شناسه خبر : 15908 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

مروری بر روند راه‌اندازی هتل زندان قصر

گاهی باید داستان را زندگی کرد

شهریورماه امسال برنامه‌ای در باغ‌موزه قصر برای بزرگداشت فرخی یزدی برگزار شد که در آن برنامه، این فکر به ذهنم رسید که با چه راهکارهایی می‌توانیم موزه‌های کشور را که به مکان‌هایی متروکه تبدیل شده‌اند به مکان‌هایی جذاب برای مردم تبدیل کنیم. برایم سوال بود که چگونه می‌توان مردم را به سمت موزه‌ها دعوت کرد.

index:1|width:50|height:50|align:right عرفان نظرآهاری/نویسنده
شهریورماه امسال برنامه‌ای در باغ‌موزه قصر برای بزرگداشت فرخی یزدی برگزار شد که در آن برنامه، این فکر به ذهنم رسید که با چه راهکارهایی می‌توانیم موزه‌های کشور را که به مکان‌هایی متروکه تبدیل شده‌اند به مکان‌هایی جذاب برای مردم تبدیل کنیم. برایم سوال بود که چگونه می‌توان مردم را به سمت موزه‌ها دعوت کرد. من به این فکر می‌کردم که چگونه می‌توان مردم را هم در تجربه موزه‌ها دخیل و نوعی همذات‌پنداری ایجاد کرد تا نوعی علاقه‌مندی فراهم شود. برای آغاز این طرح، باغ‌موزه قصر پتانسیل بالایی داشت و با توجه به خاطرات این مکان و اینکه این مکان بخشی از تاریخ معاصر ایران محسوب می‌شود پیشنهاد این طرح را با مدیر مجموعه باغ‌موزه قصر مطرح کردم. آن زمان ایشان عنوان کردند که ماه‌هاست به طرح هتل زندان فکر می‌کنند و بنده نیز پیشنهاد دادم برای دعوت از اولین گروه برای حضور در هتل زندان، سراغ نویسنده‌ها برویم. پیشنهاد من این بود که برای تداعی برخی تجربه‌ها، از نویسنده‌ها دعوت شود که به خلق یک ماجرای جذاب منتج شوند.
برای اجرای این پیشنهاد با خیلی از نویسنده‌ها صحبت کردم اما از آنجا که برای آنها این موضوع ناآشنا بود و تردید بسیاری داشتند، با اما و اگرهای بسیاری مواجه شدیم. خیلی از آنها از این فضا می‌ترسیدند و خیلی از آنها حاضر بودند بنویسند اما در زندان نباشند و خیلی هم مایل بودند در زندان باشند اما لباس زندانی نپوشند.
این تجربه به هیچ‌وجه تجربه واقعی نبود اما نوعی همذات‌پنداری برای اتفاق‌هایی بود که پیش از این در تاریخ کشور ما رخ داده بود. به هر ترتیب از بین 35‌نفری که برای دعوت به این کار با آنها صحبت کرده بودیم، در نهایت 10 نفر حاضر شدند یک شب را در زندان بگذرانند. اما ما بسیار هراس داشتیم که اتفاق خاصی برای کسی نیفتد و این کار در واقع سمبلیک بود؛ به اضافه اینکه مفهوم‌ها را هم تغییر دهیم و فضای منفی و تیره زندان قصر به فضای مثبت باغ‌موزه تبدیل شود.

دیوارها نمی‌توانند انسان را محاصره کنند
برای اینکه این تغییر کاربری در ذهن‌ها هم اتفاق بیفتد، نیاز است که نویسنده با کلماتش دریچه‌هایی برای دیوار زندان خلق کند. چرا که کلمه گشایش است و کلیدی که در زندان‌ها را می‌تواند باز کند معرفت و بینش است. من تلاشم این بود که نشان دهیم زندان یک مکان نیست بلکه یک موقعیت است و ما می‌توانیم در زندان باشیم و آزادانه اثری خلق کنیم، چون دیوارها نمی‌توانند انسان را محاصره کنند.
در این طرح نویسنده‌ها داوطلبانه به زندان می‌آیند اما آزادی را قلم می‌زنند. اتفاق دیگر نوعی تشویق مردم به جسارت تجربه‌های تازه است که در واقع تعامل‌های تازه‌ای بین مردم و موزه‌ها برقرار می‌شود. قرار است ما از یک فضای ساده که در موزه‌ها تا پیش از این می‌دیدیم و تنها راهنما برای بازدیدکننده توضیحاتی می‌دهد و خیلی صوری از مقابل راهروها می‌گذریم خارج شویم و این بازدید را به مشارکت در مفهوم تاریخ تبدیل کنیم.
از سوی دیگر امیدوارم این طرح به موزه‌های دیگر مانند باغ گلستان هم منتقل شود. چرا که این کار نوعی کتابخوانی است؛ کتابخوانی خلاق و عملی، به این معنا که وقتی در زندان قصر ساعاتی را بگذرانید، گویی که این زندان را خوانده‌اید و در واقع قرار است زندان قصر را زندگی کنید، حتی اگر شده یک شب.
علاوه بر این می‌شود مثلاً کاخ گلستان را هم زندگی کرد، یا موزه ایران باستان را زندگی کرد و اینها اتفاق نمی‌افتد مگر با این نوع طرح‌های پیشرو که در کشورهای دیگر اجرا می‌شود. اما یکی از تفاوت‌های این طرح‌ها در کشورهای دیگر با اجرای این طرح در کشور ما این است که در کشورهای دیگر، مردم آن کشورها پذیرای آن هستند اما در ایران مردم با نوعی تردید و شک مواجهند، چرا که هرگونه کسب تجربه جدید برای مردم ما هراس‌انگیز است؛ با این حال این نوع تجربه‌ها خصوصاً برای هنرمندان ما قطعاً ارزشمند است.

وقتی تراژدی لذت‌بخش می‌شود؟
زاویه دیگری که من به این موضوع نگاه می‌کنم این است که هرچند فاجعه یا تراژدی‌ای در زندگی واقعی رخ بدهد دردمند خواهد بود اما اگر این تراژدی را به کلمات تبدیل کنیم چه بسا مردم از آن لذت ببرند. مثلاً اگر در واقعیت پدری، پسری را بکشد شاید به عنوان خبری تلخ در روزنامه‌ها منتشر شود اما تراژدی رستم و سهراب را که می‌خوانیم، از آن لذت می‌بریم. طبق گفته ارسطو هر انسانی از خواندن تراژدی لذت می‌برد. در واقع شاید طبق اصول روانشناسی این نوع اقدام‌ها به تطهیر و تزکیه منتج شود.
تجربه زندگی یک شب در زندان قصر مثل خواندن یا تماشای تراژدی است که هرچند نه به دردناکی تجربه واقعی آن است اما در عین حال به سهمی از درک این تجربه می‌انجامد که نهایتاً می‌تواند حسی از تزکیه و تطهیر را به کسی که در این موقعیت شرکت می‌کند منتقل کند. و فردای آن روز که صاحب تجربه (یک بازدیدکننده هتل زندان منظور است) از زندان آزاد می‌شود یا از باغ‌موزه بیرون می‌آید دنیا و زندگی را از یک زاویه دیگر می‌بیند، چرا که یک شب به طور خودخواسته دست به نوعی محدودیت زندگی زده است و حالا می‌تواند زندگی را با لذت بیشتری درک و آزادی بیشتری را احساس کند.

کشورهای دیگر چه کرده‌اند؟
در مورد تجربه کشورهای دیگر هم می‌توان اشاره کرد که در کشور هلند و اتریش هتل زندان وجود دارد. در بسیاری از کشورها برای فهمیدن فرهنگ‌های دیگر، آداب و رسوم و آیین‌ها دست به خلق فضاهای این‌چنینی می‌زنند و مردم لباس آن منطقه را می‌پوشند و غذای آن را می‌خورند و در آن شرکت می‌کنند، برای اینکه با آن موضوع خاص آشنا شوند. به عبارتی در این طرح‌ها بازسازی فضاهای قومی و قبیله‌ای دنبال می‌شود.
در واقع در این شکل کار، مخاطب به جای خواندن کتاب و اینکه مساله‌ای را از طریق مطالعه درک کند، به خود موضوع وارد می‌شود. به نظرم اگر این طرح در درازمدت به موزه‌های دیگر هم سرایت کند و فراگیر شود می‌تواند در داخل و خارج (جذب توریست خارجی) موثر باشد. اگر ما در ارتباط با موزه‌های دیگر به این شکل وارد عمل شویم از مردگی این موزه‌ها به در می‌آییم و می‌توانیم از خانواده‌ها و دانشجوهای بسیار دعوت کنیم که به این فضا وارد شوند.

هزینه بازدید از هتل زندان چقدر باشد؟
در مورد نرخ‌های بازدید از هتل زندان که البته در کشورهای دیگر نرخ‌های بالایی هستند باید اشاره کنم که احتمالاً تا روزی که به آن نقطه برسیم که در این مورد سخن بگوییم هنوز زمان زیادی وجود دارد اما در مجموع حس شخصی من این است که باید هرچه بیشتر مردم را به این بازدیدها و ارتباط با موزه‌ها علاقه‌مند کرد. چرا که ارتباط با موزه باعث می‌شود بازدیدکنندگان انسان‌های معنادارتری برای امروز و فردا باشند. به نظرم این ماجرا باید خیلی آسان و با حداقل هزینه‌ها باشد تا فرصت مشارکت مردم بیشتر شود یا حداقل حمایت‌هایی از نهادهایی صورت بگیرد که به این موضوع بیشتر علاقه یا نیاز دارند تا با این حمایت‌ها این اقشار هم بتوانند در این طرح مشارکت کنند. من فکر می‌کنم ما تا روزی که مجبور شویم کل هزینه‌های این هتل زندان را از درآمد ناشی از دریافت هزینه بازدید مردم تامین کنیم خیلی مانده است و فعلاً این کار برای ابراز یک شوق و جذب مشارکت مردم است.

گاهی خودمان قهرمان رمان شویم
به نظرم مشاهده از نزدیک سلول‌هایی که ده‌ها یا هزاران نفر حضور در آنها را تجربه کرده‌اند به اندازه خواندن یک رمان هزار‌صفحه‌ای ارزشمند است. باید به مخاطب فهماند که کتاب از جنس کلمه نیست و گاهی باید کتاب را زندگی کرد و گاهی باید رمانی بخوانیم که خودمان قهرمان آن باشیم و حضور در این هتل زندان، نوعی خواندن داستانی است که قهرمان داستان خود فرد بازدیدکننده است که این فرد می‌تواند مکان و زمان قهرمان داستان را تجربه کند. این اقدام قطعاً می‌تواند نوعی کتابخوانی خلاق باشد که تاکنون کمتر دیده و نوشته شده است.
حضور فرد در این هتل زندان مثل کسی می‌ماند که وارد صحنه تئاتر می‌شود یا مانند کسی است که وارد تابلوی نقاشی می‌شود. اما در هر صورت آنچه از سوی من مطرح شده بود، پیشنهاد خامی بود که مسوولان این هتل زندان چون جسارت همراهی را داشتند موفق شدند آن را عملی کنند و در واقع اولین گام عملی را هم با دعوت از نویسنده‌ها برای یک شب حضور در هتل زندان قصر برداشتند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها