شناسه خبر : 29682 لینک کوتاه

هموار کردن مسیر جهنم

چطور بازارِ درستکار را درستکار نگه داریم؟

پروفسور آریلی در ادامه توضیح می‌دهد که نتیجه این داستان این نیست که 98 درصد مردم انسان‌هایی به دور از اخلاق هستند، یا اینکه هر زمانی فرصت دست دهد، دست به تقلب می‌زنند. این داستان به ما می‌آموزد که ما نیازمند گوشزدهایی هستیم تا خودمان را در مسیر درست نگه داریم.

حامد زرندی/ پژوهشگر اقتصاد رفتاری

پروفسور دن آریلی (Dan Ariely) در کتاب پشت پرده ریاکاری (The Honest Truth About Dishonesty) در صفحه 35 داستانی تامل‌برانگیز درباره یکی از دانشجویانش نقل می‌کند: روزی پیتر کلید منزلش را گم می‌کند و به دنبال یک قفل‌ساز می‌رود. قفل‌ساز زمانی که به خانه می‌رسد، در کمتر از یک دقیقه درب خانه را باز می‌کند. پیتر می‌گوید از سرعت و راحتی این کار شگفت‌زده شده است. قفل‌ساز در جواب تعجب پیتر به او نکته‌ای اخلاقی را توضیح می‌دهد. او می‌گوید که قفل‌ها تنها برای این روی درب هستند تا آدم‌های درستکار را درستکار نگه دارند. قفل‌ساز درس اخلاقش را این‌طور ادامه می‌دهد: «یک درصد مردم همیشه درستکارند و دزدی نمی‌کنند. یک درصد دیگر همیشه ریاکارند و همیشه می‌کوشند تا قفل درب را باز کنند و تلویزیون شما را بدزدند. بقیه هم تا زمانی درستکارند که وضعیت درست باشد ولی اگر به حد کافی وسوسه شوند، آنان نیز ریاکار می‌شوند. قفل‌ها شما را از دزدها در امان نگه نمی‌دارند، چون اگر واقعاً بخواهند می‌توانند وارد خانه‌تان شوند. قفل‌ها برای حفاظت شما از مردم عمدتاً درستکار است، زیرا اگر قفلی در کار نباشد، شاید وسوسه شوند تا درب را بگشایند.»

پروفسور آریلی در ادامه توضیح می‌دهد که نتیجه این داستان این نیست که 98 درصد مردم انسان‌هایی به دور از اخلاق هستند، یا اینکه هر زمانی فرصت دست دهد، دست به تقلب می‌زنند. این داستان به ما می‌آموزد که ما نیازمند گوشزدهایی هستیم تا خودمان را در مسیر درست نگه داریم.

بگذارید به سراغ اصل موضوع برویم. اخیراً اخباری منتشر شده است که تولیدکنندگان اسنک در تولیدات خود از ذرت دامی استفاده کرده‌اند. مشهودترین مساله‌ای که در تمام اظهارات مسوولان و صاحب‌نظران به چشم می‌خورد، شگفتی از عدم صداقت این تولیدکنندگان بوده است. اما بگذارید فضا را احساسی نکنیم و به دور از اطلاعات در دسترسِ اخبار تلخ به تحلیل ماجرا بپردازیم. برای اینکه اندکی تقصیر را از دوش تولیدکننده برداریم بیایید برای چند لحظه یک داستان خیالی را تصور کنید.20-1

فرض کنید فردی کارخانه تولید اسنک دارد. صبح که به کارخانه‌اش می‌رود متوجه می‌شود بر اساس مصوبه جدید دولت برای واردات ذرت مخصوص تولید مواد غذایی نیاز به استفاده از سامانه نیما و استفاده از ارز 8000تومانی دارد. در حالی که مشاورانش به او می‌گویند که می‌توانند به‌جای ذرت مواد غذایی، ذرت دامی را که ارز 4200 به آن تعلق می‌گیرد وارد کنند. اندکی جلسه به طول می‌انجامد و یکی از مشاوران قول می‌دهد ذرت‌های دامی ضرر زیادی هم برای سلامتی ندارد.

از طرف دیگر کسی که اسنک می‌خورد خودش را برای اندکی به خطر انداختن سلامتی آماده کرده است (احتمالاً این قسمت داستان را دوست ندارید، ولی این کارکرد مغز انسان است که چطور بی‌اخلاقی‌اش را توجیه کند). در نهایت تصمیم به وارد کردن ذرت دامی گرفته می‌شود. تولیدکننده ظهر که به خانه‌اش برمی‌گردد متوجه می‌شود فرزندش یک مداد اضافی در جامدادی‌اش دارد. زمانی که از فرزندش سوال می‌کند، متوجه می‌شود فرزندش آن مداد را بدون اجازه دوستش برداشته است. تولیدکننده ناراحت می‌شود و به پسرش توضیح می‌دهد که این کار دزدی است و بهتر است فردا این مداد را به دوستش برگرداند و به‌جای آن از همسرش می‌خواهد برای فرزندشان چند مداد جدید بخرد.

شاید این داستان خنده‌دار به نظر بیاید، اما مغز انسان برای ریاکاری و دروغگویی سطح‌های متفاوتی را در نظر می‌گیرد. بدون اجازه برداشتن یک مداد در مدرسه که تمام دارایی بچه‌ها به لوازم‌تحریرشان محدود است به‌طور واضح دزدی محسوب می‌شود. اما برای همین مغز تغییر واردات ذرت غذایی به ذرت دامی (چون چند مرحله از پول نقد فاصله گرفته است) ریاکاری زیادی به نظر نمی‌رسد.

قصد ندارم گناه تولیدکنندگان را کم جلوه دهم. به خوبی می‌دانم به هیچ عنوان آنها حق انجام چنین کاری را نداشته‌اند، اما بیایید واقع‌گرا باشیم، چون آنها این کار را انجام داده‌اند و قطعاً برای خودشان دلایل محکمی داشته‌اند. شاید بهتر باشد به دنبال عامل دروغگو شدن تولیدکنندگا‌نمان بگردیم. دیالوگی در فیلم مارمولک وجود دارد که ارتباط جالبی با بحث ما دارد. در سکانسی از فیلم، زندانبان به زندانیان می‌گوید: «به زور هم که شده شما را به بهشت می‌فرستم.» بحثی علمی در اقتصاد رفتاری به نام Nudge یا تلنگر داریم. تلنگر می‌گوید که چطور بدون استفاده از زور مسیر بهشت را برای افراد، در دسترس‌تر و هموارتر کنیم، اما در نهایت بگذاریم خودشان به بهشت رفتن را انتخاب کنند.

بعد از سال‌ها پروفسور ریچارد تالر (Richard Thaler) به این نتیجه رسید که خود واژه تلنگر نیز نیاز به تلنگر دارد. به دلیل آنکه مردم گاهی اوقات تلنگرهایی را در جهت ضرر مردم طراحی می‌کنند. در نتیجه اصطلاح Sludge را که شاید بتوانیم در فارسی آن را به لجن ترجمه کنیم، به وجود آورد.

پروفسور تالر معتقد است اگر گزینه‌ها و پروسه تصمیم‌گیری افراد را طوری طراحی کنیم که آنها تصمیم‌های بد بگیرند، برای آنها یک Sludge طراحی کرده‌ایم. در Sludge نیز درست است که ما انسان‌ها را به زور به جهنم نمی‌فرستیم، اما مسیر جهنم را برایشان هموار کرده‌ایم.

به نظر شما چطور مسیر جهنم را برای تولیدکنندگانمان هموار کرده‌ایم؟ دفعات زیادی است که به موضوع چندنرخی شدن ارز دولتی اشاره ‌کرده‌ایم. من اقتصاددان نیستم و دقیقاً جنبه‌های مثبت اقتصادی چندنرخی شدن ارز را متوجه نمی‌شوم. اما در تخصص خودم یعنی اقتصاد رفتاری می‌دانم که چندنرخی شدن ارز عواقب خوبی برای انسان‌های واقعی یک جامعه ندارد. شاید اگر بخواهم بهتر توضیح دهم، اصلاً امکان ندارد انسان‌های واقعی بتوانند چندنرخی شدن ارز را به‌طور صحیح انجام دهند. این طرح احتمالاً روی کاغذ و برای انسانِ اقتصادیِ آزمایشگاهی مفید باشد. انسان اقتصادی آزمایشگاهی یعنی فردی که تمام تصمیم‌هایش بر اساس تئوری‌های اقتصاد گرفته می‌شود و در آزمایشگاهی به دور از هر‌گونه سوگیری Bias زندگی می‌کند.

چندنرخی شدن ارز برای برخی از این افراد شاید طرح مفیدی باشد، به دلیل آنکه آنها ضررهای زیر پا گذاشتن قانون را می‌دانند. اگر تولیدکنندگان اسنک، انسان‌های اقتصادی آزمایشگاهی بودند، احتمالاً از ترس به خطر انداختن ریسک برندشان

 (Reputational Risk) هم که شده این کار را نمی‌کردند. البته که همان انسان اقتصادی آزمایشگاهی هم اگر اطمینان داشته باشد مطلوبیت زیر پا گذاشتن قانون بیشتر است، دست به این کار خواهد زد. به عنوان مثال گری بکر (Gary Becker) اقتصاددان بزرگ آمریکایی که نوبل اقتصاد را نیز برده است، روزی برای جلسه‌ای دیر می‌رسد و متوجه می‌شود که جای پارک وجود ندارد. ماشینش را در جای ممنوعه پارک می‌کند، چون متوجه شده است زودتر رسیدن به جلسه برایش مطلوبیت بیشتری نسبت به پرداخت هزینه جریمه دارد.20-2

برای آنکه بتوانیم بهتر متوجه شویم چطور مسیر ریاکاری را برای تولیدکننده هموار می‌کنیم یک چارت ساده در نحوه تصمیم‌گیری افراد در واکنش نسبت به ارز دولتی و ارز نیما ترسیم کرده‌ام.

این چارت در عین سادگی، چند مفهوم اصلی را برایمانشفاف می‌کند.

اولین موضوع آنکه شاید هیچ‌ کداممان تصور نمی‌کردیم لنگر عددی 4200 تومان تا این حد اذهان مردم را تسخیر کند. ارز 4200تومانی طوری برای مردم جا افتاد که همه می‌دانستند برد فقط برای افرادی است که بتوانند هر طور شده ارز 4200تومانی دریافت کنند. اگر کسی نتواند ارز دولتی دریافت کند، شکست می‌خورد. اینکه چقدر شکست بخورد بسته به آن دارد که بتواند ارز 8000تومانی بگیرد یا مجبور به خرید ارز آزاد شود.

شاید خیلی برایتان ملموس به نظر نرسد. اما نباید فراموش کنیم که تولیدکنندگان، انسان‌های عادی هستند. انسان‌های عادی مغزشان مانند یک موتور 40 وات است و در نتیجه توانایی پردازش زیادی را در لحظه ندارد. پس نباید توقع داشته باشیم یک تولیدکننده همزمان که به سود حاصل از واردات ذرت دامی فکر می‌کند، بتواند به دروغگویی و سلامت مردم نیز فکر کند. باید بدانیم که انسان‌های عادی دارای عقلانیت محدود (Bounded Rationality) هستند.

20-3

اگر بخواهم برایتان موضوع را ساده کنم، بحث ارزهای دولتی برای افراد یک موضوع اختیاری نبوده است. آن‌طور نبوده است که بگوییم اگر به کارمان ارز دولتی تعلق گرفت، از ارز دولتی استفاده می‌کنیم و اگر تعلق نگرفت، آن را نیز استفاده نمی‌کنیم. طراحی طرح ارزهای چندنرخی طوری اتفاق افتاده است که افراد هر کدام بتوانند، به عنوان یک برد بزرگ به سمت دریافت ارز دولتی حرکت ‌کنند.

شاید این جمله دردناک باشد، اما احتمالاً برخی دیگر از تولیدکنندگانمان هم اگر می‌توانستند ارز دولتی بگیرند و استفاده ناشایستی از آن بکنند، قطعاً این کار را می‌کردند. یکی از تاجران بزرگی که می‌شناسم چندی قبل جمله‌ای گفت که دقیقاً خلاصه‌ای از تمام مباحث بالاست. او گفت: «برخی طرح‌های اخیر باعث تصمیماتی شده‌اند که تمام زندگی‌مان نجس شده است.» این حرف‌ها گفتنش ساده است، مگر اینکه بدانید این افراد 40 تا 50 سال زندگی سالمی داشته‌اند و امروز هم تمام سعی‌شان فقط این است که بتوانند شرعی و قانونی زندگی کنند و به جایی رسیده‌اند که طرح‌های قانونی آنها را بین گزینه‌های بد و بدتر قرار داده است.

به چارت طراحی‌شده نگاه کنید تا توضیحات دیگری در مورد آن را بررسی کنیم. اولین نکته که به آن اشاره کردیم بحث لنگر دلار 4200تومانی است. نکته مهم آن است کسی که از سامانه نیما یا ارز آزاد استفاده کند، لنگر ذهنی‌اش همان ارز 4200تومانی خواهد بود و دقیقاً مشکل از همین‌جا آغاز می‌شود. اگر لنگر عددی ما 4200 تومان باشد و عدد پرداختی‌مان 8000 تومان، به درد پرداخت (Pain of paying) دچار می‌شویم. یعنی واردکننده به اندازه 3800 تومان درد پرداخت بیشتری را نسبت به حالت ارز دولتی تجربه کرده است.

مبحث دوم اینکه واردکننده وارد چندین حسابداری ذهنی (Mental Accounting) می‌شود. برای آنکه به‌طور خلاصه مفهوم حسابداری ذهنی را متوجه شویم فرض کنید که در پایان سال پاداشی را از شرکت دریافت کرده‌اید. ترجیح می‌دهید با پول حقوقتان به سفر بروید یا با پول پاداش به سفر بروید؟ با اینکه می‌دانیم، پول همان پول است، اما بین پول پاداش و حقوق تفاوتی قائل می‌شویم.

برگردیم به سراغ چارتمان. زمانی که به تولیدکننده و واردکننده ارز دولتی یا ارز غیردولتی بدهیم، برای او حسابداری ذهنی به وجود می‌آید. همان‌طور که می‌بینید، تولیدکننده چه بتواند ارز دولتی بگیرد و چه نتواند، در حسابداری ذهنی راه‌حل‌های ریاکارانه‌ای به ذهنش می‌رسد. آنجایی تفاوت بین ما تحلیلگران و دولتی‌ها و بازار اتفاق می‌افتد که فقط به ریاکاری این قضیه نگاه می‌کنیم. اما اگر در موضوع ریزتر بشویم، شاید اندکی بیشتر بازار را درک کنیم. پاداش تمام این ریاکاری‌ها همان هدف اصلی یک تاجر است. او می‌تواند سود بیشتری کسب کند و در نتیجه توانایی رقابت بیشتری در بازار پیدا می‌کند. تولیدکننده شاید بین یک دوراهی سخت قرار گرفته باشد. اینکه درستکاری را انتخاب کند یا باختن در رقابت بازار؟ مهم نیست که تولیدکننده کدام راه را انتخاب می‌کند، مهم این است که از خودمان بپرسیم چرا تولیدکنندگانمان را به چنین دوراهی‌ای رسانده‌ایم؟ اگر به داستان ابتدایی متن برگردیم، می‌توانیم این‌طور بگوییم، چرا در خانه‌هایمان را با اجناس قیمتی باز گذاشتیم و اکنون از نادرستکار شدن افراد شگفت‌زده شده‌ایم؟

از نظر رفتاری این قبیل دروغگویی‌ها خیلی شگفت‌انگیز نیستند. پروفسور آریلی معتقد است تمام انسان‌ها می‌توانند دست به تقلب بزنند، فقط کافی است به آنها انگیزه تقلب و دروغگویی بدهیم. آ‌نقدر مساله دروغگویی و صداقت برای پروفسور آریلی سوال مهمی بوده است که تاکنون کتابی تحت عنوان پشت پرده ریاکاری (The Honest Truth About Dishonesty) و همچنین مستندی تحت عنوان Dishonesty ساخته است که توصیه می‌کنم حتماً سیاستگذاران و افراد تاثیرگذار در کشور هم کتاب را بخوانند و هم مستند را ببینند.

راه‌حل چیست؟

سیاستگذار باید قبل از تصویب تصمیم‌های مهمش اندکی تامل کند و مسائل زیادی را بررسی کند. در هفته اخیر مصاحبه‌ای از دنیل کانمن (Daniel Kahneman) برنده نوبل اقتصاد سال 2002 پخش شد که علاقه‌های جدید این دانشمند را نشان داد. در حالی که تصور همگان بر این بود که احتمالاً این دانشمند به دنبال کشف سوگیری‌های جدیدی است، او گفت که مفهوم جدیدی را بررسی کرده است که سوگیری نیست و در کنار سوگیری از منبع‌های مستقلی بر تصمیم‌های انسان اثر می‌گذارند. او مفهوم نویز (Noise) را توضیح داد. او توضیح داد که چطور انسان‌ها هنگام تصمیم‌گیری غیر از سوگیری‌ها، تحت تاثیر نویز قرار می‌گیرند.

جلوگیری از نویز دقیقاً یکی از راه‌حل‌ها برای جلوگیری از خطاهای تصمیم‌گیری است. برای جلوگیری از نویز باید تصمیم‌ها را تقسیم و آنها را کوچک کنیم و تصمیم اصلی را برای مدتی به تاخیر بیندازیم تا تمام عواقبش را بررسی کرده باشیم.

شاید تصمیم‌هایی به بزرگی چندنرخی کردن ارز باید مدت زیادی بین اقتصاددانان و دولت به طرح و بررسی گذاشته شود. باید حسابداری ذهنی افراد بازار در قبال تغییر ارز بررسی شود.

راه‌حل بعدی آن است که مواظب Sludgeها باشیم. اگر طرحی را بد طراحی کردیم که تبدیل به یک Sludge شد، نباید از خطا کردن افراد دیگر شگفت‌زده شویم. باید به خاطر داشته باشیم اگر مسیر خطا را برای افراد هموار کردیم، دیگر آنها مقصر اصلی خطا نیستند.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها