شناسه خبر : 10546 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

درباره سازمانی که در کماست

میراثی که به نجفی رسید

امید است در برنامه‌های آقای سلطانی‌فر نکاتی باشد که علاوه بر تنش‌زدایی این کشتی به گل نشسته میراثفرهنگی را بتوان از گل و لایی که در آن مانده است بیرون کشید و به همان سازمان میراثفرهنگی سال‌های گذشته و دوره‌های پیش از دولت نهم و دهم بازگرداند و ضمانت اجرای این مهم، به‌کار‌گیری برنامه مدون است.

محمود میراسکندری/رئیس اسبق پژوهشکده باستان‌شناسی
پرداختن به شرایط سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در دولت یازدهم مستلزم بررسی همه‌جانبه آن چیزی است که از گذشته به عنوان میراث به محمدعلی نجفی رسید. بررسی دوره‌های مدیریتی که سازمان تاکنون پشت سر گذاشته است نشان می‌دهد سازمان میراث فرهنگی بهترین دوره خود را در دوره مرحوم مهندس کازرونی و پس از آن دوره آقای بهشتی تجربه کرده است. بر همین اساس پیشرفتی که آثار آن همچنان در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری مشاهده می‌شود و افرادی که مشتاقانه در این سازمان فعالیت می‌کنند همه از این دو دوره به ویژه دوره آقای مهندس کازرونی تاثیر گرفته‌اند، بنابراین با قاطعیت می‌توان گفت اوج شکوفایی این سازمان مربوط به دوره مهندس کازرونی است.
پس از پایان دوره مهندس کازرونی، دوره آقای بهشتی به یک نقطه عطف تبدیل شد. ادغام نهادها و سازمان‌ها و تاسیس پژوهشکده این سازمان در آن دوره پیشنهاد شد. آقای بهشتی با ادغام این نهادها، سازمان‌های ورشکسته را به میراث نزدیک کرد اما با پایان دوره آقای بهشتی و شروع به کار دولت نهم، کم‌کم پول میراث به این نهادها تزریق شد و موجب شد اوضاع سازمان به هم بریزد.
در این دوره هشت‌ساله که با مدیریت مشایی و بقایی گره خورد، به اسم گردشگری پول از سازمان خارج می‌شد اما در حال حاضر و پس از هشت سال شاهدیم هیچ اتفاق قابل قبولی در این حوزه نیفتاده است.
تاملی کوتاه بر این هشت سال نشان می‌دهد که در این مدت بیش از هر بخشی در سازمان میراث فرهنگی، پژوهشکده مورد بی‌مهری قرار گرفته است، به گونه‌ای که در دوره آقای بقایی این مرکز حتی تا مرز انحلال پیش رفت. آقای بقایی معتقد بود باید پژوهشکده‌ها را به دانشگاه‌ها بسپارند و کارمندان آن هم به مشاغل سابق‌شان برگردند. به عبارتی افرادی که در دو دوره دولت نهم و دهم روی کار آمدند فلسفه بخش‌های مختلف این سازمان را نمی‌دانستند و در پی آن بودند که به هر شکل سازمان را روز به روز محدودتر کنند. برای نمونه پژوهشکده مرمت در دوره آقای کازرونی و آقای بهشتی در خاورمیانه مقام اول را به خود اختصاص داده بود اما در حال حاضر همه دم و دستگاه آن یا از بین رفته و از رده خارج شده یا به این مرکز و آن مرکز سپرده شده است.
شما با گشتی کوتاه در سازمان متوجه می‌شوید که از آن پژوهشکده بزرگ، تنها چند اتاق باقی مانده است که اعضای آن هر یک بنا به علاقه و احساس مسوولیت خود دست به پژوهش و فعالیت می‌زنند که البته گاه این پژوهش و فعالیت‌های آن در راستای اهداف سازمان نیست؛ بالاخره وقتی برنامه‌ای در دستور کار نباشد هر فردی به کار خود مشغول می‌شود. پس میراث دوره قبل به رئیس این سازمان در دولت یازدهم چیزی جز این نیست که در فضای فعلی نه پولی برای سازمان باقی مانده است و نه برنامه‌ای وجود دارد که رئیس جدید بتواند آن را در پیش بگیرد.
زمانی که آقای نجفی به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری وارد شد، هشت سال از دوران شکوفایی این سازمان می‌گذشت و این سازمان میراث‌دار شرایط بد و تلخی بود. البته حضور او هم با مشکل بزرگی همراه بود. وقتی که او شروع به کار کرد بیش از اینکه خود عهده‌دار مسوولیت‌ها باشد سازمان متاثر از فعالیت مهندس حجت بود. حتی انتصابات و تغییرات همه در اختیار او بود. در این دوران آقای حجت خود را پدر میراث فرهنگی معرفی می‌کرد. البته اگر به سابقه فعالیت او نگاه بیندازیم نقش پدرانه‌اش همچون پدری است که پس از سال‌های طولانی که فرزندش را رها کرده، دوباره به سراغش آمده است. این افراد در زمانی که همه را به شیراز انتقال دادند حضور نداشتند و حال از پذیرش این دستور توسط کارمندان شاکی شده بودند.
در دولت قبل، دستور انتقال به شیراز داده شد و بنا بر دستور برخی پذیرفتند و به عبارتی به عنوان کارمند این سازمان خطایی از آنها سر نزده بود. اما با روی کار آمدن دولت یازدهم و ورود آقای نجفی و آقای حجت نگاه به پذیرندگان این انتقال منفی شد و به این افراد به چشم خطاکار نگاه می‌کردند، بدون توجه به این مساله که آنها به عنوان کارمند انجام وظیفه کرده بودند. اینجا این سوال مطرح می‌شود که اگر چنین دستوری از سوی خودشان باشد باید پذیرفته می‌شد یا خیر؟ شرایط در دوره آقای نجفی، در این سازمان با تغییراتی در حوزه‌های گوناگون همراه شد، بیشتر از افراد بازنشسته استفاده کردند. البته ممکن است حتی چنین تغییراتی هم‌راستا با نگاه رئیس جدید این سازمان نباشد و عاملی برای استعفایش به شمار آید. این موضوع بیش از آنکه نگاه آقای نجفی باشد با نگاه آقای حجت همخوانی داشت. آنها بارها مطرح کرده بودند که به جوانانی که در این هشت سال با میراث همکاری کردند اعتماد ندارند. چنانچه در جلسه‌ای که با بازنشسته‌های این حوزه گذاشته شد، چنین ابراز کردند که‌ ای‌کاش می‌توانستیم شما را به این حوزه برگردانیم چون به جوانان و نحوه کارشان اعتماد نیست. این اظهارات موجب شد اعتماد به نفس و امید بسیاری از همکاران‌مان در این حوزه که به هر دلیل در دولت نهم و دهم با سازمان همکاری داشتند، از بین برود. در این میان در طول چند ماه حضور آقای نجفی برخی انتصابات چندان مناسب نبود؛ مثلاً آقای گلشن رئیس پژوهشکده سازمان میراث فرهنگی شد. اگر به رزومه او نگاه کنید نه عضو هیات علمی است و نه مدرک تحصیلی دکترا دارد و حتی از کارمندان و فعالان پژوهشکده هم نبوده است بلکه بازنشسته‌ای است که پس از مدتی به عنوان رئیس پژوهشکده انتخاب شد و از آن جهت که با ساختار پژوهشکده آشنا نبود انتصابات خوبی در خود پژوهشکده انجام نداد. بنابراین در این مدت شش ماه میراث فرهنگی نتوانست سر و سامان بگیرد و آقای نجفی هم نتوانست قدم مثبتی در این راستا بردارد. حال که آقای نجفی استعفا داده است این امید جان گرفته که در دوره آقای سلطانی‌فر و تغییر مهره‌های این سازمان که احتمالاً به سال بعد کشیده می‌شود شاهد موفقیت‌ها و بهبود اوضاع میراث باشیم و حداقل به هشت سال گذشته برگردیم.
تحقق بازگشت به آن موقعیت و شرایط زمان بسیاری زیادی می‌طلبد. برای نمونه بسیاری از فعالان در بخش پژوهش خود را بازخرید کردند یا به سایر بخش‌ها انتقال داده شدند. هیچ‌کس در این دوره‌ها احساس مسوولیت نمی‌کرد و اگر قرار است اوضاع به همان شکل سابق درآید و به شکوفایی دوره آقای کازرونی و آقای بهشتی برگردیم باید سیاست درستی در پیش گرفته شود اما متاسفانه در این سازمان در ماه‌های اخیر به دلیل دغدغه‌های فراوان، حتی گام‌های اولیه در حوزه میراث فرهنگی، هنرهای سنتی و گردشگری را برداشته نشده است.
مهم‌ترین مطالبه ما از آقای سلطانی‌فر توجه به شرایط بیمار سازمان است. این سازمان همچون بیماری است که از کما در آمده است و در دوره نقاهت به سر می‌برد و بیش از هر چیز نیاز به آرامش دارد. متاسفانه تغییراتی که در این چند ماه رخ داده است آرامش را بیش از پیش از بین برده است. بنابراین امیدواریم آقای سلطانی‌فر رئیس جدید رویه‌ای در پیش گیرد که سازمان از شرایط نامطلوب فعلی خارج شود. البته اینکه با چه سیاستی می‌توان فضا را به این سمت برد که بتوانند چه در پژوهشکده و چه در سازمان فعالیت‌های علمی را دنبال کنند سوالی است که جواب دشواری دارد. شاید اگر اتاق فکر در این سازمان وجود داشت این مشکلات کمتر می‌شد و پاسخ به این سوال هم آسان‌تر بیان می‌شد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها