شناسه خبر : 30683 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

غفلت از آموزش

در شرایط بحران چگونه روان خود را سالم نگه داریم؟

ایران کشور بحران‌هاست. ممکن است برخی از این بحران‌ها انسان‌ساخت و البته بسیاری از آنها طبیعت‌ساخت باشند. سیل و زلزله از جمله این موارد طبیعی است. این مواردی است که بر ما حادث می‌شود و یکباره ممکن است آنها را تجربه کنیم و در این زمان ما آمادگی مقابله از قبل نداریم.

حمید پورشریفی/ دانشیار روانشناسی سلامت دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی

ایران کشور بحران‌هاست. ممکن است برخی از این بحران‌ها انسان‌ساخت و البته بسیاری از آنها طبیعت‌ساخت باشند. سیل و زلزله از جمله این موارد طبیعی است. این مواردی است که بر ما حادث می‌شود و یکباره ممکن است آنها را تجربه کنیم و در این زمان ما آمادگی مقابله از قبل نداریم. در نتیجه فشار روانی بسیار زیادی بر انسان‌ها وارد می‌کند. عمده این فشارها بر مردمی است که مستقیماً درگیر حوادث و بحران‌ها هستند. چنین مواردی اجتناب‌ناپذیر است اما اگر بخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که مردم چگونه می‌توانند در شرایط بحران سلامت خود را حفظ کنند، باید بر اساس نظریه استرس آن را تحلیل کرد. دو ارزیابی برای انسان در مواجهه با استرس به‌خصوص استرس‌های غیرقابل تحمل وجود دارد. اول اینکه رویداد را چگونه ارزیابی می‌کنند و دوم اینکه چه توان مقابله‌ای با رویداد دارند. اینکه رویداد چگونه ارزیابی می‌شود، تحت تاثیر رسانه‌ها، پیام‌ها و اطلاعاتی است که ما دریافت می‌کنیم. اگرچه سیل و زلزله بسیار آسیب‌زاست اما پیام‌هایی که به ویژه در فضای مجازی رد و بدل می‌شود، گاه رویداد را فاجعه‌آمیزتر از آنچه اتفاق افتاده نمایش می‌دهد. در نتیجه این امر باعث می‌شود که شرایط بسیار فراتر از کنترل افراد ادراک شود و این امر ممکن است افراد را در شرایطی قرار دهد که امکان مقابله کارآمد را از آنها بگیرد. مساله بعدی این است که من به عنوان یک فرد چقدر می‌توانم از پس این بحران بربیایم. توان مقابله من چیست؟ بخش زیادی از توان فرد به مهارت‌هایی برمی‌گردد که فرد در طول زندگی آموخته است. نیاز است که انسان‌ها برای مقابله با شرایط سخت مهارت‌های زیادی کسب کنند. مهارت‌هایی که سازمان جهانی بهداشت از آنها یاد کرده است. در عین حال علاوه بر مهارت‌های زندگی و مهارت‌های مقابله با شرایط بحران، حمایت‌های اجتماعی که افراد از یکدیگر و از جامعه می‌گیرند در توان مقابله‌ای، بسیار مددرسان است. به همین خاطر حمایت‌های اجتماعی اگر سامان بیشتری داشته باشند، توان مقابله‌ای افراد بالاتر رفته و امکان اینکه از بحران سلامت‌تر بیرون بیایند بیشتر می‌شود.

زمانی افراد، اخبار را فقط از تلویزیون و روزنامه‌ها دریافت می‌کردند. هم رادیو تلویزیون و هم روزنامه‌ها سیستم‌های نظارتی خاص خود را داشتند. تا حدود زیادی آنها یاد گرفته بودند که اخبار بحران چگونه منتشر شود. خوشبختانه و از بابتی متاسفانه رسانه‌ها اکنون بسیار وسعت گرفته‌اند. چرا خوشبختانه؛ چون وسعت رسانه‌ها می‌تواند منجر به آگاهی‌بخشی شود و اطلاعات خوب و مفیدی را به سرعت منتشر کند و در اختیار مردم بگذارد. چرا متاسفانه؛ چون رسانه‌های مجازی نظارت تخصصی لازم را عملاً تجربه نمی‌کنند و هر فردی می‌تواند پیامی را ایجاد و به سرعت منتشر کند. جامعه و افراد در زمان کوتاهی در معرض انواع پیام‌هایی هستند که توسط افراد غیرتخصصی ایجاد، نشر و بازنشر می‌شوند. همین مساله احتمال تهاجم‌های روانی را افزایش می‌دهد. به ویژه که بخشی از اینها ممکن است فاجعه‌سازی را رقم بزنند و موضوع را هیجانی کنند. در گزارش بحران‌ها و گزارش رویدادها در گذشته سودی بود که اکنون در رسانه‌های غیررسمی رعایت نمی‌شود. در چنین حالتی افراد ممکن است بحران را بیش از آنچه هست تجربه کنند. اینکه خانواده چطور می‌تواند از خود مراقبت کند، بالا بردن سواد رسانه‌ای افراد است. افراد باید بگیرند از چه منابعی اطلاعات را دریافت کنند. صحت پیام را مورد بازنگری قرار دهند. در مورد پیام تامل داشته باشند و انگیزه ارسال‌کننده را بدانند و...

متاسفانه واقعیت تلخ این است که خانواده‌های ایرانی هیچ آموزشی برای موضوعات مقابله با بحران نمی‌بینند. حتی در موارد عادی نیز مردم آموزش کافی و لازم نمی‌بینند. ما به دلیل اینکه بودجه‌ها در حوزه آموزش و پیشگیری آن‌طور که باید و شاید صرف نمی‌شود، آموزش خوبی ندیده‌ایم. در نتیجه آموزش از جمله حوزه‌هایی است که از آن به نوعی غفلت شده است. برای آموزش خانواده‌ها موارد زیادی از جمله فرزندپروری اکنون مورد غفلت واقع شده است. در چنین فضایی بیشتر می‌توان گفت آموزش لازم و مدون و سیستماتیک برای مقابله خانواده‌ها با آثار روحی و روانی بحران‌ها ارائه نشده است. خانواده آسیب‌دیده در بحرانی مثل سیل هرگز نمی‌تواند مستقیماً به خودش کمک کند. هرچند خانواده به‌طور کلی ظرفیت‌های شفابخشی دارد اما در شرایط آسیب این ظرفیت‌ها ممکن است دچار نقص جدی باشد و به همین خاطر لازم است این افراد کمک‌های روانشناختی از افراد متخصص، امدادگران و روانشناسان و مشاوران آموزش‌دیده دریافت کنند. خوشبختانه در این مورد سازمان جهانی بهداشت پروتکلی دارد و این پروتکل در ایران توسط روانشناسان و مددکاران مختلفی به‌کار گرفته شده است و در وزارت بهداشت دفتر سلامت روانی متولی این امر است اما تعداد افراد آموزش‌دیده در این زمینه کم است.

بی‌شک اصلی‌ترین راهکار برای پیشگیری از رخدادهای روانی پیامد بحران‌های طبیعی آموزش، آموزش و آموزش است. البته ایده‌آل این است که آموزش‌ها به زمان بحران واگذار نشوند. از آنجا که ایران کشوری حادثه‌خیز است، در مدارس و دانشگاه‌ها و رسانه‌ها و فرهنگسراها و جاهایی که امکان آموزش وجود دارد، افراد باید دانش و آموزش لازم را داشته باشند. این اولین پاسخ است. اما علاوه بر مساله آموزش افزایش ظرفیت‌های حمایتی بسیار مهم است. ظرفیت‌های حمایتی می‌تواند تشکل‌هایی باشد که به صورت اختصاصی در این خصوص وارد شده و کار می‌کنند. همچنین باید تشکل‌های مورد تایید مردم را در دستور کار قرار داد. شکل‌گیری سازمان‌های مردم‌نهاد و غیردولتی مهم است. نهادهایی که توسط مردم و با حمایت دولت‌ها شکل می‌گیرند. با این دست تشکل‌ها می‌توان به سمت بهبود کیفیت آموزش مردم در مواجهه با رخدادها رفت.

این نهادها راهکارهای مهم و جدیدی ارائه می‌دهند که می‌توانند در شرایط بحران منابع حمایتی را ایجاد کنند. ما در بحث حمایت اجتماعی مولفه‌های بسیاری داریم. در حمایت اجتماعی، مسائل عاطفی، حمایت اطلاعاتی، حمایت ابزاری و تعلق داشتن و... وجود دارد. وقتی فرد خود را عضو یک تشکل می‌داند و در زمان بحران این حمایت را احساس می‌کند، در مدیریت خود و خانواده و جامعه موفق‌تر است و صدمات ناشی از بحران در این موارد برای افراد به حداقل می‌رسد.

اینکه چرا با وجود بلاخیز بودن کشور ما در متون درسی پایه‌های مختلف موارد مدیریت بحران و نحوه مقابله از نظر روانی و... وجود ندارد، سوال مهمی است که باید مسوولان و متولیان نهادهایی مثل آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها و نهادهای آموزشی پاسخ دهند اما عمدتاً گفته می‌شود، در برنامه‌های آموزشی، عمده تمرکز تحت تاثیر اهداف غایی پرورشی قرار دارد.

هر کشوری یکسری اهداف غایی برای پرورش انسان‌ها دارد و به نظر می‌رسد طی سالیان گذشته توجه دست‌اندرکاران به ویژه در آموزش و پرورش بیشتر معطوف به این بوده که انسان‌ها را افرادی دینی بار بیاوریم. اما توجه بیش از اندازه به این موضوع و انرژی زیادی که صرف شده، باعث شده است که توجه به عرصه‌های دیگر مورد غفلت واقع شود. به نظر می‌رسد غفلت از مسائل حساس مانند امدادگری و مقابله روانی با بحران‌ها در نهایت ضربه جبران‌ناپذیری به مردم وارد کرده است.

وقتی بحران شدید است، مثل آنچه در سیل فروردین‌ماه اتفاق افتاده و جمعیت زیادی را درگیر خودش کرده است، دولت‌ها به‌تنهایی نمی‌توانند مساله را مدیریت کنند. در این موارد لازم است مردم وارد فضا شوند. اما اتفاق دیگری در ایران رخ داده و آن واقعیت تلخی است که سرمایه اجتماعی در ایران ترک خورده است و بخشی از سرمایه اجتماعی که اعتماد مردم به مسوولان دولتی است، دچار مشکل شده است. این امر باعث شده دولت نتواند به ویژه در کمک‌رسانی‌های مالی آن‌طور که انتظار می‌رود مستقیماً از مردم کمک بگیرد و در چنین حالتی باید خود مردم را فعال کرد که وارد میدان شوند. این مساله جنبه‌های ناشناخته‌ای هم دارد که باید مد‌نظر قرار گیرد.

دراین پرونده بخوانید ...