شناسه خبر : 34063 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

راه‌حل در بازار آزاد است

چگونه کشیدن تصویر نادرست از کرونا به راه‌حل‌های انحرافی می‌رسد؟

استیو پینکر بزرگ، روانشناس نامدار دانشگاه هاروارد، زمانی گفته بود، زندگی ما خیلی بهتر شده است، ولی انگار کسی این موضوع را نمی‌داند و از آن خبر ندارد! او که مردی اهل اعداد و ارقام و شواهد مشخص است بارها تلاش کرده است نشان دهد برخلاف تصور بسیاری علم و خرد بشری توانسته است دنیای بسیار بهتری برای تعداد بیشتری از آدم‌ها بسازد و امروز ما بسیار بهتر از دیروز است. با این حال بشر همواره اسیر «امروز» و «اینجا» است و غریب نیست وضعیتی که اکنون در آن است را طبیعی و همیشگی تلقی کند و گذشته را از یاد ببرد.

امیرحسین خالقی /دکترای سیاستگذاری عمومی

استیو پینکر بزرگ، روانشناس نامدار دانشگاه هاروارد، زمانی گفته بود، زندگی ما خیلی بهتر شده است، ولی انگار کسی این موضوع را نمی‌داند و از آن خبر ندارد! او که مردی اهل اعداد و ارقام و شواهد مشخص است بارها تلاش کرده است نشان دهد برخلاف تصور بسیاری علم و خرد بشری توانسته است دنیای بسیار بهتری برای تعداد بیشتری از آدم‌ها بسازد و امروز ما بسیار بهتر از دیروز است. با این حال بشر همواره اسیر «امروز» و «اینجا» است و غریب نیست وضعیتی که اکنون در آن است را طبیعی و همیشگی تلقی کند و گذشته را از یاد ببرد. انگار که زندگی بشر همیشه و در طول تاریخ اگر به همین خوبی امروز نبوده باشد، دست کم بدتر نبوده است. باری، شگفت‌زدگی خیلی از ما در سراسر جهان در برابر ویروس کرونا هم شاید به همین دلیل بود، کمتر کسی باورش می‌شد با این همه پیشرفت علمی و دستاوردهای پزشکی و در دورانی که کم و بیش از هر دوره‌ای از تاریخ صلح‌آمیزتر و آرام‌تر بوده است، یکباره چنین مصیبتی نازل شود. یادمان رفته بود تا کمتر از صد سال پیش بیماری‌هایی که امروز مهار شده و از بین رفته‌اند، دسته‌دسته آدم‌ها را روی زمین می‌ریختند و گفته می‌شد حتی لویی پادشاه فرانسه هم در هراسی دائمی از بیماری سر به بالین می‌گذاشت. لازم نیست راه خیلی دور و تا دوردست‌های قرون ماضی برویم، در ابتدای همین قرن بیستم پاندمی (بیماری جهان‌گیر) آنفلوآنزای اسپانیایی چند ده میلیون نفر را در سراسر دنیا، از جمله ایران به کام مرگ فرستاد. حتی گذشته از امواج محلی و جهانی بیماری‌ها که گاه‌وبیگاه شاهدش بودیم، در شرایط عادی هم نرخ مرگ‌ومیر کودکان و مادران زیاد بود و متوسط عمر انسان‌ها (عمر مورد انتظار) پایین به حساب می‌آمد. در ایران حدود سال 1900 میلادی، آغاز قرن بیستم، برآورد شده است که همین متوسط عمر به 40 سال هم نمی‌رسید! بیشتر عادت کرده بودیم نام‌هایی مثل سارس و ابولا را مربوط به جاهایی پرت و دور از خود بدانیم که خیلی به ما ربطی ندارند، ولی این خیلی از ما را تکان داد. بدی قضیه این است که هنوز وسط مصیبت هستیم و معلوم هم نیست کار به کجا می‌رسد. هنوز مانده است تا عمق و گستردگی کار مشخص شود و پیامدهای واقعی آن را دریابیم. کسانی از جمله حضرت هنری کیسینجر که از قضا حرف حساب هم زیاد زده‌اند، از تغییر بنیادین نظم جهان سخن می‌گویند و اینکه بشر باید به سبک «پساکرونایی» و نوع متفاوتی از زندگی عادت کند، عده‌ای هم البته معتقدند «ان‌شاء‌الله گربه است» و نباید شلوغی هیاهو را خیلی جدی گرفت. بازار شایعه و تئوری توطئه هم داغ است، کار از سیاستمداران چینی و آمریکایی آغاز شد که به دلایل مشخص همدیگر را متهم به شیوع بیماری کردند و پای جنگ بیولوژیک را به میان کشیدند. با وجود ارائه شواهد معتبر مبنی بر انسان‌ساخته نبودن جناب ویروس هنوز هم خیلی‌ها تردید ندارند «کار خودشان است» و قضیه از لابراتوارهای مخفی قدرت‌های زیرزمینی و روزمینی آب می‌خورد و نمی‌شود در دنیا اتفاقی به این عرض و طول بیفتد و پای آن خاندان معروف، یعنی خانواده روچیلد‌ها، در میان نباشد.

در ایران قضیه ابعاد جالب‌تری هم به خود گرفت و حتی پیچیده‌تر هم شد. از پنهان‌کاری اولیه چینی‌ها بگذریم که دلیل اصلی بالا گرفتن این مصیبت و گسترش غریب آن بود، دو موضوع صدای خیلی‌ها را در آورد؛ نخست آنکه می‌گفتند با وجود در دسترس بودن برخی از شواهد و نزدیک بودن خطر، کسانی از اهالی دولت بنا به ملاحظات سیاسی، جلوگیری از به راه افتادن هراس اجتماعی و برگزاری انتخابات مجلس واقعیت‌ها را پنهان کردند و عمق خطر را نشان ندادند. موضوع دوم، ارتباط خاص میان چین و ایران بود که در میانه تحریم‌های فلج‌کننده و فشار حداکثری بانکی‌ها برای طرف ایرانی اهمیتی خاص داشت، البته باید در چند و چون ماجرا بیشتر تحقیق کرد، ولی برای مثال گفته می‌شد با وجود آنکه بسیاری از کشورها پروازها از /به چین را متوقف و محدود کرده بودند، باز همچنان ایرانی‌ها به دلایل سیاسی و نشان دادن حسن نیت به برادران چینی کار را ادامه دادند. در مورد شدت و غلظت قضیه اختلاف هست، ولی مماشات ایرانی‌ها با چینی‌ها از آن چیزهایی نیست که بشود پنهانش کرد، در یک فقره جالب، چند روز پیش و زمانی که کرونا دنیا را گرفته بود و همه جا و از جمله ایران کشتار می‌کرد، یک مقام ایرانی در وزارت بهداشت طی نشستی رسانه‌ای در مورد نادرست بودن آمار چینی‌ها نقد کمی تا قسمتی تند داشت، هنوز خیلی نگذشته بود که با عتاب توئیتری سفیر چین در تهران روبه‌رو شد، کاری که خلاف عرف معمول سیاسی و حاکی از اعتماد‌به‌نفس سیاسی بالای چینی‌ها بود. حاصل البته عذرخواهی فوری طرف ایرانی و تاکید بر روابط نزدیک ایران و چین بود، واکنشی که برای خیلی از اهل فن چندان غریب هم نبود و می‌شد پیش‌بینی‌اش کرد.

قضیه آمار و تعداد مبتلایان و فوت‌شدگان کرونا هم داستانی بود (و است) پر آب چشم. از این طرف کسانی می‌گفتند این آمار و ارقام بسیار کمتر از واقعیت است و برای آنکه ناکارآمدی دولت پوشش داده شود، این ادعا در ظاهر خیلی بیراه هم نبود. تعداد چهره‌های سیاسی که در همان روزهای نخست بالا گرفتن موضوع اعلام کردند مبتلا به کرونا شده‌اند خیلی‌ها را غافلگیر کرد و بر شایعات افزود، به ویژه مورد خاص ایرج حریرچی، معاون وزیر بهداشت که روز بعد از کنفرانس خبری و اظهار نظر جنجالی‌اش در مورد قرنطینه، اعلام کرد به کرونا مبتلا شده است، سروصدا کرد. حرف خیلی‌ها این بود که اگر در میان افراد مشهور که علی‌الاصول از نظر دسترسی به خدمات درمانی و امکان درمان وضعیت بهتری دارند، این همه مبتلا هست، پس کار شهروندان عادی که از این امتیازها برخوردار نیستند تمام است! بعدها البته وقتی خبر ابتلای مقامات سیاسی دیگر کشورها هم بیرون آمد، اوضاع کمی آرام‌تر شد.

از این طرف کسانی دیگر معتقد بودند آش به آن شوری که گفته می‌شود هم نیست و«کار کار خودشان است» و کسانی می‌خواهند با استفاده از کرونا و با اعلام تعداد بالای تعداد مبتلایان و فوتی‌ها (به اصطلاح پروژه قربانی گرفتن) اهداف خاصی نظیر کاهش تحریم‌ها و فشار سیاسی بر آمریکا و اروپا را دنبال کنند. این وسط بحث توقف فعالیت‌های سازمان پزشکان بدون مرز هم حاشیه‌ساز شد و بر شایعات افزود. موافقان می‌گفتند گذشته از ملاحظات امنیتی، اعضای این سازمان کمک خاصی هم نکردند، تجهیزات چندانی هم به همراه نیاورده بودند و بیشتر حضوری نمایشی بود، از آن‌سو مخالفان هم این را حاکی از بی‌توجهی اهالی سیاست به سلامت مردم و گواهی بر سیاسی بودن قضیه و پروژه قربانی گرفتن می‌دانستند، مضمونی که بعدها به نوعی در حرف‌های مایک پمپئو، وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا، در رد ضرورت رفع تحریم‌ها نیز شنیده شد. یک ضعف بزرگ که در این مورد بدجور به چشم می‌آمد این بود که دست کم بخش چشمگیری از شهروندان، نسبت به دقت آمار رسمی تردید دارند، از تعدد این شایعات و باورپذیری آنها، هرچند شاید در دیگر جاهای دنیا هم به درجاتی طبیعی است، می‌توان دریافت چقدر کمبود گروه‌ها و رهبران فکری معتبری که بتوانند اعتماد مردم را در میانه بحران‌های سهمگین جلب کنند جدی است. در بحرانی که از هر طرف صدایی متفاوت به گوش می‌رسد و هر مقام مسوول و شبه‌مسوولی آماری اعلام می‌کند، طبیعی است که کسی حرف‌های رسمی را جدی نگیرد. اگر بدبینی تاریخی ایرانی‌ها به سیاسیون را در معادله وارد کنیم، قضیه پیچیده‌تر هم می‌شود. شاید بخشی از کار را بتوان با افزایش میزان و شفافیت اطلاع‌رسانی چاره کرد، ولی به نظر نگارنده این سطور ایراد کار چیز اساسی‌تری به نام نبود پروژه سیاسی است که پیشتر درباره آن نوشته‌ام. تا وقتی مردم امید و چشم‌اندازی نداشته باشند و حداقلی از اعتماد وجود نداشته باشد، بدیهی است که حرف‌های رسمی جدی گرفته نشود، حالا هرچقدر در انتقال آنها خلاقانه و هوشمندانه عمل شود.

جنبه جالب دیگر غائله کرونا به اصطلاح محل شیوع اولیه آن بود. کسانی ادعا داشتند کار از گیلان شروع شده است و کسانی هم به قم اشاره می‌کردند، ولی از آنجا که در سیاست ایران همه راه‌ها به قم ختم می‌شود، بحث قرنطینه قم به ویژه حرم حضرت معصومه خبرساز شد. اعتراض‌هایی در مورد محدودیت‌های تردد به آن شهر و به ویژه حرم رخ داد، گفته می‌شد بستن درب حرم به روی زوار کاری است که در طول تاریخ تشیع رخ نداده است. سخنرانی‌های پخش‌شده از برخی مسوولان و متنفذان قمی هم بر ابهام می‌افزود. در همان زمان کوتاه اعتراض‌ها فیلمی در فضای مجازی دست به دست می‌شد که برخی معترضان قمی به شدت شعار می‌دادند. به هر صورت در مشهد و دیگر اماکن مقدس شیعیان در عراق قضیه بی‌سروصدا برگزار شد و در قم هم معترضان آرام شدند. این وسط در اتفاقی بس غریب که مرزهای سیاست و پزشکی و اروتیسم را درنوردید، «اهل لیس» هم سروکله‌شان پیدا شد، کسانی که البته کمی بعد حتی در اروپا هم رقبایی پیدا کردند.

از قرار می‌خواستند نشان دهند که شایعاتی که در مورد کرونا گفته می‌شود چندان جدی نیست و ساخته‌وپرداخته مغرضان است، یحتمل معتقد بودند کافی است فرد به سپر ایمان مسلح باشد و از مکر دشمنان به خداوند پناه برد، دیگر جای نگرانی نیست. بعدها از طرف مقامات رسمی گفته شد که لیسندگان به برخی جریان‌های خاص و معلوم‌الحال وابسته‌اند و اهداف مشخصی را دنبال می‌کنند.

با این حال کار تمام نشد، دعوا بر سر علم قدیم و جدید هم بخشی از کار بود. اهل طب سنتی هم شروع به نقد طب جدید کردند. خیلی از این هواداران علم قدیم که البته به برکت فناوری‌های جدید (شبکه‌های اجتماعی) جز برای مریدان سنتی، برای گروه بزرگ‌تری شناخته شده بودند، کم نگذاشتند و ادعا کردند که اگر به نسخه‌های آنان عمل شود، کار کرونا تمام است، کافی است «به آنچه خود داریم» برگردیم. نسخه‌های عجیب و غریب که مضمون طنز و مطایبه ایرانی‌ها شد و بیرون آمدن فیلم‌هایی از به اصطلاح درمان‌شدگان کرونا با طب سنتی تا مدتی ادامه داشت و برخی نام‌ها زیاد شنیده می‌شد. کار به روکم‌کنی و رقابت هم کشیده بود، این طرف می‌گفت اگر این مدعیان را جمع نکنید، استعفا می‌دهم و خانه می‌نشینم، آن طرفی هم می‌گفتند شما جاهلان پرمدعا جای ما را گرفته‌اید، همان بهتر که خانه بنشینید و مردم را به کشتن ندهید. در اقدامی جنجالی یکی از هواداران طب موسوم به سنتی به بیمارستانی رفته و به قول خودش بیماران را «درمان» کرده و فیلم گرفته بود. بعدها که خبر از فوت غم‌انگیز یکی از بیماران منتشر شد، هوادار جنجالی هم بنا به گفته‌ها تحت تعقیب قرار گرفت. این رویدادها زیاد طول نکشید و در واقعیت هم بسیار محدود بود، ولی آن بحث تکراری «تقابل سنت و مدرنیته» را که موضوع بحث هر گعده روشنفکری در ایران است، زنده کرد. چنین موضوعاتی البته قرار هم نبود حل شوند، ولی در همان زمان کوتاه سیاسیون برای کوبیدن رقبا از آن بهره کامل گرفتند.

اما به نظرم مهم‌ترین جنبه قضیه کرونا در ایران و شاید در جهان، بُعد اقتصاد سیاسی آن بود که هنوز هم بحث‌های جدی بر سر آن برقرار است، دغدغه همیشگی «دولت یا بازار» این بار با شدت بیشتر ظاهر شد، منتقدان وطنی اقتصاد بازار که همیشه در بحران‌هایی نظیر کرونا پیدایشان می‌شوند تا از این نمد کلاهی برای خود بدوزند، شعار همیشگی‌شان، «بازار به درد نمی‌خورد» را تکرار کردند، ناله‌ها البته اختصاص به ایران نداشت، ولی مضمون آنها در همه جا کم‌وبیش مشابه بود، از آن تئوری توطئه مورد علاقه منتقدان بگذریم که «شرکت‌های چندملیتی داروسازی ویروس را ابداع کردند که بعدها پول به جیب بزنند»، گفته‌هایی نظیر این فراوان شنیده می‌شد: «سرمایه‌داری سودمحور ما را بیچاره کرد و جامعه را نابود می‌کند»، «خصوصی‌سازی سلامت باعث این مصیبت شده است»، «بخش خصوصی فقط به سود خودش فکر می‌کند و فقط برخوردارها در امان‌اند و فقرا به حال خود رها شده‌اند»، «به خاطر نزدیک‌بینی و سودجویی شرکت‌ها و بیمارستان‌های خصوصی است که الان دارو و واکسن کرونا را حد کافی نداریم» و مانند آن. اما گذشته از منتقدان جنون‌زده سرمایه‌داری که حرف‌هایشان از فرط تکرار ملال‌آور شده است، در میان اهالی علم اقتصاد هم حرف از میزان و شدت مداخله دولت در اقتصاد، پرداخت درآمد پایه همگانی (Universal Basic income)، مدت و میزان و منابع پرداخت‌های حمایتی به فقرا و بسته‌های مشوق اقتصادی است، گفته می‌شود بحران کرونا دیرتر یا زودتر تمام می‌شود، ولی پیامدهای جدی اقتصادی آن تا مدت‌ها پس از آن باقی می‌ماند، عرضه و تقاضا همزمان کاهش شدیدی پیدا کرده‌اند و راهکارهایی مانند قرنطینه و به اصطلاح خواباندن اقتصاد هم برای مدت طولانی نمی‌تواند ادامه پیدا کند و بسیار پرهزینه است، بسیاری از کار بیکار می‌شوند و دیگر درآمدی برای برآوردن حداقل‌های زندگی خود ندارند و می‌دانیم که معضل گرداب بیکاری هم جدی است، زیرا «هر نفر که بیکار می‌شود، یک نفر دیگر هم که برای او کالا یا خدمتی فراهم می‌کرده است، شغلش را از دست می‌دهد». جان‌های زیادی می‌تواند از دست برود و تا افق نزدیکی هم از قرار خبری از واکسن و داروی مناسب نیست. برای برخی صاحب‌نظران، اقتصاد به کلی متفاوت پساکرونا یک امکان جدی است که از همین الان به فکر توصیف آن افتاده‌اند. مداخله تریلیون‌دلاری دولت ایالات متحده آمریکا در اقتصاد که بزرگ‌ترین نمونه طی تاریخ بشر به شمار می‌آید، کسانی را متقاعد کرده است که دنیا در حال چرخی اساسی است که حتی فراتر از چیزی است که بعد از بحران‌هایی مانند جنگ‌های جهانی اول و دوم و بحران‌های مالی دهه‌های 1930 و 2008 شاهدش بودیم. در این اوضاع البته دفاع از اقتصاد بازار جزو مشاغل سخت به حساب می‌آید، «شرایط حساس کنونی» و میل به «باید کاری کرد» خیلی محبوبیتی برای مدافعان اقتصاد بازار نمی‌خرد. خیلی‌ها دوست دارند مقصر وضعیت کنونی یکی از دولتی‌ترین و مقررات‌زده‌ترین (regulated) حوزه‌های اقتصاد یعنی حوزه سلامت در جاهایی مثل لومباردی ایتالیا را بازار و بخش خصوصی بدانند! از احتکار و کنترل نکردن قیمت آزرده می‌شوند، ولی موقتی بودن کمبود و رفع سریع آن را نمی‌بینند، انعطاف فراوانی که باعث می‌شود شرکتی مثل 3M هم در این شرایط سخت به تولید ماسک صورت رو بیاورد، باکاردی به جای تولید مشروبات، الکل را به تولید 7 /1 میلیون بطری مایع ضدعفونی‌کننده دست اختصاص دهد و حتی شرکت فعال در صنعت آرایشی بهداشتی (LVMH  (LVMH Moët Hennessy – Louis Vuitton SE‌9 هم به تولید آن رو بیاورد، آنقدرها دیده نمی‌شود. قیمت‌گذاری مسوولانه آمازون و والمارت و محدودیت‌هایی برای توزیع بهتر آن، کمک یک میلیارددلاری جف بزوس برای مبارزه با کرونا، کمک 100 میلیون‌دلاری فیس‌بوک به کسب‌وکارهای کوچک 30 کشور و فعالیت‌های اجتماعی بسیاری از شرکت‌ها و کارآفرینان را یحتمل عوام‌فریبی تلقی می‌کنند. حدس می‌زنم بیشتر افراد همین الان هم منتظر ابداع دارو و واکسن از سوی کارآفرینان یا شرکت‌های بخش خصوصی‌اند تا شر کرونا از سر جهان کم شود، ولی خب ناسزا به اقتصاد بازار را هم فراموش نمی‌کنند.

از یاد نباید برد که خیلی از لیبرال‌ها حتی هایک هم مشکلی با کمک‌های دولتی (محدود و مشروط) به مردم آسیب‌دیده و فقیر در دوران بحران یا پرداخت درآمد پایه همگانی ندارند و حتی امروز برخی از هواداران دوآتشه اقتصاد بازار مانند تایلر کوئن (Tyler Cowen)، استاد دانشگاه جرج میسن، از لیبرتارینیسم ظرفیت دولت (state capacity libertarianism) سخن می‌گویند. حدس می‌زنم که در فضای اقتصادی مملکت از بعد از کرونا باز حرف از مداخله‌گرایی و ضرورت حضور دولت در اقتصاد پررنگ شود، ولی به قول محافظه‌کار اعظم، بانوی آهنین بریتانیایی جز بازار گزینه دیگری نیست (There Is No Alternative)، والله اعلم.

دراین پرونده بخوانید ...