شناسه خبر : 7135 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

چرا برکناری شریعتی به دغدغه دانشجویان تبدیل شده بود؟

آن مرد از دانشگاه رفت

اگر شورای ‌عالی انقلاب فرهنگی و سایر مسوولان ذی‌ربط اجازه داده بودند تا همچون دانشگاه‌های کشورهای پیشرفته، دانشگاه‌های کشور ما هم از یک حداقل استقلال برخوردار شوند، با آمدن و رفتن روحانی‌ها یا احمدی‌نژاد‌ها یک نفر به اسم حجت‌الاسلام دکتر شریعتی به عنوان رئیس دانشگاه علامه نمی‌توانست این همه صدمه به بهترین و معتبرترین دانشگاه علوم انسانی کشور وارد کند. اگر بزرگ‌ترین دانشگاه علوم انسانی کشور از یک حداقل استقلال بر‌خوردار می‌بود بعد از گذشت ۳۵ سال از انقلاب، جمعی افراد ایدئولوژیک و سیاست‌زده به دنبال «درست کردن» و «اصلاح» دانشگاه نمی‌بودند.

صادق زیبا‌کلام/استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران

بعد از بر‌کناری صدرالدین شریعتی از دانشگاه علامه توسط جعفر توفیقی سرپرست وزارت علوم که منجر به شادی گسترده دانشجویان شد؛ هیچ فردی این پرسش ساده را مطرح نکرد که چگونه یک رئیس دانشگاه در ایران، می‌تواند این همه تغییرات در یک دانشگاه به وجود آورد؟
بحث اساساً بر سر ذات تغییراتی که جناب حجت‌الاسلام دکتر صدرالدین شریعتی در دانشگاه علامه طی چند سالی که اصولگرایان قدرت را در دست داشته‌اند انجام داد، نیست. بحث بر سر آن نیست که آنچه جناب شریعتی در دانشگاه علامه انجام دادند خوب بود، درست بود و به نفع پیشرفت علم و دانش بود یا نه؟ بحث بیشتر بر سر آن است که چگونه یک رئیس دانشگاه در ایران، می‌تواند آن همه تغییرات را یک‌تنه و صرفاً به اعتبار آنکه رئیس دانشگاه بوده، انجام دهد؟ والا نفس تصمیمات، سیاست‌ها و اقداماتی که حجت‌الاسلام شریعتی بالاخص در فاصله سال‌های 1392-1388 یعنی بعد از انتخابات 22 خرداد در دانشگاه علامه اجرا کرد، آنقدر برای یک دانشگاه و موسسه علمی شگفت‌انگیز و باور‌نکردنی بودند که نمی‌توان باور کرد که ممکن است چنین اقداماتی تنها از جانب یک رئیس دانشگاه تحصیل‌کرده صورت گرفته باشد.
ایشان بعد از قرار‌گیری در راس دانشگاه علامه، بسیاری از رشته‌های علوم انسانی را به اعتبار اینکه غیراسلامی هستند تعطیل کرد؛ بسیاری از استادانی را که افکار و عقاید آنان را از منظر سیاسی یا اعتقادی «نادرست»، «انحرافی»، «مخالف» (با حکومت یا شرع) تشخیص می‌دادند از کار برکنار کرد، برخی را بازنشسته اجباری، برخی را اخراج و برخی دیگر را ممنوع‌التدریس کرد؛ صدها دانشجو را هم ایضاً به واسطه تمایلات یا فعالیت‌های سیاسی اخراج یا تعلیق کرد؛ کلیه تشکل‌های دانشجویی مستقل را تعطیل کرد؛ تمامی رشته‌ها را به دختر و پسر تفکیک کرد؛ جلوی ورود دختران را به بسیاری از رشته‌های علوم انسانی گرفت؛ برخی رشته‌ها را اساساً منحل کرد؛ صرفاً استادانی را به استخدام دانشگاه در‌آورد که از نظر سیاسی و خطی وابسته به اصولگرایان حاکم و معرفی‌شده از سوی وزارت علوم یا شورای ‌عالی انقلاب فرهنگی و مورد تایید نهادهای امنیتی و اطلاعات بودند؛ ایضاً دانشجویانی را بورسیه دکترا کرد که از نظر گرایشات خطی و جناحی مورد تایید همان نهادها بودند و سایر تصمیماتی از این دست.
سوال اساسی این نیست که چرا شریعتی این افکار و عقاید را داشت، بلکه پرسش بنیادی آن است که مگر قوانین و مقرراتی در دانشگاه وجود نداشتند که دکتر شریعتی به عنوان رئیس دانشگاه توانست با تایید شورای ‌عالی انقلاب فرهنگی و وزارت علوم دولت اصولگرایان این تصمیمات را مثل آب خوردن به اجرا گذارد و صدای اعتراضی هم بلند نشود. در پاسخ می‌بایستی گفت ریشه همه مصیبت‌هایی که جناب شریعتی توانست به بار آورد، باز‌می‌گردد به این واقعیت تلخ که دانشگاه‌های ما فاقد استقلال هستند. چون دانشگاه‌های ما استقلال ندارند، لذا درست مثل یک مدرسه ابتدایی که مدیر، ناظم و رئیس آموزش و پرورش هرچه بخواهند می‌توانند انجام دهند و آن مدرسه هیچ استقلالی از خود ندارد، دانشگاه‌ها هم در کشور ما همین گونه منفعلانه رفتار می‌کنند. به‌رغم آنکه استقلال دانشگاه مهم‌ترین خواسته و تقاضای دانشگاهیان در دوران انقلاب بوده است اما متاسفانه بعد از انقلاب گامی در این جهت برداشته نشد.
فی‌الواقع تامین استقلال دانشگاه‌ها که جای خود دارد، همان مقدار استقلال نصفه و نیمه‌ای هم که برخی دانشگاه‌ها داشتند، در دوران اخیر از بین رفت. به گونه‌ای که حتی اخذ ابتدایی‌ترین تصمیمات و سیاست‌ها توسط خود دانشگاه‌ها از آنان سلب شد. اینکه چرا نگاه مسوولان نسبت به دانشگاه اینقدر منفی شد به گونه‌ای که حق اتخاذ کمترین و کوچک‌ترین تصمیمات هم از آنها گرفته شد، بازمی‌گردد به این نکته کلیدی که اساساً این مسوولان اعتمادی به دانشگاهیان نداشتند. این نکته که در دانشگاه‌ها بعد از انقلاب تصمیم به انقلاب فرهنگی گرفته شد تا دانشگاه‌ها اصلاح شوند، یا اینکه در سال‌های اخیر تلاش‌های جدی به منظور اسلامی کردن دانشگاه‌ها و بالاخص؛ اسلامی کردن علوم انسانی صورت گرفته و همچنان هم در حال صورت گرفتن است، به معنای آن است که اعتمادی به دانشگاه نیست. به دنبال بی‌اعتمادی به دانشگاهیان، طبیعی است که اعتمادی هم به دانشگاه نداشته و در نتیجه استقلالی هم برای آنها نمی‌توانند قائل شوند. در نتیجه دانشگاه‌ها صلاحیت ندارند هیچ تصمیمی را برای خود اتخاذ کنند و عملاً همه تصمیم‌گیری‌ها در دانشگاه‌ها در وهله اول از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی و در مرحله بعدی توسط وزارت علوم صورت می‌گیرد. هر رئیس دانشگاهی که مورد اعتماد و تایید شورای ‌عالی انقلاب فرهنگی و وزارت علوم باشد، عملاً آن وقت می‌تواند هر کاری خواست بکند. این دقیقاً همان وضعیتی بود که حجت‌الاسلام دکتر صدرالدین شریعتی در دانشگاه علامه به وجود آورده بود. بنابراین ایشان هر تصمیمی را که می‌خواستند اتخاذ می‌کردند و هر سیاستی را که می‌خواستند اعمال می‌کردند چون می‌دانستند که شورای‌ عالی انقلاب فرهنگی و وزارت علوم اصولگرایان با تمام وجود پشت ایشان هستند و کسی نمی‌تواند از وی شکایت کند، به علاوه چون دانشگاه قدرت و استقلالی از خود ندارد، ایشان به راحتی می‌توانند هر بلایی که می‌خواهند بر سر دانشگاه علامه بیاورند. حاجت به گفتن نیست که هرگونه تلاش و تقلایی در جهت جلوگیری از به قدرت رسیدن امثال دکتر شریعتی‌ها امری بیهوده است. چرا که بالفرض اگر ظرف چهار سال آینده که دولت آقای روحانی زمام امور را در دست دارد، امثال دکتر شریعتی نتوانند دیگر به ریاست دانشگاه‌ها برسند، هیچ معلوم نیست که در دولت بعدی وضع چگونه بشود و امثال جناب شریعتی مجدداً سر و کله‌شان پیدا نشود؟ دوباره بتوانند ریاست دانشگاهی را در دست گرفته و با جامعه دانشگاهی اینقدر تحقیرآمیز رفتار کنند. بنابراین همه هم و غم دانشگاهیان مستقل می‌بایست معطوف شود به احیای استقلال دانشگاه‌ها تا به فرض هم که در آینده امثال دکتر صدرالدین شریعتی‌ها هم توانستند یک‌بار دیگر به قدرت برسند، نتوانند آن همه سیاست‌های ضد فرهنگی و ضد علمی را باز مجدداً بر دانشگاه‌های کشور حاکم کنند. پرسشی که فرا روی ما دانشگاهیان می‌بایستی قرار گیرد آن است که چگونه می‌توان سازوکاری ایجاد کرد که با تغییر یک دولت؛ زندگی و سرنوشت دانشگاه‌ها بازیچه اهداف سیاسی مسوولان دانشگاهی قرار نگیرد. چگونه می‌توان سازوکاری به وجود آورد که استادان دانشگاه از یک حداقل امنیت شغلی و حرفه‌ای برخوردار باشند؟ چگونه می‌توان سازوکاری به وجود آورد که برنامه‌های علمی، آموزشی و تحقیقاتی مملکت با آمدن یک دولت محافظه‌کار دست‌ راستی به هم نریزد؟ واقعیت آن است که کشورها و جوامع دیگر هم از این قبیل تجربیات را داشته‌اند. اما امروزه در هیچ جامعه توسعه‌یافته‌ای، تجربه مدیریت امثال دکتر صدرالدین شریعتی اتفاق نمی‌افتد. تجربه به آنها آموخته که با پذیرش و به رسمیت شناختن استقلال دانشگاه، آمدن و رفتن دولت‌ها، احزاب و تفکرات مختلف نمی‌بایست خللی در برنامه‌های علمی و تحقیقاتی دانشگاه‌های کشور به وجود آید.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها