شناسه خبر : 17932 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

گفت‌وگو با مسعود ملک‌یاری مترجم مجموعه قصه‌های پرماجرا

چرا بچه‌ها فقط ترجمه می‌خوانند

مجموعه ده‌جلدی قصه‌های پرماجرا به عنوان یکی از پرفروش‌ترین مجموعه از داستان‌های کودکان شناخته می‌شود. تونی بردمن مشهورترین قهرمان‌های داستان‌های قدیمی و افسانه‌ها را برای نسل‌های جدید خواندنی کرده. این مجموعه به تازگی با ترجمه مسعود ملک‌یاری منتشر شده است.

مجموعه ده‌جلدی قصه‌های پرماجرا به عنوان یکی از پرفروش‌ترین مجموعه از داستان‌های کودکان شناخته می‌شود. تونی بردمن مشهورترین قهرمان‌های داستان‌های قدیمی و افسانه‌ها را برای نسل‌های جدید خواندنی کرده. این مجموعه به تازگی با ترجمه مسعود ملک‌یاری منتشر شده است.

‌آقای ملک‌یاری مجموعه 10جلدی قصه‌های پرماجرا در واقع بازخوانی داستان‌های مشهور قدیمی است، این بازخوانی‌ها با اصل داستان‌ها چه تفاوتی دارند؟
به نظرم در این روزگار شتاب و غذای حاضری، اگرچه ادبیات کهن می‌تواند تسلی‌بخش آدمی باشد ولی نمی‌توان انتظار داشت که همه، وقت و صبر خواندن اصل متون کهن را داشته باشند. مثلاً کمتر کسی می‌تواند در این شرایط امیرارسلان نامدار ۷۰۰صفحه‌ای را بخواند ولی خود من وقتی آن را خواندم احساس کردم مثل هر فانتزی فربه دیگری، حرف‌های زیادی برای گفتن در عصر حاضر دارد. پس با چند راهکار و ترفند توانستم یک بازنویسی حاوی همان نکات، در ۷۰ صفحه بنویسم (اگرچه با ساندویچ کردن هر کتابی و به هر روش ساده‌لوحانه‌ای مخالفم). در مجموعه قصه‌های پرماجرای جهان، تونی بردمن و تونی راس هر دو در مقام راوی هستند؛ یکی با متن و دیگری با تصویر. این تونی‌های عزیز، به دور از آسیب‌های ادبیات صرفاً پندآموز، با ترفندهایی، جانِ قصه‌های مطرح جهان را در نسخه‌هایی کوتاه‌تر و تازه، روایت کرده‌اند و در هر کدام از این قصه‌ها که هزاران بازنویسی، اقتباس و نسخه سینمایی از آنها وجود دارد، روی برجسته‌ترین عنصر انگشت گذاشته و با لحنی کمابیش طنز، از دریچه یک کلید‌واژه به قصه نگاه کرده‌اند. با این نگاه، حتی بازنویسی قصه رابینسون کروزو هم که به ظاهر خالی از اتفاقات هیجان‌انگیز مرسوم قصه‌هاست، به یک اثر عمیق تبدیل شده است (به نظر خودم تاثیرگذارترین این 10‌گانه).

‌ تفاوت داستان‌هایی همچون رابین‌هود، علاءالدین و داستان‌های دیگر این مجموعه 10جلدی با افسانه‌ها در کجاست؟
بازنویسی افسانه یا قصه، فقط قیچی‌کردن متن اصلی نیست؛ مهارت راوی جدید در انتقالِ جانِ قصه‌ها از نسلی به نسل دیگر خیلی مهم است. در طول تاریخ، همیشه قصه‌ها به تناسب شرایط جوامع دچار تغییر می‌شدند و این راویان بودند که با روایتی تازه نمی‌گذاشتند، جذابیت مضمون و شکل کلی آنها از بین برود و فراموش شوند. در این مجموعه هم اگرچه شکل ارائه تغییر زیادی کرده ولی جانِ قصه‌ها حفظ و تقویت شده. برای نمونه رابین‌هود همچنان ظلم‌ستیز ولی شوخ‌طبع است یا رابینسون اگرچه شمشیر و تبرزین ندارد ولی در تنهایی کاری می‌کند که از او یک قهرمان می‌سازد. یا در قصه ویلیام تل، پدر که نمی‌خواهد درگیر جنگ شود، با تمام محافظه‌کاری‌اش عاقبت نمی‌تواند در برابر دشمن سر تعظیم فرود بیاورد و به ناچار درگیر مبارزه‌ای می‌شود که جان پسرش را به خطر می‌اندازد. در طول تاریخ هم قصه‌ها هدفی جز این نداشته‌اند؛ سرگرمی و انتقال مفاهیم مورد نظرشان.

این روزها بازنویسی و بازپرداخت داستان‌های قدیمی نسخه‌های فراوانی دارد، چطور شد که شما مجموعه تونی بردمن و تونی راث را برای ترجمه انتخاب کردید؟
تونی بردمن و تونی راث به خوبی توانسته‌اند با مهارت، نقاط عطف این قصه‌های معروف را حفظ کنند و با نثری ساده و تصاویری مکمل، روایت‌هایی جذاب و کوتاه‌تر از اصل قصه‌ها ارائه دهند و هدف قصه‌ها را هم زنده نگه دارند. این مجموعه در عین سادگی ظاهری، حرفه‌ای و خلاقانه است؛ هر دو راوی متن و تصاویر، درک درستی از قصه‌ها داشته‌اند و از میان صدها رخداد اصلی و فرعی موجود در اصل قصه‌ها، بزنگاه‌های جالبی را برای روایت انتخاب کرده‌اند که به مذاق من خوش آمد.

در میانه انتشار کتاب‌های علمی‌-‌‌تخیلی و رمان‌های تصویری که شخصیت‌های اصلی‌اش کودکانی شرور هستند، باقی ماندن و خوانده شدن این داستان‌ها به نظرتان عجیب نیست؟
تمام آن کتاب‌های مورد نظر شما هم وامدار همین قصه‌های کهن هستند. جی. آر. آر. تالکین در مقاله «یادداشتی بر قصه‌های پری‌وار» به لذت و «تسلی» ناشی از گره‌گشایی -اغلب شاد- هر فانتزی موفقی اشاره می‌کند. «این نشانه یک داستان پری‌وار خوب است، نشانه یکی از بهترین و کامل‌ترین انواع آن که اگرچه رخدادهایش بی‌حساب و کتابند و هرچند فانتاستیک بوده یا ماجراهایش هولناکند، اما می‌تواند با «شوکی» که با خود همراه دارد و آن را به بچه‌ها یا کسانی که به آن گوش می‌دهند منتقل می‌کند، نفس‌ها را در سینه حبس کرده، دل‌ها را به تاپ و توپ بیندازد.» برایان اتبری در کتاب «مهارت‌های شگفتی» عکس‌العمل خواننده به این «شوک» را شگفتی می‌نامد؛ چیزی که باعث می‌شود مخاطب، قصه را بارها و بارها طلب کند. هرچند در ادبیات معاصر کودک و نوجوان و به خصوص در نمونه‌های پرفروش شاهد خیل شخصیت‌هایی هستیم که دیگر مثل رابین‌هود یا بیوولف قهرمان نیستند بلکه اشتباه و خرابکاری می‌کنند و مدام دسته‌گل به آب می‌دهند، ولی نقاط مشترک بسیاری با آن ابرقهرمانان دارند: مخاطب را با خود همراه می‌کنند. به نظرم اگر ترفند راوی مبتنی بر «شگفتی» و «شوک» باشد، ژانر و نوع قهرمان‌پردازی نمی‌تواند چندان میان مخاطب و اثر فاصله بیندازد. از سوی دیگر هم قصه‌های امروزی و هم داستان‌های مدرنی داریم که مخاطب به دلایل مختلف روی خوشی به آنها نشان نمی‌دهد. پس جای تعجب ندارد اگر قصه‌ها با ترفند راویان، به قاعده زبان و تا ابد عمر کنند.

بسیاری معتقدند بازنویسی متون کهن برای کودکان فاصله میان نسل‌ها را از میان می‌برد، به نظر شما در این بازنویسی‌ها باید چه نکته‌هایی در نظر گرفته شود تا کودک امروز رغبتی به خواندن داشته باشد؟ در واقع ویژگی کارتونی بردمن در کجاست که سبب شده این مجموعه تا این اندازه پرفروش باشد؟
قصه‌ها به طور کلی سه کارکرد دارند: سرگرم‌کننده‌اند، مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی روز را پیش می‌کشند و در آخر آرمانشهری از رویاها و خواسته‌های آدمی بنا می‌کنند. همه چیز در قصه‌های پری‌وار، واضح و روشن است. هرکس کاملاً می‌داند کجا باید دلسوزی کند و عاقبت کار خیلی زود، بدون طرح مسائل غیرضروری و بدون این دل و آن دل کردن‌های گیج‌کننده بین علت و معلول، مشخص می‌شود. در این قصه‌ها هرکس به فراخور حالش عمل می‌کند و روایات با قدرت و یک‌راست به سمت پایانی قابل پیش‌بینی، جلو می‌روند و به جایی می‌رسند که نیروهای خیر، به سعادت و سربلندی می‌رسند و نیروهای شر، آنچنان که سزاوارش بوده‌اند، با اولین نشانه‌های عذاب، مجازات می‌شوند. از طرف دیگر کودک با خواندن قصه عامیانه، نسبت به خوبی‌های زندگی، خطرات موجودات شرور در جهان و حتی در وجود خودش شناخت عمیقی پیدا می‌کند تا با سلاحی جادویی (و گاه مثل رابینسون و بسیاری از قهرمانان دیگر، با توانایی‌های خودش) آنها را شکست دهد. او جامه اعجاز می‌پوشد و با شوخ‌طبعی فراوانی، راه شاد شدن در یک روز کاملاً معمولی را پیدا می‌کند و تخیلاتش را به جایی فراتر از وجود خویش و مرزهای نادانی‌اش پرواز می‌دهد. مجموعه قصه‌های پرماجرای جهان، هم در تنوع عناوین و ژانرها و هم در مضمون، به خوبی آن سه کارکرد مورد اشاره قصه‌ها را در خود دارد و به همین دلیل مخاطب را با خود همراه کرده است.

‌ ساده‌نویسی و بازنویسی داستان‌های کهن برای کودکان اتفاقی است که در ایران هم این روزها زیاد اتفاق می‌افتد و ناشران زیادی دست به انتشارش می‌زنند. در مقایسه با نمونه‌های خارجی بازنویسی‌های ایرانی را چطور می‌بینید؟
متاسفانه ضعف استراتژی راویان در مواجهه با متون کهن که ناشی از بی‌سوادی «برخی» (تاکید از این جهت است که دشمن بیشتری برای خودم نتراشم) نویسندگان ما در حوزه‌های تئوریک است، باعث شده به جای بازنویسی یا بازآفرینی، با تولید کتاب روبه‌رو باشیم. در واقع فرآیند کار این‌طور شده: یکی از اهالی ادبیات کودک در سمت مشاور یک نشر قرار می‌گیرد، رونویسی و ساده‌نویسی و مبتذل کردن متون چندلایه کهن ایرانی را برای کودکان در دستور کار قرار می‌دهد، از روی دفترچه تلفن، با همان‌ها که می‌شناسد تماس می‌گیرد و کار آغاز می‌شود. گاهی در این‌گونه مجموعه‌ها بر اساس وجدان نویسنده و آگاهی و مطالعه شخصی او، با اندک نمونه‌هایی موفق هم روبه‌رو می‌شویم که این ادعای مرا تایید می‌کند؛ یعنی همان اندک آثار موفق نشان می‌دهد که نه‌تنها ناشر و دبیر مجموعه هیچ تمهید و رویکردی در تولید آن مجموعه نداشته؛ که اغلب نویسندگان مجموعه هم از تولید به مصرف کار کرده‌اند. از متن‌ها که بگذریم به فاجعه جدایی نویسنده و تصویرگر می‌رسیم که انگار قرار نیست در ایران حل شود. به هر حال این فرآیند به هیچ‌وجه با رویکرد ادبیات پیشرو جهان همخوانی ندارد. مثلاً اگرچه از راورندوم نوشته تالکین چندین نسخه با تصویرسازی‌های مختلف منتشر شده است ولی نخستین تصاویر را خود تالکین برای این فانتزی شخصی کشید یا اغلب این آلن لی بود که با درک صحیح جانِ قصه‌ها، تصاویر خارق‌العاده‌ای را برای آثار تالکین خلق کرد. تا زمانی که «برخی» مشاوران فرهنگی ناشران پرکار ما، حال و حوصله اندیشیدن و خواندن ندارند و بدون برنامه و انگیزه، فقط به تولید بالا و نان قرض دادن به دوستان و آشنایان خود مشغولند، تا ابد باید از خودمان بپرسیم چرا بچه‌ها فقط ترجمه می‌خوانند؟ کتاب را نمی‌شود مثل خودرو به مخاطب انداخت. پس با آمار فروش بخشنامه‌ای و خریدهای دولتی یا سازمانی، نمی‌توان به جنگ ادبیات جهان رفت؛ باید پیش از هر چیز این جنگ را کنار گذاشت، آن‌وقت خواند، آموخت، میدان را حتی برای تجربه به جوان‌ها داد (البته این نباید دستمایه استثمار آنها شود) شجاع بود و هر «تولیدی» را از پیشکسوتان محترم منتشر نکرد و با نیازهای مخاطب همگام شد. در جهان هم بی‌شک آثار کم‌مایه منتشر می‌شود ولی بازار ما نشان داده مخاطبان ما چنان نسبت به آثار ایرانی بی‌اعتماد شده‌اند که حتی آثار ضعیف ولی خوشخوان فرنگی را به کارهای تالیفی و بومی ترجیح می‌دهند. امیدوارم به خاطر چند قران بیشتر یا حفظ یک صندلی، این اندک مخاطب را هم کوچ ندهیم. عرایضم را با بخشی از کتاب رابینسون کروزو که در همین مجموعه منتشر شده است پایان می‌دهم:
«فردای آن روز کشتی بالا نیامد، پس‌فردا هم همین‌طور. فردای پس‌فردا هم همین‌طور و رابینسون سال‌های سال در آن جزیره تنها ماند و لحظات سخت و وحشتناکی را تا روز نجات گذراند ولی هرگز امیدش را از دست نداد و همین بود که از او یک قهرمان ساخت؛ نه از آن قهرمان‌ها که کارهای شجاعانه می‌کنند و با دیو و غول می‌جنگند و ماجراهای خطرناکی را به دنبال افتخار و پاداش پشت سر می‌گذارند؛ رابینسون کروزو یک قهرمان بی‌نظیر بود، کمی شبیه پدرش، مردی که از زندگی درس‌های زیادی آموخت و بهترین کارهایی را که می‌توانست انجام داد و همین گاهی سخت‌ترین کاری است که یک قهرمان می‌تواند انجام دهد.»

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها