شناسه خبر : 10089 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

افراد با نوع مصرف فرهنگی‌شان مقبول یا مردود شمرده می‌شوند

«پاشایی» و ما در هفت پرده

درگذشت مرتضی پاشایی، یکی از خوانندگان پاپ، در پاییز امسال، جمع کثیری را غمگین کرد. زمانی که گروه کثیری از هواداران او در مراسم خاکسپاری‌اش شرکت کردند. مرگ او بسیاری را در شوک فرو برد، و گروهی را به اندیشه وادار کرد.

محمد سروی‌زرگر/دانشجوی دکترای مطالعات صلح و توسعه؛ دانشگاه دوئیسبورگ-اسن؛ آلمان
موسیقی عامه‌پسند در ایران در قریب به چهار دهه گذشته از اقتصاد سیاسی پیچیده‌ای برخوردار بوده است. این مهم ما را به پیش و پس از «پدیده پاشایی» رهنمون می‌کند و همزمان خود او و حواشی‌اش را نیز دربر می‌گیرد. درهم‌تنیدگی فرهنگ و سیاست در ایران -که البته به هیچ‌وجه منحصر به بعد از انقلاب نیست- جهانی از نزاع‌ها و برهم‌کنش‌های نامتقارن و بی‌تناسب را شکل داده است.

1- درگذشت مرتضی پاشایی، یکی از خوانندگان پاپ، در پاییز امسال، جمع کثیری را غمگین کرد. زمانی که گروه کثیری از هواداران او در مراسم خاکسپاری‌اش شرکت کردند. مرگ او بسیاری را در شوک فرو برد، و گروهی را به اندیشه وادار کرد. سپس نشستی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. واکنش معمول استادان جامعه‌شناسی در قالب سخنرانی‌های مالوف با واکنش نامعمول یکی دیگر از سخنرانان به پایان رسید. انتشار فایل صوتی این نشست پس از مدتی، به شکل‌گیری تحلیل‌ها در شبکه‌های اجتماعی و سایر رسانه‌ها دامن زد. افراد با توسل به یک رویداد، در حال نقد و بررسی وضعیت‌های خاص و عام شدند. ماشین نقد و نقادی دوباره به کار افتاده بود.
2- همزمان، یک منتقد تیزبین همواره سوال از «چیستی» پدیده‌های اجتماعی را به ایدئولوگ‌ها می‌سپارد؛ به آنها که از پیش «جوابی» حاضر و آماده در آستین دارند. معیار یا شابلونی که از قبل آماده است. پدیده مورد بررسی را روی آن می‌گذارند؛ اگر کوتاه‌تر باشد آن را می‌کشند تا اندازه شود. و اگر بلندتر از «میزان» باشد، سروته‌اش را می‌زنند. یک منتقد دقیق و تیزبین، همواره از «نحوه» و «چگونگی» می‌پرسد. گروه کثیری در تشییع ‌جنازه خواننده‌ای پاپ شرکت می‌کنند. این امر، برای آنانی که برای پدیده‌ها جوابی «حاضر و آماده» در آستین دارند «شوک‌آور» می‌شود. به این دلیل ساده که این حجم از جمعیت در معیار و شابلون آنها نمی‌گنجد. شروع می‌کنند به زدن سر و ته پدیده. آنها مدام از «چیستی» پاشایی می‌پرسیدند. از «چیستی» طرفداران او. در نهایت هم به پاسخ‌هایی از قبیل «جوانمرگی در 30 سالگی»، «فرزندان انقلاب»، «نسل شبکه‌های اجتماعی»، «قربانی سرطان» و الخ، یا ترکیبی از این موارد می‌رسند. بیایید به این فکر کنیم که پاشایی که امروزه از آن با عنوان «پدیده» یاد می‌شود، «چگونه» پاشایی شد؟ به همین ترتیب، به جای پرسش از «چیستی» هواداران پاشایی، به این پرسش بیندیشیم که این هواداران «چگونه» به چنین جمعی بدل شدند. چه مولفه‌های اجتماعی، سیاسی، تاریخی، اقتصادی و فرهنگی آنها را شکل داده است. این سوال‌ها ما را به بعد از روز فوت و تشییع‌ جنازه پاشایی رهنمون می‌کند. به عبارت دقیق‌تر، پرسش از «چگونگی» ما را در گستره وسیع تاریخ قرار می‌دهد. این شکل از پرسش، «پدیده» اجتماعی را «زمان‌مند» و «مکان‌مند» می‌کند؛ بدان بُعد و جهت می‌بخشد؛ و در نهایت، تاریخ را به مهم‌ترین «میانجی» پرسش از پدیده اجتماعی بدل می‌کند.
3- آنهایی که جوابی از پیش آماده برای پدیده‌های اجتماعی دارند «پدیده پاشایی» را چگونه تحلیل کرده‌اند؟ چارچوب‌های آنها چه بوده است؟ در جواب باید به دو دستگاه مهم فکری و نظری اشاره کرد که در تحلیل فرهنگی کاربرد عامی در پژوهش‌ها دارند: مکتب انتقادی فرانکفورت و مطالعات فرهنگی بیرمنگام. از منظر نظریه‌پردازان مکتب فرانکفورت، موسیقی عامه‌پسند بخشی از «صنعت فرهنگ‌سازی» است. در این نگاه، فرهنگ با رسیدن به مرحله تولید انبوه به نوعی «صنعت» بدل شده است؛ خرید و فروش می‌شود، ارزش اضافی تولید می‌کند؛ و در نهایت سبب «فریب» می‌شود. این نگاه برای اینکه بتواند «فریب» را صورت‌بندی کند نیاز دارد که کلیتی یکدست بسازد. به همین دلیل به سادگی واژه‌ای جعل می‌کند به نام «توده‌ها». با این حال، آیا می‌توان به این سادگی «مردم» را طبقه‌بندی کرد؟ آیا این نگاه نماینده نگاه از بالا به پایین و تحقیرآمیز نیست؟ آیا چنین منتقدی بازتولیدکننده مناسبات نابرابر نیست؟ در مقابل، نظریه‌پردازان مطالعات فرهنگی به نقد این دیدگاه برمی‌خیزند و از «معناسازی» سخن به میان می‌آورند. برای این دسته، «توده» جای خود را به «افراد» می‌دهد. از این رو، افراد با «مصرف فرهنگی» به حیات اجتماعی خود «معنا» می‌دهند و حتی آن را به ابزاری برای «مقاومت» بدل می‌کنند. اما آیا به‌راستی هرگونه «کثرت و تنوع مصرف فرهنگی» به معنای مقاومت است؟
4- موسیقی عامه‌پسند در ایران (در شکل و سیاق پاشایی‌های مختلف و هواداران متکثر آنها) در قریب به چهار دهه گذشته از اقتصاد سیاسی پیچیده‌ای برخوردار بوده است. این مهم ما را به پیش و پس از «پدیده پاشایی» رهنمون می‌کند و همزمان خود او و حواشی‌اش را نیز دربر می‌گیرد. درهم‌تنیدگی فرهنگ و سیاست در ایران -که البته به هیچ‌وجه منحصر به بعد از انقلاب نیست- جهانی از نزاع‌ها و برهم‌کنش‌های نامتقارن و بی‌تناسب را شکل داده است. بازیگران اصلی این نزاع بیش از آنکه به ایجاد فضایی گشوده برای «بیان» معطوف بوده باشند، آنها را به حاشیه رانده‌اند. همزمان، ایده‌ها و ساحت‌های دیگری بر سریر قدرت نشانده‌اند و آنها یکه‌تاز میدان شده‌اند. در اصل، فقدان سیاست باز در عرصه فرهنگ بوده است که خطوط فارقی میان گروه‌های مختلف اجتماعی کشیده است و آن را به معضل و مساله‌ای جمعی بدل کرده است. بر اساس منطق برآمده از این سیاست فرهنگی، افراد با نوع مصرف فرهنگی‌شان نشاندار شده، مقبول یا مردود شمرده می‌شوند. جدای از نفس وجود این مرزبندی‌ها، سیاست طرد و حمایت نامتقارن سبب شده است «زبان» ارتباطی میان این گروه‌ها مخدوش، تیره، و آلوده به تحکم شود. نقد تاریخی و درونی این شکل از «بی‌ریخت‌شدن»، قدم اول در هرگونه نقد دقیق از پدیده‌ای مانند «پاشایی» است.
5- طرفداران موسیقی عامه‌پسند در ایران نیز به همین ترتیب به «مقبول» و «مردود» دسته‌بندی می‌شوند. هر دو دسته، با تکثرها و تفاوت‌های درونی خود، مدعی‌اند که «کُل مردم» را نمایندگی می‌کنند. یکی به مرکز قدرت نزدیک‌تر و دیگری از آن دور است. در اصل، یکی «پیش» کشیده می‌شود و دیگری «پس» زده می‌شود. تقسیم‌بندی فضاهای عمومی به‌گونه‌ای پیش رفته است که امکان مکالمه میان گروه‌های مختلف را ناممکن می‌کند. نقد هر شکل از «مصرف فرهنگی» بدون نقد این ساختارها نمی‌تواند درباره پدیده‌ای مانند «پاشایی» سخن به میان آورد.
6) «پاشایی» (با تمام حواشی، تاریخ، پیامدها، موافقت‌ها، و مخالفت‌ها) نشان یا ردپایی از «بحرانی» در وضعیت «ما» است. «ما» یا «مردم» یا هر اسم دیگری که به آن بدهیم؛ همان «ما» که بسیاری تلاش می‌کنند آن را کامل، توپُر، سالم، و بی‌ترک نشان دهند، از قبل خط خورده و تکه‌پاره است. به جای «ما»، دقیق‌تر آن است که «ما» (خط خورده) به کار بریم. همزمان، در اینجا سخن از آن «ما» است که آمال، آرزوها، نیازها، خواسته، و همزمان کژی‌ها و ناراستی‌اش را در پدیده‌ها می‌بیند. و برایش «پدیده‌ها» به «آیین‌ها»یی بدل می‌شود که قرار است خود را در آن ببیند. آن «ما» که خود را در «چگونگی» یا «نحوه» شکل‌گیری پدیده‌ها «مسوول» می‌بیند. آن «ما» که تکه‌تکه و قطعه‌قطعه است. اذعان و پذیرش «تکه‌تکه ‌بودن»، مسیری صادقانه در نقد خود و پذیرش «بحران» است. در قدم دوم، این «ما» باید بتواند «تفاوت» میان تکه‌هایش را بپذیرد. هر تلاشی برای «صاف کردن» لبه‌تیز تفاوت‌ها و تحمیل «یک‌دستی» بر آن سبب خواهد شد که «ما» توهمی، بادکرده، مغرور، و بی‌توجه به «دیگری» شود. پذیرش دیگری، اولین قدم در سامان‌دهی به سیاست فرهنگی و اسطوره‌زدایی از «ما» است.
7- پرسش از «پاشایی» یا هر پدیده اجتماعی مشابهی، پرسش از «ما» است.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها