شناسه خبر : 4097 لینک کوتاه

آسیب‌شناسی ساختار و سیاست‌های رسانه ملی در گفت‌وگو با علیرضا حسینی‌پاکدهی

صدا و سیما دچار سردرگمی است

مسوولان محترم صدا و سیما باید واقعاً مخاطبان را به حساب بیاورند. تا زمانی که مخاطبان را نادیده می‌گیرند و برایشان ارزش و جایگاه واقعی قائل نیستند، نمی‌توانیم به هدف معینی که مد نظرمان است برسیم.

صدا و سیمایی که نام رسانه ملی بر خود نهاده است حالا برای حفظ منافع ملی و در عین حال مالی خود در تکاپو است. دکتر علیرضا حسینی‌پاکدهی، عضو هیات علمی دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی می‌گوید این سازمان از یک‌سو رسانه و از سوی دیگر شرکتی است و این تعارض، بزرگ‌ترین مشکل آن محسوب می‌شود زیرا سبب شده از اهداف و رسالت‌های اصلی خود فاصله بگیرد. وی معتقد است ترکیب شورای نظارت بر صدا و سیما نیازمند تحول است و نقش نظارتی آن نیز می‌بایست جدی گرفته شود چراکه رسانه ملی دارد به نوعی فراقانونی عمل می‌کند. این مدرس و پژوهشگر ارتباطات تاکید می‌کند رسانه برای ادامه حیات به اعتماد مخاطبان و اعتبار نزد آنان نیاز دارد و راه دستیابی به این اعتماد را اطلاع‌رسانی مناسب، بی‌طرفانه، دقیق و کامل و مبتنی بر نیازهای مخاطبان می‌داند. دکتر حسینی‌پاکدهی می‌گوید خروج از وضعیت شرکتی، کوچک‌سازی و برون‌سپاری بر مبنای منطق و مقررات خاص، تنها راه برون‌رفت رسانه ملی از مشکلات کنونی است.



صدا سیما به عنوان رسانه ملی در هر مقطع زمانی، با چالش‌هایی روبه‌رو بوده است. یا به عبارتی رقبایی داشته که در رقابت با آنها قاعدتاً باید تغییر رویکرد می‌داده است. رقبایی مثل شبکه‌های ماهواره‌ای، اینترنت و این روزها شبکه‌های اجتماعی. اما نه‌تنها شاهد بهبود ساختار و عملکرد آن نبوده‌ایم بلکه به نظر می‌رسد مشکلات سازمان مضاعف هم شده است. دلیل این نابسامانی را در چه می‌دانید؟
پرسشی که مطرح کردید سوال بسیار بنیادی و اساسی است و پاسخش باید دربرگیرنده ابعاد مختلف سازمانی باشد. سازمان‌های رادیو و تلویزیونی در مرحله نخست، رقبای سرسخت مشابه خودشان را دارند بنابراین نزدیک‌ترین رقیب سازمان در دهه‌های اخیر شبکه‌های ماهواره‌ای بوده‌اند که آن را تحت فشار قرار دادند. پس از آن، تلفیق میان رسانه‌های نوین یعنی ماهواره و همچنین بزرگراه‌های اطلاعاتی باعث شده رسانه با رقبای جدید دیگری هم مواجه شود که مهم‌ترین هدف این رقبا اطلاع‌رسانی است. به همین دلیل صدا و سیما با دشواری‌های بسیاری مواجه است چون این رسانه‌ها برای دستیابی به مخاطبان با یکدیگر رقابت سختی دارند. نکته مهم این است که ببینیم آیا سازمان می‌تواند از هر ابزار و وسیله‌ای برای دستیابی به مخاطبان بهره بگیرد؟ به عنوان مثال رسانه‌های بیگانه یا رسانه‌های خارجی با توجه به اهداف خاص خودشان می‌توانند از هر ابزار و وسیله‌ای استفاده کنند و خود را پاسخگو به هیچ جای خاصی ندانند. به خصوص برای مخاطبان خارجی ممکن است حتی از قواعد و مقررات داخلی خودشان هم پیروی نکنند. اما سوال مهمی که برای ما مطرح می‌شود این است که آیا سازمان صدا و سیما هم به عنوان رسانه ملی می‌تواند برای جذب مخاطبان از هر شیوه و روشی استفاده کند؟ من بر این باورم که بر اساس قواعد و مقررات و قوانینی که برای سازمان وجود دارد این سازمان مجاز نیست چنین کاری را انجام بدهد. متاسفانه ملاحظه می‌کنیم که این سازمان در برخی موارد برای دستیابی به مخاطبان به شیوه‌هایی توسل پیدا می‌کند که مشابه با رسانه‌های بیگانه یا حتی بدتر از آنهاست. در حالی که یک رسانه ملی بر مبنای قوانین و مقررات و چارچوب‌های حاکم بر آن، باید به عنوان یک رسانه خدمت عمومی فعالیت کند. متاسفانه در سال‌های اخیر، به دلیل فشارهای بیرونی از یک‌سو، و فشارهای داخلی از سوی دیگر -‌که هر کدام هم دربرگیرنده فشارهای اقتصادی، فشارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است و همچنین فشارهای تکنولوژیک- سازمان دچار یک نوع سردرگمی شده است. از یک‌سو می‌خواهد به رسالت و اهدافی که از لحاظ حقوقی برایش تعیین شده پایبند باشد، ولی از سوی دیگر الزامات مختلف باعث شده که نتواند چنین کاری را انجام بدهد.

یعنی ناکارآمدی آن به دلیل همین فشارهاست؟
واقعیت این است که این رسانه تحت تاثیر فشارهای مختلف دارد از تلاش برای تحقق اهداف و رسالت‌هایی که برایش تعیین شده، فاصله می‌گیرد. در این میان، آن چیزی که مشهودتر از همه است فشارها و الزامات اقتصادی است که سبب شده است رسانه ملی، مشابه شرکت‌ها و سازمان‌های رسانه‌ای خارجی عمل کند و ما مهم‌ترین مصداق آن را در پخش بی‌حد و حصر آگهی‌ها مشاهده می‌کنیم. چه پخش آگهی‌ها به صورت مستقیم و چه اسپانسرینگ کل یک برنامه. وقتی که می‌پرسیم چرا، می‌گویند برای تولید برنامه‌های با‌کیفیت و خوب نیازمند بودجه و منابع مالی کافی هستیم. اما به نظر من هدف وسیله را توجیه نمی‌کند که ما برای تامین بودجه و تولید برنامه‌های باکیفیت و مطلوب به هر شیوه و وسیله‌ای متوسل شویم.
به بیان ساده‌تر صدا و سیما از یک طرف رسانه‌ای است و از طرف دیگر شرکتی. یک موسسه رسانه‌ای- شرکتی است که از یک‌سو ادعا می‌کند من رسانه هستم و آن هم رسانه ملی، که باید اهداف و وظایف و رسالت‌هایی را که برایم تعیین شده است تحقق ببخشم و این وجه آن را وادار می‌کند که سیاسی یا جانبدارانه عمل کند. از طرف دیگر به صورت یک شرکت کاملاً تجاری و در جهت درآمدزایی عمل می‌کند. بنابراین این دو هدف عمده، آن را در تعارض خاص قرار می‌دهد. این تعارض از نظر من بسیار جدی و عمیق است و معتقدم نگاه تاجرمآبانه سبب فاصله گرفتن از اهداف فرهنگی، ارزشی و اهداف اولیه سازمان شده است.

این تعارض در عمل به ضرر خود سازمان تمام می‌شود چون مخاطبانش را از دست می‌دهد و حتی آنها را در برابر رسانه‌های بیگانه آسیب‌پذیرتر می‌کند.
همین‌طور است. من باید به نکته دیگری اشاره کنم. ببینید یکی از کارهایی که سازمان انجام داد و به این تعارض شدت بخشید، ایجاد شبکه‌های جدید و گسترده بود؛ یعنی هم تعدد شبکه‌ها و هم افزایش زمان پخش. ظاهراً این اقدام برای پاسخگویی به نیازهای مخاطبان و مقابله با تهاجم فرهنگی صورت گرفت اما در عمل سبب شد رسانه نتواند به اندازه کافی برنامه‌های با‌کیفیت و مناسب و خوب برای برپا نگه‌ داشتن این آنتن‌ها تولید کند. این یک خطای استراتژیک بود و باعث شد سازمان بیش از پیش به سمت تجاری شدن سوق پیدا کند.
نکته دیگری که نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که رسانه‌های بیگانه در عرصه رقابت برای جذب مخاطب، به تکنیک‌ها و فنون مختلفی متوسل می‌شوند. به نظر کارشناسان، چهار تکنیک خاص وجود دارد که در تولید برنامه‌ها به خصوص سریال‌های تلویزیونی و نظایر آن استفاده می‌شود و هر چهار تکنیک هم به نوعی با احساسات و عواطف مخاطب سر و کار دارد. این چهار عامل؛ سرعت، خشونت، هیجان و جنسیت هستند. آنها شاید بتوانند با توجه به بینش خودشان از این ابزار استفاده کنند اما به نظر می‌رسد رسانه ملی هم در این ورطه گرفتار شده است. چه در تولیدات سرگرم‌کننده، چه در آگهی‌ها و چه در جدی‌ترین برنامه‌ها می‌بینیم که از برخی از این چهار مولفه استفاده می‌شود تا مخاطب جذب کند. و این رویکرد نادرست و ناامیدکننده‌ای است.

این روند را تا کجا می‌توان ادامه داد؟ به هر حال این تضاد، یک جا رسانه را از پا در می‌آورد.
ظاهراً که رسانه تاکنون توانسته با همین روند خودش را سرپا نگه دارد. با توجه به اینکه در کنار این درآمدهای خاصی که دارد، از بودجه عمومی هم تغذیه می‌کند.

واقعاً یک رسانه بودجه‌خوار است.
بودجه‌خوار بسیار عظیم. متاسفانه با وجودی که بودجه‌خوار عظیمی است اما در عین ‌حال به صورت یک موسسه خصوصی و تجاری هم عمل می‌کند. این تعارض قطعاً آن را با مشکل جدی مواجه خواهد کرد. بنابراین این سازمان باید تکلیف خودش را روشن کند. آیا یک رسانه ملی است و مبتنی بر بودجه عمومی فعالیت می‌کند؟ اگر چنین است پس باید بر اساس قوانین و مقررات، در خدمت مخاطبان و منافع عمومی جامعه باشد. و اگر یک موسسه رسانه‌ای‌- شرکتی است باید اهدافش را تغییر دهد. شاید یکی از دشواری‌های دولت هم همین است که نمی‌داند چگونه باید با این سازمان برخورد کند. به نظر می‌رسد تا زمانی که این رسانه هم از بودجه عمومی استفاده می‌کند و هم به صورت یک رسانه شرکتی درآمدهای خاص خودش را دارد، می‌تواند به فعالیت ادامه بدهد چون نیاز مستقیم به مخاطبان ندارد. تنها زمانی ممکن است با مشکل جدی مواجه شود که برای اداره خودش، مستقیماً به مخاطبان و مردم نیاز داشته باشد.

ظاهراً از دل سازمان راه‌حلی برای رفع این تعارض بیرون نمی‌آید چرا که تاکنون شاهد تغییر و تحول جدی در ساختار و عملکرد آن نبوده‌ایم. این راه‌حل در کجاست؟ آیا نیازمند تغییر قانون هستیم یا لازم است شورای نظارت بر صدا و سیما تحول پیدا کند؟
به نظر من چارچوب قوانین و مقرراتی که برای سازمان تدارک دیده شده است، نقص جدی ندارد. مشکل اصلی در اجرای آن است. اگر این اصول، قوانین و مقررات به درستی اجرا می‌شد، سازمان هرگز به یک موسسه رسانه‌ای-شرکتی تبدیل نمی‌شد. پس باید برگردیم به آن اصول و قوانین و آنها را درست اعمال کنیم. نکته دیگر همان شورای نظارت است که شما اشاره کردید. شورای نظارت به همین منظور تدارک دیده شده ولی متاسفانه بیشتر نقش تشریفاتی دارد و به نحو احسن به وظیفه خود عمل نکرده است. شاید هم ابزارهای لازم برای انجام این کار را ندارد. به نوعی می‌توان گفت سازمان دارد به صورت فراقانونی عمل می‌کند.
در عین حال باید توجه داشته باشیم که ادامه این روند می‌تواند تبعات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و همچنین اقتصادی بسیار گسترده‌ای برای جامعه در حال و آینده داشته باشد. هر قدر دیرتر به این مساله توجه کنیم، جمع ‌کردن آن دشوارتر خواهد بود. ما از یک طرف، برای مقابله با امواج تهاجم بیگانه، این رسانه را بسیار گسترده کرده‌ایم ولی از سوی دیگر غافل هستیم که خود سازمان دارد به نحو موثری، همان فضا را برای آثار سوئی که می‌خواستیم از آنها پرهیز کنیم، فراهم می‌کند. این مساله، مشکلی بسیار جدی است. بیگانگان، با اهداف خاص خودشان چنین کاری را انجام می‌دهند؛ افسوس از این است که چرا ما در داخل و آن هم با هزینه خودمان شاهد چنین وضعی هستیم. این خیلی دردآورتر است.

این شورای نظارت، نیازمند چه تغییر یا دگرگونی است؟ به نظر می‌آید در ترکیب این شورا، جایی برای صاحب‌نظران حوزه‌های مختلف از جمله ارتباطات یا جامعه‌شناسی دیده نشده است.
ببینید، مشکل اصلی در جامعه ما برخورد سیاسی با همه مسائل است. به همین خاطر، من هم با شما کاملاً موافق هستم که ترکیب این شورا، ترکیب کافی، کامل و جامع نیست. اگر این رسانه می‌خواهد به صورت یک رسانه عمومی فعالیت کند، پس ترکیب این شورا می‌بایست ترکیبی از همه قشرها و آحاد مختلف جامعه باشد تا نمایندگان هر یک از این طیف‌ها و قشرهای مختلف جامعه، بتوانند حقوق و مسائل خودشان را در قالب شورا مطرح و پیگیری کنند. ولی با همه این اوصاف، اگر این شورای کنونی هم واقعاً وظایف خودش را به درستی انجام بدهد و از سوی دیگر نظارت شورا مورد توجه سازمان قرار بگیرد، می‌توان امیدهایی داشت. ولی بهترین حالت این است که این شورا، شورای جامع‌تر و کامل‌تری باشد.

جدا از بحث نظارت بر عملکرد صدا و سیما، تصور می‌کنید رویکردهایی مثل کوچک‌سازی، یا برون‌سپاری چقدر می‌تواند در بهبود عملکرد سازمان موثر واقع شود؟
من قبلاً هم پیشنهاد داده‌ام و این نکته را مطرح کرده‌ام که سازمان به جای اینکه به صورت کمی خودش را بسط بدهد، باید درصدد بهبود کیفیت برنامه‌هایش باشد و این مساله، با شعار و تعارف و غیره هم امکان‌پذیر نیست. اینکه ما هر روز یک شبکه جدید ایجاد کنیم جز اینکه بر کمیت اضافه کند و بار سازمان را بیشتر کند، تاثیری ندارد. پس گام اصلی و اول، می‌تواند کاهش تعداد شبکه‌ها و ارتقای کیفیت تولید باشد.
برون‌سپاری را هم باید با منطق خاصی دنبال کرد. متاسفانه یکی از مشکلات جامعه ما این است که همواره دست‌های پنهانی، برای بلعیدن بودجه‌ها و منابع مالی وجود دارند. به همین دلیل، برون‌سپاری‌ای که باعث شود باز ما منابع مالی‌مان را هدر بدهیم و با برنامه‌های بی‌کیفیت مواجه شویم، مشکل را حل نخواهد کرد. باید بتوانیم ساز و کاری تدارک ببینیم که بتواند برنامه‌های تولید‌شده را، بر اساس معیارهای مناسب و دقیق، از لحاظ کیفی ارزشیابی کند. به عنوان مثال سازمان، برنامه‌های تولید‌شده خودش را در چهار سطح تفکیک و طبقه‌بندی می‌کند. سطح الف، ب، ج، د. اگر خوب به گزارش‌هایی که خود سازمان که در نهایت خوش‌بینی ارائه کرده است نگاه کنید، می‌بینید که برنامه‌های سطح الف حتی به یک درصد هم نمی‌رسد. برنامه‌های سطح ب هم بسیار اندک است. برنامه‌های ما غالباً در سطح ج و د است. بنابراین، صدا و سیما باید درصدد برون‌رفت از این مساله، به صورت واقعی و حقیقی باشد و تا زمانی که نتواند بر این روحیه شرکتی غلبه پیدا کند، قادر به خروج از این وضعیت نخواهد بود. در کنار این معضل یا همان به اصطلاح شرکتی بودن و تجاری بودن، داشتن نگاه خاص یک‌جانبه سیاسی است. از یک طرف سازمان، بسیار سیاسی و ایدئولوژیک برخورد می‌کند و از طرف دیگر، کاملاً تجاری. این یک تعارض ذاتی است.

اگر اجازه بدهید می‌خواهم فراتر از بحث برنامه‌سازی، بحث اخبار و اطلاع‌رسانی را مطرح کنم. واقعیت این است که در حضور شبکه‌های خبری ماهواره‌ای و مهم‌تر از آنها شبکه‌های اجتماعی، ما با نوعی انقلاب در دسترسی مخاطب به اخبار و اطلاعات مواجه هستیم. سوگیری‌ها و جانبداری در نشر اخبار سبب شده گرایش مخاطبان به این مجاری بیشتر و بیشتر شود. حتی اگر صدا و سیما تریبون دولت باشد با فراری دادن مخاطبان دارد به ضرر دولت عمل می‌کند.
در صحبت‌های قبلی، به اشکال مختلف سعی کرده‌ام به این نکته اشاره کنم که مسوولان محترم سازمان باید واقعاً مخاطبان را به حساب بیاورند. تا زمانی که مخاطبان را نادیده می‌گیرند و برایشان ارزش و جایگاه واقعی قائل نیستند، نمی‌توانیم به هدف معینی که مد نظرمان است برسیم. برخی از مدیران سازمان معتقدند در مرحله اول برای به دام انداختن و جذب مخاطب، باید از ترفندهایی که پیشتر گفتم، استفاده کنیم و سپس کارهای دیگر یعنی اطلاع‌رسانی و خبررسانی و وظایف ایدئولوژیک را پی بگیریم. این یک تعارض جدی است. با مخاطب نمی‌توان به صورت یک ابزار برخورد کرد. آن هم مخاطبانی که روزبه‌روز سطح آگاهی و اطلاع‌شان بالا می‌رود. ضمن اینکه رسانه‌های رقیب و قدرتمند دیگری به اشکال مختلف دارند سر برمی‌آورند. بنابراین در عرصه اطلاع‌رسانی و خبررسانی هم اگر رسانه‌های بیگانه باز منطبق بر اهداف و منافع خودشان، از هر روشی استفاده می‌کنند، ما نمی‌توانیم چنین کاری را انجام بدهیم. به نظر من، اگر رسانه‌ای می‌خواهد در درازمدت روی مخاطبان خودش حساب کند، لازم است نزد آنها اعتبار داشته باشد و مخاطبانش به آن اعتماد کنند. این بزرگ‌ترین سرمایه هر رسانه‌ای است.

سرمایه‌ای که در حال از دست رفتن است.
بله، به همین خاطر رسانه ملی هم برای اینکه بتواند جایگاهش را بهبود ببخشد و حتی آن ضعف‌های قبلی‌اش را هم جبران کند، باید بتواند در این بعد، خیلی جدی سرمایه‌گذاری کند. اعتبار و اعتماد از نظر من، دو روی یک سکه هستند و یکی بدون دیگری هم نمی‌تواند تحقق پیدا کند. حالا اعتماد و اعتبار چگونه به دست می‌آید؟ با صداقت و صراحت عمل. گام اول هم اطلاع‌رسانی مناسب، بی‌طرفانه و دقیق و کامل است، مبتنی بر نیازهای مخاطبان و مردم؛ نه یک طیف یا یک قشر خاص. این نکته اصلی است.

در کنار همه این تغییرات که به نظر می‌رسد ضروری هستند، آیا خصوصی‌سازی می‌تواند به اصلاح ناکارآمدی‌های سازمان کمک کند؟
چارچوب قانونی، فعلاً این اجازه را به ما نمی‌دهد. البته من هم معتقدم که راه چاره در مرحله اول، خصوصی کردن یا خصوصی‌سازی نیست. مشکلی هم که الان سازمان با آن مواجه است، همین است. که از یک طرف از لحاظ چارچوب حقوقی، یک رسانه ملی است، اما دارد کاملاً خصوصی عمل می‌کند و تعارض‌ها از همین ناشی می‌شود. ما نیازمند این هستیم که ابتدا یک رسانه خدمت عمومی به معنای واقعی داشته باشیم و اگر در کنارش هم امکان‌پذیر بود، آن‌وقت شبکه‌های خصوصی را هم دایر کنیم و مخاطبان هم بدانند که با چه نوع رسانه‌ای سر و کار دارند. مهم‌تر از خصوصی‌سازی کوچک کردن سازمان است و اینکه خصوصاً در بعد اطلاع‌رسانی، اطلاعات شفاف، بدون جانبداری و جامع و مبتنی بر نیازهای مردم را فراهم کنیم و در اختیار آنها بگذاریم تا مخاطبان ما برای برطرف ‌کردن نیازهای اطلاعاتی و همچنین نیازهای دیگرشان به سایر رسانه‌ها گرایش پیدا کنند. یک بار دیگر هم تاکید می‌کنم؛ تنها راه چاره این است که صدا و سیما از حالت شرکتی بودن خارج شود. اضافه می‌کنم به خاطر شیوه‌هایی که در حیطه تبلیغات در سازمان شکل گرفته است، این سازمان به بیراهه کشیده خواهد شد. تا زمانی که این مشکل حل نشود، امیدی به اصلاح آن وجود نخواهد داشت.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید