شناسه خبر : 9974 لینک کوتاه

کاهش سن جرم نشانه چیست؟

بحران را بپذیریم

ما با انسان سر و کار داریم، نه با ماشین. وقتی با ماشین سر و کار داشته باشیم، هنگامی که عیب و ایرادی در ماشین ایجاد می‌شود، قطعه‌ای را جایگزین می‌کنیم و در نهایت مشکل حل می‌شود، اما وقتی با جامعه و انسان سر و کار داریم، مساله‌ به این سادگی نیست.

سعید معیدفر، عضو هیات علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، معتقد است کاهش سن جرم و وضعیت اقتصادی کشور در سال‌های اخیر با هم در ارتباط هستند. او شرح می‌دهد که چگونه «مشکلات اقتصادی، رکود شدید، تعطیل شدن کارخانه‌ها و دولتی شدن امور» باعث شده زمینه لازم برای کارآفرینی و اشتغال‌زایی فراهم نشود و در نتیجه نرخ بیکاری جوانان بالا برود. معیدفر با تشریح تاثیر بیکاری و نداشتن نقش‌های اجتماعی بر بزهکاری، به دست آوردن شغل را از راه‌های فعال شدن افراد در جامعه می‌داند. این جامعه‌شناس معتقد است با نپذیرفتن مشکلات نمی‌توان راه‌حلی برای آنها یافت: «در شرایطی که مسوولان حاضر نیستند وجود مشکل را بپذیرند، شما به دنبال راه‌حل هستید. قطعاً در مواجهه با چنین شرایط و مسائلی اولین اقدامی که ما می‌توانیم داشته باشیم تا شاید بعدها بتواند اثر خود را بگذارد، پذیرش شرایط بحرانی است.»



اخیراً آقای اصغر جهانگیر، رئیس سازمان زندان‌های کشور، اظهار کرده است متوسط سنی مجرمان در کشور ما در حال حاضر به 30 سال رسیده است، در حالی که متوسط سنی مجرمان در سال‌های گذشته 36 سال بوده است. به این ترتیب میانگین سن جرم در ایران شش سال کاهش یافته است. مهم‌ترین جرائم نیز مواد مخدر و سرقت‌های سبک اعلام شده است. به نظر شما کاهش میانگین سنی مجرمان در ایران نشانه چیست؟
این مقام مسوول درباره اینکه این تغییرات در چه بازه زمانی اتفاق افتاده اطلاعاتی اعلام نکرده است؟

در گفت‌وگوی منتشر‌شده، به چنین موضوعی اشاره نشده است.
اینکه این تغییر و کاهش سن جرم در چه فاصله زمانی اتفاق افتاده مهم است، به این دلیل که دانستن این موضوع می‌تواند تا حدی در بررسی اینکه در این فاصله زمانی مشخص چه اتفاق‌هایی رخ داده است به ما کمک کند. به هر حال شاید بتوان موضوع را با توجه به شرایط اقتصادی کشور در سال‌های اخیر توضیح داد. در چند سال اخیر ما در کشورمان هم تورم خیلی شدید داشته‌ایم و هم با رشد جمعیت جوانی مواجه بوده‌ایم که طالب کار بودند. در این شرایط ما باید هر سال حدود 700 هزار شغل برای جوانان ایجاد می‌کردیم، اما برعکس، ما در سال‌های اخیر و خصوصاً در دوران فعالیت دولت سابق، هیچ روند افزایشی را در زمینه ایجاد شغل نداشته‌ایم. حتی گاهی اوقات میزان افرادی که با از دست دادن شغل‌شان بیکار می‌شدند، با میزان افرادی که شاغل می‌شدند، سربه‌سر می‌شد و علاوه بر این گاهی اوقات نیز ما در فرصت‌های شغلی به رشد منفی دچار می‌شدیم. از آن طرف موج جوان‌های متولدشده در سال‌های دهه 50 و 60 به سن کار و اشتغال رسیده بودند ولی به دلیل مشکلات اقتصادی، رکود شدید، تعطیل شدن کارخانه‌ها و دولتی شدن امور، عملاً زمینه کارآفرینی و اشتغال‌زایی فراهم نبوده است. چنین مسائلی اجازه نمی‌دهند پتانسیل‌های موجود در کشور در زمینه کسب‌وکار و ایجاد اشتغال فعال شود.
در نتیجه همه این عوامل باعث می‌شوند ما در شرایطی قرار بگیریم که عمده جوانان‌مان بیکار باشند. از سوی دیگر اگرچه نرخ بیکاری بر اساس برخی منابع 12 درصد اعلام شده است، اما این شاخص برای گروه سنی جوان تقریباً یک و نیم تا دو برابر سایر گروه‌های سنی است. علاوه بر این نرخ بیکاری فارغ‌التحصیلان دانشگاهی ما نیز حدود 50 درصد اعلام شده است. به این ترتیب ما از یک طرف با مطالبه کار و از یک طرف با نبود فرصت‌های شغلی کافی مواجه شده‌ایم. در این شرایط خیلی از خانواده‌های ما دارند جور جوانان خود را می‌کشند.
در حال حاضر معمولاً در هر خانواده یکی، دو جوان بیکار وجود دارد. خانواده‌هایی که تمکن مالی دارند به نوعی معیشت این جوانان بیکار خود را تامین می‌کنند و در تلاش هستند با حمایت از جوانان خود اجازه ندهند زمینه ناهنجاری آنها در جامعه شکل بگیرد. اما بسیاری از خانواده‌هایی که زیر خط فقر زندگی می‌کنند، زندگی خودشان را هم نمی‌توانند اداره کنند. مسلماً در چنین خانواده‌هایی برای جوانان فرصتی برای نجات از شرایط دشوارشان وجود ندارد. طبعاً با وضعیت اقتصادی که در کشور وجود دارد، به خصوص با خانوارهایی که امکان حمایت از جوانان‌شان را ندارند، ممکن است انواع و اقسام آسیب‌های اجتماعی رخ دهد. از سوی دیگر هم کشور ما مسیر عبور مواد مخدر و اقلام مشابه دیگر است. در نتیجه جوانان برای فرار از شرایط دشوار خود در دام اعتیاد به مصرف مواد مخدر می‌افتند. نتیجه این مساله‌ هم کارتن‌خوابی، اعتیاد خیابانی و آسیب‌های اجتماعی است. جرائم دیگر این جوانان هم برای تامین مواد مخدر مصرفی‌شان انجام می‌شود. این جوانان دست به سرقت می‌زنند آن هم از نوع خرد یا به اصطلاح «دله‌دزدی» برای اینکه عملاً می‌خواهند فقط امروز را بگذرانند تا فردا بشود. در نتیجه چنین مسائلی است که کاهش سن جرم خصوصاً در میان جوانانی که فاقد زمینه‌های اشتغال هستند و نمی‌توانند جذب بازار کار شوند یا تشکیل خانواده دهند، طبیعی به نظر می‌رسد. طبیعی است چنین افرادی که از آینده مبهم خود ناامید شده‌اند، مرتکب جرم شوند و به بزهکاری روی بیاورند.

بیکاری و نداشتن نقش‌های اجتماعی هم می‌تواند بر افزایش احتمال ارتکاب جرم افراد تاثیرگذار باشد و بزهکار شدن افراد را در پی داشته باشد؟
در تئوری‌های جرم‌شناسی آمده کسانی که نتوانند در جامعه نقشی بر عهده بگیرند یا اینکه نتوانند نقش‌های فعال داشته باشند، ممکن است دست به ارتکاب جرم بزنند. یکی از راه‌های فعال شدن افراد و داشتن نقش در جامعه این است که افراد بتوانند یک وظیفه شغلی بر عهده بگیرند، خانواده تشکیل دهند و نهایتاً دیگر نقش‌های اجتماعی را بر عهده بگیرند. در شرایطی که جوانان برای ایفای چنین نقش‌هایی فرصتی در اختیار نداشته باشند، جایی برای تخلیه انرژی جوانی خود نمی‌یابند. بالاخره این انرژی متراکم جوانی باید در جایی تخلیه شود. وقتی هیچ فضایی برای تخلیه انرژی این جوانان وجود ندارد، نهایتاً این افراد باید برای تخلیه انرژی‌شان به جنگ با خود برخیزند تا خودشان را تخریب کنند.
در این خودتخریبی جامعه هم دچار یکسری آسیب‌ها و زیان‌های فراوان می‌شود. در شرایط کنونی واقعاً این جوانان دچار آسیب دارند پرپر می‌شوند. در گوشه زندان‌ها، مناطق متروکه، گوشه‌های پارک‌ها و در خیلی از جاهای دیگر تهران که سرک بکشید جوانانی را می‌بینید که معتاد یا کارتن‌خواب شده‌اند و در حال پژمرده شدن هستند. ما باید از انرژی این جوانان برای توسعه کشور استفاده می‌کردیم، اما این کار را نکرده‌ایم. در واقع ما یک جمعیت جوان فعال داریم که نتوانسته‌ایم به‌خوبی این جمعیت و انرژی این جمعیت را مدیریت کنیم. در نتیجه حالا همان انرژی‌ای که می‌توانست به رشد، توسعه، رونق اقتصادی و ارتقای کشور بینجامد، به انرژی منفی‌ای تبدیل شده که دارد جامعه ما و خود این جوانان را تخریب می‌کند و متاسفانه افق ناروشنی را پیش روی جامعه ما گذاشته است. باید با دیدن حال و روز این جوانان افسوس بخوریم؛ جوانانی که دارند این‌طور پرپر می‌شوند و نه‌تنها هیچ کمکی به جامعه نمی‌کنند، بلکه خود به یک انرژی منفی برای جامعه تبدیل شده‌اند.

طبیعتاً جرم آثار مخرب اجتماعی بسیاری در پی دارد، اما آیا کاهش سن جرم و ارتکاب جرم در سنین پایین‌تر و در دوران جوانی می‌تواند آسیب‌های بیشتری برای فرد در پی داشته باشد؟ به‌طور کلی آسیب‌های اجتماعی ناشی از کاهش سن جرم چه مواردی هستند؟
طبعاً به‌طور کلی کاهش سن جرم می‌تواند زیان‌بار باشد. در حال حاضر گفته می‌شود به عنوان مثال سن روسپیگری کاهش یافته است یا سن اعتیاد هر روز پایین‌تر می‌آید. مسلماً کاهش سن ارتکاب جرم و کاهش سن دچار شدن به آسیب‌های اجتماعی زنگ خطرهایی است که برای جامعه به صدا درمی‌آید. این مسائل زنگ خطر محسوب می‌شوند به این دلیل که وقتی سن اعتیاد، روسپیگری یا آسیب‌های دیگر بالا باشد، می‌دانیم که افراد درگیر این مسائل کسانی هستند که ممکن است نیروهایشان نسبت به جوانان، کمتر باشد و کمتر هم برای جامعه تاثیرگذار باشند، اما هنگامی که سن جرائم در جامعه‌ای پایین می‌آید این مساله‌ مطرح می‌شود که این افراد مجرم چقدر می‌توانند با یک انرژی قوی‌تر برای جامعه دشواری ایجاد کنند. به هر حال هرچه سن این آسیب‌ها پایین‌تر می‌آید انرژی بیشتری در این گروه از افراد وجود دارد. موضوع کاهش سن جرم نشان‌دهنده این مساله‌ است که تقریباً جرم از انرژی بیشتری برخوردار می‌شود، اما در سن بالا ممکن است مجرم انرژی چندانی برای فعالیت‌های جرم‌زا نداشته باشد. همین‌طور کسی که در سنین بالاتر مرتکب جرم می‌شود سریع‌تر به سنی می‌رسد که دیگر امکان ارتکاب جرم را نداشته باشد. ولی هنگامی که فردی در سن پایین درگیر جرم می‌شود، باید تا دوران پیری آن فرد، آثار ناگوار جرمش را در جامعه ببینید. درست مانند کسی که سن باروری‌اش رو به اتمام باشد در مقایسه با کسی که تازه سن باروری‌اش آغاز شده است؛ کسی که در آغاز سن باروری باشد، توانایی متولد کردن چندین فرزند را دارد، اما در سن باروری بالا، عملاً دوره زایش فرد در حال تمام شدن است. اینکه در جامعه‌ای سن جرم پایین می‌آید به این معناست که قدرت زایندگی جرم برای جامعه بیشتر است. به این معنا که چنین جامعه‌ای دائماً درگیر جرائم متراکم می‌شود. می‌توان پیش‌بینی کرد که در آینده ما با این وضعیت، درگیر موالید خطرناکی باشیم. علاوه بر این باید توجه کرد دوران جوانی دوران نشاط، امید و شادی است. در یک جامعه، نسل جوان می‌تواند انرژی بالایی به جامعه بدهد و در جامعه، شادی، نشاط و انگیزه برای بقا ایجاد کند. اما وقتی در جامعه‌ای، جوانان در شرایط ناهنجار قرار می‌گیرند؛ معتاد و مجرم می‌شوند یعنی شادی و امید دارد از آن جامعه رخت بر‌می‌بندد، انگیزه در حال از بین رفتن است و در نتیجه بی‌انگیزگی دارد گسترش می‌یابد. در نتیجه این موارد، می‌توان گفت نیروهای اجتماعی در حال از هم گسیختگی است. اینها علائمی محسوب می‌شوند که قاعدتاً می‌توانند هشداردهنده باشند.

به نظر می‌رسد کمتر بتوان برای مسائلی که مطرح کردید، راهکاری پیشنهاد کرد که در کوتاه‌مدت به نتیجه مطلوب برسد، اما چه راه‌هایی را پیشنهاد می‌کنید که می‌توانند در بلندمدت ما را به سمت حل مسائلی ببرند که به کاهش سن جرم منتهی شود؟
متاسفانه من راه‌حلی به نظرم نمی‌رسد. ما خیلی از فرصت‌ها را از دست داده‌ایم و بسیاری از موقعیت‌ها را نابود کرده‌ایم. با وضعی که در حال حاضر در جامعه ما وجود دارد من افق چندان روشنی نمی‌بینم. متاسفانه برخی مسوولان در یک فکر بلندمدت برای جامعه نیستند و در نتیجه ما اکنون آثار این به فکر نبودن را می‌بینیم. اگر پیش از این در یک فکر بلندمدت برای جامعه بودند، امروز جوانان ما به این مسائل دچار نمی‌شدند. وقتی جوانی امید خود را از دست می‌دهد، انگیزه‌هایش از بین می‌رود و درگیر جرم می‌شود، دیگر چه می‌توان کرد؟ ما فرصت‌ها را از دست داده‌ایم، دیگر چه می‌توان گفت؟ ما با انسان سر و کار داریم، نه با ماشین. وقتی با ماشین سر و کار داشته باشیم، هنگامی که عیب و ایرادی در ماشین ایجاد می‌شود، قطعه‌ای را جایگزین می‌کنیم و در نهایت مشکل حل می‌شود، اما وقتی با جامعه و انسان سر و کار داریم، مساله‌ به این سادگی نیست. نمی‌شود انسان را به این سادگی تغییر داد. یعنی نمی‌توان به‌سادگی اوضاع یک انسان را به حالت اولیه خودش برگرداند.
بنابراین ما تنها می‌توانیم توضیح دهیم که حال جامعه خوب نیست. خود مسوولان هم دارند به این موضوع اذعان می‌کنند. ما زمانی به سراغ این مشکلات می‌رویم که کار از کار گذشته است. در عین حال هنوز خیلی از مسوولان ما حتی حاضر نیستند اذعان کنند که شرایط خوب نیست و وضع ما در مسائلی، بحرانی شده است. تا صحبتی درباره این مسائل می‌شود برخی از مسوولان می‌گویند عده‌ای می‌خواهند مساله‌ را بزرگ کنند. یعنی حتی حاضر نیستیم بپذیریم که در همین حد هم با مشکل مواجه هستیم. به عنوان مثال احتمالاً همین مسوولی هم که اخیراً درباره کاهش سن جرم سخن گفته، فردا ممکن است حرف خودش را تکذیب کند و بگوید اشتباه شده است. چند وقت پیش یکی از مسوولان در مصاحبه‌ای تعداد افراد کارتن‌خواب در تهران را اعلام کرده بود. وقتی الان همان خبر را در اینترنت جست‌وجو می‌کنید، می‌بینید چنین خبری وجود دارد، اما وقتی می‌خواهید آن را باز کنید و بخوانید، هیچ جزییاتی را در صفحه‌ها نمی‌بینید؛ انگار اصلاً چنین خبری وجود ندارد. گاهی مساله‌ را تکذیب می‌کنند و به مدیری هم که از آن موضوع سخن گفته می‌گویند چرا چنین کاری کرده‌ای؟ چند سال پیش، مدیری درباره سن روسپیگری صحبت کرد. بعد از سخنرانی‌اش او را برکنار کردند و گفتند شما سیاه‌نمایی کرده‌اید.
در شرایطی که مسوولان حاضر نیستند وجود مشکل را بپذیرند، شما به دنبال راه‌حل هستید. قطعاً در مواجهه با چنین شرایط و مسائلی اولین اقدامی که ما می‌توانیم داشته باشیم تا شاید بعدها بتواند اثر خود را بگذارد، پذیرش شرایط بحرانی است. باید بپذیریم ما در مورد جوانان جفا کرده‌ایم و به فکر شغل و آینده آنها نبوده‌ایم. اگر ما بتوانیم به همین موضوع هم اعتراف کنیم این پذیرفتن مشکل می‌تواند به ما کمک کند که شاید در آینده بتوانیم اقدامات بعدی را انجام دهیم. اما دریغ از پذیرش خطا و گناه از سوی مسوولان. مسوولان فکر می‌کنند همه کارهای‌شان بی‌نقص و ‌عیب بوده است. امروز ما به فکر مسائل بسیاری از کشورها هستیم، اما به فکر جوانان خودمان نیستیم.

شما اوضاع را سیاه می‌دانید و راه‌حلی برای مسائل نمی‌بینید، با این حال به نظر می‌رسد برای حل این مسائل تامین کار و شغل مهم است. رئیس سازمان زندان‌های کشور اعلام کرده است 40 درصد از زندانیان پس از گذراندن دوران محکومیت مجدداً به زندان برمی‌گردند، اما این میزان در میان زندانیانی که برایشان شغل ایجاد شده، به زیر پنج درصد و حتی دو درصد کاهش یافته است. از سوی دیگر طبق آمار 10 درصد از زندانیان ما بی‌سواد مطلق توصیف شده‌اند. به نظر شما چگونه می‌توان با توجه به همین دو موضوعی که رئیس سازمان زندان‌های کشور به آن پرداخته است، به مجرمان جوان برای بازگشت به زندگی عادی کمک کرد؟
ما یک آمار از مجرمان جوان داریم ولی آماری نداریم از جوانانی که تعدادشان چند برابر جوانان مجرم است و استعدادشان در خانه‌ها تلف می‌شود و جوانی خود را در خانه‌ها فدا می‌کنند. این مساله‌ مثل همان کوه یخ است که قسمت قابل مشاهده را می‌توان از طریق جرائم دید، اما بخش عظیم و بخش بزرگ‌تر آن که خاموش و پنهان است، در خانه‌ها قرار دارد. این بخش جوانانی هستند که خانه‌نشین شده‌اند، خانواده‌هایشان هم دارند مشکلات آنها را مشاهده می‌کنند. با ایجاد چند شغل نمی‌توان کاری کرد. ما با انبوه کسانی مواجه هستیم که به دنبال شغل هستند. شما که نمی‌توانید تنها برای چهار زندانی شغل ایجاد کنید. از این گذشته شغلی هم که برای این افراد ایجاد می‌شود، معمولاً ناپایدار است. ما باید به دنبال ایجاد مشاغل پایدار باشیم. باید در پی ترمیم مشکل انزوای این جوانان در جامعه باشیم و به این فکر باشیم که چطور می‌توان آنها را از خانه بیرون آورد و به آنها نقش فعال در جامعه داد، نه اینکه دل‌مان به این خوش باشد که چهار کار برای زندانی‌های جوان ایجاد کرده‌ایم. آن هم در شرایطی که اصلاً مشخص نیست که آن شغل هم چقدر پایداری و استمرار داشته باشد. به نظر من، بیان چنین مواردی کوچک کردن و تقلیل دادن این مساله‌ و آسیب اجتماعی است و عملاً نمی‌توان به این شکل مساله‌ را حل کرد. موضوع خیلی بزرگ‌تر از اینهاست. معمولاً وقتی یک جریان ناسالم ایجاد می‌شود، بسیاری از افراد جامعه به خاطر شرایط خانوادگی و عوامل دیگر، دچار آسیب‌های آشکار نمی‌شوند، اما همین افراد هم به آسیب‌های عمیق پنهان مبتلا خواهند شد. یک جاهایی می‌بینید بخشی از یک سیم سوخته است و بخش دیگری سالم به نظر می‌آید، اما باید بدانید که احتمالاً فشار و ولتاژ نابجایی به آن سیم وارد شده که به همه بخش‌های آن آسیب جدی وارد کرده و در یک بخش هم خودش را نشان داده است. من به این راهکارهای موقتی و دم‌دستی چندان امیدوار نیستم و فکر نمی‌کنم با چنین اقداماتی مشکل به صورت اساسی حل شود. ما باید با توجه به مواردی که گفتم ابتدا شرایط بحرانی را درک کنیم و برای کل جوانان کاری انجام دهیم. البته نباید فکر کنیم داریم معجزه می‌کنیم. الان وضع به شکلی است که دهه شصتی‌ها خودشان را نسل سوخته می‌دانند که فرصت‌ها را از دست داده‌اند. بهتر است برای دهه هفتادی‌ها کاری انجام دهیم.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها