شناسه خبر : 35110 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

نزاع بیابانی

فرهاد سرداری از تاثیر بیابان‌زایی بر گسترش ناآرامی‌های اجتماعی می‌گوید

نزاع بیابانی

بیابان‌زایی در ایران رو به گسترش است. این مساله در اغلب کشورهای خاورمیانه در حال گسترش است. جامعه‌شناسان معتقدند میان بیابان‌زایی و ناآرامی‌های اجتماعی رابطه وجود دارد. به این صورت که خشکسالی باعث آسیب دیدن زمین‌های کشاورزی و از دست رفتن مشاغل کشاورزی و پرورش دام می‌شود. این موضوع پدیده مهاجرت از مناطق آسیب‌دیده و فقیر به شهرهای بزرگ و حاشیه‌نشینی مهاجرت را به دنبال دارد. مهاجران در شهرهای بزرگ هم زندگی خوبی ندارند و اغلب در تله فقر می‌افتند. مثال‌های زیادی از رابطه بیابان‌زایی و تنش‌های اجتماعی و سیاسی موجود است. فرهاد سرداری عضو هیات علمی دانشگاه یزد و رئیس پیشین مرکز مقابله با بیابان سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری معتقد است: وقتی بیابان‌زایی در سطوح کوچک اتفاق می‌افتد، اولین راهکار مهاجرت است. ولی وقتی در سطوح بزرگ‌تر اتفاق می‌افتد دیگر مهاجرت نمی‌تواند مشکل را حل کند. آن زمان ما وارد نزاع‌های اجتماعی می‌شویم.

♦♦♦

بیابان‌زایی چگونه می‌تواند منجر به شورش اجتماعی شود؟ آیا در دنیا تجربه‌ای از شکل‌گیری شورش‌ها و تنش‌های اجتماعی به دلیل گسترش بیابان و تغییر زندگی مردم و سپس واکنش آنها به این تغییر وجود دارد؟

برای درک صحیح گسترش بیابان‌زایی و نقش آن بر منازعات اجتماعی بهتر است اول بیابان‌زایی را بشناسیم. بیابان‌زایی به معنی کاهش توان اکولوژیک در یک اکوسیستم است. شاخص‌های اصلی کاهش توان اکولوژیک شامل عناصر اصلی خاک و آب و پوشش گیاهی است. این سه منبع می‌توانند شرایط زیستی در یک منطقه جغرافیایی را فراهم بیاورند. ظرفیت و برد اکولوژیک با توجه به منابع تعریف می‌شوند. وقتی این منابع کاهش پیدا می‌کنند و روند نزولی می‌شود و به سمت پایین حرکت می‌کنند، این منابع نمی‌توانند نیازهای اصلی جمعیت را برآورده کنند. وقتی این نیازهای اصلی برآورده نمی‌شوند، نقطه‌ای است که منازعات اجتماعی می‌تواند شکل بگیرد و شاخص‌هایی مثل فقر، به سمت حالت بحرانی میل می‌کنند. وقتی شاخص فقر اتفاق می‌افتد، دو رفتار را می‌توان در سطح جامعه مشاهده کرد. یکی مهاجرت است دیگری نزاع‌های اجتماعی و گاهی ترکیبی از این دو با هم شکل می‌گیرند. وقتی بیابان‌زایی در سطوح کوچک اتفاق می‌افتد، اولین راهکار مهاجرت است. ولی وقتی در سطوح بزرگ‌تر اتفاق می‌افتد دیگر مهاجرت نمی‌تواند مشکل را حل کند. آن زمان ما وارد نزاع‌های اجتماعی می‌شویم. در سیستان خشکسالی هیدرولوژیک رخ داد و در دریاچه هامون که منبع درآمد قشر زیادی از مردم سیستان بود، منابع آبی و کشاورزی و دامداری از بین رفت و مردم به استان گرگان در شمال ایران مهاجرت کردند.

تعداد زیادی از مردم زابل به شهر گرگان رفتند. این موج مهاجرت راه افتاد و سیستان و منطقه زابل از جمعیت تهی شد. البته مردم زابل در گرگان در متن جمعیت قرار گرفتند و در شهری وارد شده بودند که حاشیه‌نشین نشدند و درون متن اصلی جامعه پذیرفته شدند. در منطقه کوهرنگ نزاعی بین مردم دو استان اصفهان و چهارمحال و بختیاری رخ می‌دهد. اگر کشاورز اصفهانی باید مهاجرت می‌کرد در بالادست جایی برای مهاجرت و کار نداشت. در این صورت است که مهاجرت به این راحتی امکان‌پذیر نیست و در اینجا احتمال دارد نزاعی شکل بگیرد. ناآرامی‌هایی در این مناطق شکل می‌گیرد. این تنش در سطح استان‌های مختلف ایران دیده شده است و حتی درگیری به سطح نمایندگان استان‌های مختلف نیز رسیده است. وقتی کار به این سطح می‌رسد که چندین منطقه و چندین استان دیگر درگیر بحران بیابان‌زایی می‌شوند، دیگر جایی برای مهاجرت وجود ندارد. خود مهاجرتی که اتفاق می‌افتد ممکن است در مرحله اول یکسری مشکلات را رفع کند، اما همین مهاجرت آرام‌آرام حاشیه‌نشینی در شهرهای بزرگ را موجب می‌شود و این مردم نمی‌توانند در متن جامعه شهرهای بزرگ قرار بگیرند.

حاشیه‌نشینی خود عامل مهمی در ایجاد اعتراضات اجتماعی است و این روند تخریب سرزمین در نهایت منجر به افزایش حاشیه‌نشینی در اطراف شهرها به دلیل از بین رفتن فرصت‌های شغلی برای مردم و گسترش فقر در مناطق بیابانی می‌شود.

بله، آمار و ارقام نشان می‌دهد جرم و جنایات و مسائل و نزاع‌های اجتماعی در حاشیه شهرها محصول چنین مهاجرت‌هایی است. این مساله نه‌تنها در ایران بلکه در تمام دنیا چنین است و در حاشیه شهرهای بزرگ جهان نزاع‌های اجتماعی بیشتر می‌شود و این بحث شکل می‌گیرد که بیابان‌زایی منجر به از دست رفتن منابع می‌شود و از دست رفتن منابع سبب گسترش فقر می‌شود چراکه مردم دیگر نمی‌توانند به عنوان تولیدکننده زندگی کنند بلکه حالا دیگر با جیب خالی مصرف‌کننده هستند. مصرف‌کننده حاشیه شهرها نیز مشکلات خودش را دارد و بحث اختلاف طبقاتی که در این مناطق وجود دارد بر عمق فاجعه می‌افزاید. همین فاصله طبقاتی بین حاشیه و شهر، نوعی گسیختگی اجتماعی پدید می‌آورد که ناهمگنی بین دو اجتماع سبب جریحه‌دارتر شدن احساسات مردم حاشیه شهرها می‌شود و این خود زمینه طغیان‌های اجتماعی را فراهم می‌آورد. این اختلاف طبقاتی و این نارضایتی منجر به تولید خشم و در نهایت شورش علیه ساخت مدیریتی شهرها و گاه مردم می‌شود. این اتفاق در آفریقا در سال 1992 منجر به بیکاری، گسترش فقر، مهاجرت و در نهایت شورش‌های اجتماعی شد. شدت این بحران به اندازه‌ای بود که سران همه کشورها مجبور شدند اجلاسی به نام اجلاس زمین را شکل دهند و در آن بر سر این موضوع اندیشه کنند که بر اثر بیابان‌زایی چگونه فقر و مهاجرت به وجود می‌آید و باید با این مساله مقابله شود. همین اجلاس منجر به شکل‌گیری کنوانسیونی به نام «کنوانسیون مقابله با بیابان‌زایی و کاهش اثرات خشکسالی» شد. این اتفاق باعث شد یکسری کشورها عضو این کنوانسیون شوند و ایران نیز از سال 1375 عضو این کنوانسیون شد. مجلس نیز این عضویت را تصویب کرد. بر اساس مفاد این کنوانسیون قرار شد همه کشورهای عضو برنامه‌هایی به صورت مشترک در رابطه با عملیات‌های مقابله با خشکسالی و بیابان‌زایی اجرایی کنند. قرار شد هر کشوری در مرحله اول برنامه اقدام ملی طراحی کند.

ایران به عنوان یک کشور بیابانی در معرض گسترش بیش از پیش بیابان‌زایی بوده است. ما در این زمینه چه کرده‌ایم؟

بر اساس برنامه اقدام ملی مبارزه با خشکسالی و بیابان‌زایی، کارگروهی تشکیل شد که متشکل از 14 وزارتخانه، سازمان و ارگان‌ها و دستگاه‌های دانشگاهی و سازمان‌های مردم‌نهاد مرتبط بود. این کارگروه شکل گرفت اما در سال‌های اخیر اساساً فعالیت مناسبی نداشته است. آن ساختاری که باید شکل می‌گرفت نتوانست ساختارها را در کنار هم چیدمان کند. تنها خروجی این کارگروه شرکت در اجلاس جهانی بود و بیش از این کاری انجام نداد. برخلاف ایران در کشوری مثل ترکیه دبیرخانه کنوانسیون مقابله با بیابان‌زایی به اندازه یک وزارتخانه نیرو دارد و برنامه‌ریزی می‌کند و دارد کار می‌کند. در ایران اما چنین نشد و ما نتوانستیم به سازمان‌های بالادستی و مهمی مثل سازمان برنامه و بودجه کشور این را بقبولانیم که به این کنوانسیون بها داده شود و بر اساس نقشی که در مدیریت سرزمین دارد، بودجه و اعتبار کافی در اختیار داشته باشد.

چرا سیاستگذاران ما آن درک واقعی از حادثه‌ای را که در نحوه مدیریت سرزمین و به‌خصوص در حوزه بیابان‌زایی با آن درگیر هستیم ندارند و آن‌طور که شما می‌گویید حتی سازمانی به این اهمیت را درک نمی‌کنند و بودجه‌ای هم برای فعالیت آن اختصاص نمی‌دهند؟

شاید هنوز آن درک واقعی پیدا نشده چون احساس خطر نکرده‌اند. همین پرسش پایه‌ای شما که آیا بیابان‌زایی منجر به ناآرامی‌‌های اجتماعی می‌شود یا خیر خودش مهم‌ترین مساله است که نشان می‌دهد اساساً سیاستگذاران و تصمیم‌گیران کشور این احساس خطر را درک نکرده‌اند. آنها هنوز باور نکرده‌اند که مساله خیلی جدی است. البته در رسانه‌ها دائم به این موضوع پرداخته می‌شود که جنگ بعدی جنگ بر سر آب است. اما این واقعیت را باید قبول کرد که در ایران هنوز یک درک بنیادین در رابطه با مساله بیابان‌زایی و خطرات آن به وجود نیامده است. آیا برای مهار جنگ آب که شکل منطقه‌ای آن آغاز شده است و ترکیه اساساً آب را بر روی دو کشور عراق و سوریه بسته است و پروژه گاپ را اجرایی کرده است، راهکاری برای مقابله با آن اندیشیده شده است؟ در ترکیه سدی ساخته شده که آبی را که از ترکیه به عراق و سپس خلیج‌فارس می‌ریخت مهار می‌کند.

کشورهای سوریه و عراق آسیب بسیار جدی می‌بینند. این دو کشور به دلیل مشکلات ناشی از جنگ و ناتوانی سیاسی این قدرت را در خود نمی‌بینند که به مقابله با ترکیه بپردازند. کشور ما نیز البته تلاش‌هایی برای اتحاد میان کشورهای منطقه انجام داده که باید مقابل این سیاست توسعه‌طلبانه ایستاد و حتی برای این کار ایران هزینه هم کرده است. وقتی این اتفاق در یک منطقه وسیع رخ می‌دهد و بحران آب دارد تبدیل به یک جنگ می‌شود، باید همین الان در سطوح بین‌المللی و با سلاح دیپلماسی جنگید و حق‌آبه‌های کشورهای مختلف تعریف شود و ما باید بتوانیم این حق‌آبه‌ها را دریافت کنیم. ما البته نتوانسته‌ایم در منطقه خاورمیانه یارگیری خوبی در این رابطه انجام دهیم.

اثراتی که پروژه گاپ در ترکیه بر کشورهای سوریه و عراق خواهد گذاشت، حتماً سرزمین ما را نیز متاثر خواهد کرد. نتیجه این فعالیت توسعه‌طلبانه برای ما چه خواهد بود؟

وقتی آب در عراق کاهش پیدا کند، زمین‌های کشاورزی آنها و حق‌آبه زیست‌محیطی دشت‌ها کاهش پیدا می‌کند و خود این خشکی باعث ایجاد چشمه‌های گرد و غبار در عراق و در نتیجه بارش آن بر ایران خواهد شد. ما بیشترین خسارت را از خشکی عراق می‌بینیم.

 بحثی که در گسترش بیابان‌زایی مطرح است، وجود بیابان‌زایی طبیعی و بیابان‌زایی با منشأ انسانی است. کدام‌یک از این گونه‌های بیابان‌زایی خطرناک‌تر است؟

بحث انسانی موثرتر و خطرناک‌تر است. در ایران مناطقی که بیشترین مشکل را داریم سیستان و بلوچستان و خوزستان است. در این مناطق گرد و غبار ناشی از گسترش بیابان‌زایی سلامت مردم را تهدید می‌کند. خوزستان ما با چالش جدی مواجه است در حالی که پرآب‌ترین استان ایران است. آبی که از افغانستان می‌آمد و هامون همیشه پرآب بود حالا با ساخت سدهایی در بالادست هیرمند، سبب شده تنش اصلی در هامون به وجود بیاید. سیاست‌های داخلی ما نیز بر این تنش افزوده است. وقتی ایجاد شغل در کشاورزی راحت‌تر از ایجاد شغل در بخش‌های صنعت و خدمات است، بحران آب و تخریب سرزمین را دامن می‌زنند. کشاورزی در ایران آیا می‌تواند به‌صرفه باشد؟ برد اکولوژیک ایران در حوزه کشاورزی چقدر است؟ هر سرزمینی یک برد اکولوژیک دارد. نمی‌توان انتظاری فراتر از توان اکولوژیک سرزمینی داشت.

آیا این نحوه بارگذاری و بهره‌کشی از سرزمین، ناشی از خطای سیاستگذاران در نحوه حکمرانی و چیدمان توسعه نیست و نمی‌تواند به مرگ سرزمینی منجر شود و کارایی سرزمین را از بین ببرد؟

مشکل اصلی ما برای برنامه‌ریزی در هر سطحی این است که اساساً انسجامی در سیاستگذاری‌ها در ایران وجود ندارد. این انسجام باید ورای بخش‌ها باشد در صورتی که اکنون وزارت نیرو دارد برای خودش سیاستگذاری می‌کند، وزارت کشاورزی برای خودش سیاستگذاری می‌کند و دیگر نهادها هم به همین صورت. در صورتی که در نحوه مدیریت سرزمین به‌خصوص در بخش آب و کشاورزی و در نتیجه بیابان‌زایی و تبعات دیگر آن، باید به صورت مجتمع باشد. همه این ارگان‌ها باید ذیل یک سیاست حرکت کنند. در ایران از ظرفیت ستاد و کارگروه مقابله با بیابان‌زایی استفاده نشده است در حالی که این ظرف به صورت بالقوه وجود دارد. این ماجرا هم چیز پیچیده‌ای نیست که نمی‌توانند خوب مدیریت کنند. یک نمونه خوب چنین اتفاقی دریاچه ارومیه است که این دریاچه خشکید و یک ستادی به نام ستاد احیای دریاچه ارومیه شروع به کار کرد. رئیس این ستاد کسی بود که هم از نظر سیاسی نفوذ خوبی داشت و هم در این حوزه کار کرده بود. او توانست دستگاه‌ها را کنار هم جمع کند و آنها توانستند تصمیمات را در کنار هم بگیرند. هرچند طبیعت کمک کرد و بارش‌های باران در سال‌های گذشته به احیای دریاچه ارومیه کمک کرد. وقتی ما نگاه می‌کنیم می‌بینیم نهادها در این یک پروژه همسو بودند چراکه در یک مجرای واحد برنامه‌ریزی می‌شدند. الان بحثی که در ماجرای گرد و غبار خوزستان وجود دارد این است که اگر این خواست در یک کارگروه اتفاق بیفتد و حق‌آبه زیست‌محیطی در آن مطرح باشد که حق‌آبه به محیط زیست برگردد، حتماً موثر خواهد بود. نکته دیگر اینکه باید وزارت نیرو، آب مورد نیاز کشاورزی را بر اساس ظرفیت و داشته‌های کشاورزی تخصیص دهد. این کار چون در یک مجرا اتفاق نمی‌افتد، هیچ‌وقت بسامان نمی‌شود و من فکر می‌کنم یکی از معضلاتی که در این زمینه وجود دارد این است که سیاست‌ها غیرمنسجم و بخشی است و ذیل یک چتر واحد رخ نمی‌دهد. باید برنامه اقدام ملی با حضور همه دستگاه‌های درگیر صورت گیرد تا بتوان شاهد حل بحران‌های زیست‌محیطی از جمله بیابان‌زایی در استان‌های پرتنش ایران بود.

یکی از نقاط ضعف در مدیریت برنامه‌های اقدام ملی همین عدم انسجام سازمانی است که به صورت پیوسته وجود دارد. ما الان شرایط مناسبی نداریم و روزبه‌روز شرایط بدتر می‌شود. آمارها البته در سطح جهانی واقعاً نگران‌کننده است که تنها مربوط به ایران نیست. دبیرخانه کنوانسیون جهانی مقابله با بیابان‌زایی امسال اعلام کرد سه میلیارد نفر از مردم جهان اکنون در معرض آسیب بیابان‌زایی هستند. سالانه 12 میلیون هکتار جنگل و مرتع و اراضی کشاورزی تخریب می‌شود.

تا سال 2050 پیش‌بینی شده که مقدار نیاز آبی 50 درصد افزایش پیدا می‌کند و نیاز غذایی 55 درصد افزایش پیدا می‌کند. در حال حاضر حدود 800 میلیون نفر از مردم جهان گرسنه هستند. این اعداد و ارقام اعداد و ارقامی هستند که زنگ خطر را به صدا درآورده‌اند. هرچند مشکلات در مدیریت کشور زیاد است و اگر به اینها پرداخته نشود، مشکلات بیشتری به وجود می‌آید و خود بیابان‌زایی و از دست رفتن توان اکولوژیک نتیجه‌ای جز فقر ندارد و گسترش فقر منجر به مهاجرت و افزایش تنش‌ها و نزاع‌های محلی و منطقه‌ای و در نهایت بین‌المللی خواهد شد.

دراین پرونده بخوانید ...