شناسه خبر : 35243 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

هوس پول؛ هوای شهرت

چگونه فرهنگ سیاسی در انتصابات بازتولید می‌شود؟

 
 
مریم زارعیان/ عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی

چندی قبل دبیر شورای نگهبان در دیدار با اعضای هیات‌رئیسه مجلس یازدهم هشدار داد نمایندگان نباید در انتصابات دولت دخالت کنند. پیش از این نیز سخنگوی شورای نگهبان در بیان دلایل رد صلاحیت تعدادی از نمایندگان دوره قبل، دخالت در انتصابات را از جمله دلایل این موضوع برشمرده بود. کمی پیش هم در یکی از محافل رسانه‌ای، یکی از مقامات دولت از کلافگی وزیرش به دلیل اعمال فشار برخی نمایندگان برای انتصابات در استان و حوزه انتخابیه‌شان خبر می‌داد. شنیده‌ها حاکی از آن است که برخی نمایندگان دخالت گسترده‌ای در سطوح مدیریتی وزارتخانه‌ها تا حد تغییر و معرفی روسای ادارات در سطح شهرستان‌ها دارند. انتصاب‌هایی که خارج از رویه‌های معمول شایسته‌گزینی اتفاق می‌افتد، باعث سپردن پست‌ها و سمت‌ها به مدیران ناتوان می‌شود.

در مطالعه تاریخ سیاسی گذشته و حال ایران نیز همواره دیده شده رابطه معناداری میان تصدی صدارت، وزارت و مسوولیت با سطح شایستگی و قابلیت‌های افراد وجود نداشته است. به‌طوری که دستیابی به جایگاه‌های مدیریتی و انتصابات مختلف طی فرآیندهایی که اصولاً با شایسته‌سالاری بی‌ارتباط است، صورت می‌گیرد.

البته فرآیندهایی که منجر به چنین انتصاب‌هایی می‌شود، ریشه‌ای عمیق در فرهنگ سیاسی حاکم بر جامعه دارد. فرهنگ سیاسی مجموعه‌ای از ایستارها و نگرش‌هایی است که قواعد بنیادین را برای به اجرا درآوردن سیاست وضع می‌کند. در تاریخ گذشته ایران دولت مقتدر مرکزی زمینه‌ساز فرهنگ سیاسی خاصی در ایران شده است، به‌طوری که ماحصل آن، شیفتگی اکثریت ایرانی‌ها برای کسب و حفظ سمت دولتی است. آنچه محمود سریع‌القلم به عنوان دلایل ساختاری این مساله ذکر می‌کند آن است که سمت دولتی با خود پول، امنیت و شهرت می‌آورد. وقتی دولت مسوول تقسیم پول و شهرت باشد، معنای تخصص از بین می‌رود و افراد از طریق راهروهای دولت و کسب ارتباطات بیشتر می‌توانند سهم بیشتری از مقام، اعتبار، شهرت و پول به دست آورند. در بستر جامعه‌ای با چنین فرهنگ سیاسی و بالاخص فرهنگ سیاسی نخبگان حاکم بر آن جامعه، دستیابی به پست و مقام معمولاً به یکی از شیوه‌های زیر رخ می‌دهد:

انتصابات سفارشی و توصیه‌ای از جناح‌های مختلف: سازوکار چنین انتصاباتی این است که نیاز نیست افراد در وهله نخست تخصص خاصی برای تصدی مناصب مهم داشته باشند، چراکه با قدم گذاشتن در این راه، پله‌های ترقی خود به خود طی خواهد شد. تنها نیاز برای کسب چنین موقعیت‌هایی آن است که افراد توانسته باشند به طُرقی وفاداری خود را به جناح موردنظر ثابت کنند. اثبات این وفاداری هم شیوه‌های مختلفی دارد که البته از حوصله این بحث خارج است. البته این نوع انتصابات هم خود به دسته‌های مختلفی تقسیم می‌شود که یکی از آنها انتصابات مبتنی بر بده‌بستان است. یعنی انتصاب یک شخص از جناح شما در فلان جایگاه در عوض انتصاب این شخص از جناح ما در بهمان جایگاه.

نوع دیگر انتصابات، مبتنی بر ارتباط خونی و فامیلی است. ریشه این نوع انتصابات در فرهنگ سیاسی عشیره‌گرایی است که ماهیت اصلی فرهنگ سیاسی ایرانیان را تشکیل می‌دهد. ویژگی‌های مهم این نوع فرهنگ هم خویشاوندگرایی و احساس تعلق عمیق به گروهی خاص و تحصیل امنیت از طریق وابستگی به قوم است. در چارچوب اهمیت محوری خویشاوندی است که فرد روابط اجتماعی را از منظر خویشاوندی می‌نگرد. نقش‌هایی هم که به افراد واگذار می‌شود منحصراً نه به فرد، که کل خانواده را شامل می‌شود. در نتیجه وقتی عضوی از خانواده ارتقا می‌یابد، در حقیقت خانواده او ارتقا پیدا می‌کند و وقتی فردی پست و مقامی می‌گیرد دست همه اعضای خانواده و قوم و خویش را هم می‌گیرد تا آنها نیز از مزایای اجتماعی بیشتر برخوردار شوند. کم نمی‌شنویم که فلان کس که سمت‌های حساس مملکت به دستش است، داماد یا پسر فلان شخصیت مهم است، آن یکی پسرعمه همسر آن دیگری است. آن یکی همسایه خانه پدری آن یکی است. این یکی هم دخترِ عمه نوه خاله آن یکی است...!

نوع دیگری هم از انتصابات است که این یکی برعکس دو مورد فوق‌الذکر به قابلیت‌های فرد بستگی دارد. قابلیت لازم برای این مورد توانایی چاپلوسی و تملق است. تملق و چاپلوسی ریشه طولانی در فرهنگ ما ایرانیان دارد. ادبیات سیاسی دوره قاجار و پهلوی حاکی از کانونی بودن تملق برای احراز سمت، موقعیت و امکانات است. در چنین نظام اجتماعی و سیاسی انسان‌ها صرفاً جنبه ابزاری پیدا می‌کنند و برای آنکه بقا داشته باشند، از صنعت تملق و چاپلوسی برای دریدن امکانات و فرصت‌ها استفاده می‌کنند.

تجربه بین‌الاذهانی به افراد یاد داده است که به جای رقابت، بدگویی و به جای تلاش، تملق کنند. آنها باید با رئیس خود دائماً بیعت کنند، دیگران را تخریب و زیرآب زنی کنند تا به خوبی رشد کنند. به عبارتی در سطح خرد تملق برای افراد دارای کارکرد است. افراد این قابلیت را به اشکال مختلف نشان می‌دهند، برخی با انجام کار بی‌اجر و مواجب سعی می‌کنند نوعی احساسِ دین در طرف مقابل ایجاد کنند تا به موقع آن را برایشان جبران کند. برخی مسوولیت بزرگ خودشان را در این می‌بینند که به‌طور دقیق محاسبه کنند مافوقشان از چه چیزی بیشتر خوشش می‌آید تا آن را بگویند و آن را انجام دهند. بسیار دیده‌ایم که با عوض شدن دولت‌ها مدیران میانی باقی‌مانده از قبل به یکباره مواضع تند و انقلابی قبلی‌شان درباره مسائل تغییر ماهوی می‌کند. ماحصل چنین وضعیتی شکل‌گیری بوقلمون‌صفاتی است که دائماً رنگ عوض می‌کنند. شایسته‌سالاری، رقابت، ضوابط و اعتماد به‌طور طبیعی در این‌گونه روابط اجتماعی از میان می‌رود.

افرادی که بدون داشتن لیاقت و شایستگی‌های لازم در سمت‌های مختلف منصوب می‌شوند، آسیب‌های جبران‌ناپذیری به سیستمی می‌زنند که در آن پا گذارده‌اند:

اول آنکه افرادی که با مکانیسم‌هایی غیر از شایسته‌گزینی یعنی انتصابات سیاسی، انتصابات خونی و قبیله‌ای و صنعت تملق ارتقا یافته‌اند، در حوزه‌های تخصصی مربوطه استعداد زیادی ندارند، در نتیجه از آشکار شدن چنین ضعفی به شدت بیمناک‌اند. به همین دلیل هرگونه خلاقیت زیرمجموعه آنها می‌تواند ضعف آنها را بیش از پیش نشان دهد، در این صورت دو حالت پیش پایشان است: یا ایده‌های جالب زیردستان را به نام خود عرضه می‌کنند، یا اگر نشد بروز و ظهور هر حرف تازه‌ای و هر خلاقیتی را در نطفه خفه می‌کنند.

دوم آنکه، چنین افرادی که خود از مکانیسم رشد و ارتقا و نیز ضعف‌های خود خبر دارند، دائماً در نگرانی آشکار شدن این مساله‌اند. بنابراین در تلاش‌اند تا با جاسوس‌پروری بر هرگونه تردیدی که ممکن است درباره قابلیت‌هایشان ایجاد شود، غلبه کنند. در این مکانیسم خبرچینان تکریم می‌شوند و آنان که نقدهایی بر عملکرد مافوق دارند، به نحو مقتضی مجازات می‌شوند. در نتیجه نیروی انسانی چنین مجموعه‌هایی را یا افراد زبون و ترسو تشکیل می‌دهند که جرات اظهارنظر ندارند یا متملقانی که هویتشان با چاپلوسی عجین شده است.

سوم آنکه چنین مدیرانی برای اداره مجموعه خود نیازمند افرادی هستند که در وفاداری‌شان شکی ندارند. وقتی این افراد در رده‌های بالای مدیریتی قرار دارند، ناگزیر پست‌های مدیریتی بلافصل نیز باید همان ویژگی‌ها را داشته باشد. این ویژگی به صورت زنجیروار تا پایین‌ترین پست‌های سازمانی انتقال می‌یابد. به‌طوری‌که دیده شده بسیاری از چنین مدیرانی حتی آبدارچی و نظافتچی را نیز از حلقه معتمدان خود انتخاب می‌کنند.

تجمع آسیب‌هایی که مدیران نالایق در حوزه‌های مختلف به مجموعه تحت مدیریت خود وارد می‌کنند در نهایت به اقتصاد، سیاست و جامعه وارد می‌شود. هنگامی که ساختار و قاعده‌مندی رفتارها و روابط وجود نداشته باشد تمایلات فردی می‌تواند حوزه فرهنگ، سیاست و اقتصاد را به هر سو بکشاند. این عناصر حاکم بر فرهنگ سیاسی نخبگان جامعه در تعارض با رشد، توسعه و سیستم‌سازی است. هرچند اصلاح ساختارها برای تحقق توسعه ضروری است، اما چنین تحولی در گرو بلوغ جمعی نخبگان سیاسی و نخبگان فکری هر جامعه است.

منبع
1- سریع‌القلم، محمود، فرهنگ سیاسی ایرانیان، 1389، پژوهشکده مطالعات فرهنگی اجتماعی

دراین پرونده بخوانید ...