شناسه خبر : 5604 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

اسارت آمریکای لاتین در چنگال رهبران بد و کورسوی امید

روباه‌ها و جوجه‌تیغی‌ها

تنها نگاهی به ونزوئلا و نیکاراگوئه کافی است تا بفهمیم عوام‌فریبی و پوپولیسم هنوز هم وجود دارد.

آندرس ولاسکو / وزیر سابق دارایی شیلی و استاد دانشگاه کلمبیا
نقل قولی از ژوزف دو میستر، مخالف بزرگ انقلاب فرانسه هست که می‌گوید: «کشورها سزاوار همان رؤسایی هستند که بر آنها حکومت می‌کنند.» خوب، دومیستر اشتباه می‌کرد. لیاقت مردم آمریکای لاتین، به هیچ‌وجه ژنرال‌هایی با مشت آهنین و عوام‌فریبانی پرهیاهو نبود؛ کسانی که تا همین اواخر دولت‌ها را عملاً در اشغال خود داشتند.
تنها نگاهی به ونزوئلا و نیکاراگوئه کافی است تا بفهمیم عوام‌فریبی و پوپولیسم هنوز هم وجود دارد. از دهه 1990 میلادی به بعد است که کم‌کم نسل جدیدی از رهبران میانه‌رو، روشنفکر و فروتن و معتقد به اصلاحات تدریجی در این کشورها ظهور کرده است. این افراد می‌توانند رهبرانی باشند که آمریکای لاتین شایسته آن است.
بزرگ‌ترین نام در این نسل عملگرایان، هفته گذشته درگذشت. در قاره‌ای پر از دولتمردان وراج، پاتریکیو آیلوین که رهبری شیلی در دوره گذار از دیکتاتوری به دموکراسی در دهه 1990 میلادی را بر عهده داشت، یکی از نوادر محسوب می‌شود: استادی آرام که عشق بزرگش مطالعه جنبه‌های هرچه پیچیده‌تری از حقوق اداری بود. میراث وی، راهنمایی برای رهبران میانه‌روی آمریکای لاتین است که راه موفقیت را به آنها نشان می‌دهد.
آیلوین با یکی از سخت‌ترین انتخاب‌های اخلاقی روبه‌رو شد که در برابر رهبر یک دموکراسی که دوباره و به تازگی برقرار شده قرار می‌گیرد: تا چه زمانی باید به تعقیب قانونی و محاکمه کسانی که در زمان حکومت دیکتاتوری پینوشه، هزاران شیلیایی را ربوده، شکنجه کرده و به قتل رسانده بودند، ادامه داد؟ جواب او به این سوال، امروزه محل بحث است. عقیده او این بود که جست‌وجوی عدالت «تا جایی که ممکن است» باید انجام شود.
این جواب در ابتدا تکان‌دهنده به نظر می‌رسد. مگر قرار نبود عدالت یک الزام اخلاقی مطلق باشد؟ جواب مثبت است. اما تاریخ نشان داده است که همیشه نمی‌توانید به‌طور کامل به عدالت دست پیدا کنید. دستیابی به عدالت، ولو ناقص، خود می‌تواند یک هدف اخلاقی محسوب شود. آیلوین این موضوع را درک کرده بود و بر اساس آن عمل کرد.
اتحادی که او رهبری آن را بر عهده داشت، با جسارت تمام پینوشه را در انتخابات 1988 به چالش کشید. پینوشه در این انتخابات انحصاری که با هدف انتخاب دوباره وی و بسط اختیارات قانونگذاری‌اش برگزار شد، در میان تعجب همگان رای منفی گرفت و در نهایت در سال 1990 از قدرت کنار گذاشته شد. اگر یک مثال وجود داشته باشد که یک حکومت دیکتاتوری نه با خشونت، که تنها با رای و قلم جای خود را به دموکراسی داده است، مسلماً شیلی است. به عنوان اولین اقدام، دولت دموکرات آیلوین، تصمیم گرفت که قبل از اعمال مجازات در مورد مجرمان، تمام موارد خشونت و نقض حقوق بشری که توسط آنها اجرا شده باید ثبت شود. «کمیسیون حقیقت و آشتی» شیلی به این ترتیب تشکیل شد و تبدیل به الگویی برای موارد مشابهی مانند آفریقای جنوبی در دهه 1990 در سراسر جهان شد. آیلوین در تلویزیون حاضر شد تا حقایق تلخی را که کمیسیون کشف کرده بود با مردم در میان بگذارد. وقتی او از طرف دولت بابت جنایات اتفاق افتاده از مردم عذرخواهی می‌کرد، صدایش در گلو شکست. این خاطره‌ای است که هم‌نسلان شیلیایی من، با هر بار یادآوری آن، بغض می‌کنند.
دادگاه به وظیفه خود عمل کرد. پینوشه هیچ‌گاه داخل یک سلول زندان را ندید، اما بسیاری از همراهان وی، از جمله رئیس پلیس مخفی شیلی، به حبس طولانی‌مدت محکوم شدند. چه کشور دیگری که سابق بر این دوره سیاهی از حکومت استبدادی را تجربه کرده است (به روسیه، آلمان شرقی، اسپانیا، پرتغال و برزیل فکر کنید) می‌تواند ادعا کند عدالت را اجرا کرده است؟ عدالت در شیلی آیلوین، بدون آنکه جایی برای طعنه وجود داشته باشد، تا حد ممکن اجرا شد.
آیلوین عضو حزب دموکرات مسیحی بود که در شیلی، از باقی‌مانده حزب محافظه‌کار شکل گرفت. وی همچنین کاتولیک مقیدی بود که علاقه‌ای نداشت لیبرال خطاب شود. در عین حال وی سیاستمدار و دولتمردی بود که در فلسفه آیزایا برلین، جزو دسته «روباه» یعنی کسی که چیزهای زیادی می‌داند، قرار داشت. دسته مقابل در این دیدگاه «جوجه‌تیغی» نام دارد، کسی که تنها از یک موضوع بزرگ اطلاع دارد.
پوپولیست‌ها، چه در آمریکای جنوبی و چه در بقیه نقاط جهان، همیشه از دسته «جوجه‌تیغی»‌ها هستند. آنها انسان‌هایی کوته‌فکر، متعصب و جزمی هستند. جهان باید با نظام ایدئولوژی یکپارچه آنها منطبق شود، عکس این انطباق برای آنها قابل تصور نیست. مصلحت‌گرایی، اصلاحات تدریجی و سیاستگذاری آزمایشی، در فرهنگ آنان جایی ندارد. پوپولیست‌ها و پیروان آنها با فلسفه پشت این نقل قول استعاری منصوب به جان مینارد کینز که می‌گوید: «وقتی حقایق موجود تغییر می‌کنند، من هم نظرم را تغییر می‌دهم. شما چطور قربان؟» کاملاً بیگانه هستند. اما خوشبختانه این بیگانگی در نسل عملگرایان آمریکای لاتین که در آیلوین تجسم یافته است، مشاهده نمی‌شود. او کاملاً مخالف پوپولیسم بود. دادن قول‌های بزرگ به مردم و صرف مخارج هنگفت، بعد از به دست گرفتن قدرتی که 17 سال در اختیار جک متی دیکتاتور بود؛ وسوسه بزرگی بود که وی به آن تسلیم نشد. در مقابل او ریاضت اقتصادی را به اجرا درآورد و به مردم شیلی قول سرافرازی در سایه کار پر‌زحمت و سخت را داد (و البته دیگر خون و اشکی در کار نبود).
آیلوین به‌طور غریزی برخوردی بسیار محتاطانه با بازارها داشت، حتی یک بار با افتخار اعلام کرد هرگز در عمرش وارد یک مرکز خرید نشده است. با این حال بعد از انتخاب شدن به عنوان رئیس‌جمهور، نه‌تنها نظام بازار آزاد شیلی را برقرار نگه داشت که آن را بسیار عمیق‌تر کرد و قراردادهای تجارت آزاد را با گروهی از کشورها منعقد کرد. همزمان دولت وی مالیات‌ها و پرداخت‌های تامین اجتماعی را افزایش داد و قراردادهایی با اتحادیه‌های کارگری منعقد کرد که به افزایش قدرت چانه‌زنی آنها منجر شد. او بهترین نمونه یک «روباه» بود.
نتایج حاصله، بسیار دلگرم‌کننده بود. در سال‌های پس از 1990، درآمد سرانه در شیلی سه برابر شد. در آن زمان 40 درصد شهروندان شیلی زیر خط فقر زندگی می‌کردند، این رقم در حال حاضر حدود 10 درصد است. نابرابری کاهش نیافته اما بر‌خلاف ادعاها، افزایش هم نداشته است.
آلبرت هیرشمن اقتصاددان، مسلماً آگاه‌ترین ناظر خارجی سیاست‌های اجرا‌شده در آمریکای لاتین در نیم قرن گذشته است. وی منتقد آن چیزی بود که اصطلاحاً (وی این اصطلاح را از گوستاو فلوبر، نویسنده مشهور فرانسوی، قرض گرفته بود)
la rage de vouloir conclure می‌خواند. این اصطلاح در واقع به آن دسته از رهبران آمریکای لاتین اشاره داشت که تلاش می‌کردند وسواس‌گونه هر چیز جدیدی را فوراً وارد جامعه خود کنند. در مقابل هیرشمن رهبرانی را مخاطب قرار داد که «شور و شوقی برای ممکن‌ها» داشته و صبورانه راه اصلاحات را طی کنند.
آیلوین به این فراخوان پاسخ داد. علاوه بر وی، فرناندو هنریک کاردوسو از برزیل، آلن گارسیا از پرو، ارنستو زدیلو از مکزیک، خوان مانوئل سانتوس از کلمبیا، ریکاردو لاگوس از شیلی و خولیو ماریا سنگوئینتی از اروگوئه نیز به این فراخوان پاسخ دادند. برای مدتی لوئیس ایناسیو لولا داسیلوای برزیلی نیز بخشی از این گروه به نظر می‌رسید. مائوریسیو ماکری آرژانتینی نیز متقاضی علاقه‌مندی برای عضویت در این گروه به نظر می‌رسد اما چون تنها چند ماه است که به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شده است، نمی‌توان با اطمینان در مورد وی نظر داد.
هدف «امکان‌گرایی» خشنودی از وضعیت و عدم تمایل به تغییر آن نیست. بالعکس، هدف از آن به تعبیر هیرشمن «کاهش محدودیت‌هایی است که واقعاً وجود دارد یا تصور می‌شود وجود دارد». زمانی بود که کسی تصور نمی‌کرد آمریکای لاتین بتواند رهبر شایسته‌ای به خود ببیند. اما در حال حاضر، چنین تصوری وجود ندارد و این تغییر دیدگاه را مدیون دولتمردانی مانند پاتریکیو آیلوین هستیم.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها