شناسه خبر : 3684 لینک کوتاه

علی‌اصغر سعیدی تلاش برای بهبود روابط بین‌کشوری را مهم‌ترین راه کاهش میزان مهاجرت می‌داند

سرمایه‌گذاری برای ماندن انسان‌ها

کماکان تبدیل سرمایه فرهنگی در کشور ما به سرمایه اقتصادی و یافتن جایی در رده‌بندی منزلت اجتماعی برای نخبگان با مشکل روبه‌رو است. مساله دیگری که مهم است اینکه معمولاً نخبگان خود را با نخبگان جامعه مقصد هم مقایسه می‌کنند.

وقتی معاون وزیر خارجه از کاهش خروج نخبگان از ایران به دیگر کشورها خبر داد، می‌شد نتیجه گرفت که نشانه‌های خوبی در راه است و تغییری در وضعیت اتفاق افتاده است. اما واقعیت با آماری که عنوان شد متفاوت است و کارشناس‌ها می‌گویند همچنان باید نسبت به علاقه خروج از کشور برای نخبگان حساس بود. برای همین، دکتر علی‌اصغر سعیدی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه تهران تاکید می‌کند که به جای برنامه‌ریزی‌های ناگهانی برای بازگشت نخبگان یا کنترل خروج آنها از کشور، باید روابط میان کشوری را مثبت و مناسب کرد تا زمینه حضور و کسب تخصص در کشورهای دیگر فراهم شود و امکان بازگشت هم به سادگی ایجاد شده باشد. کاری که شاید کمی سخت باشد، اما از نگاه این جامعه‌شناس در قدم اول به پیشبرد اهداف تشویق به حضور متخصصان کمک خواهد کرد.



آیا کاهش صدور مجوز خروج (اسناد وزارت خارجه) می‌تواند نشانه کاهش مهاجرت از کشور باشد؟
آمارهایی که وزارت خارجه منتشر کرده نیازمند تدقیق و تفسیر است و به آسانی نمی‌توان آن را نشانه‌ای بر کاهش مهاجرت ایرانی‌ها دانست. اولاً خود معاون کنسولی وزارت خارجه تفکیکی بین نخبگان و غیرنخبگان نکرده است در حالی که گزارش‌هایی وجود داشت مبنی بر اینکه در میان سیل پناهندگانی که از ترکیه به طرف کشورهای اروپایی می‌رفتند ایرانی‌ها نیز وجود داشتند یا اینکه گزارش‌هایی از مهاجرت ایرانی‌ها به استرالیا وجود داشته است. اما آمارهای مبتنی بر ثبت اسناد اقامت و مهاجرت، که به آن استناد شده، باید آمارهایی باشد که در نمایندگی‌های ایران در خارج ثبت شده باشد وگرنه کسی که می‌خواهد مهاجرت کند که ابتدا درخواست خودش را به وزارت خارجه لازم نیست بدهد و در حقیقت اطلاعی نیز نمی‌دهد، مگر اینکه وقتی به کشور مقصد رفت و مقیم شد برای تمدید گذرنامه به کنسولگری‌ها مراجعه کند و موقعیت خودش را اطلاع دهد. من فکر می‌کنم منظور از ثبت سند مسافرت یا اقامت به خارج از کشور این باشد.

به آمارهای دیگری نمی‌توان استناد کرد که میزان مهاجرت ایرانی‌ها را نشان دهد؟
قطعاً آمارهای دیگری وجود دارد. کشورهای مهاجرپذیر مرتباً آمارهایی به تفکیک کشورهای مهاجرفرست منتشر می‌کنند و وزارت خارجه هم باید از آنها مطلع باشد. شاید بهتر بود پایه استدلال تغییرات در مهاجرت نخبگان چنین آمارهایی قرار گیرد. چون تمامی مهاجران ممکن است اقامت خود را در کنسولگری‌های ایران ثبت نکرده باشند.

در مورد اسناد ثبت اقامت ایرانی‌های مهاجر در وزارت خارجه، چرا همین آمار هم دلیل کافی بر کاهش مهاجرت نمی‌تواند باشد؟
این آمارها نشان از کاهش پذیرش اقامت ایرانی‌ها در کشورهای مقصد دارد یعنی تا آنجا که اطلاع داریم و در رسانه‌ها آمده دولت‌های آمریکای شمالی و به‌ویژه اروپایی براثر فشار سیل پناهندگان بر کل مهاجران سخت گرفته‌اند یا می‌توان گفت که به علت فشار مهاجرت به کشورها صف درخواست رسیدگی بلند شده و همین موجب کاهش صدور اقامت شده است. بنابراین من فکر می‌کنم کاهش ثبت سند اقامت ایرانی‌ها در خارج از کشور از حدود ۷۰۰ هزار در سال 1393 به ۵۰۰ هزار سند در سال 1394 در نمایندگی‌های ایران به اقداماتی مربوط است که در کشورهای مقصد برای جلوگیری از ورود مهاجران و پناهجویان صورت می‌گیرد، و مربوط به کاهش مهاجرت از ایران نیست. بر اساس همین استنباط می‌توانیم بگوییم چون کشورهای مقصد با نخبگان ایرانی، به‌ویژه در آمریکا رفتار متفاوتی از غیرنخبگان دارند، همین مقدار ثبت اسناد هم مربوط است به مهاجرت نخبگان. پس چیزی به نظر من تغییر نکرده است و برآورد آقای معاون کنسولی شتابزده است و اتفاقی رخ نداده که فکر کنیم روند مهاجرت تغییر کرده است. به علاوه، اگر بخواهیم چنین چیزی را از این آمار نتیجه‌گیری کنیم همان‌طور که گفتم باید روند را در سال‌های آینده ببینیم تا مطمئن شویم روند کاهشی ادامه دارد، به این خاطر عرض کردم که استنباط کاهش مهاجرت ایرانی‌ها بر اساس کاهش ثبت سند اقامت شتابزده است.

آمار دیگری هم در مورد صدور ویزا منتشر شده که افزایش داشته. این در تناقض با آمار اولی نیست؟
تناقضی در این آمارها وجود ندارد اما به تقویت استدلال من کمک می‌کند. ببینید آمار افزایش روند صدور ویزا برای اتباع ایرانی توسط سفارتخانه‌های خارجی مقیم ایران، مقایسه سال 13۹۴ با 13۹۳ نشان می‌دهد کشورهای اروپایی علاوه بر اینکه حدود ۳۰ درصد صدور ویزا برای اتباع ایرانی را افزایش دادند، تسهیلات بیشتری هم در این زمینه در نظر گرفته‌اند. کشورهای غیراروپایی نیز ۵۰ درصد در صدور ویزاها برای سفر اتباع ایرانی به خارج از کشور افزایش داشته‌اند. خب روشن است که عمدتاً نخبگان ایرانی و صاحب سرمایه اقتصادی و فرهنگی نوع مهاجرت‌شان با غیرنخبگان فرق می‌کند، یعنی قانونی است نه از طریق پناهندگی، و همین نشان می‌دهد که چون میزان صدور ویزا افزایش یافته امکان اینکه در میان این افراد کسانی باشند که قصد مهاجرت داشته‌اند بیشتر است. به علاوه، می‌توان گفت که افزایش صدور ویزا به علت افزایش تقاضای صدور ویزا هم بوده است و همین مساله دلیلی است بر اینکه احتمال مهاجرت به‌طور کلی، همچنان بالاست و افزایش هم یافته است.

بهبود روابط سیاسی چه تاثیری می‌تواند بر مهاجرت داشته باشد؟
تصوری که در غرب بعد از برجام به وجود آمده است، این است که ایران کشور خطرناکی برای زندگی نیست، لذا پذیرش مهاجران عادی به‌سختی پذیرفته می‌شود، مگر در موارد استثنایی. بنابراین پذیرش پناهندگی و مهاجرت از سوی غربی‌ها کاهش یافته و در این تردیدی نیست اما آماری که نشان دهد تقاضای مهاجرت هم کاهش یافته باشد وجود ندارد و تردید دارم تقاضا به این سرعت کاهش پیدا کند. برعکس استنباطم این است که وقتی موج مهاجرت به غرب از سال گذشته از طریق مرز ترکیه شدت یافت موج مهاجرت ایرانی‌ها نیز افزایش داشته است، به‌ویژه اینکه سفر ایرانی‌ها به ترکیه همواره بالاست.

اما فکر نمی‌کنید افزایش صدور ویزا نشانه اعتبار گذرنامه‌هاست، آن‌طور که معاون کنسولی هم اشاره می‌کند؟
البته این حرف درست است اما باید وزارت خارجه اقداماتی را که موجب افزایش این اعتبار شده است نیز توضیح دهد. یک گذرنامه خود به خود اعتبارش کم و زیاد نمی‌شود، این به تغییرات در سیاست خارجی مربوط است که البته بعد از برجام رخ داده است. منظورم این است که برجام یک پیامد دارد، اما بیشتر از آن اقدامات دیپلماتیک اداری را نیز لازم دارد که من توضیحی ندیدم. به علاوه باید گفت که افزایش اعتبار گذرنامه از اعتبار نخبگان هم نشات می‌گیرد، وقتی فردی با سرمایه اقتصادی و فرهنگی درخواست صدور ویزا می‌کند ویژگی‌های فرد هم مهم است که در کشور مقصد که می‌رود فردی خواهد بود که به منافع ملی و اقتصادی آن کشور کمک می‌کند یا خیر.

دولت درصدد انجام کارهایی برای بازگشت ایرانی‌هاست. این مساله به این برمی‌گردد که بدانیم مهاجرت ایرانی‌ها یک انتخاب بوده یا اجبار اجتماعی؟
بر اساس ادبیات مهاجرت باید گفت مهاجرت واقعاً گذاری دردناک است، چه در مورد نخبگان با مهارت‌ها و حرفه‌های تخصصی، و چه آدم‌های معمولی. لذا باید گفت که به نظر می‌رسد مهاجرت ایرانی‌ها بیشتر یک اجبار اجتماعی بوده تا انتخاب برای رسیدن به سرزمین رویایی. به علاوه، فرآیند جامعه‌پذیری در سرزمین مقصد، فرآیندی سخت است. تحقیقات نشان داده مهاجران عادی در ابتدا سخت‌تر خودشان را با شرایط در جامعه مقصد منطبق می‌کنند، اما متخصصان راحت‌تر منطبق می‌شوند. تحقیقاتی که در مورد ایرانی‌های مهاجر شده نشان می‌دهد چون ایرانی‌ها در مقایسه با سایر مهاجران کمتر شبکه روابط اجتماعی و انجمن ایرانی بین خودشان تشکیل می‌دهند، نوستالژی‌شان نسبت به کشورشان بسیار بیشتر است. پس در مورد مهاجران به‌ویژه ایرانی‌ها مهاجرت طعم تلخی است.
در مقابل عده‌ای نظر عکس دارند و معتقدند ایرانی‌ها تحول‌خواه هستند و هم مهاجرت‌شان نشان از تحول‌خواهی و پیشرفت است و هم اینکه در سرزمین مقصد با خودشان اجتماعات ایرانی کمتر درست می‌کنند، دلیلش تحول‌خواهی‌شان است چون می‌خواهند با جامعه مقصد بیشتر بجوشند تا در آن پیشرفت کنند. به نظر من بیشتر ترکیبی از این نظریات را در مورد مهاجران ایرانی باید پذیرفت، یعنی اینکه تا مجبور نباشند مهاجرت نمی‌کنند و وقتی مهاجرت کردند هم چشمی به سرزمین اجدادی دارند و هم به پیشرفت در سرزمین مقصد نظر دارند. نکته مهم دیگر این است که وقتی مهاجر مستقر می‌شود و یک نسل هم از اقامتش می‌گذرد، دیگر بازگشتش مشکل می‌شود و مقامات ایرانی که در فکر بازگشت ایرانی‌ها هستند باید به این مساله توجه کنند.

مهاجرت در گذشته (پیش از اعلام کاهش آماری) بر اساس چه معیارهایی انجام می‌شده؟
مهاجرت افراد عادی، بیشتر به شرایط اجتماعی در ایران بستگی دارد. مهاجرت خانواده‌های عادی بیشتر برای جست‌وجوی فرصت آموزشی کیفی‌تر برای فرزندان صورت می‌گیرد، اما مهاجران عادی جوان، برای فرصت‌های آزادی‌های اجتماعی مهاجرت می‌کنند اما نخبگان ضمن اینکه ممکن است برخی دلایل مهاجران عادی را نیز داشته باشند بیشتر برای تبدیل سرمایه فرهنگی‌شان، از جمله مهارت‌ها و تخصص‌شان، به سرمایه اقتصادی مهاجرت می‌کنند.

آیا آن معیارها یا نقایص تغییری کرده‌اند که بتوان از کاهش علاقه نخبگان به ترک کشور صحبت کرد؟
متاسفانه نه تغییری در شرایط جامعه مبدأ ایجاد شده و نه در خواسته‌های مهاجران نخبه. کماکان تبدیل سرمایه فرهنگی در کشور ما به سرمایه اقتصادی و یافتن جایی در رده‌بندی منزلت اجتماعی برای نخبگان با مشکل روبه‌رو است. مساله دیگری که مهم است اینکه معمولاً نخبگان خود را با نخبگان جامعه مقصد هم مقایسه می‌کنند. این پدیده را نیاز مقایسه‌ای نخبگان می‌گویند، یعنی کشور مبدأ باید بتواند این نیاز را برآورده کند. ما در اینجا هم تغییری مشاهده نمی‌کنیم. به علاوه، در این نیاز مقایسه‌ای، نخبگان شرایط خودشان را با افراد غیرمتخصص در ایران نیز مقایسه می‌کنند و به‌وضوح می‌بینند که افرادی تازه به دوران رسیده، بدون تخصص به رده‌های بالای اجتماعی و اقتصادی می‌رسند، یعنی فقدان پدیده شایسته‌سالاری. البته مسبب همه اینها دولت نیست، جامعه نیز مقصر است. شبکه روابط اجتماعی در ایران قوی است و تا حد بسیاری تعیین‌کننده فرصت‌هایی است که متخصص دارد و این شبکه مانع مهمی در شایسته‌سالاری است. وظیفه دولت است که راه‌های نفوذ این روابط شبکه‌ای را سد کند. به هر حال در این چشم‌انداز تغییری صورت نگرفته است.

معاون وزیر خارجه از دستور رئیس‌جمهور برای تشکیل کمیته دعوت از ایرانیان خارج از کشور به داخل خبر داده. آیا این تصمیم و تلاش برای بازگرداندن آنها به کشور در حالی که بسیاری از جامعه ایرانی همچنان به دنبال شغل و فرصت شغلی است در پیشبرد اهداف کشور موثر است؟
اگر هدف بازگرداندن ایرانیان نخبه باشد تقریباً در حال حاضر هیچ تلاشی چندان ثمربخش نخواهد بود اگر افراد در کشورهای مقصد مستقر شده باشند. در تاریخ معاصر تنها در نیمه‌های دهه ۱۳۴۰ ما شاهد بازگشت نخبگان هستیم که آن هم بیشتر به دلیل ثبات سیاسی و اقتصادی و چشم‌انداز پیشرفتی بود که در آن زمان به نظر رسیده بود. در حال حاضر نیز به موازات بهبود شرایط اقتصادی می‌توان تلاش ثمربخشی داشت. اما تمامی این تلاش‌ها بستگی به مدت زمانی است که نخبگان مهاجر در کشور مقصد دارند، به نوع شغل و شرایط زندگی و موقعیت خانوادگی‌شان، و شرایط زندگی در ایران برمی‌گردد. مطلب دیگری که لازم است بحث کنیم این است که همان‌طور که معاون وزیر خارجه در مصاحبه‌شان گفته بین سه تا پنج درصد از ایرانیان مهاجر ما عضو گروه‌های مخالف هستند و تقریباً به هیچ‌وجه احتمال بازگشت‌شان نیست، اما بقیه به دلایل اقتصادی و اجتماعی مهاجرت کرده‌اند، درست است که مشکلی برای بازگشت ندارند اما تا شرایط اجتماعی، منظورم برخی آزادی‌ها و حقوق اجتماعی، از جمله بهداشت و آموزش، آن هم آموزش عالی کیفی، برای فرزندان‌شان فراهم نشود، ترجیح می‌دهند در خارج باشند. پس ترکیب مهاجران و اینکه تعداد اندکی از آنان مشکل بازگشت دارند نباید ذهن ما را به این سو ببرد که به راحتی می‌توان بقیه را برگرداند در حالی که یکی از دلایل اینکه مهاجران ایرانی کمتر سیاسی مخالف می‌شوند این است که می‌خواهند به کشورشان رفت و آمد کنند و این نشانه خوبی است که دولت می‌تواند آن را تشویق کند. منظورم این است که دولت به جای بازگشت نخبگان باید به فکر گسترش ارتباطات آنها با کشورشان باشد. برخی فکر می‌کنند گسترش این ارتباطات موجب تسریع مهاجرت نخبگان می‌شود، یا به قول معروف دیگران را هم وسوسه می‌کند اما چنین تصوری درست نیست.

اما به هر حال ارتباطات نخبگان ایرانی مهاجر پیامدهایی هم ممکن است داشته باشد؟
کاملاً درست است اما بحث اینجاست که وقتی اقدام به بازگشت آنها جواب نمی‌دهد اساساً ما چه اصراری داریم آنها برگردند. در تحقیقاتی که اخیراً شده است در نظریه‌های مدرن در مورد رشد درون‌زای اقتصادی تحلیل رابطه بین آموزش، مهاجرت و رشد اقتصادی مورد بازنگری قرار گرفته است. بدین نحو که در گذشته این‌طور گمان می‌شد که فرار مغزها سرمایه انسانی با مهارت بالا را به سوی کشورهای توسعه‌یافته می‌برد و تنها هدیه‌ای برای توسعه‌یافته‌هاست و تاثیر منفی بر کشورهای در حال توسعه دارد. سرمایه انسانی، موجودی شایستگی‌ها، دانش، ویژگی‌های اجتماعی و شخصیتی شامل خلاقیت، تجسم در توانایی برای انجام کاری جهت تولید ارزش اقتصادی است و در این شرایط مهاجرت افراد تحصیل‌کرده باعث مختل ‌شدن بازار کار شده و به تدریج باعث افزایش سهم نیروی کار غیر‌ماهر در نیروی کار شاغل در یک کشور و یکنواخت شدن نیروی کار می‌شود. فرار مغزها و مهاجرت تنها از دست دادن نیروی کار ماهر برای کشورهای جهان سوم نیست، بلکه این آینده و فرآیند پیشرفت یک کشور است که با خروج هر متخصص به تاخیر می‌افتد. دولت در کشورهای در حال توسعه، سالانه مبالغ هنگفتی را صرف برنامه‌های مختلف مربوط به آموزش و پرورش، آموزش عالی و انباشت دانش در نیروی انسانی کرده و در زمانی که این سرمایه‌گذاری‌ها به مرحله بازدهی می‌رسند، مهاجرت اتفاق افتاده و این سرمایه‌ها بدون کوچک‌ترین هزینه‌ای در اختیار کشورهای توسعه‌‌یافته قرار می‌گیرد. ایران همواره جزو کشورهای مهاجرفرست در جهان بوده و بالاترین نرخ‌های مهاجرت مغزها را داشته است. بیش از ۶۲ درصد از دانش‌آموزان مدال‌آور المپیادی کشور طی ۱۴ سال گذشته به کشورهای توسعه‌یافته دنیا اعم از آمریکا و کانادا مهاجرت کرده‌اند (شرق، ۹ خرداد ۹۱). به این ارقام باید گزارش سال ۲۰۰۹ صندوق بین‌المللی پول را نیز افزود که بیان می‌کند سالانه حدود ۱۸۰ هزار ایرانی تحصیل‌کرده به امید زندگی و یافتن موقعیت‌های شغلی بهتر از کشور خارج می‌شوند. خروج حدود ۱۸۰ هزار تحصیل‌کرده، از ایران، به معنی خروج سالانه ۵۰ میلیارد دلار سرمایه از کشور است. بر اساس این گزارش، ایران در میان ۹۱ کشور در حال توسعه در سال ۲۰۰۹ بالاترین میزان مهاجرت تحصیل‌کرده‌ها را دارا بوده است. فرار مغزها بر رشد اقتصادی اثر منفی دارد. زیرا فرار مغزها با کاهش سرمایه انسانی از اثر مثبت این سرمایه بر رشد اقتصادی می‌کاهد. امروزه سرمایه انسانی، یکی از پیش‌زمینه‌های توسعه همه‌جانبه بوده و کاهش آن در کوتاه‌مدت بر تولید سرانه اثر منفی مستقیم داشته و در میان‌مدت و بلندمدت به طور جدی توانایی کشور مبدأ را در دستیابی به فناوری‌های نوین و نوآوری‌ها متاثر می‌سازد. سرمایه‌های انسانی و منابع طبیعی هر دو در رشد اقتصادی جامعه اثرات تعیین‌کننده‌ای دارند. تحقیقات تجربی نشان داده‌اند سرمایه‌گذاری در منابع انسانی بیش از سرمایه‌گذاری در منابع طبیعی، به رشد اقتصادی کمک می‌کند.
به همین دلیل در کشورهای OECD بیش از 20 میلیون نفر مهاجر نخبه وجود دارد و برخی کشورها مانند استرالیا و کانادا که قبلاً هر مهاجری را با هر میزان مهارت جذب می‌کردند، حالا دست به گزینش مهاجران نخبه‌ای می‌زنند که مهارت‌شان را نیاز دارند. تا اینجا ظاهراً این‌گونه بود که این روند سودی به حال کشورهای در حال توسعه ندارد اما بعدها تحقیقات بیشتری که صورت گرفت نشان داد با رفتن این نخبگان جریان مالی برگشت درآمدهایشان به کشور مبدأ بیشتر شده به‌ویژه از طریق شبکه‌های علمی و تجارتی که مهاجران در کشور مقصد تشکیل می‌دهند.

اگر نمی‌توان نخبگان را برگرداند پس چه اقدامات جایگزینی می‌توان انجام داد تا منافع ملی ایران حفظ شود و نفع مهاجران به کشور هم سرازیر شود؟
اولاً، در زمانی که دولت قصد دارد با جهان تعامل داشته باشد اینها بهترین سفیرها هستند چون موقعیت ایران را نزد خارجی‌ها بهتر تشریح می‌کنند به‌ویژه اینکه در شبکه روابط اجتماعی تجاری و علمی خارجی‌ها قرار گرفته‌اند. بنابراین لازم نیست لزوماً هدف‌مان بازگرداندن ایرانی‌ها باشد بلکه ارتباط مستمر با آنها مدنظر قرار گیرد آن هم نه از طریق دولت و به‌طور رسمی، بلکه دولت باید زمینه‌های ارتباطات علمی آنها را از طریق دانشگاه‌ها فراهم کند، مثلاً تشویق استادان به شرکت در سمینارها، دیدو بازدیدهای علمی، کارهای تحقیقاتی مشترک، و روابط تجاری به‌ویژه فعال کردن اتاق‌های تجاری بین‌کشوری و بین‌المللی. یک نفع دیگر مهاجرت نخبگان که تحقیقات نشان داده، این است که مهاجرت نخبگان به جریان تشکیل سرمایه انسانی در کشورهای مبدأ کمک می‌کند به این نحو که چون بازده آموزش در کشورهای مقصد بسیار بالاست، چشم‌انداز مهاجرت نخبگان می‌تواند بازده مورد انتظار سرمایه انسانی را بالا ببرد و تشویق کند تا افراد بیشتری در کشور مبدأ روی آموزش سرمایه‌گذاری کنند. این اثر انگیزشی یا فرار مغزها، با سرمایه‌گذاری بیشتر و مستمر آموزشی، دریافت مغزهای بیشتری را به ارمغان می‌آورد. ما در ایران تقریباً با این پدیده روبه‌رو هستیم به‌ویژه در سرمایه‌گذاری در آموزش، چه آموزش پیش‌دانشگاهی، و چه آموزش عالی. در این شرایط باید برای محاسبه بازده سرمایه‌گذاری آموزشی، شرایط اشتغال در ایران را تنها محاسبه نکرد چون در این صورت بازده پایین است، در حالی که سرمایه‌گذاری صورت می‌گیرد. لذا علت اینکه سرمایه‌گذاری صورت می‌گیرد این است که افراد چشمی هم به مهاجرت دارند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها