شناسه خبر : 36498 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

شبه‌علم ایرانی

گفت‌وگو با علی‌اصغر سعیدی درباره کوچک شدن قلمرو علم

شبه‌علم ایرانی

این روزها و در بحبوحه بحران شیوع گسترده کرونا در کشور، صدای برخی انتقادات علیه قدرت گرفتن طب سنتی در کشور به گوش می‌رسد. نامه استعفای معاون وزیر بهداشت جزو مصادیق این اعتراضات است. رضا ملک‌زاده، استاد دانشگاه تهران و معاون مستعفی وزیر بهداشت، در نامه‌ای به شدت انتقادی خطاب به سعید نمکی، وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، اقدام وی درباره ادغام طب سنتی در نظام شبکه بهداشت و درمان کشور را موجب تضعیف شبکه بهداشت و درمان دانسته بود. به گفته ملکی عدم توجه وزیر بهداشت به توصیه‌ها و هشدارهای متخصصان و محققان نظام سلامت، موجب تلفات انسانی بسیار در ایران شده است. در این زمینه و درباره چرایی مشکلات پیش‌آمده، علی‌اصغر سعیدی، جامعه‌شناس اقتصادی، می‌گوید یکی از دلایل بروز چنین مشکلاتی این است که در ایران، انجام کار حرفه‌ای‌ها یا متخصصان و مدیریت با هم و توسط یک نفر صورت می‌گیرد. در حالی که در غرب چنین نیست و بین کار حرفه‌ای‌ها و تخصص از یک‌سو و کار مدیریتی و سیاستگذاری از سوی دیگر تمایز قائل شده‌اند. به گفته او اکنون وزیر بهداشت از لاک حرفه‌ای بیرون آمده و به لاک سیاستگذار رفته است. حرف‌هایی می‌زند که از یک سیاستمدار انتظار می‌رود. او نمی‌تواند با توجه به جایگاهی که دارد حرف علمی بزند، دارد حرف سیاسی می‌زند و همین باعث اختلاف شده است. سعیدی همچنین یکی از دلایل اعتراض پزشکان مدل زیست پزشکی به طب سنتی را جلوگیری آنها از قدرت گرفتن طب سنتی و متزلزل شدن جایگاه خود تحلیل می‌کند.

♦♦♦

شبه‌علم چیست و چرا بروز می‌کند؟

عصر روشنگری با پیدایش این باور آغاز شد که ما توان بیشتری داریم برای پیش‌بینی و کنترل، از این‌رو تغییر جهان یا تسخیر جهان داریم چراکه علم در حال رشد است. در این زمینه مارکس جمله معروفی دارد. او می‌گوید تاکنون فیلسوفان آمده بودند که جهان را تفسیر کنند ولی ما آمده‌ایم تا آن را تغییر دهیم. منظور او این است که علم پوزیویتیستی جهان را تغییر می‌دهد. این آغاز افسون‌زدایی از جهان بوده است. در حالی که قبل از این بیشتر شبه‌علم غالب بوده است.

علم قدیم بیشتر با آدم‌هایی مانند ابن‌سینا مشهور شده و بیشتر بحث «قاعده‌الاتفاقی»، مطرح بوده است. به این ترتیب که افرادی مانند ابن‌سینا، رابطه بین علل را به صورت اتفاقی (در اثر دیدن و مشاهده تکثر رابطه دو عامل) درمی‌آوردند و می‌توانستند برخی بیماری‌ها را درمان کنند. ولی علم جدید بر بررسی آزمایشگاهی استوار بود و تلاش می‌کرد رابطه‌ها را به نحو علمی درآورده و مطرح کند. پس علم قدیم و علم جدید با یکدیگر متفاوت هستند و ما برای علم قدیم می‌توانیم از عبارت «شبه‌علم» استفاده کنیم البته بین شبه‌علم و خرافات هم تفاوت وجود دارد.

 عصر روشنگری چگونه راه را برای ورود علم باز کرد؟

وقتی وارد عصر روشنگری می‌شویم به قول ماکس وبر یک افسون‌زدایی از جهان صورت می‌گیرد. انسان با توسل به علم دیگر می‌توانست بحران‌هایی مثل زلزله و سیل را که به آن ریسک‌های خارجی می‌گویند، پیش‌بینی و از این‌رو کنترل کند. در این زمان بود که بیمه‌های اجتماعی هم بر این اساس شکل گرفتند. ریشه اسم بیمه از بیم است و انسان موقعی توانست این ابزار را به کار ببرد که توانسته بود با علم تحلیلی دنیا را پیش‌بینی و از این‌رو کنترل کند.

 گرایش ایرانیان به طب سنتی، همیوپاتی و... را چطور ارزیابی می‌کنید؟ چرا شبه‌علم صدای بلندتری از علم دارد؟

اگر به علم پیشاپاستوری نگاه کنید، بیشتر منشأ بیماری‌ها را در هوای آلوده می‌دیدند و بنابراین چیز دیگری آزمایش نمی‌شد. ولی طبق علم بعد از کشف پاستور، منشأ بیماری در آب و غذای آلوده بود. علم پزشکی مدرن هم که به آن مدل زیست پزشکی

(Bio Medical Science) می‌گوییم بعد از عصر روشنگری رشد کرد. طبق تعریفی که سازمان بهداشت جهانی از بیماری ارائه داد، بیماری آن است که عامل بیماری از بیرون بر ما بیاید، پس ما باید میکروب یا عامل آن را در آزمایشگاه بشناسیم. تقریباً دو سده با این مدل گذشت ولی بعد به تدریج مشخص شد که هرچه بیشتر تشخیص می‌دهیم، بیماری‌ها هم زیادتر می‌شوند. بنابراین، این مدل هم نتوانست کارایی قطعی داشته باشد. معلوم شد که در اثر شهرنشینی، سبک زندگی و... بیماری‌هایی به وجود آمده‌اند که هر قدر هم که دارو تولید می‌شود، بیمارستان ایجاد می‌شود و... نتیجه چندان رضایت‌بخش نیست.

بعدها سازمان بهداشت جهانی تعریفی جدید از بیماری ارائه داده و مطرح کرد که بیماری برساخت اجتماعی است یعنی فرهنگ، جایگاه طبقاتی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در بیماری افراد نقش دارد. مشخص شد که برای مقابله با بیماری‌ها بهتر آن است به شاخص‌های اجتماعی و اقتصادی توجه کنیم وگرنه اگر بخواهیم صرفاً به مدل زیست‌پزشکی توجه کنیم با مشکل روبه‌رو می‌شویم. در واقع آنچه در آزمایشگاه مشاهده می‌شود همه حقیقت نیست و باید بیماری را به صورت اجتماعی هم بررسی کرد. باید به عقاید و تجربه زیسته بیمار هم توجه شود.

 پس دانش مقابله با بیماری صرفاً از متخصص پزشکی نمی‌آید بلکه دانش متخصص غیرپزشکی هم می‌تواند یاری‌دهنده باشد. همین‌طور فقط این بیمارستان نیست که می‌تواند مکان التیام بیماری باشد و محیط‌های دیگری هم برای التیام وجود دارند. از این مقطع به بعد، علم دیگر پزشکی تحت عنوان طب تکمیلی به وجود آمد. به تدریج استفاده از داروی گیاهی (herbal medicine) و طب‌ سوزنی (acupuncture) در تمامی دنیا رشد کرده و اکنون شما در هر کتابخانه‌ای که وارد شوید بخشی با عنوان new age یا عصر جدید وجود دارد که در این بخش، منابعی درباره طب دیگر، مثلاً self healing یا خودشفایی، از طریق بهبود روح و روان، ارائه می‌شود. اغلب تمرکز در این بخش بر روی شیوه‌هایی است که مورد تایید مدل زیست پزشکی نیست اما تقاضا برای آن روزبه‌روز زیادتر می‌شود. مساله این است که این افزایش تقاضا ناشی از پیشرفت علم پزشکی نیست بلکه ناتوانی آن در بهبود انسان‌هاست.

البته اینها جدید نیستند. چندین سال است که این موضوعات در جامعه‌شناسی بدن مطرح می‌شود و جامعه‌شناسی و روان‌شناسی در درمان آدم‌ها نقش پیدا کرده‌اند. در اروپا از هر چهار بیمار، یک نفر برای درمان بیماری خود از این شیوه‌ها استفاده می‌کند. بسیاری معتقدند اصلاً نباید روی این نوع درمان بیماری، طب تکمیلی نام نهاد بلکه نام alternative medicine یا پزشکی جایگزین مناسب است.

بنابراین پدیده‌هایی که در ایران می‌بینید و آن رجوع به مدل غیر زیست‌پزشکی است، در همه‌جا وجود دارد. در ایران هم از مدت‌ها پیش همیوپاتی، دارو‌سنتی و... وجود داشته. البته اکنون جایگاه والاتری پیدا کرده‌اند. نکته این است که روندی که در غرب طی شد، در ایران اتفاق نیفتاده است. در غرب وقتی پزشکی مدرن رشد کرد افسون‌زدایی از پزشکی سنتی اتفاق افتاد. اما در ایران پزشکی مدرن همگام با پزشکی سنتی رشد کرد. وقتی پزشک خودش دستور غذا به بیمار می‌دهد خودبه‌خود از طب سنتی هم استفاده می‌کند.

 ما ایرانیان مترجم علم هستیم. چقدر واردات علم کمک می‌کند در مسیر مقابله با شبه‌علم قدم برداریم؟

اگر تاریخ ورود مدل‌های علمی در نظام پزشکی کشور را بررسی کنیم متوجه می‌شویم که در دوره قاجار، هنوز منشأ بسیاری از بیماری‌ها هوا دانسته می‌شد ولی به تدریج وقتی علم پاستوری وارد شد که در آن منشأ بیماری‌ها اغلب در آلودگی آب تشخیص داده می‌شد، فتوای علما تغییر کرد. منظور من این است که اگر علم وارد کشور شود حتی می‌توان شاهد تغییراتی در فتوای علما بود که مورد اعتماد مردم هستند. به تدریج دیدیم که مثلاً فتوای علما درباره انواع غسل یا وسایل تمیزکننده نجاسات تغییر کرد. درباره آب کر به تدریج وقتی معلوم شد این آب هم می‌تواند میکروب داشته باشد، فتوای مربوط به آن نیز تغییر کرد. بنابراین با ورود علم، فرهنگ و فقه هم متناسب با آن تغییر می‌کند.‌

در گذشته زمانی وجود داشت که نظر بسیای از علما این بود که بهتر است برای استحمام به خزینه رفت ولی با ورود علم به کشور مشخص شد که بیشتر بیماری‌های مربوط به تراخم و التهاب چشم از همین آب ساکن است. این موضوع پذیرفته شد و فتواها تغییر کرد و استفاده از آب لوله‌کشی و حمام خصوصی هم مجاز اعلام شد.

اما به هر حال باید بین خرافه و علم تمایزی قائل بود. شرایط خاصی وجود دارد که در آن کاربرد علم کم می‌شود و جامعه بیشتر به سمت افسون‌ها یا خرافه‌ها می‌رود؛ درست هنگامی که بیمار چاره‌ای ندارد و علم پزشکی ناتوان است. شما بیماری را در نظر بگیرید که به سرطان مبتلاست ولی پزشک برای درمان بیماری به او اطمینان خاطر نمی‌دهد، همین عاملی است که می‌تواند باعث شود بیمار به طرق دیگری از جمله خرافات روی بیاورد. شخصاً بارها با موارد مشابه روبه‌رو شده‌ام. اگر سری به مطب‌های طب سنتی بزنید متوجه می‌شوید که این مراکز مملو از بیمارانی هستند که مدل زیست پزشکی مدرن نتوانسته مشکلشان را حل کند و به طب سنتی متوسل شده‌اند. بنابراین ظهور خرافه و شدت گرفتن آن و شیوع شیوه‌های طب سنتی تا حدود قابل توجهی به ناتوانی علم برمی‌گردد.

البته به نظر من در آینده نزدیک شاهد افزایش توجه به مدل زیست پزشکی کلاسیک که بیماری را ناشی از ورود عامل خارجی می‌داند، نه عاملی برساخته اجتماعی، خواهیم بود چراکه اکنون و با توجه به شیوع گسترده ویروس کرونا، دیگر برای همه کاملاً روشن شده است که کرونا ویروسی است که از بیرون می‌آید از این‌رو ممکن است تجدیدنظری در تعریف مریضی صورت بگیرد و ما را به سمت تعریف اولیه از مریضی و مدل زیست پزشکی برده و آن را بیشتر تقویت کند.

 هفته پیش معاون وزیر بهداشت در خطاب به وزیر بهداشت نامه استعفا نوشت و در آن نسبت به پاسخگو نبودن وزیر بهداشت در موارد بسیاری انتقاد کرد. چه تحلیلی دارید؟

با اطلاعاتی که دارم می‌شود از چند زاویه به این ماجرا نگاه کرد. ابتدا اینکه به نظر من جامعه پزشکان در ایران خیلی قدرت گرفته‌اند و این قدرتی است که متناسب با پاسخگویی آنها نیست. به مواردی که از پزشکان شکایت می‌شود توجه کنید. این شکایت‌ها به چه نتیجه‌ای می‌رسد؟ به موضوع شکایت از پزشک عباس کیارستمی توجه کنید. کیارستمی یک چهره جهانی بود ولی شکایت در موضوع کیارستمی به کجا رسید؟ اگر به نظام پزشکی مراجعه کنید متوجه می‌شوید که صدها شکایت‌ از سوی بیماران وجود دارد ولی بدنه نظام پزشکی که شخصیت‌های علمی هستند و در مدل زیست‌پزشکی مدرن فعالیت می‌کنند، واکنشی به خطاهای پزشکان ندارند. البته می‌گویم خطای پزشک نه خطای پزشکی. در کشور ما قدرت حرفه‌ای پزشکان بسیار بالاست ولی آنها پاسخگو نیستند، نه به بیمار و نه به همالان خود. این مساله یعنی بحران اخلاق حرفه‌ای.

 اکنون این مساله وجود دارد که ممکن است با قدرت گرفتن افراد فعال در حوزه طب سنتی، کمی از قدرت پزشکان فعال در مدل زیست‌پزشکی کاسته شود. به نظرم واکنش‌های جدید و اختلافات جدید می‌تواند ناشی از این مساله هم باشد.

 منظورتان این است که بخشی از مناقشات موجود در جهت حفظ قدرت علم پزشکی در مقابل طب سنتی است؟

افراد بسیاری در جامعه پزشکی هستند که مقالات انگلیسی‌زبان بسیار زیادی دارند. پیش‌تر یکی از مسوولان پزشک صاحب سمت در وزارت بهداشت وجود داشت که استاد دانشگاه بود، به صورت خصوصی در مطب کار می‌کرد و در دولت هم مشغول به کار بود ولی در عین حال مقاله‌های انگلیسی‌زبان بسیاری از وی وجود داشت. این نشان می‌دهد که این افراد خود با علم بازی می‌کنند. هیچ متخصص سرطان یا قلبی با این همه فعالیت فرصت نمی‌کند این تعداد مقاله بنویسد. این نشان می‌دهد که این گروه می‌خواهند قدرت خود را با چاپ مقالات نشان دهند و این نیز خود به نحوی قدرت‌طلبی به حساب می‌آید. ضمن اینکه این مدل چاپ مقاله هم بعید است اثر علمی چندانی داشته باشد.

 در مجموع از اعتراضات منعکس‌شده در این موضوع چه برداشت‌هایی می‌شود؟

در این اعتراض یک واکنش ناخودآگاه هم وجود دارد که جامعه پزشکی نشان می‌دهد. بحران‌های جامعه پزشکی ما بسیار زیاد است و یکی از آنها بحران اخلاق حرفه‌ای است. این یعنی کسی به کسی پاسخگو نیست. اخلاق حرفه‌ای از سه عنصر شکل می‌شود، یکی از آنها که از بقیه مهم‌تر بوده این است که حرفه‌ای‌ها باید به یکدیگر پاسخگو باشند. نامه اخیر نشان می‌دهد که پاسخگویی حرفه‌ای‌ها به یکدیگر وجود ندارد.

مساله دیگری هم که باید به آن توجه کرد و کمتر کسی به آن می‌پردازد این است که نباید انجام کار حرفه‌ای و تخصص از یک‌سو و مدیریت از سوی دیگر با هم توسط یک نفر صورت گیرد. در غرب این موضوع مساله مهمی است و بین کار حرفه‌ای و کار مدیریتی و سیاستگذاری تمایز قائل شده‌اند. به این ترتیب حرفه‌ای‌ها مثلاً پزشکان می‌توانند اعلام کنند که در اثر گسترش شیوع کرونا یک منطقه قرمز شده است ولی مدیران هستند که می‌توانند بگویند چطور می‌شود آن محل را به منطقه‌ای سبز تبدیل کرد. بنابراین کار حرفه‌ای نباید با کار مدیریت یکی شود. به نظر من یکی از نکات مهم این ماجرا این است که وزیر بهداشت در حال انجام کار مدیریتی است. در غرب سیاستمداران و وزرا مدیرند ولی متخصص نیستند چراکه می‌دانند در این صورت دچار تناقض می‌شوند. در حالی که در ایران به این مسائل توجه نمی‌شود. اکنون می‌بینیم که وزیر بهداشت از لاک حرفه‌ای بیرون آمده و به لاک سیاستگذار فرو رفته است. حرف‌هایی می‌زند که از یک سیاستمدار انتظار می‌رود. او نمی‌تواند با توجه به جایگاهی که دارد حرف علمی بزند، دارد حرف سیاسی می‌زند و همین باعث اختلاف شده است.

 از آگاهان اجتماعی چه انتظاری می‌توان داشت؟ در چنین مواردی انتظار واکنش به موقع از سوی روشنفکران وجود دارد ولی به هر حال به نظر می‌رسد روشنفکران ایرانی دچار نوعی انفعال شده‌اند. چه تحلیلی دارید؟

 جامعه‌ای که نسبت به این امور واکنش نشان می‌دهد جامعه‌ای است که گفتمان روشنفکران آن گفتمان حقوق اجتماعی از جمله حقوق پزشکی است. اگر می‌بینید که در ایالات متحده یکی از علل بزرگ شکست ترامپ ضعف در مدیریت کرونا بود یعنی این جامعه یک گفتمان روشنفکری حقوق اجتماعی دارد و روشنفکران آن که اندیشه‌های مهم را در سطح جامعه گسترش می‌دهند اعم از رسانه‌ها، استادان دانشگاه، متفکران و... به حقوق اجتماعی بیشتر می‌پردازند. در جریان انتخابات اخیر آمریکا تمام انجمن‌های علمی فعال در آن کشور توصیه کردند که مردم به ترامپ رای ندهند. آنها استدلال می‌کردند که ترامپ با کرونا به صورت خرافه‌ای برخورد می‌کند و ماجرا را دست‌کم گرفته است و مخصوصاً هم چنین می‌کند. در نهایت نیز دیدیم که ترامپ در انتخابات شکست خورد و این نشان می‌دهد که آن جامعه دولت رفاهی توسعه‌یافته دارد که روشنفکرانش برای حقوق اجتماعی مانند بهداشت، آموزش، تامین اجتماعی و بازنشستگی اهمیت ویژه‌ای قائل‌اند ولی در جامعه ما روشنفکران هیچ بحثی درباره این موضوع ندارند. همچنان که شما در ایران حتی یک مقاله از یک روشنفکر پیدا نمی‌کنید که به مسائل این‌چنینی پرداخته باشد.

این کاملاً روشن است که گفتمان مطرح و مسلط روشنفکران ایرانی اغلب توسعه سیاسی است و نه حقوق اجتماعی. به موضوع بازنشستگی توجه کنید که به بحرانی برای دولت تبدیل شده است ولی هیچ روشنفکری از رسانه‌ها و استادان دانشگاهی به این مساله نمی‌پردازد. اکنون هیچ‌کس نمی‌نویسد و نمی‌پرسد که بحث آموزش ما در وضعیت کنونی بحران کرونا چگونه است و چگونه خواهد شد؟

به نمونه خیلی مهم عباس کیارستمی توجه کنید. وی کارگردانی بود که چهره جهانی داشت ولی با یک اشتباه خیلی فاحش از بین رفت ولی هیچ عکس‌العمل درخوری مشاهده نشد. فقط در همان ابتدا برخی واکنش‌ها مشاهده و بعدها فراموش شد، در صورتی که اگر این اتفاق در غرب رخ می‌داد، مسلماً دولت عوض می‌شد. در ایران حتی وزیر هم عوض نشد. درباره همین موضوع نامه معاون وزیر به وزیر بهداشت را هم خواهید دید که بعد از چند روز ماجرای نامه به فراموشی سپرده می‌شود.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها