شناسه خبر : 34953 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

اخلاقیات فقر

رکود و تورم چگونه اخلاق را تضعیف می‌کنند؟

 

 

حسن شهرکی/ پژوهشگر اجتماعی

در ابتدا باید قدردانی خود را از هفته‌نامه تجارت فردا ابراز کنم بابت گشودن پرونده‌ای که پای مباحث و مفاهیم مطرح در اقلیم روشنفکری را به جهان سیاست باز می‌کند، و نه عکس آن. وقتی برآنیم تا تاثیر و تاثر علم اقتصاد (economics)  یا سامانه اقتصادی (economy) -حالا چه خُرد چه کلان- را بر اخلاق کندوکاو کنیم، لاجرم، خواننده پرسشگرِ یک نشریه عموماً اقتصادی، انتظار دارد تا در بدو امر با تعریف و شرحی ساده و روان از اخلاق مواجه شود. من متخصص حوزه اخلاق نیستم ولی شاید به ‌واسطه آنکه از مجرای رساله دکترایم که شرحی جامعه‌شناختی بود بر کارآفرینی به عنوان یک پدیده بدواً اقتصادی، نقبی نیز به مسائل اخلاقی و طرح آنها زده‌ام برای این پرونده به‌خصوص انتخاب شده‌ام.

یک گزاره اخلاقی به‌طور کلی، گرداگرد مفاهیمی همچون، خوبی یا بدی، درستی یا نادرستی، رذیلت یا فضیلت و... با موضوعیت انسان، حال ذهنیات او، ارزش‌ها، یا نگرش‌هایش شکل می‌گیرد. گمان من این است که با در نظرداشتِ اوضاع فعلی جامعه ایران، دغدغه طراح پرسشِ تاثیر رکود و تورم بر اخلاق، پیش کشیدن بحثی در انسان‌شناسی یا جامعه‌شناسی اقتصاد بوده. می‌توان این پرسش را مطرح کرد که چگونه کاهش قدرت خرید یا افزایش بیکاری، سبب‌ساز افولِ شرایط اخلاقی زیستن شده یا نگرش‌های ضداخلاقی در افراد یک جامعه به بار می‌آورد؟ البته پیش‌فرض این است که بر سر یک شیوه درستِ اخلاقی زیستن، اخلاقی اندیشیدن و عمل کردن به وحدت نظر رسیده‌ایم. اگر در وضعیت فعلی که با یک طبقه متوسطِ آب‌رفته مواجه هستیم، طبقات اجتماعی را با مسامحه به فرادستان و فرودستان تقسیم کنیم، استنباط من این است که در طبقه نخست، یک‌جور تغییر در معنای یکسری از مفاهیم عمده اخلاقی بر اساس نوعی «خودشیفتگی طبقاتی» را شاهد هستیم که در واقع مآلاً به گونه‌ای تثبیت طبقاتی نظر دارد. آنها به دلیل استیلای مکتب نتیجه‌گرایی در اخلاق -در این معنی که اخلاق قراردادی است و اخلاقی بودن یک کنش مترتب است بر آثاری که برای فرد یا جامعه به بار می‌آورد- «مطلوبیت نهاییِ» خود را امروزه، نه در تولید و کارآفرینی (entrepreneurship) که در «رانت‌خواری» (rentiership) می‌یابند، نه در رقابت آزاد که در انحصار، نه در شفافیت که در پرده‌پوشی، نه در روان‌کاریِ بازار که در احتکار و چیزهایی از این دست. نتیجه می‌شود نوعی فایده‌گراییِ مفرط که خود را در مصرف‌گرایی تجملی، سبک زندگی مرفه، تفریحاتِ نوظهورِ نامتعارف، برجسته ساختن امور جنسی، نوش‌خواری‌ها و استعمال مفرط روانگردان‌ها در پارتی‌های شبانه و... نشان داده و خواهد داد. از آن‌سو تضمینی نیست که عملاً اعضای این طبقه به نوعی تندرستی (wellbeing) یا شادی (happiness) دست یابند، بلکه در پس همه خوش‌باشی‌ها، حس سرگردانی از پوچی سرخوردگی یأس و ناامیدی همواره در کمینشان است که خود یک‌جور معضل اخلاقی روانی و اجتماعیِ پیچیده‌تر است. در طبقه فرودست اما، احوالاتی دیگر حاکم است. آنجا داستان، داستانِ همیشگیِ «راهبردهای بقا»ست که ترجمان اقتصادی‌اش می‌شود همان قصه همیشگیِ دخل‌وخرج. وقتی دخل‌وخرج مردم در اثر رکود و گرانی به هم نخورد، عقل سلیم می‌گوید که برای ماندن و به زندگی-یا زنده‌ بودن- ادامه دادن، باید دخل را زیاد و خرج را کم کنید. از جانب خرج، نخست، هزینه‌های فرهنگی لطمه خواهند خورد -عموماً می‌توان اخلاق را ذیل واژه فرهنگ گنجاند- به این معنا که وقتی کسی بافرهنگ است بااخلاق هم خواهد بود- سبد فرهنگی خانوار آب می‌رود و جایش را سبد غذایی خواهد گرفت. در اینجا طی یک دهه اخیر شاهد نوعی گذار معنایی در طبقه فرودست بوده‌ایم، به این معنا که دیگر مفاهیم یا پدیده‌هایی همچون «نذر»، «بخشش»، «هدیه»، «وقف»، «قرض»، «خیریه» و چیزهایی از این دست را یا رصد نخواهیم کرد یا به ندرت شاهد خواهیم بود. در عوض، «منفعت شخصی به هر قیمت» در قالب عنصر محوری گفتمان اقتصاد، و در دهک‌های پایین، این گفتمان را مفصل‌بندی و راهبردی برای بقای اعضای طبقه به شرط استثمار پیش خواهد کشید. ضعف اخلاقی ناشی از راهبرد بقا در طبقات تنگدست و ندار جامعه اجتناب‌ناپذیر است چیزی که به قول رابرت چمبرزِ انگلیسی آنها را در نوعی از تله فقر گرفتار می‌کند. به این ترتیب، شلاق گرسنگی، اعضای این طبقه را ناچار به ورطه نوعی «آنارشیِ اخلاقی» یا رکود اخلاقی پرتاب خواهد کرد. از دستِ طبقه متوسطِ نحیف هم کاری برنخواهد آمد. هم‌اکنون بسیاری از اعضای این طبقه با کوچ به حاشیه‌ها، به دلیل افزایش اجاره‌بهای مسکن، از زاویه اخلاقی و فرهنگی متحمل ضربات سختی شده‌اند: کوچ فرهنگی بسا سخت‌تر از کوچ جغرافیایی است. اعضای طبقه متوسط، در اینجا و بر اساس اصل ناهمسازیِ شناختی (cognitive dissonance) ناچارند تا در دانسته‌های بعضاً متضاد خویش، نوعی همسازی برقرار کنند، مثلاً کتاب نخریدن /نخواندن را، مسافرت نرفتن را، هزینه نکردن برای آموزش فرزندان را، مدرک نداشتن را، در مرکز شهر نزیستن را، و در یک کلام بر باد رفتنِ آنچه روزگاری «زندگی محترمانه یا آبرومند» می‌نامیدند را، مهم نپنداشته و عادی تلقی کنند. حالا زمانه زمانه پشت‌بام‌خوابی است. من نام این را می‌گذارم «اخلاقیات فقر»، پدیده‌ای که بیش از آنکه به نوعی فقر اخلاقی اشعار داشته باشد، ظهور نوعی داروینیسم اجتماعی-اخلاقی را نوید می‌دهد. وقتی به طرف داخل نیز نگاه می‌کنیم، شاهد پدیده‌هایی همچون چندشغلگی –که بر اساس هرم نیازهای مازلو، جسم ‌و روح را ویران می‌کند- و در پیش ‌گرفتنِ شغل‌هایی همچون زباله‌گردی هستیم که از اساس با کرامت و عزت‌نفس یعنی ستون‌های فضایل اخلاقی منافات دارند. در طبقات متوسط با نزول تحرکات فرهنگی و سیاسی و در دهک‌های پایین‌تر با نوعی سلب آزادی اقتصادی مواجه هستیم که به‌طور کلی زیربنای یک زندگی اخلاقی را سست و ویران می‌کند. اول شرطِ معنویت آزادی است. و وقتی صحبت بر سر آزادی باشد، بحث حکومت‌ها هم خواهی‌نخواهی پیش کشیده می‌شود. در نظام اقتصادیِ تمام‌دولتیِ ایران، بی‌ثباتی شاخص‌های اقتصاد کلان، غالباً در سیاستگذاری‌های اقتصادی ریشه دارد؛ چیزی که ما را وارد بحث مهمِ حکومت و اخلاق می‌کند که خود داستان مفصلی است. خلاصه‌وار می‌توان چنین استدلال کرد، که دولت (administration) یا حکومت (state) که ماهیت انحصاری نداشته باشد، طی فرآیندی دموکراتیک سر کار آمده و از طریق مطبوعاتی آزاد بر آن نظارتی مداوم اِعمال شود، حکومتی کم‌حجم و کمینه خواهد بود- آن کمینه هم صرفاً برای تامین امنیت- که عرصه را برای آزادی-از هر نوعش- و از این‌رو معنوی ‌زیستن که لامحاله به اخلاقی ‌زیستن منتهی می‌شود، تنگ نمی‌کند. در حال حاضر با یک نظام اقتصادی دولتی روبه‌رو هستیم که به تعبیری روی سرش قرار گرفته، یعنی چه به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، شرایط اخلاقی ‌زیستن را مخدوش می‌کند، مثلاً از طریق دخالت در بازارهای مختلف، همچنین عدم دخالت برای توسعه مناطق محروم. که البته هر دو انگیزه‌های اخلاقی افراد را دستکاری می‌کنند، باعث اختلال در نظام اطلاع‌رسانیِ بازارها شده و با کوچ از مناطق پیرامونی به مرکز، به رشد تورم در کلانشهرها دامن می‌زنند. دولت می‌تواند رفع موانع کند؛ بازارها را رها و در حاشیه‌ها سرمایه‌گذاری کند.

خُب در هر حال ما در هیچ کجای دنیا با نوعی زندگی اخلاقیِ تام‌وتمام روبه‌رو نیستیم. زندگی واقعی کوچه‌ و خیابان، همیشه وجوهی تاریک دارد، که اخلاقی بودن را ایده‌آل جلوه می‌دهد، دست‌کم می‌توان روی خط مرزیِ انسانیت زیست، لیکن زندگی در شرایط کنونی اقتصادی، ما را به زیر خط انسانیت سوق داده و اخلاق آن بالابالاهاست.

باری! با وجود این اوضاع تاریک هنوز هم در انتهای اندوه، دریچه روشن گشاده است: مثلاً امکان اجرای تجارت منصفانه (fair trade) از سوی کنشگران اقتصادی، سنت‌های ریشه‌دار در فرهنگ و عرفان ایرانی که ما را به دستگیری از نیازمندان ترغیب می‌کنند، خیریه‌ها –در صورت امکان داشتن برای فعالیت- کارآفرینی‌های خانوادگی و خانگی که سرمایه اجتماعی را تقویت می‌کنند. ترویج سبک‌های زندگی و الگوهای مصرفی که به‌شدت حاویِ بار اخلاقی‌اند و با اقتصاد، هم‌بسته، مثلاً رژیم‌های غذایی دریایی که مصرف گوشت قرمز و لذا تعداد دامداری‌ها را کاهش می‌دهد، ورزش‌های همگانی که بار مالی سیستم‌های بهداشتی را کم کرده و مصرف مواد مخدر و در نتیجه تخریب زمین برای تهیه کوکایین و کشت خشخاش را از برزیل گرفته تا افغانستان کم کرده، زمینه را برای جنگل‌زایی فراهم می‌آورند. در نهایت ترویج کار چونان جایگزینِ ابدیِ «زرنگ‌بازی» و تن‌پروری، همزمان پیشگیری از سرکوب مزدی.

برای مطالعه بیشتر در خصوص نسبت اخلاق و اقتصاد، از میانِ بسیار، به این منبع مراجعه کنید:

Browne, K. E., Milgram, B. L. (2009) Economics and morality: Anthropological approaches, Altamira Press

دراین پرونده بخوانید ...