شناسه خبر : 33013 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سیاستگذاری انسانی

سیاستگذار در دوران ریاضت اقتصادی چگونه باید سیاستگذاری کند؟

در تمام لحظاتی که با خودش می‌اندیشد چرا ورشکسته شده است، به این فکر می‌کند که چطور باید به خانواده‌اش بگوید که باید از خانه کنونی به یک خانه کوچک‌تر نقل مکان کنند. او به تمام اشتباهات سال‌های گذشته‌اش فکر می‌کند. کدام اشتباهش باعث ورشکستگی‌اش شده است؟ بعضی از آنها را می‌داند و برخی را نه.

حامد زرندی/ پژوهشگر اقتصاد رفتاری

در تمام لحظاتی که با خودش می‌اندیشد چرا ورشکسته شده است، به این فکر می‌کند که چطور باید به خانواده‌اش بگوید که باید از خانه کنونی به یک خانه کوچک‌تر نقل مکان کنند. او به تمام اشتباهات سال‌های گذشته‌اش فکر می‌کند. کدام اشتباهش باعث ورشکستگی‌اش شده است؟ بعضی از آنها را می‌داند و برخی را نه. اما مساله اینجاست که او تمام این حرف‌ها را نمی‌تواند به‌طور کامل برای خانواده‌اش توضیح دهد. شاید همسرش تمام حرف‌های او را متوجه شود، اما فرزند کوچک چهارساله و فرزند 16ساله‌اش شاید به درستی حرف‌های او را درک نکنند. چطور باید به آنها توضیح دهد که در آینده باید در یک اتاق مشترک زندگی کنند. چطور باید فرزند 16ساله‌اش را راضی کند که صبح‌ها دیگر با اتوبوس به مدرسه برود به دلیل آنکه دیگر هزینه‌های سرویس شخصی مدرسه را نمی‌تواند بپردازد؟ گوشی‌اش را از جیبش درمی‌آورد و کلمه ریاضت اقتصادی (Austerity) را به انگلیسی سرچ می‌کند. داستان‌هایی از دولت انگلیس و یونان را پیدا می‌کند. اما مساله برای او امروز پیچیده‌تر است. او شش سال است به خانواده‌اش امید زندگی بهتر داده است، در حالی که باید به آنها صادقانه بگوید قرار است چند سالی زندگی‌مان سخت‌تر شود. اما تنها صادقانه گفتن این موضوع باعث از بین رفتن رنج آن نخواهد شد. تنها شاید باعث شود رنج کمی قابل تحمل شود. همچنان که با ناامیدی مشغول بررسی اقدامات دولت‌ها در زمان ریاضت اقتصادی است به مقاله‌ای تحت عنوان do more with less برمی‌خورد. کمی آن را می‌خواند و اصطلاحات جدیدی را یاد می‌گیرد. اما در این بین اتفاقی را مطالعه می‌کند که نگاهش را به آینده تغییر می‌دهد. او نمودار میزان داوطلب شدن کشورهای مختلف برای اهدای عضو را مشاهده می‌کند (نمودار1  را در زیر ببینید).

با خودش می‌اندیشد چرا بعضی از کشورها 100 درصد داوطلب به اهدای عضو شده‌اند در حالی که برخی دیگر تنها چهار درصد حاضر هستند اعضایشان را اهدا کنند؟ آیا تفاوت فرهنگی بین این کشورها وجود دارد؟ آیا این کشورها در گذشته جنگ و مسائل اینچنینی را پشت سر گذاشته‌اند که با مفهوم اهدای عضو برخوردی متفاوت دارند؟ کمی به اسامی کشورها دقت می‌کند. به نظر می‌رسد کشورها بسیار از نظر جغرافیایی و فرهنگی نزدیک به یکدیگر هستند. پس این تفاوت بسیار زیاد در میزان داوطلب شدن آنها برای اهدای عضو چیست؟ آیا در کشورهایی که بیشتر اهدای عضو کرده‌اند به آنها جایزه‌ای داده شده است؟ زمانی که واقعیت ماجرا را می‌خواند، به اصطلاح نزدیک است که شاخ دربیاورد. تفاوت میزان اهدای عضو کشورها به پرسشنامه اهدای عضو برمی‌گردد. در یکی از پرسشنامه‌ها متن این بوده است که «اگر می‌خواهید اهدای عضو کنید گزینه زیر را تیک بزنید» و در پرسشنامه دیگر چنین بوده است که «اگر نمی‌خواهید اهدای عضو کنید گزینه زیر را تیک بزنید». در هر دو حالت مردم تیک را نزده‌اند. اما در یک حالت اهدای عضو داوطلبی‌شان فعال شده است و در حالت دیگر فعال نشده است. یعنی انسان‌ها صلاح خویش را نمی‌دانند؟ کمی که موضوع را بیشتر مطالعه می‌کند، متوجه نحوه انتخاب کردن انسان‌ها می‌شود. با خودش می‌اندیشد که آیا خودش نیز دچار این خطا در زندگی شده است؟ به خاطر می‌آورد چندین ماه است که فراموش کرده پیامک‌های بانکی‌اش را غیرفعال کند. به دلیل آنکه متن پیامک این بوده است که اگر می‌خواهید غیر فعال کنید عدد سه را به سامانه 777654 پیامک کنید. او در تمام لحظات دوست داشته پیامک را غیرفعال کند، اما چیزی درونش برای پیامک کردن عدد به آن سامانه به وجود نیامده است. در حالی که فحشی زیر لب به بانک برای چنین روشی می‌دهد، با خودش می‌اندیشد اگر از این ویژگی‌های انسانی در راستای تصمیم‌های بهتر برای خانواده‌اش استفاده کند چه می‌شود. همان‌طور که برخی کشورها آمار اهدای عضو را بالا برده‌اند، او هم بتواند چنین کاری را برای خانواده‌اش انجام دهد. راه‌حل ساده‌ای به ذهنش می‌رسد. او به‌جای اینکه به فرزندش بگوید باید با اتوبوس به مدرسه بروی، بهتر است خانه جدید را  نزدیک ایستگاه اتوبوس اجاره کند و صبح‌ها با فرزندش تا ایستگاه قدم بزند و هرکدام با اتوبوس به مسیر خودشان بروند. با چنین روشی فرزندش کمترین درد ممکن را تحمل می‌کند. او با خودش قصد می‌کند در کنار اینکه برای خانواده‌اش مساله را صادقانه توضیح می‌دهد، مسوولیت شرایط کنونی را بپذیرد و با خلاقیت و طراحی سناریوهای مختلف برای انتخاب‌های خانواده‌اش شرایطی فراهم کند که آنها سختی شرایط جدید را خیلی احساس نکنند.

72-1

ریاضت اقتصادی، سقلمه

احتمالاً داستان بالا را به‌طور کامل متوجه شده‌اید. اما بگذارید مستقیم به سراغ موضوع برویم. اگر قرار است در سال‌های آینده کشورمان دچار ریاضت اقتصادی شود، ایرانی‌ها چطور باید دست به انتخاب بزنند؟ آنها چطور باید با سختی‌های جدید روبه‌رو شوند؟ حال که قدمی رو به جلو برای اصلاح ساختار اقتصادی برداشته‌ایم و قیمت بنزین را افزایش داده‌ایم، به عنوان مثال چطور به آنها بگوییم که باید از این ماه حتماً مالیات پرداخت کنید یا اینکه حتی قرار است مالیات بیشتری از شما بگیریم؟ چطور باید به اکثریت قشر جامعه بگوییم که دیگر گرفتن پول از دولت قرار نیست اتفاق بیفتد؟ آیا باید هر طرح را پنجشنبه‌شبی ساعت 12 شب اجرا کنیم و بعداً بگوییم از زمان اجرای آن خبر نداشته‌ایم؟ آیا سیاستگذاری «شب‌جمعه‌ای» یک رفتار انسانی است؟ کاملاً شفاف است این یک رفتار کاملاً غیرانسانی است. درست است که این رفتار عقلانی است، اما انسانی نیست. نمی‌توانیم کارهای درستمان را به شیوه نادرست اجرا کنیم و بعداً وجدانمان راضی باشد که کار درست کرده‌ایم. بخش دوم چالش این است که مردم را چطور به صرفه‌جویی دعوت کنیم؟ چطور مردم را آماده کنیم ضمن کم کردن استفاده از انرژی‌شان، مبلغ بیشتری بابت آن بپردازند تا دولت همانند پدر خانواده بتواند این پول را برای اصلاح ساختارها و سرمایه‌گذاری برای آینده خانواده‌اش هزینه کند؟ جواب بسیاری از این سوال‌ها امروزه مشخص است و تاکنون مورد آزمایش واقعی در سطح کلان یک جامعه قرار گرفته است. امروز دیگر برای دولتمردان کشورها واضح است که اقتصاد رفتاری در بخش عمومی می‌تواند با استفاده از سقلمه (Nudge) باعث کاهش هزینه‌های دولت شود.

اگر قرار است به دنبال این باشیم در آینده مردم قرار است چطور انتخاب کنند و زندگی‌شان را جلو ببرند، کار خطا و بیهوده‌ای است که تصور کنیم تنها با آگاهی دادن به مردم از شرایط آینده و همچنین آموزش تصمیم‌گیری، زندگی آنها را بهبود ببخشیم. اینها اولویت اول نیست. شاید بعداً انجام آنها کمی اثربخش باشد. اما مهم‌ترین اتفاق در تصمیم‌گیری مردم در دوران ریاضت اقتصادی به طراحی شرایط و گزینه‌ها توسط دولت برمی‌گردد. داستانی که در بالا گفته شد، مثال ساده‌ای از اتفاقی است که باید بیفتد. اگر می‌خواهیم خانه‌ای کوچک‌تر اجاره کنیم و همچنین فرزندمان با اتوبوس به مدرسه برود، بهتر است خانه جدید را نزدیک ایستگاه اتوبوس بگیریم. این بسیار بهتر از آن است که ساعت‌ها برای فرزندمان از مزایای استفاده از وسیله نقلیه عمومی و همچنین کمک به اقتصاد خانواده صحبت کنیم. خلاصه بحث آنکه، دولت برای تمام سیاست‌های آینده‌اش باید مردم و انسان را با واقعیت انسانی‌اش در نظر بگیرد. سیاست‌هایش را برای انسان‌هایی طراحی کند که از سختی متنفر هستند. آنها حتی شاید ترجیح می‌دهند همین امروز مشکل اقتصادی نداشته باشند، به قیمت آنکه 10 سال آینده دولت با ورشکستگی روبه‌رو شود. اینها ویژگی انسانی است. نمی‌توانیم این افراد را نادیده بگیریم. باید سیاست‌هایمان را برای همین انسان‌ها تدوین کنیم. باید از همین فرد مالیات بگیریم تا زندگی آینده‌اش را بهتر کنیم.

بگذارید یک مثال واقعی در همین ارتباط را بررسی کنیم تا کاملاً متوجه مساله شویم. اگر امروز به شما بگویند بخشی از درآمدتان را به بیمه بازنشستگی پرداخت کنید تا 30 سال دیگر به شما بیمه تعلق بگیرد، چه اقدامی می‌کنید؟ نتایج نشان می‌دهد که اغلب مردم چنین تصمیمی نمی‌گیرند و پول برای بیمه بازنشستگی‌شان ذخیره نمی‌کنند. بحث این نیست که آنها ضرورت یا مزایای بیمه بازنشستگی را نمی‌دانند. سیاستگذار نیز نباید با خودش بگوید که وظیفه من تنها این بوده است که شرایط بیمه بازنشستگی را فراهم کنم و بقیه‌اش را به مردم بسپارم. به خاطر داشته باشید که این طرح به این صورت ناقص است و اگر بخواهیم صحیح‌تر بگوییم این طرح به این شکل انسانی نیست. درست است که تمام این طرح برای نفع یک انسان طراحی شده است، اما هنوز این طرح انسانی نیست. اگر می‌خواهید بدانید چطور این طرح انسانی می‌شود، باید به چرایی رسیدن جایزه نوبل اقتصاد سال 2017 به ریچارد تالر (Richard Thaler) پاسخ دهیم و اگر می‌خواهیم مهم‌ترین ویژگی ریچارد تالر را بفهمیم، بهتر است از زبان برنده نوبل اقتصاد سال 2002 یعنی دنیل کانمن (Daniel Kahneman) این مساله را بشنویم. زمانی که دنیل کانمن قرار بود یکی از ویژگی‌های شخصیتی ریچارد تیلر را برای یک خبرگزاری بیان کند، چنین می‌گوید که مهم‌ترین ویژگی او «تنبلی‌اش» است. او انسان تنبلی است و به همین دلیل به سراغ هر موضوعی نمی‌رود و فقط موضوعاتی را بررسی می‌کند که واقعاً ارزش داشته باشد. این نکته حدود 20 سال بعد خودش را نشان می‌دهد. زمانی که ریچارد تیلر نوبل اقتصادی می‌برد و ثابت می‌کند که تنها به موضوعات مهم در زندگی اهمیت می‌دهد و همچنین اینکه او انسان را به خوبی می‌شناسد. این داستان از زبان خود ریچارد تالر نقل شده است. یعنی او تنبلی‌اش را به نوعی قبول دارد. دانشمندی که خطاهای خودش را بداند و انسان را با خطاهایش بشناسند می‌تواند طرح‌های انسانی تولید کند. طرح انسانی نوبل 2017 او به این سادگی بوده است. او به کارمندان به‌جای آنکه بگوید امروز و از همین ماه برای بازنشستگی‌تان پول ذخیره کنید، می‌گفته است که آیا حاضر هستید به عنوان مثال از شش ماه آینده برای بازنشستگی‌تان پول ذخیره کنید؟ انسان‌ها می‌دانند ذخیره پول برای بازنشستگی ویژگی خوبی است. تنها امروز دوست ندارند این سرمایه‌گذاری را انجام دهند. اما برای شش ماه دیگر چطور؟ حدس شما صحیح است، آنها برای شش ماه دیگر حاضر به پرداخت پول برای بازنشستگی بوده‌اند و با همین ایده به ظاهر ساده پس‌انداز بازنشستگی در آمریکا چنان افزایشی پیدا می‌کند که کمیته نوبل اقتصاد به پاس تشکر از یک ایده اقتصادی و کاربردی این جایزه را به ریچارد تیلر می‌دهد. در تمام لحظاتی که از «انسانی بودن» یک طرح سخن می‌گفتم، منظورم چنین چیزی بود. اینکه یک طرح، حتی اگر برای انسان است، با توجه به ویژگی‌های واقعی انسان طراحی شود. افزایش قیمت بنزین، درست است که در نهایت به نفع مردم است و این طرح برای انسان طراحی شده، اما نوع اجرا شدن آن اصلاً انسانی نبوده است.72-2

پس اگر بخواهیم خلاصه تمام بحث بالا را نتیجه‌گیری کنیم باید بگوییم که دولت باید به سراغ اصلاحات اقتصادی برود، اما تمام طرح‌ها و سیاست‌هایش باید انسانی باشد.

سقلمه یا ناج چیست؟

همان‌طور که در بحث مثال اهدای عضو یا انتخاب ایستگاه اتوبوس یا نحوه پرداخت برای بیمه بازنشستگی مشخص است، تغییر یک مساله باعث ساده‌سازی تصمیم‌گیری مردم برای یک تصمیم بهتر می‌شود. این همان سقلمه (Nudge) است. ریچارد تیلر به صورت صریح اشاره کرده است که ناج با تنظیم مقررات متفاوت است. یعنی قرار نیست به بهانه استفاده از ناج برای مردم قانونگذاری کنیم. او برای مشخص شدن موضوع و اینکه سوءاستفاده از ناج یا سقلمه به‌وجود نیاید، مثال ساده‌ای می‌زند. او به کارکرد GPS اشاره می‌کند. زمانی که قرار است از GPS استفاده کنیم، به عنوان مثال می‌خواهیم به میدان انقلاب برویم. وقتی مقصد را انتخاب می‌کنیم، همیشه نقشه گوگل به ما چند مسیر را نشان می‌دهد، اما یکی از مسیرها که کوتاه‌تر و خلوت‌تر است با خط آبی مشخص شده است و به عنوان مسیر پیش‌فرض انتخاب شده است. اما در آن لحظه فرد باید گزینه شروع را انتخاب کند و می‌تواند در آن لحظه مسیرش را هر طور که می‌خواهد تغییر دهد. این دقیقاً کارکرد ناج است. یعنی وظیفه ناج این است که بهترین مسیر را پیدا کند و برای افراد مشخص‌تر از بقیه گزینه‌ها به نمایش بگذارد. وظیفه انتخاب گزینه اما با خود فرد است.

اتفاقاً ریچارد تیلر کتابی به نام «ناج» یا «سقلمه دارد» که این مفهوم و مثال‌هایش را به خوبی بیان می‌کند. به تمام افراد، مخصوصاً سیاستگذاران پیشنهاد می‌شود که این کتاب را مطالعه کنند و فلسفه مثال‌ها و ناج را از درون این کتاب استخراج کنند.

به عنوان مثال به این ناج از کتاب که در حال شرح یک ناج در یک آزمایش است دقت کنید:

«در شاهکار دیگری از وانسینک در رستوران کمپبل، افراد را در مقابل ظرف‌های بزرگی از سوپ گوجه‌فرنگی نشاندند و به آنها گفتند هر چقدر که مایل‌اند سوپ بخورند. افراد نمی‌دانستند ظرف‌ها طوری طراحی شده‌اند که به دستگاه‌های زیر میز متصل‌اند و با حفره‌ای که در کف آنهاست، مرتباً پر از سوپ می‌شوند. در نتیجه، هرچقدر هم که افراد تحت آزمایش سوپ می‌خوردند، ظروف خالی نمی‌شد! بسیاری از افراد همچنان می‌خوردند و به این واقعیت توجه نمی‌کردند که دارند مقدار بسیار زیادی سوپ می‌خورند، تا اینکه شکر خدا آزمایش به پایان رسید!»

در نگاه اول این آزمایش فقط نشان می‌دهد که انسان‌ها هرچقدر که جلوی آنها غذا بگذارند، میل می‌کنند. احتمالاً خودتان نیز با این قضیه روبه‌رو شده‌اید. اغلب تمایل دارید به اندازه یک ظرف غذا بخورید و معمولاً سرریز را بعداً قبول نمی‌کنید. اما مساله اصلی این است که انسان‌ها هر چیزی را که وجود دارد و به هر شکلی است انجام می‌دهند. ضمن رعایت اصول اخلاقی، با این فلسفه می‌توان بسیاری سناریو طراحی کرد که مردم با گزینه‌هایی در زمان ریاضت اقتصادی روبه‌رو شوند که اولاً انتخاب آن ساده و به دور از سختی و رنج باشد و دوماً در راستای اهداف سیاستگذار در دوران اصلاح اقتصادی باشد. چند سال قبل ریچارد تیلر اصطلاحی را در برابر ناج به نام «لجن» یا Sludge اختراع کرد. این اصطلاح زمانی اتفاق می‌افتد که با استفاده از این ویژگی‌های انسانی، گزینه‌ها و انتخاب‌ها طوری طراحی می‌شود که به نفع انسان و به صلاح انسان نباشد.

در نهایت سیاستگذار باید سیاست‌ها را انسانی طراحی کند. امروزه دیگر این مساله یک شعار نیست. امروزه کشورهای توسعه‌یافته سعی می‌کنند سیاست‌هایشان را انسانی طراحی کنند و اصلاً کمیته‌ای برای این قضیه تشکیل می‌دهند. شاید در بسیاری از مسائل امروز نتوانیم همگام با کشورهای توسعه‌یافته قدم برداریم. اما مساله طراحی سیاست‌ها به صورت انسانی نیازی به ابزار فیزیکی ندارد. تنها نیاز به مغزها و ایده‌های جدید دارد.

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها