شناسه خبر : 34093 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ما؛ پس از کرونا

کرونا اهمیت چه چیزهایی را به ما یادآور شد؟

مولود پاکروان/ نویسنده نشریه

فجایع و بلایا ناگهانی آغاز می‌شوند، اما در عمل، هرگز پایان نمی‌پذیرند. آینده پس از آنها هرگز شبیه به گذشته نخواهد شد حتی اگر ماه‌ها یا سال‌ها از وقایع تلخ بگذرد. اقتصاد، جامعه، اولویت‌ها و ادراکات جهان هرگز به پیش از حوادث بزرگ، شبیه نشده است. پاندمی ویروس کرونا هم از این منظر با تمام مصائبی که جهان طی قرن‌ها به خود دیده، تفاوتی ندارد.

چیزهایی که تصور می‌کردیم امکان ندارد از حرکت بایستند، متوقف شده‌اند و چیزهایی که غیرممکن به نظر می‌رسیدند (آزادی زندانیان، قرنطینه شهرها، پدیدار شدن هیمالیا از هند) رخ داده‌اند! داستان دیگر فقر و فشار اقتصادی نیست. نابرابری و تبعیض و سلب آزادی نیست. سیل و زلزله هم نیست. «بحران جهانی» حالا معنای جدیدی پیدا کرده است؛ انسان‌ها دو مسیر بیشتر در پیش رو ندارند: یا جان سالم به در می‌برند یا می‌میرند!

انگار جهان ناگهان از مسیری که به نظر می‌رسید راه عادی و طبیعی زندگی است منحرف شده است. سر از جاده‌هایی درآورده‌ایم که هرگز نمی‌شناختیم و گذر از آنها را تجربه نکرده بودیم و حتی نمی‌دانیم به کجا ختم می‌شوند. پس از گذشت یک قرن، این نخستین‌بار است که کل جهان دوباره به یک درد مشترک مبتلا شده است. درد مشترکی که از آن به خود می‌پیچد اما هنوز درمانش را نمی‌داند.

ویروس کرونا اما، به سادگی یک پاندمی نیست؛ پدیده بی‌سابقه‌ای است که می‌رود تا تمام جنبه‌های زندگی مردم را دگرگون کند. یک رخداد ناگوار -آن هم با این شدت و وسعت- نه فقط جهان، که نگاه ما به آن را هم تغییر می‌دهد. تمرکزمان به چیزهای جدیدی معطوف می‌شود و بسیاری چیزها که به نظر مهم می‌آمد در ذهنمان رنگ می‌بازد. ضعیف‌ترها زیر فشار خرد می‌شوند، قوی‌ترها دوام می‌آورند و ناپیداها و پنهان‌ها یکباره رخ می‌نمایند. فرقی نمی‌کند از اقتصاد سخن می‌گوییم، از سلامتی افراد، از محیط زیست یا از ارتباطات؛ همه چیز دستخوش دگرگونی شده است. تغییر نه‌تنها محتمل، که ناگزیر به نظر می‌رسد. خود ما هم با تغییر اولویت‌هایمان داریم تغییر می‌کنیم. آگاهی از نزدیک بودن بیماری و مرگ ما را نسبت به زندگی و اهمیت آن هوشیارتر می‌کند و قدر و قیمت زندگی را دوباره به یادمان می‌آورد. حتی تعریفمان از «ما» هم تغییر می‌کند چراکه از دوستان، خانواده، همکاران و همسایگانمان جدا مانده‌ایم. حالا در فضایی که کمتر واقعی است، واقعیت‌ها را با غریبه‌ها تقسیم می‌کنیم. ادراک ما از «خود» به جهان پیرامونمان بسته است و حالا که جهان در حال تغییر است ما هم در حال کشف نسخه جدیدی از خودمان هستیم؛ «خود» پس از کرونا!

ترس جهان از کرونا به هراس از بیماری محدود نیست. مردم نگران هستند که تمرکز و بهره‌وری‌شان را از دست داده‌اند. تحرکشان کم شده و با رخوت و ملال یکجانشینی دست به گریبان‌اند. خانواده‌هایی که تا پیش از این برای یک روز تعطیل و چند ساعتی دورهمی لحظه‌شماری می‌کردند حالا بیش از آستانه تحمل و طاقت در کنار هم‌اند، آن هم در شرایطی که برای این میزان از هم‌نشینی آمادگی ندارند! تصور نمی‌کنم سه برابر شدن آمار خشونت خانگی در اغلب کشورهای جهان نیازی به یادآوری داشته باشد. به نظر می‌رسد برای کل دنیا، در خانه ماندن و با خانواده، فراغت را گذراندن تجربه تازه‌ای است که چندان هم به مذاقش خوش نیامده. بچه‌ها هم میان کلاس‌های آنلاینی که به دلیل نبود زیرساخت‌ها و آموزش کافی یکی پس از دیگری لغو می‌شود و بازی‌های کامپیوتری و شبکه‌های اجتماعی در نوسان‌اند!

در کنار همه آنچه عادات و سبک زندگی ما را متحول کرده، از فشارهای اقتصادی و نگرانی‌های مالی نمی‌توان صرف نظر کرد. وقتی چرخ اقتصاد نمی‌چرخد، هراس لنگ ماندن معیشت را باید به فهرست بلندبالای ترس‌هایی که این ویروس میخ‌دار مرگبار با خود به ارمغان آورده بیفزایید. آنها که هنوز از نعمت اشتغال برخوردارند اما، هر روز با هراس ابتلا، پا به کوچه و خیابان می‌گذارند. جنگ پیش رو فقط با مرگ نیست. با تمام رخدادهایی است که دیگر شبیه گذشته نیستند.

پاندمی جدید بی‌تردید هولناک است؛ این را نه فقط آمار مرگ‌ومیر، که صورت سوخته کادر درمان و پزشکی زیر ماسک‌های محافظ به خوبی تصویر می‌کند. در کنار این همه، کووید 19 درس‌های خوبی هم به دنیا آموخته است. چیزهایی که سرعت سرسام‌آور کار و زندگی امان نمی‌داد به آنها بیندیشیم حالا به اولویتمان تبدیل شده و آنچه روزی ذی‌قیمت و مهم به نظر می‌رسید رنگ باخته و به حاشیه رفته است. رهاوردهای مثبت ویروس کرونا اما، برای جامعه چه بود؟

درس‌های یک ویروس

کمتر از چند هفته پس از شیوع کرونا، کلاس درس ویروس آغاز شد. برخی آموزه‌های این کلاس، ساده و شفاف بود: پرسنل بخش درمان دلسوز و پرتلاش‌اند و دین بزرگی بر گردن ما دارند. همین احساس کم‌کم نسبت به دیگر بخش‌ها ایجاد شد. پژوهشگران و محققان بیولوژی و شیمی نیز در فهرست قهرمانان خط مقدم قرار گرفتند. کارمندان بانک‌ها، ماموران خدمات عمومی و بسیاری دیگر هم به آنان افزوده شدند؛ کسانی که در روزهای سخت ناگزیر بودند به کار ادامه دهند بی‌آنکه تدبیر چندانی برای امنیتشان اندیشیده شود. قدرشناسی از کسانی که حضورشان برای ادامه زندگی ما ضروری بود شاید اولین پیامد مفید همه‌گیری کووید 19 بود.

درس‌های کرونا اما، به همین‌جا ختم نمی‌شود. برخی آموزه‌ها پنهان‌تر و درونی‌ترند و هر روز یکی از آنها به مرکز توجه تبدیل می‌شود. برخی نیز روشن نخواهد شد تا وقتی زمان بگذرد؛ سیاستگذاران، محققان، اپیدمیولوژیست‌ها و مردم به گذشته نگاه کنند و دریابند چه چیزهایی مهم بود و ضروری است که از آن درس بگیرند.

چیزهایی که کرونا سبب شد اهمیت پیدا کنند، شاید تا پیش از این نیز مهم بودند. فجایع و مصیبت‌هایی از این دست اما، تنها نقش نورافکنی را ایفا می‌کنند که روی این واقعیت‌های در خفا مانده می‌تابند و آنها را دوباره در مرکز توجه قرار می‌دهند. خوشبختانه نسل هزاره سوم آنقدر باهوش هست که آنها را به خاطر بسپارد.

 کووید 19 به ما یادآوری کرد:

 جهان یک شبکه گسترده به‌هم پیوسته است. این واقعیتی است که فقط وقتی منافع ارتباطات برایمان اهمیت دارد به خاطر می‌آوریم؛ مثلاً وقتی از تکنولوژی‌هایی سخن می‌گوییم که دنیای کسب‌وکار را به هم متصل کرده‌اند. اما ارتباط دنیا، تنها به واسطه شبکه‌ها یا تجارت نیست؛ ما جسمی و روحی نیز به شدت با دنیا در ارتباطیم. کافی است به شواهدی بیندیشید که نشان می‌دهد چطور کرونای میخ‌دار ووهانی به تمام دنیا سرایت کرد! حالا دیگر این تفکر که هر کشور می‌تواند در خلأ، و جدا و مستقل از دیگران به حیات کامل و ایمن خود ادامه دهد زیر سوال است.

در زمان تغییرات شدید و یکباره به وضوح می‌بینیم که نظام‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و زیست‌محیطی به شدت به هم وابسته‌اند و با یکدیگر تغییر می‌کنند. می‌بینیم که نقاط قوت کجاست، ضعف‌ها کجا پنهان شده، چه چیز درگیر فساد است و سست‌مایگی در کجا، به دیگر بخش‌ها لطمه می‌زند. اگر به درک درستی از این به هم پیوستگی برسیم هم از منظر روانشناختی شرایط بهتری پیدا خواهیم کرد، و هم توانایی ما برای رویارویی با پاندمی‌های محتمل آینده بیشتر خواهد شد.

اینکه همه چیز به‌هم‌پیوسته است در نقطه مخالف اندیشه کسانی قرار دارد که طرفدار «هرکس کلاه خودش را نگه دارد» هستند. همان‌هایی که باور نمی‌کردند تغییرات زیست‌محیطی جدا از زندگی شخصی ما نیست. همان‌ها که به جای در خانه بمانیم، به سفر برویم را ترجیح می‌دهند و احتمالاً معتقدند کرونا مانند مرگ، مال همسایه است! سیاستمداران و مدیران را از این قاعده مستثنی ندانید.

 بهداشت مهم است. شاید این درس بدیهی و احمقانه به نظر برسد اما تا پیش از این بسیاری افراد حتی نمی‌دانستند صابون می‌تواند برخی از انواع ویروس و باکتری را از بین ببرد. بهداشت فردی پنهان بود و بهداشت عمومی به ندرت رعایت می‌شد. از زمانی که عطسه شما چند نفر را فراری داده، چقدر نگران اطرافتان هستید؟ احتمالاً خیلی‌ها تازه فهمیده‌اند که هنگام عطسه و سرفه، پوشاندن دهان و بینی تا چه اندازه اهمیت دارد. حالا با خواندن و شنیدن ده‌ها و بلکه صدها مطلب در مورد ضرورت رعایت بهداشت اغلب مردم -و به ویژه کودکان- به خوبی می‌دانند که صابون چه نقشی در از بین بردن غشاء خارجی ویروس دارد. حالا شستن دست‌ها به مدت 20 ثانیه به عادت روزمره بسیاری تبدیل شده است. عادتی که بعید است به این سادگی ترک شود.

 آگاهی و دانستن ضروری است. همه ما دوست داریم باور کنیم با گرم شدن هوا کرونا هم به‌طور معجزه‌آسایی ناپدید خواهد شد، اما دانشمندان می‌گویند هنوز مدرکی که چنین معجزه‌ای را ثابت کند یافت نشده است! این باور دست‌کم، به فاجعه‌باری خرافاتی که با شیوع کرونا، ظهور کرد و منتشر شد ترسناک نیست. تقدیرگرایی که سبب شد برخی ضریح را لیس بزنند و حماقتی که باعث شد برخی دیگر درمان با روغن بنفشه را باور کنند، همگی رنگ باخته‌اند. ما آموخته‌ایم که به جای اتکا بر احساسات و هیجانات و باورهای فردی، به آمار و اطلاعات و داده‌های علمی و مطمئن روی بیاوریم. «علم» اهمیت پیدا کرده زیرا الگوهای صحیح تغییر رفتار را از بهداشت فردی تا فاصله‌گذاری اجتماعی به ما می‌آموزد. برای آنکه بدانیم چه باید بکنیم نخست باید بدانیم چه اتفاقی در حال وقوع است. و اینجاست که آگاهی‌ها، فراتر از مرزها افزایش پیدا می‌کند.

 ما موجوداتی به شدت اجتماعی هستیم. این هم واقعیت تازه‌یافته‌ای نیست. سال‌هاست که روان‌شناسان و جامعه‌شناسان بر آن تاکید کرده‌اند. ما نیاز روانی عمیقی داریم که در کنار دیگر مردم زندگی کنیم، تجربیاتمان -و در واقع زندگی‌مان- را با آنها شریک شویم و در کنار آنها به زیستن ادامه دهیم. در حالی که پیش از این نیز از این حقیقت مطلع بودیم حالا با تمام وجود آن را حس می‌کنیم! فاصله‌گذاری اجتماعی -که دقیقاً به همین دلیل و با تاکید سازمان بهداشت جهانی به فاصله‌گذاری فیزیکی تغییر نام پیدا کرد- یکی از دشوارترین سبک‌های زندگی را برایمان رقم زده است. ما ناگزیریم از آن تبعیت کنیم اما برایمان عادی و خوشایند نیست و با گذشت هفته‌ها هنوز به آن عادت نکرده‌ایم. اما، تن دادن به فاصله‌گذاری اجتماعی -فیزیکی- به ما کمک کرده تا دریابیم مفهوم «دهکده» تا چه اندازه مهم و حیاتی است و داشتن تعامل با دیگران چقدر لذت‌بخش است. دست دادن، بغل کردن، در آغوش فشردن و بوسیدن عزیزان و تمامی دیگر انواع ابراز صمیمیت و نزدیکی اجتماعی که ما را به «انسان» تبدیل کرده هرگز تا این اندازه دلپذیر و حیاتی نبوده است.

زندگی در آتش‌بس!

برای اکثر ما، آنچه بیش از همه و به سرعت تغییر کرده، تغییر در «فضا»ی زندگی است. در خانه مانده‌ایم و از ارتباط با دیگران محروم شده‌ایم. از مدرسه، دانشگاه، محل کار، نشست‌ها، از سفر، سالن‌های ورزشی، میهمانی رستوران‌ها، مسجدها و کلیساها... از همه فضاهایی که به آنها خو گرفته بودیم دور مانده‌ایم. اگر به این فاصله‌ها فلسفی نگاه کنیم باید آنها را دوست داشته باشیم زیرا با دوستی عجین و همراه است. ما از هم دور شده‌ایم تا از یکدیگر محافظت کنیم.

به‌رغم این فاصله‌ها، تصاویر بسیاری در فضای مجازی منتشر می‌شود که عشق و محبت را به شکل دیگری روایت می‌کند. تصاویری که به خاطرمان می‌آورد بشر در روزهای سخت چگونه دوام آورده است. مردم با وجود فاصله‌ها راه‌هایی پیدا کرده‌اند تا از آسیب‌پذیرها حمایت کنند، از تلاشگران حوزه درمان قدردانی کنند و منشأ حال خوب در جامعه باشند. از آنها که در بالکن خانه‌ها سرود می‌خوانند و موسیقی می‌نوازند، تا آنها که در مقابل بیمارستان‌ها برای پزشکان و پرستاران کف می‌زنند، تا کادر درمانی که در دشوارترین شرایط شادمانه می‌رقصند به ما یادآوری می‌کنند نیروی عشق بسیار قوی‌تر از مرگ است. کمپین‌هایی که برای کمک به اقشار ضعیف و رساندن مایحتاج به بیکارماندگان دوران کرونا به راه افتاده هم روایت دیگری از این نوع‌دوستی است. این حس احترام همراه با انسان‌دوستی -که پیش از این هم بود اما کمرنگ بود- بعید است که از خاطرمان برود.

به جز فضا، ادراک ما نسبت به زندگی نیز تغییر کرده است. کسانی که پس از بلایای بزرگ به بررسی تغییرات زندگی مردم پرداخته‌اند کشفیات مهمی داشتند. مردم تا پیش از فجایع در مورد اینکه چه چیز مهم است باورهای مادی بیشتری داشتند؛ اما گاهی در کمتر از یک شب تمام این باورها اهمیت خود را از دست می‌داد. در پی یک زلزله، به دنبال جنگ، پس از اپیدمی. و اگر کرونا در خانه‌تان را بکوبد تنها چیزی که اهمیت پیدا می‌کند «زندگی» است. خود زندگی و حفظ آن. حتماً شما هم تجربه کرده‌اید؛ احساس نزدیک شدن مرگ سبب می‌شود افراد به زندگی تعلق خاطر بیشتری پیدا کنند. همین کافی است تا وابستگی آنها به چیزهای مادی کوچک کمتر و برعکس دلبستگی آنها به معنویات مانند عشق، همدلی، منافع عمومی یا جامعه بیشتر شود.

مردم به جز کرونا ترس دیگری هم دارند. مشاغل بسیاری از رونق افتاده و کسب‌وکارهای زیادی از میان رفته است. دغدغه معیشت و تامین زندگی برای بسیاری، کمی از کروناهراسی ندارد. در حالی که کارشناسان اقتصادی می‌گویند هر فرد باید برای پرداخت هزینه‌های سه تا شش ماه آینده خود پس‌انداز اضطراری داشته باشد، بسیاری از حساب‌های بانکی خالی شده و تا احیای دوباره اقتصاد آهی در بساط‌ها باقی نمانده است. کرونا بار دیگر به مردمی که سیل مصرف آنها را با خود برده بود و به خواب هم نمی‌دیدند به چنین مصیبتی دچار شوند یادآور شد باید چشم‌انداز بلندمدت‌تری برای سرمایه، دارایی و پس‌انداز خود داشته باشند. پیامد دیگر کند شدن چرخه زندگی و ادامه حیات در این آتش‌بس، نگرانی بازگشت به زندگی قبلی است. گرچه همه مشتاق‌اند تا از حبس خانگی بیرون بیایند و روابط اجتماعی گذشته خود را از سر بگیرند اما این وقفه در چرخه پرسرعت کار و زندگی، همه را اندکی سست کرده است. احتمالاً بازگشت به سرعت قبلی چندان آسان نخواهد بود و احتمالاً بخشی از این سکون و بی‌تحرکی در آینده نیز با ما خواهد ماند.

در میان این وقفه موقت اما، میلیون‌ها انسان در سراسر جهان می‌کوشند برای ادامه زندگی الگوهای جدیدی بیافرینند. زنان به تهیه خانگی غذاهای سالم بازگشته‌اند. شرکت‌ها تلاش می‌کنند با وجود کارکنانی که به دورکاری روی آورده‌اند همچنان بهره‌وری خود را حفظ کنند. دولت و تجارت الکترونیک دارد موس را جایگزین فرمان ماشین می‌کند و به مردم می‌آموزد لازم نیست برای انجام هر کاری روانه خیابان‌ها شوند. مصرف بنزین کاهش یافته، نیاز به جای پارک کمتر شده و زمین دارد نفس می‌کشد. این همه اما، ناشی از عقلانیتی است که سکون و سکوت کرونا برای جهان به همراه آورده است. دولت‌هایی که عزمشان را جزم کرده‌اند بدون اندیشیدن به هزینه‌های انسانی، هرچه زودتر به شرایط قبلی بازگردند بهره‌ای از این مزایا نخواهند برد.

شاید مهم‌ترین آموزه پاندمی اخیر این باشد که بدانیم ویروس کرونا تبعیض قائل نمی‌شود! هرکس و هرجا که باشیم در برابر بیماری آسیب‌پذیریم. گرچه برخی از ما به دلیل سن یا وضعیت سلامتی شرایط بهتری داریم اما میکروب‌ها به خودی خود، بی‌طرف‌اند. این بدین معناست که همگی ما در یک قایق نشسته‌ایم. هیچ‌کس در خلأ با این تهدید روبه‌رو نمی‌شود. بی‌تردید گام‌هایی هست که باید برای حفاظت از جان خود و خانواده‌مان برداریم اما بهترین تلاش‌های ما هم بی‌ثمر خواهد ماند اگر همسایگانمان، جامعه و دولت نقش خود را به درستی ایفا نکنند. اگر مردم رفتار خود را تغییر ندهند و اگر دولت خردمندانه شرایط را مدیریت نکند با افزایش فشار روی سیستم درمانی، اپیدمی به فاجعه انسانی تبدیل می‌شود. می‌خواهم بگویم اپیدمی یک درس مهم دیگر هم برای ما داشته است. ما باید «آماده» باشیم نه فقط به این خاطر که سلامت شخصی‌مان در خطر است، بلکه به خاطر همسایگان سالمند، همسایگانی که در بیمارستان و بانک و ادارات کار می‌کنند، به خاطر همسایگانی که بیماری مزمن دارند و به خاطر همسایگانی که بنا به دلایل بسیار، از امکانات و منابع لازم برای پیشگیری از ابتلا، محروم‌اند.

پذیرفتن این واقعیت بدون احساس «تعلق خاطر مدنی» قطعاً دشوار است. ما ناگزیریم مراقب دیگران باشیم و دیگران باید مراقب ما باشند. اما چه می‌شود اگر احساس تعلق ما به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم در روزهای پیش از کرونا کمرنگ شده باشد؟ تعلق خاطر اجتماعی، مفهوم دیگری است که این روزها اهمیت بسیاری پیدا کرده است و بدون آن نمی‌توان به جنگ نفسگیر با پاندمی کرونا ادامه داد. این جامعه و جهانی است که ماه‌ها باید در آن زندگی کنیم؛ اگر دوستش نداشته باشیم بی‌شک می‌بازیم و زمینه باخت دیگران را نیز فراهم می‌کنیم.

دراین پرونده بخوانید ...