شناسه خبر : 18254 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

فاطمه معتمدآریا چگونه ستاره شد؟

روسری آبی سینمای ایران

«تروریسم که شاخ و دم ندارد» این روزها که هر گوشه دنیا جنگی است و داعش در سراسر دنیا مشغول نفرت‌پراکنی است این جمله کاملاً آشنا به نظر می‌رسد. «رضا کیانیان» این جمله را در توصیف رفتاری که علیه «فاطمه معتمدآریا» در کاشان انجام دادند به کار برد.

گیسو فغفوری/روزنامه‌نگار
«تروریسم که شاخ و دم ندارد» این روزها که هر گوشه دنیا جنگی است و داعش در سراسر دنیا مشغول نفرت‌پراکنی است این جمله کاملاً آشنا به نظر می‌رسد. «رضا کیانیان» این جمله را در توصیف رفتاری که علیه «فاطمه معتمدآریا» در کاشان انجام دادند به کار برد. سالی که «سیمین» سینمای ایران پشت سر گذاشت می‌توانست مانند یک منحنی سینوسی بالا و پایین داشته باشد. اما شاید او پاداش کارهایش را می‌بیند که همواره در اوج قرار می‌گیرد. سالروز تولدش را در گالری طراحان آزاد و در بین هنرمندان جشن می‌گیرد و افتتاحیه جشنواره فیلم فجر از تقدیرشوندگان بیشتر روی صحنه باقی می‌ماند. برای او حتی حرکت معترضان به حضور او در جلسه نمایش فیلم «یحیی سکوت نکرد» و اعلام عزای عمومی برای حضور «معتمدآریا» در شهر کاشان می‌توانست بشود یکی از نمونه حرکت‌های مشابه و بعد از چندی هم فراموش شود. اما شد فرصتی برای ستایش از او، کارها و اعتراض به آنانی که «به جای گفت‌وگو زبان خشونت را برگزیدند» آنچنان که این بار نه‌تنها دوستان و هنرمندان به حمایت از او پرداختند، مسوولان هم برای اعتراض به این حرکت گام برداشتند. از وزیر فرهنگ تا رئیس سازمان سینمایی. تا به پاس این همه سال حضور صنفی، شریف بودن، زحمتکش بودن، فرهیخته بودن، علاقه به کشور، یار سینمای ایران بودن، وجود و نحوه عملکردش و کارنامه‌اش که آینه سینمای ایران است، این حرکت را ناشایست بدانند و مانند آنچه محسن امیریوسفی نوشت این حرکت می‌تواند «روز عزای میهمان‌نوازی ما ایرانیان باشد» و مانند عسگر‌پور می‌شود اعلام عزا کرد «برای این کج‌فهمی و چشم‌پوشی بر مفاسد بزرگ» و یادآوری کرد «تاریخ نشان داده تیغ ناآگاهی همواره آن طور و آنجایی که می‌خواهید را نمی‌بُرد».
و حتی رضا میرکریمی مدیرعامل خانه سینما نیز به میدان حرکت صنفی آمد و در نامه‌ای خطاب به امام جمعه شهر کاشان از سهراب سپهری شاعری که «اهل کاشان» بود، وام گرفت و نوشت: «باشد که خواندن اشعار او به نگاهمان مهربانی، به زندگی ما آرامش و به ایمان‌مان عمق ببخشد.»
هرچند در نهایت همان‌طور که شهیندخت مولاوردی، معاون رئیس‌جمهوری در امور زنان گفت: با تامل در این قضیه و رفتارهایی مشابه که برخی پیشه خود ساخته‌اند، سوال‌های زیادی ذهن را به خود مشغول می‌کند: «آیا نسل‌های قبل از ما و نیاکان‌مان چنین رفتاری بر مهمان را روا می‌داشتند؟ ما که در مهمان‌نوازی هنوز شهره خاص و عام در عالم هستیم به کجا چنین شتابان در حرکتیم؟»
معتمدآریا انگار به نوعی به گذشته تعهد دارد، انگار به آیندگان پس از خود هم تعهد دارد. انگار به ایران هم تعهدی عمیق دارد. او را که رکوددار کارهای توقیفی می‌توان نامید؛ هیچ‌گاه جلای وطن نکرد، هیچ‌گاه نخواست شناسنامه غیر‌ایرانی داشته باشد. اما می‌تواند مرزها را بشکند، به آذربایجان برود و با زبان آذری نقش اجرا کند و با «نبات» به آکادمی اسکار معرفی شود.

و معتمدآریا نیز حتماً آن‌طور که مرضیه برومند از او خواسته بود: «رفتار زشت و ناپسند عده‌ای در کاشان، که قطعاً از روی ناآگاهی انجام شده، را به صفا و پاکی و بی‌گناهی عروسک‌هایی که دوست‌شان داری و دوستت دارند ببخش» این رفتار ناپسند را بخشوده است.
از آن روزگار که فاطمه معتمدآریا در مسافران بهرام بیضایی، روسری آبی و گیلانه رخشان بنی‌اعتماد، یک بوس کوچولو بهمن فرمان‌آرا و هنرپیشه بازی می‌کرد، سال‌ها گذشته است. حالا او مدت‌هاست که همراه جوانان می‌شود، به «بهرام توکلی» در همان ابتدای کار اعتماد می‌کند و می‌شود زن زحمکتش با هزاران آرزو برای خانواده‌اش در «اینجا بدون من» و شاید برای همین است که در «پریناز» بهرام بهرامیان اجازه می‌دهد موهایش را کامل بتراشند. او در صحنه تئاتر هم می‌شود «ننه دلاور» تا راحت‌تر بتواند پلیدی‌های جنگ را نشان دهد. امسال که چندین فیلم از کمدها بیرون آمدند، می‌شد او را دوباره و بعد سال‌ها در نقش «نوبر» به یاد آورد که پس از دوران سپری کرده با «رسول رحمانی» کمک‌بهیارِ یک بیمارستان است و از ارث همسر پیرش برای احترام به پدر فرزندانش می‌گذرد. راحت عمه مهربان می‌شود مثل «یحیی سکوت نکرد»، راحت مهر می‌ورزد مانند «قصه‌ها»، راحت مادری می‌کند مثل «گیلانه» و البته گاه نیز بر لب پنجره می‌نشیند و ماهی می‌گیرد در دنیایی که نتوانسته است صاحب کودک شود مانند «هنرپیشه».
معتمدآریا یادش هم نمی‌رود که در هر گفت‌وگو از کانون پرورش فکری کودکان بگوید و روزهایی که از آنجا آغاز کرده است. بسیارند مثل من که از او تئاترهای عروسکی را که در تالار چهارسو بازی گهگاه بازی می‌کرد به یاد بیاورند و چقدر از اینکه «زهره» در خواب داشتن کفش اشک می‌ریزد، بگریند. انگار به نوعی به گذشته تعهد دارد، انگار به آیندگان پس از خود هم تعهد دارد. انگار به ایران هم تعهدی عمیق دارد. او را که رکوددار کارهای توقیفی می‌توان نامید، هیچ‌گاه جلای وطن نکرد، هیچ‌گاه نخواست شناسنامه غیر‌ایرانی داشته باشد. اما می‌تواند مرزها را بشکند، به آذربایجان برود و با زبان آذری نقش اجرا کند و با «نبات» به آکادمی اسکار معرفی شود. می‌تواند هشت سال به جشنواره فیلم فجر دعوت نشود و نرود و وقتی می‌رود در شکوه پذیرایی شود. می‌تواند بارها و بارها در جشنواره‌های جهانی داور باشد و مورد تحسین به زبان فرانسه و انگلیسی قرار گیرد؛ آن هم در حالی که مانتویی با اشعاری از فردوسی بر تن دارد و روسری بر سر.
از بازی در نقش زنانی که کمتر زیبا هستند و در بطن جامعه زندگی می‌کنند، هرگز نترسیده است، بازی در نقش زنانی که در کوره‌پز‌خانه زندگی می‌کنند، بهیار هستند، مادر جانبازی که تنها بر تخت افتاده، یا دختری معلول دارند، نگرانی ندارد و حتی می‌تواند بوتاکس بزند و چهره خود را زشت و آویزان کند هیچ کدام برایش غیرممکن نیست و عجیب. شاید برای اینکه بازیگری است که از تئاتر آمده و متکی بر استفاده از همه وجوه انسانی‌اش برای خلق یک اثر هنری است، می‌گوید: «فکر نمی‌کنم فقط صورتم یا چشمم یا دستم می‌تواند حسی را منتقل کند. من هیچ‌گاه در هیچ فیلمی بدل نداشته‌ام چون به نظرم حتی نشستن یا حرکت پای یک بازیگر می‌تواند بیشترین حس را به تماشاچی منتقل کند. وقتی در لانگ‌شات به ‌عنوان بازیگر از من استفاده می‌شود برایم ایده‌آل است که بتوانم بیشترین حس را به تماشاچی منتقل کنم. این کار برایم نه‌تنها سخت نبود که لذت‌بخش هم بود. زمانی که در عمق طبیعت قرار می‌گرفتم، اگر دقت کنید خیلی از نماهای فیلم حتی از پشت سر من است و من را در دشتی عظیم شبیه شیئی کوچک نشان می‌دهد. اما از همان‌جا هم که نگاه می‌کنید از فیزیک یا حرکت دست و پا در لانگ‌شات متوجه می‌شوید که الان حالش خوب است یا بد.» او با دریافت 11 جایزه مستقل بازیگری، از پرافتخارترین بازیگران ایرانی کنونی در عرصه‌های جهانی است.
می‌دانیم همان‌طور که سیدمحمد بهشتی درباره‌اش نوشته است: «قلیل‌اند آنان که در خاطره فرهنگی جامعه رسوب کنند.» و دیدیم که چه خوب از پس حادثه‌ای که می‌توانست برایش فقط یک خاطره تلخ شود، گنجینه احترام مردم به خودش را دوباره لبریز کرد و باید خوشحال باشیم که می‌توانیم همچنان نظاره‌گر بازی‌هایش باشیم چنان که می‌گوید: «من هنوز فکر می‌کنم خیلی کار هست که باید انجام دهم و خیلی راه‌های نرفته وجود دارد که باید آنها را طی کنم.»

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها