شناسه خبر : 29671 لینک کوتاه

نه خیلی دور، نه خیلی نزدیک

رابطه روشنفکر و دولت چگونه باید باشد؟

مفهوم روشنفکری مفهوم نسبتاً مدرنی است که پس از «ماجرای دریفوس» در فرانسه با اعتراض امیل زولا و دیگران شکل گرفته است. در یک تعریف کلی می‌توان مفهوم روشنفکری را اندیشیدن انتقادی در حوزه عمومی ذکر کرد. روشنفکر کسی است که در حوزه عمومی حقیقت را بیان می‌کند؛ حقیقتی که ممکن است خوشایند مردم یا دولت نباشد.

محمدرضا جوادی‌یگانه/ دانشیار جامعه‌شناسی دانشگاه تهران

مفهوم روشنفکری مفهوم نسبتاً مدرنی است که پس از «ماجرای دریفوس» در فرانسه با اعتراض امیل زولا و دیگران شکل گرفته است. در یک تعریف کلی می‌توان مفهوم روشنفکری را اندیشیدن انتقادی در حوزه عمومی ذکر کرد. روشنفکر کسی است که در حوزه عمومی حقیقت را بیان می‌کند؛ حقیقتی که ممکن است خوشایند مردم یا دولت نباشد. این اندیشیدن انتقادی ویژگی روشنفکر است که او را از سایر افراد متمایز می‌کند. با این تعریف و با توجه به این ویژگی، ممکن است یک انسان دانشگاهی، یک استاد دانشگاه، یک صاحب‌نظر، نویسنده، روزنامه‌نگار یا فیلمساز نیز روشنفکر محسوب شود یا نشود.

یکی از مسائل مربوط به روشنفکران نحوه ارتباط آنها با دولت و قدرت است که مساله معیشت روشنفکران را نیز دربر می‌گیرد. دولت از سویی تلاش می‌کند از روشنفکران فاصله بگیرد چون قدرت نوعاً از نظارت و نقد گریزان است و اگر روشنفکری را به معنای اندیشیدن انتقادی در نظر بگیریم، عمل روشنفکری خیلی مقبول طبع دولت نیست. همزمان دولت تمایل دارد با حمایت از روشنفکران و جلب حمایت آنها از خود مشروعیت کسب کند. البته هر اندازه روشنفکران به قدرت نزدیک و از مواهب دولت متنعم شوند امکان انتقاد برای آنها کمتر می‌شود.

در این میان مساله امرار معاش و امکان زیست برای روشنفکران مطرح می‌شود. روبر اسکارپیت در کتاب «جامعه‌شناسی ادبیات» وقتی درباره زیست ادیبان صحبت می‌کند، بهترین شیوه را این می‌داند که ارثی به آنها رسیده باشد تا بتوانند راحت کار کنند. چون معمولاً چنین امکانی نیست، طبیعتاً روشنفکران یا باید کار دولتی داشته باشند یا در بخش خصوصی فعالیت کنند یا نان از عمل خویش یعنی ادبیات بخورند. در حال حاضر در فضای واقعی کشور نه با تدریس در کلاس درس، نه با نوشتن کتاب و نه با کار در نشریات این امکان برای روشنفکران فراهم نیست تا بتوانند هم امرار معاش کنند و هم فرصتی برای تامل و تعمق داشته باشند. در عین حال مساله معاش مساله مهمی است که روشنفکر را درگیر می‌کند. در دوره‌هایی که در ایران گذران زندگی کمی راحت‌تر بود و روشنفکران می‌توانستند در حین زندگی کارمندی به کارهای فکری خود هم بپردازند، طبیعتاً کمتر به دولت و سطوح بالای قدرت وابسته بودند. چهره‌هایی مثل صادق هدایت، جلال آل‌احمد و دیگران به عنوان کارمند و معلم و استاد در دولت کار می‌کردند و این امکان را داشتند که نیمی از وقت خود را به کار دولتی بپردازند و از باقی اوقات خود برای فعالیت روشنفکری و علمی / ادبی استفاده کنند. حال اگر روشنفکر نتواند این کار را حفظ کند و از رابطه بیشتر با دولت متنعم شود، به روشنفکر بورژوازی یا قلابی بدل می‌شود. به هر حال همیشه در عالم روشنفکری به کسانی که فراتر از امرار معاش در دستگاه دولتی، در ارتباط با قدرت هستند، به صورت منفی نگاه می‌شود. البته کسانی هم به تعبیر دکتر فراستخواه «کنشگر مرزی» هستند که واسطه بین دولت و جامعه یا دولت و مردم هستند و نقش اصلاحی مهمی ایفا می‌کنند، اما در هر حال مساله معاش مساله‌ای جدی است.

اخیراً مجله «اندیشه پویا» اسنادی منتشر کرده که نشان می‌دهد احمد شاملو در دوره نخست‌وزیری هویدا از دولت ایران درخواست کرده که هزینه‌های درمانش را بپردازد. شاملو شاعری است که قبل از انقلاب به زندان رفته و نوشته‌های او نیز باعث تعطیلی نشریات شده است. حال این مساله مطرح شده که شاملو از دولت تقاضای کمک کرده و دولت هم هزینه درمانش را پرداخته است. اینکه حمایت دولت از چهره‌های برجسته و روشنفکران و متفکران و هنرمندان وظیفه دولت است یک امر بدیهی است. اما اینکه این مساله نباید مانع انتقاد روشنفکر یا مانع ظرفیت انتقادی روشنفکران باشد مساله دیگری است.

اما امری که در جامعه ایران حداقل بعد از انقلاب می‌بینیم فراتر از معیشت و گرفتن پول درمان است. درواقع امروز علم به وسیله‌ای برای کسب ثروت تبدیل شده است و ما مصداق‌هایی از این مساله را در قراردادهای پژوهشی، شرکت در شوراها، سمینارها و سخنرانی‌هایی می‌بینیم که در پایان آنها هدایای گران‌قیمت داده می‌شود، و همین‌طور در بسیاری از جلساتی که حضور برخی چهره‌ها در آنها برای دولت مشروعیت‌بخش است. با دشوار شدن وضعیت اقتصادی مساله رابطه روشنفکران با قدرت پیچیده‌تر می‌شود. به نظر من رابطه کاری با دولت برای تامین حداقل‌ها طبیعی است. علاوه بر این دولت وظیفه دارد برای حل بحران‌هایی مثل بیماری‌های وخیم از روشنفکران و متفکران و هنرمندان حمایت کند. در عین حال روشنفکر باید فاصله مناسبی از قدرت و منافع آن داشته باشد تا حریت و قدرت انتقادش را از دست ندهد.

درباره مساله شاملو، نمی‌خواهم از عملکرد او دفاع کنم، ولی اگر روشنفکری که منتقد است، شاعر برجسته‌ای است، مجله راه می‌اندازد و کارهای پژوهشی می‌کند، از نظام سیاسی برای درمان خود کمک بگیرد، بسیار متفاوت است با زمانی که برای به دست آوردن منفعت به قدرت نزدیک شود. تفکیک دو موضوع رهایی از زیان و گرفتاری با کسب منفعت در این زمینه ضروری است. سندی که دوست محترم من آقای مختاری‌اصفهانی منتشر کرده حاکی از کمک دولت برای درمان شاملو است. مساله کمک به درمان اساساً از منفعت متمایز است. وظیفه حکومت است امکانات لازم را برای سلامت و درمان همگان از جمله منتقدان خود فراهم کند. و البته باید توجه داشت که تقدیر شاملو از مبارزان با کاری که به عنوان مثال شریعتی در «قصه حسن و محبوبه» می‌کرد کاملاً متفاوت بود.

به هر حال بسیاری از مبارزان قبل از انقلاب همزمان کارمند دولت بودند. ریزه‌خواری و وابسته بودن به قدرت با کار کردن برای دولت کاملاً متفاوت است. دریافت حقوق کارمندی و گرفتن وام برای تامین حداقل‌های زندگی با کسب منفعت از طریق نزدیکی به قدرت کاملاً متفاوت است.

در عین حال نمی‌توان این موضوع را انکار کرد که کارنامه روشنفکری در ایران به همان اندازه که خدمت دارد، خیانت هم دارد. در کتاب‌هایی مثل «یک چاه و دو چاله»، «در خدمت و خیانت روشنفکران» جلال و سایر اسناد و مباحث متعددی که در این زمینه ذکر شده و کارنامه روشنفکری ایران چه قبل از انقلاب، چه بعد از انقلاب، در همکاری با شرکت نفت، سازمان برنامه، رادیو و تلویزیون قبل از انقلاب و سایر نهادها بعد از انقلاب و... قابل بررسی است. من نمی‌خواهم به صورت مطلق از روشنفکری ایران دفاع کنم، ولی تاکید می‌کنم که قضاوت کردن درباره این وضعیت دشوار است. نمی‌توان به‌راحتی یک طرف را بر طرف دیگر برتری داد. این موضوع پیچیده است ولی باید دانست که نزدیکی روشنفکران به قدرت همواره بر مشروعیت قدرت می‌افزاید و از مقبولیت و حریت روشنفکران می‌کاهد. در عین حال باید این موضوع را هم پذیرفت که روشنفکران نیز حقوق اولیه‌ای دارند و منتقد بودن دلیل بر این نیست که افراد از حقوق اولیه خود بهره نگیرند. دولت هم حق ندارد منتقدان خود را از این حقوق اولیه محروم کند.

در زمینه رابطه روشنفکر و دولت متاسفانه یک تصور غلط در جامعه ایران شکل گرفته است مبنی بر اینکه روشنفکری همیشه بر دولت است. من چندان با دوگانه قطعی با دولت و بر دولت موافق نیستم. به هر حال در جامعه ما چه پیش از انقلاب و چه پس از آن امکان زیست و معاش بدون اتکا به کمک دولت ممکن نیست و اکثر مردم به یارانه‌ها و حداقل‌های آموزشی، بهداشتی، درمانی و... که دولت فراهم می‌کند وابسته هستند. در این شرایط بهتر است به‌جای تاکید بر این دوگانه، رابطه روشنفکران و دولت به گونه‌ای باشد که ملاحظات و منافع باعث از بین رفتن اندیشیدن انتقادی نشود و روشنفکران به وظیفه خود که انتقاد از مردم و دولت و مهم‌تر، انتقاد از خود است عمل کنند. بوردیو درباره هنر جمله‌ای دارد که درباره روشنفکری هم صدق می‌کند و آن اینکه «آن که برنده است بازنده می‌شود». یعنی در میدان هنر و روشنفکری کسی که اهل منفعت‌جویی باشد بازنده می‌شود.

نفع بردن از طریق حمایت بی‌پایه و رانت‌جویانه چه از دولت و چه از مردم چیزی است که روشنفکر باید از آن اجتناب کند. در میانه ایستادن و مراعات حق، نکته مهمی است. نمی‌توان ادعا کرد که نزدیکی به دولت به هر شکلی نادرست است چون بالاخره باید به اصلاح جامعه کمک کرد؛ تغییر عمدتاً در جامعه ایران راحت نیست ولی یک راه اصلی آن تغییر از بالاست. برای تغییر از بالا باید به قدرت نزدیک شد، ولی به تعبیر نادر ابراهیمی نه آنقدر که نتوان از قدرت انتقاد کرد. هر کمکی به دولت بد نیست ولی بیش از اندازه نزدیک شدن به قدرت هم درست نیست.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها