمی دقیق در حوزه اقتصاد مواجه شود اما شوربختانه اگر در انتظار چنین نوشته‌ای هستید، انتظارات‌تان چندان برآورده نخواهد شد. نگارنده هم از اینکه در یک مجله تخصصی اقتصادی ناگزیر است در خصوص مبانی اولیه اقتصاد سخن به میان آورد، بسیار متاسف است اما همان‌گونه که در ابتدا مطرح شد، یکی از درس‌هایی که آزمون‌ها به ما می‌آموزند، بازگشت به عقب و مداقه در مبانی است که آموخته‌ایم و نیز شیوه و حتی کاربست یا عدم کاربست آنها.
دلیل عدم گریز از این انتخاب را باید در سخنانی که این روزها توسط برخی مقامات دولتی عنوان می‌شود، جست‌وجو کرد. به طور مثال، اظهاراتی مانند زیان 150 میلیارد‌دلاری در فروش نفت، زیان‌های گزاف در هزینه مبادله، کاهش سهم ایران در بازار نفت، ایجاد فساد سازمان‌یافته برای دور زدن تحریم‌ها و قس‌علی‌هذا.
فرض کنیم این 150 میلیارد دلار ناشی از عدم توانایی در فروش نفت با نبود تحریم‌ها به اقتصاد ایران وارد می‌شد، باید پرسید، با آن 700 تا 800 میلیارد‌دلاری که پیش از تحریم‌ها و در کمتر از هشت سال به اقتصاد ایران سرازیر شد، چهره اقتصاد ایران چقدر تغییر کرد که حالا باید نگران این 150 میلیارد بود، آن هم 150 میلیارد‌دلاری که لااقل منبع آن برخلاف پول‌های قبلی هنوز در کشور باقی است و شاید روزی بتوان جبرانش کرد. آیا جز این است که در دوره وفور بی‌سابقه درآمدهای نفتی در ایران، بالاترین ارقام تورم و بیکاری ثبت شد. آیا جز آن است که در این دوره اقتصاد ایران با کمترین نرخ رشد مواجه شد. آیا جز آن است که شکاف درآمدی به بالاترین حد خود رسید، سرمایه اجتماعی به نازل‌ترین میزان خود کاهش یافت و اخلاق عمومی جامعه تخریب شد. آیا جز آن است که بالاترین نرخ ورشکستگی شرکت‌ها در این دوره حادث شد و سرمایه‌های مادی و انسانی بسیاری زائل و اتلاف شد. این روزها شاید آوار شدن بر سر دوره هشت‌ساله دولت‌های نهم و دهم و شکستن تمام کاسه کوزه‌ها بر سر محمود احمدی‌نژاد کار بسیار آسان و بی‌هزینه‌ای باشد. مردی که روزگاری در میان عوام‌الناس که حتی نمی‌دانستند تحریم‌های بین‌المللی از سوی چه کسانی وضع شده‌اند، آنها را کاغذ پاره خطاب می‌کرد و هم او در کمتر از دو سال با یک چرخش 180 درجه‌ای، چشم در چشم مردم می‌دوخت و همان کاغذ پاره‌ها را عامل تمام بدبختی‌ها معرفی می‌کرد. اما مگر کارنامه اقتصادی ایران پیش از محمود احمدی‌نژاد چقدر درخشان بوده که اینک با «رفتن آن مرد» مقرر است مشعشع شود؟
اگر چنین بوده که هست، پس به نگارنده حق می‌دهید که به جای زائل کردن وقت گرانبهای خواننده در خصوص موضوعات پیچیده اقتصادی، به سراغ آموزه‌های اولیه اقتصاد برود، همان‌جایی که با اظهار ادب و خضوع در محضر استادانی که کسب دانش کرده‌ام، به جرات می‌توان گفت اکثر دولتمردان، سیاستگذاران و مدیران کلان و میانی ایران نیازمند آن هستند که مجدداً آنها را بازخوانی کنند و حتی اگر لازم باشد، اجبارشان کرد که بار دیگر دروس مقدماتی اقتصاد را که سال‌هاست برخی از همین مدیران خود در دانشگاه‌های کشور تدریس می‌کنند بگذرانند و آزمون دهند؟ آیا وقتی سیاستگذاران اقتصادی ایران برخلاف آنچه در کلاس‌های درسی‌‌شان به دانشجویان می‌آموزند، اقدام می‌کنند یا دانش خود را ابزاری برای توجیه اهداف غلط و غیرمنطقی مقامات بالادست قرار می‌دهند، نیازمند آن نیستند که به عقب بازگردند و در نحوه آنچه آموخته‌اند و می‌آموزند، مداقه کنند؟ آیا این همان درسی نیست که باید از تحریم‌ها بگیریم؟

آنچه دیده می‌شود، آنچه دیده نمی‌شود
این نوشتار در واقع به بهانه سخنان رئیس دفتر رئیس‌جمهور در کمیسیون برجام نگاشته شده است. اما آنچه دکتر نهاوندیان به آن اشاره کرده، در واقع آن چیزی است که دیده می‌شود، نتایج ملموس و قابل لمس تحریم‌ها از کاهش درآمدهای نفتی تا افزایش هزینه مبادلات تجاری به دلیل دور زده شدن مسیر خرید و گاه مجبور شدن به چند بار خرید کردن یک کالا تا ردش گم شود، تا فسادهای بی‌شماری که در مسیری که لاجرم می‌باید غیرشفاف باشد حادث شده است.
باتیستا، اقتصاددان قرن نوزدهم فرانسه مقاله بسیار تاثیرگذاری دارد با عنوان «آنچه دیده می‌شود، آنچه دیده نمی‌شود». آنچه دیده می‌شود در واقع تبعات و آثار مستقیم و قابل مشاهده و لمسی است که در اثر اجرای یک سیاست اقتصادی تقریباً برای همه آشکار است. در واقع اگر بخواهیم سیاست‌های اقتصادی را تنها بر مبنای تاثیرات قطعی، فوری و قابل پیش‌بینی‌شان مورد قضاوت قرار دهیم، نه‌تنها به یک نظم پایدار نمی‌رسیم بلکه به شکلی پیش‌رونده، خود را از خیری محروم می‌کنیم که بسی بیشتر از آن چیزی است که از ابتدا تصور می‌کردیم آن سیاست‌ها نصیب‌مان می‌کنند.
برخلاف تصور، بسیاری از اشتباهاتی که امروزه گریبان برخی اقتصادها را می‌گیرد و آنها را زمینگیر می‌کند، از جنس همان اشتباهاتی است که همواره سیاستگذاران اقتصادی را دچار وسوسه کرده، آنان را وادار می‌کند که با نادیده گرفتن اصول مقدماتی و پایه اقتصاد، دست به اقداماتی بزنند که در تحلیل ظاهری و ابتدایی خود، با پیش‌داوری‌های بسیار جذابی توام خواهند بود که در قالب جملات ساده و خوشایندی اظهار می‌شوند.
متاسفانه هنوز هم برخی از این ایده‌های به ظاهر جذاب قدرت خود را از دست نداده‌اند و حتی بسیاری از اقتصاددانان حرفه‌ای هم گاه با این ایده‌ها همراه می‌شوند، آنها را ترویج می‌کنند و توجیهات علمی برای اجرای آنها در اختیار مدیران سیاسی قرار می‌دهند. شناخته‌شده‌ترین داستان اقتصادی باتیستا، به «دادخواست شمع‌فروش علیه خورشید» موسوم است؛ جایی که در آن گفته می‌شود «وجود پنجره ممنوع است زیرا سود شمع‌ساز به دیگران هم می‌رسد». چند دهه پیش یک اقتصاددان فرانسوی نشان داد که مطابق با نظریه کینز، با فرض بیکاری و بر اساس تئوری ضریب تکاثر، ادعای شمع‌ساز منطقی و معتبر است! باتیستا معتقد است، اغلب هر قدر نتایج اولیه یک عادت شیرین باشد، نتایج بعدی آن تلخ‌تر است مانند عیاشی و ولخرجی که در ابتدا بسیار شیرین و دلچسب است اما به مرور که به یک عادت همیشگی تبدیل شد، کل هستی و سرمایه انسان را به باد خواهد داد و تلخی بی‌نهایتی را به زندگی انسان مستولی خواهد کرد. او این مساله را به تکامل دردناک انسان ربط می‌دهد چونان نوزادی که وقتی در گهواره با جهل و نادانی احاطه شده باشد، رفتارهای خود را بر اساس عواقب فوری تنظیم می‌کند، یعنی همان عواقبی که او در دوران نوزادی توان تشخیص آنها را دارد. اما به مرور او می‌آموزد که متغیرهای دیگری را نیز در محاسبات خود وارد کند. در این فرآیند، دو استاد کاملاً متفاوت این درس را به او می‌دهند: تجربه و آینده‌نگری. تجربه به شکلی نافع و موثر درس می‌دهد اما بی‌رحم است. تجربه با چشاندن احساس تمامی تاثیرات یک عمل ما را تعلیم می‌دهد و آموزش چنان است که نمی‌توانیم از آن یاد نگیریم؛ ما با سوختن بدن‌مان یاد می‌گیریم که آتش می‌سوزاند! اما انسان هوشمند همواره درصدد بوده است که این آموزگار تندخو را با آموزگاری ملایم‌تر جایگزین کند و آن آموزگار کسی نیست جز «آینده‌نگری». نتایج و پیامدهای آینده‌نگری هم در صورتی خوشایند خواهند بود که انسان مجهز به تدابیر و دانش کافی برای تخمین آینده باشد وگرنه، آینده‌نگری با مفهوم پیش‌بینی، به پیشگویی تقلیل خواهد یافت که کار ساحران و رمالان است و نه دانش تجربی. از این منظر است که ما نیازمند بازگشت به عقب و مداقه در آن چیزی هستیم که گمان می‌کنیم فراگرفته‌ایم و قادریم در میدان عمل به کار بندیم، چرا که با نگاهی به عملکرد گذشته خود، به روشنی درخواهیم یافت که ما همچنان گرفتار وسوسه راه‌های آسان و جملات کوتاه خوشایند هستیم.

ثروت ملل، از کار تا نفت
از دیرباز به کودکان‌مان در مدارس آموخته‌ایم که ایران کشور ثروتمندی است. مبنای تعریف این ثروت را هم نه حتی سرمایه انسانی کشور که نفت و منابع طبیعی تعریف کرده‌ایم. اما به راستی ثروت ما ایرانیان از منابع طبیعی چقدر است؟ اگر کل منابع شناخته‌شده نفتی ایران را یکجا استخراج کنیم و به قیمت فعلی حدود 50 دلار برای هر بشکه محاسبه کنیم، به چه رقمی خواهیم رسید؟ هزار میلیارد دلار؟ پنج هزار میلیارد، 10 هزار میلیارد یا بیشتر؟ این میزان پول در مقایسه با ثروت خلق شده ناشی از کار در کشورهای توسعه‌یافته، چقدر است اگر بدانیم تولید ناخالص داخلی آمریکا سالانه 17 هزار میلیارد دلار، چین هشت هزار میلیارد دلار و ژاپن بالغ بر پنج هزار میلیارد دلار است؟ سهم فروش منابع طبیعی در اقتصاد ژاپن چقدر است؟ آیا ما باز هم کشور ثروتمندی هستیم؟ آیا ما اولین درس اسمیت را درست آموخته‌ایم که می‌گفت: ثروت ناشی از کار است.
اگر حتی بر مبنای مدل رشد مارکسی که تولید ثروت را ناشی از ترکیب دو متغیر سرمایه و نیروی انسانی می‌داند، اقتصاد ایران را تحلیل کنیم، چه سهمی از خلق ثروت سالانه (تولید ناخالص داخلی GDP) در ایران ناشی از کار است و چه بخشی از آن ناشی از فروش منابع طبیعی مانند نفت؟ ادامه حیات همین بخش غیرنفتی تا چه اندازه وابسته به بخش نفت است و چنان که دیدیم، اگر شلنگ سرم نفت را از رگ‌هایش قطع کنیم، تا چه حد قادر به ادامه حیات است؟

از تاجر بد تا تاجر رقت‌انگیز
اسمیت، دولت را تاجر بدی می‌دانست اما تحریم‌ها نشان داد دولت نه‌تنها تاجر بدی است که در مواقع بحران، رقت‌انگیز هم می‌شود آنچنان که ناچار است برای فرونشاندن نااطمینانی مردم، «جمشید»‌ی را علم کند که «بسم‌الله»‌گویان بر چهارپایه‌ای طومار بازار ارز را در هم می‌پیچد.

از مزیت نسبی تا تولید همه‌چیز
روزی یکی از استادانم در کلاس درس پرسید: آیا ما می‌توانیم هواپیمایی در حد بوئینگ تولید کنیم؟
تقریباً پاسخ تمام هم‌کلاسی‌ها مثبت بود و البته با قاطعیت! دانشجویی که از ارائه یک کنفرانس 15 دقیقه‌ای در طول یک ترم تحصیلی چهارماهه به انحای مختلف طفره می‌رفت و سرانجام با کپی کردن یکسری جملات غیرمرتبط، نامفهوم و بی‌قاعده که با هیچ نوع چسبی نمی‌شد آنها را به هم ربط داد، سر و ته قضیه را هم می‌آورد، با قاطعیت معتقد بود که ما قادریم هواپیمایی در حد بوئینگ بسازیم!
آری ما می‌توانیم چنین هواپیمایی تولید کنیم اما آن هواپیما را دیگر نمی‌توان در هیچ خط هوایی به کار بست. هزینه تولید آن آنقدر بالا خواهد بود که تنها می‌توان از آن به عنوان عتیقه‌ای در موزه‌ها استفاده کرد تا درس عبرت دیگرانی شود که قدم در مسیری ننهند که در آن «مزیت نسبی» ندارند.
درس مزیت نسبی به روشنی در تحریم‌ها خود را نمایان ساخت آنجا که بسیاری از صنایع و فعالیت‌هایی که بدون در نظر گرفتن مزیت نسبی در کشور و تنها بنا بر یکسری ملاحظات ایدئولوژیک و هراس از احتمال عدم امکان تامین آنها از بازار جهانی به دلیل همین ملاحظات ایدئولوژیک، شکل گرفته بودند.

از تجارت آزاد تا جزیره‌ای تنها در اقیانوس
بخش غیرنفتی اقتصاد ایران تا چه حد قدرتمند است؟ به چه میزان به تجارت آزاد و تبادلات بین‌المللی وابسته است و اگر این تجارت آزاد به هر دلیل مختل شود، میزان آسیب‌پذیری آن چقدر است؟ صنعت ایران از چند کانال به شدت به تجارت خارجی و بازارهای آزاد بین‌المللی وابسته است. تامین کالاهای سرمایه‌ای، مواد اولیه و نیازهای تکنولوژیک. حتی اگر صنایع ایران مبتنی بر استراتژی جایگزینی واردات و با نگاه به بازار داخلی استقرار یافته باشند، بدون داشتن روابط تجارت جهانی، در کوتاه زمانی علیل و زمین‌گیر خواهند شد چنانچه طی تحریم‌های اخیر شاهد آن بودیم. علاوه بر آن، قطعاً نمی‌توان تا ابد بر تامین منابع ارزی به منظور خرید کالاهای سرمایه‌ای به درآمدهای نفتی اتکا کرد که در نتیجه، این صنایع نیازمند بازارهای مصرف جهانی است. علاوه بر آن، تجربه تحریم‌های اخیر نشان داد بخش نفت هم بدون سرمایه و تکنولوژی خارجی قادر به ادامه حیات نیست.

از وابستگی متقابل تا خوداتکایی
اگر هم‌اکنون کشوری مانند چین توسط کشورهای غربی و آمریکا تحریم شود، سهم زیان متحمل شده توسط هر یک از طرفین چقدر خواهد بود و کفه ترازو به سمت کدام یک سنگینی خواهد کرد؟ شاید عنوان شود که چین اقتصاد بسیار بزرگی است و قابل مقایسه با اقتصاد ایران نیست اما واقعیت آن است که به دلیل وابستگی متقابل میان اقتصاد کشورهای درگیر در بازی مورد اشاره فوق، اصولاً هیچ یک جرات نخواهند کرد وارد چنین بازی خطرناکی شوند. دنیای امروز دنیای تولید همه‌چیز در درون مرزها نیست، دنیای وابستگی‌های متقابلی است که بین افراد، گروه‌ها، جوامع و کشورهای مختلف شکل گرفته است. در چنین فضایی تحریم‌ها به ما آموخت تکیه کردن بر شعار خوداتکایی، تکیه بر باد است و اتفاقاً نتایج این سیاست به شدت خطرناک‌تر از عواقبی است که تاکنون ما برای ادغام در ساختار تجارت بین‌الملل و ایجاد وابستگی متقابل با سایر کشورها برای خود تصور کرده بودیم.

اولویت با گرفتن موش است!
گربه‌ای که نتواند موش بگیرد، اصولاً گربه نیست، یعنی هر چیزی می‌تواند باشد اما یقیناً گربه نیست. اقتصادی که نتواند برای مردم رفاه و آسایش فراهم کند، حتی اگر در بهترین لعاب‌ها پیچیده شود و انسانی‌ترین شعارها و سیاست‌ها را سرلوحه خود قرار دهد، صرفاً شیر بی‌یال و دم و اشکمی بیش نیست.

اهمیت متغیرهای غیراقتصادی
در ادبیات توسعه، متغیرهای غیراقتصادی به عنوان متغیرهای اولیه یا بستر و متغیرهای اقتصادی به عنوان متغیرهای تعیین‌کننده سرعت رشد معرفی می‌شوند. به عبارت دیگر، متغیرهای غیراقتصادی مانند روابط بین‌الملل، سرمایه اجتماعی، ساختار سیاسی داخلی و... تعیین‌کننده امکان یا عدم امکان توسعه و متغیرهای اقتصادی تعیین‌کننده سرعت رشد هستند. بدون وجود بستر مناسب (متغیرهای غیراقتصادی)، سرمایه‌گذاری در متغیرهای اقتصادی (مانند سرمایه فیزیکی، آموزش نیروی انسانی و...) تنها اتلاف منابع است. ناپدید شدن 700 تا 800 میلیارد دلار درآمد نفتی، بدون کمترین جهشی در متغیرهای اقتصادی، درس دیگر تحریم‌هاست که به ما یادآوری می‌کند لازم است تئوری‌های اقتصادی را مجدداً تورق کنیم.

شایستگی اعتبار سیاست‌ها
برجام که اعلام شد، توقع می‌رفت واکنشی از سوی عاملان اقتصادی رخ دهد. این انتظار نه‌تنها در آن برهه حادث نشد که حتی پس از اعلام رسمی آن توسط دولت آمریکا و شکست خوردن تلاش‌های جمهوریخواهان، سرانجامی نیافت. تحریم‌ها نشان داد وقتی اعتماد عاملان اقتصادی از سیاستگذاران اقتصادی رو به نابودی رود، عاملان اقتصادی ترجیح می‌دهند به جای معیار قرار دادن سیاست‌های دولت در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی، استفاده از عقلانیت ابزاری و محاسبات هزینه-فایده، به سمت برداشت‌های معنایی و حسی روی آورند که نتیجه آن هم چیزی نیست جز بی‌عملی و صبر برای «راستی‌آزمایی». تحریم‌ها و رفتارهای یکی به نعل، یکی به میخ، سیاست‌های ابلاغی دولت را از «شایستگی اعتبار» ساقط کرد. دولت باید مدت‌ها وقت و هزینه خود را صرف بازسازی «پنجره‌های شکسته»‌ای کند که روزگاری با بی‌مبالاتی هر چه ‌تمام‌تر، در شکست آنها میان مدیرانش کورس رقابت برگزار شده بود.

و آموختیم:
که مذاکره کنیم، هر چند به قیمت گزاف، اما یاد گرفتیم به جای رفتارهای احساسی و همراه با عصبیت، بر سر منافع مشروع خود و آنان که گمان می‌کنند رفتارهای ما ممکن است برایشان خطرآفرین باشد، مذاکره و مصالحه کنیم. امروز دیگر واژه‌های «سازش و سازشکار» در سپهر سیاسی ایران از یک فحش به یک اصل بدل شده است. بسیاری از ما با اصل برد-برد و امکان آن و حتی لزوم آن آشنا شدیم و دریافتیم که دنیای رقابت بر سر منافع ملی، بسان یک مسابقه ورزشی نیست که لزوماً باید یک طرف برنده و یک طرف بازنده داشته باشد و آموختیم که اصل اولیه مبادلات اقتصادی بر همین بازی برنده-برنده استوار است.
آموختیم که اگر با آنان که هنوز دشمن خطاب‌شان می‌کنیم می‌شود دور یک میز نشست و بر سر منافع طرفین مذاکره کرد و با «بده‌بستان» جلوی یک جنگ خانمان‌سوز را گرفت، این چراغی که بر دیوار مسجدش آویزان کرده‌ایم را چرا به خانه نبریم.
آموختیم که دیگر صرفاً واردکننده کالاهای نهایی و مونتاژ نباشیم و لازم است منافع کشورهای دیگر را در تولید و صنعت کشور درگیر کنیم تا هزینه‌های تحریم‌های مجدد برای آنها را افزایش دهیم و نهراسیم از ارتباط با دنیا و نیز آموختیم که بدون پوست‌اندازی تکنولوژیک، بسیار آسیب‌پذیر هستیم.
و سرانجام آموختیم که «درست بیاموزیم».

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها