شناسه خبر : 26886 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

جزئی مهم‌تر از کل

خانواده و اقتصاد چه نسبتی با هم دارند؟

خانواده یک واحد تصمیم‌گیری پیچیده به شمار می‌رود که اعضای آن با اهداف متفاوتی مصرف می‌کنند، مشغول کار می‌شوند و تصمیمات باروری می‌گیرند. زوج‌ها بر اساس توانایی‌شان برای هماهنگ‌سازی این فعالیت‌ها با یکدیگر ازدواج کرده یا از هم جدا می‌شوند. به طور کلی اساس شکل‌گیری یک خانواده بر اساس چگونگی سازگاری اعضای آن در پیشبرد اهداف مشترک و متفاوتشان است.

خانواده یک واحد تصمیم‌گیری پیچیده به شمار می‌رود که اعضای آن با اهداف متفاوتی مصرف می‌کنند، مشغول کار می‌شوند و تصمیمات باروری می‌گیرند. زوج‌ها بر اساس توانایی‌شان برای هماهنگ‌سازی این فعالیت‌ها با یکدیگر ازدواج کرده یا از هم جدا می‌شوند. به طور کلی اساس شکل‌گیری یک خانواده بر اساس چگونگی سازگاری اعضای آن در پیشبرد اهداف مشترک و متفاوتشان است. داگلاس نورث در سال 1991 بر اهمیت نهادها تاکید کرد و ویلیامسون در سال 2000 از نقش پیشگامانه نهادهای غیررسمی سخن گفت. در این میان نقش نخستین و ساده‌ترین نهاد موجود در میان انسان‌ها یعنی خانواده در توسعه اقتصادی از اهمیت بالایی برخوردار است. نهاد خانواده با روابط میان زن و مرد، والدین و فرزند و همچنین روابط میان فرزندان شکل می‌گیرد.

با وجود این، طبیعت ارتباطات میان اعضای خانواده در جوامع مختلف به‌شدت متفاوت است. برخلاف باور عمومی، خانواده‌های سنتی همیشه انجمنی از نسل‌ها و همخون‌های متعدد نیستند. مثلاً خانواده‌های سنتی در آلمان شامل چندین نسل در یک خانوار می‌شوند. اما در اواخر دهه 1960 میلادی، پیتر لاسلت شواهدی را ارائه داد که نشان می‌دهد خانواده‌های سنتی انگلیسی دست‌کم از قرن سیزدهم یک خانواده هسته‌ای ساده به شمار می‌روند (خانواده‌هایی تنها شامل والدین و فرزندان نابالغ). بدین صورت می‌توان گفت از نظر سنتی آرایش خانواده در آلمان و انگلیس کاملاً متفاوت بوده است. مطالعات مردم‌شناسی در خصوص آرایش خانواده در سراسر جهان با شناسایی مشخصات خانواده و اثر آنها بر سرمایه‌گذاری صورت گرفته است. تاد در کتاب علل پیشرفت: فرهنگ، اختیار و تغییر دو فرضیه در رابطه با خصوصیات خانواده و توسعه اقتصادی در نظر گرفت. به عقیده این نویسنده، افزایش نرخ سواد که اولین گام در اوج‌گیری اقتصادی به شمار می‌رود، ابتدا در کشورهایی مشاهده می‌شود که زنان در آنها منزلت بالایی داشته و والدین روی فرزندانشان اختیار بیشتری دارند. با استفاده از این چارچوب سه رابطه تئوری میان خصوصیات خانواده و تمایل به سرمایه‌گذاری ایجاد می‌شود. خانواده‌ای با شأن بالای زن به سرمایه‌گذاری بیشتر در سرمایه انسانی گرایش پیدا می‌کند چراکه زنان به عنوان بازیگران اصلی در رشد کودکان به شمار می‌روند. سرمایه‌گذاری بالای مشابهی در سرمایه انسانی نیز در خانواده‌هایی با اختیار بالای والدین بر فرزندان حاصل می‌شود، اختیارداری بالای والدین اجازه انتقال طولانی‌ترو عمیق‌تر سرمایه انسانی را می‌دهد. این دو ارتباط علی پیش از این از سوی تاد بیان شده بود، اما رابطه سوم با استفاده از خصوصیت خانواده دیگری پدید می‌آید: برابری یا نابرابری میان فرزندان. خانواده‌ای که پتانسیل نابرابری میان فرزندان را دارد به دو دلیل به سرمایه‌گذاری بیشتر روی سرمایه فیزیکی روی می‌آورد. نخست اینکه نابرابری بالقوه منجر به انتقال مقدار بحرانی از دارایی به تنها یک فرزند می‌شود در حالی که برابری، به تقسیم سهم‌هایی از سرمایه می‌انجامد که برای سرمایه‌گذاری بسیار کم است. این اندازه بحرانی به سرمایه‌گذاری در سرمایه فیزیکی کمک می‌کند. دلیل دوم این است که تصمیم‌های سرمایه‌گذاری نیازی به انتقال برابر سهم‌های ثروت ندارد. والدین می‌توانند به تدریج ثروت خود را به دارایی‌های غیرقابل تقسیم تبدیل کرده و بدون در نظر گرفتن نیاز به انتقال سهم‌های برابر، از یک فرزند خود برای سرمایه‌گذاری حمایت کنند. در این صورت تخصیص سرمایه‌گذاری نیز بهینه‌تر خواهد بود.

تاریخچه نقش اقتصادی خانواده

 از دیرباز اقتصاددانان به دنبال این بودند تا بفهمند هر فرد در جامعه تا چه حد در تولید اقتصادی و اجتماعی نقش دارد. آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل، در بخش دستمزدها به اهمیت خانواده در اقتصاد اشاره می‌کند: «اما در نزاع با کارگران، ارباب‌ها عموماً باید از مزایایی برخوردار باشند، یک مرد همواره با کار خود زندگی می‌کند و دستمزد او باید حداقل به اندازه‌ای باشد که کفاف زندگی‌اش را بدهد. در برخی شرایط خاص این دستمزد باید از حدی بیشتر باشد، در غیر این صورت تشکیل خانواده برای او غیرممکن خواهد بود، و اگر او نتواند ازدواج کند، بقای نژاد چنین نیروی کاری برای نسل آینده ممکن نخواهد بود.» بر اساس اظهار نظر اسمیت، دستمزد نیروی کار باید به حدی باشد که او قادر باشد از خانواده‌اش حمایت کرده و تولیدمثل طبقه کارگری را تضمین کند. مالتوس در نظریه رشد جمعیتی خود این تحلیل را اضافه می‌کند: زمانی که دستمزدها بالا می‌رود، خانواده‌هایی که در آنها نیروی کار بالایی وجود دارد تمایل بیشتری به داشتن فرزندان بیشتر پیدا می‌کنند و این موضوع موجب افزایش جمعیت و کاهش دستمزدها می‌شود.

تولیدمثل نیروی کار به گونه‌ای که کارگران فرزندان بیشتری را پرورش دهند تا آنها را جایگزین خود کنند، یک مساله اساسی در نظریه مارکسیستی به شمار می‌رود. مارکس در جلد نخست کتاب سرمایه، استدلال می‌کند مقدار زمانی که نیرویی که برای تولیدمثل کارگران لازم دارد از نظر ارزش برابر با درآمدی است که برای حفظ خانواده و پرورش کودک برای جایگزینی به عنوان نیروی کار نیاز خواهد داشت. او این مقدار را زمان نیروی کار لازم می‌نامد.

در دهه‌های 1920 و 1930، اقتصاددانانی نظیر اریک لیندال، اینار دالگرن، کارین کاک و سیومن کوزنتز بر این عقیده بودند که تولید در داخل خانوار بخش مهمی از تولید ملی را تشکیل می‌دهد و بدون آن GNP نمی‌تواند یک شاخص کامل از سطح تولید ملی باشد. در همان زمان، هازل کرک، مارگارت رید و الیزابت هویت تلاش کردند تا رشته جدیدی را به نام اقتصاد مصرف ایجاد کنند تا نقش‌های مصرفی و تولیدی درون خانوار را در حوزه اقتصاد وارد کنند.

اقتصاد خانه جدید در دهه 1960 توسعه یافت و به عنوان یکی از رویکردهای مهم در زمینه اقتصاد خانواده در قرن بیست‌ویکم ادامه یافت. توابع تولید خانوار در مقاله‌ای با عنوان «نظریه تخصیص زمان» از سوی گری بکر معرفی شد و در تحلیل‌های بسیاری از تصمیم‌های خانوار مورد استفاده قرار گرفت. تئودور شولتز جنبه‌هایی از خانواده را که برای کل اقتصاد مهم بود معرفی کرد و بکر و ماینسر بر آن تاکید کردند. آنها معتقد بودند تولید سرمایه انسانی به شکل سرمایه‌گذاری روی کودکان، حفظ سرمایه انسانی افراد بالغ، زمانی که اعضای یک خانواده به کار خانه و بازار اختصاص می‌دهند و تصمیمات مصرفی در خانواده همگی بر اقتصاد یک کشور تاثیرگذار خواهند بود. اقتصادهای خانواده معاصر نیز از سوی مارکسیست‌ها و فمینیست‌های افراطی از دهه 1970 غنی‌تر شد. در حالی که مارکسیسم بر چگونگی شکل‌گیری ساختار خانواده با توجه به رابطه میان سرمایه‌داری و طبقه اقتصادی متمرکز شده‌اند، تمرکز فمینیست‌های تندرو بر جنسیت، پدرسالاری و تسلط مردان بر زنان در خانوارها بوده است. اقتصاددانان مارکسیست-‌فمینیست با ادغام این دو رویکرد نشان دادند که چگونه مردسالاری و سرمایه‌داری با یکدیگر در تعامل هستند.

نقش خانواده در اقتصاد

مهم‌ترین مکانیسمی که نهاد خانواده به وسیله آن بر اقتصاد تاثیر می‌گذارد، انباشت سرمایه اجتماعی لازم برای رشد و توسعه اقتصادی است. از ‌نظر اقتصادی، انباشت سرمایه مهم‌ترین عامل ثروت ملی است. پیر بوردیو جامعه‌شناس سرشناس فرانسوی می‌گوید سرمایه اجتماعی می‌تواند به سه شکل سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی و سرمایه اجتماعی وجود داشته باشد که البته سرمایه فرهنگی و اجتماعی در شرایطی مشخص می‌توانند به سرمایه اقتصادی تبدیل شوند. بوردیو سرمایه اجتماعی را همچون منبعی تلقی می‌کند که دستیابی به کالاهای گروهی را فراهم می‌کند و در راستای تامین سرمایه اقتصادی به کار گرفته می‌شود. به طور کلی خانواده به عنوان کانونی‌ترین منبع تولید و انباشت سرمایه اجتماعی می‌تواند نقش بسیار مهمی در کاهش هزینه‌های کنش جمعی و افزایش رشد و توسعه اقتصادی داشته باشد و با تقویت اعتماد و صداقت، ذخیره سرمایه اجتماعی را از طریق ارتباطات مدنی کارآمد و تحکیم هنجارهای متقابل افراد، افزایش دهد و زمینه را برای گسترش هماهنگی و ارتباطات کم‌هزینه‌تر فراهم کند. خانواده همچنین با کاهش نرخ باروری، تنظیم خانواده و کاهش بار تکفل، نوع و میزان تقاضا برای کالاها و خدمات، پس‌انداز، عرضه نیروی کار مولد و... بر فرآیند رشد و توسعه اقتصادی تاثیرگذار خواهد بود.

خانواده و توانمندسازی اقتصادی و اجتماعی

در حالی که هیچ اجماعی در خصوص تعریف توانمندسازی وجود ندارد، بر اساس تعریف بانک جهانی، توانمندسازی فرآیندی است که در آن ظرفیت افراد یا گروه‌ها برای انجام انتخاب‌ها، اقدامات و نتایج مطلوب افزایش می‌یابد. توانمندسازی در واقع مشکل فلاکت مردم محروم و به حاشیه رانده‌شده را که عموماً با کمبود خودباوری و خوداتکایی مواجهند حل کرده و به صورت مستقیم یا به کمک افرادی که به فرصت‌ها دسترسی دارند، فرصت‌های اشتغال و حضور در جامعه را به آنها می‌دهد. بنابراین، افراد و گروه‌های توانمند آزادی انتخاب و عمل داشته و قادر خواهند بود در مسیر زندگی خود تاثیرگذار بوده و تصمیماتی را اتخاذ کنند که زندگی‌شان را تحت تاثیر قرار دهد.

در حالی که ابعاد کلیدی توانمندسازی شامل توانمندسازی قانونی و توانمندسازی سیاسی است، اما دو بعد مهم دیگر توانمندسازی بعدهای اقتصادی و اجتماعی آن بوده که در این میان نقش خانواده اهمیت بسیار بالایی دارد. توانمندسازی اجتماعی به ظرفیت افراد و گروه‌ها برای پرورش ارتباطات و تعاملات نهادی لازم برای رفاه و بهره‌وری اشاره دارد. توانمندسازی اجتماعی با یکپارچگی اجتماعی و ریشه‌کن کردن فقر مرتبط بوده و به‌شدت تحت تاثیر دارایی‌های فردی و قابلیت‌های انسانی (سلامت و آموزش خوب)، اجتماعی (حس تعلق و روابط رهبری) و روانشناسی (عزت نفس، اعتماد به نفس و آرزو برای آینده بهتر) قرار دارد. از سوی دیگر، توانمندسازی اقتصادی باعث می‌شود مردمی که کمتر در جامعه مورد توجه قرار می‌گیرند به چیزی فراتر از بقای روزانه فکر کرده، کنترل بهتری بر منابع و انتخاب‌های زندگی خود داشته و تصمیم‌های بهتری در زمینه سرمایه‌گذاری در حوزه‌های سلامت، مسکن و آموزش داشته باشند. توانمندسازی اقتصادی همچنین از طریق بهبود مشارکت مردم در فعالیت‌های اقتصادی و ترویج اشتغال مولد موجب تسهیل در کاهش فقر و یکپارچگی اجتماعی می‌شود. تحقیقات گسترده نشان می‌دهد خانواده به عنوان نهادی که از ارکان اصلی تولید، مصرف، بازتولید و تجمع محسوب می‌شود رابطه بسیار تنگاتنگی با توانمندسازی اقتصادی و اجتماعی افراد و جوامع دارد. سرمایه خانواده و منعطف بودن خانواده دو عاملی است که در میزان توانمندسازی نقش بسزایی دارند. سرمایه خانواده در واقع ظرفیت اعضای خانواده را تقویت کرده و آنها را برای رسیدن به اهداف جاری و آینده خود در اجتماع قادر می‌سازد. از سوی دیگر منعطف بودن خانواده به توانایی خانواده‌ها به مقاومت و بازسازی در برابر چالش‌های مخرب زندگی اشاره دارد.

ازدواج به عنوان یک بنگاه اقتصادی

این ایده که ازدواج می‌تواند همانند یک بنگاه اقتصادی عمل کند، از سوی اقتصاددانان خانه جدید، مارکسیست‌ها و فمینیست‌ها مطرح شد. برخی از مارکسیست‌ها و فمینیست‌ها ازدواج زنان و مردان را معادل یک رابطه اشغال در جامعه سرمایه‌داری می‌دانند. کارگری که هیچ نقشی در تولید ندارد همانند زنی است که نمی‌تواند بدون شوهرش درآمد کافی داشته باشد، بنابراین مرد در خانواده همانند یک سرمایه‌دار در شرکت است. رابطه اشتغال میان نامزدها نیز اساس برخی تحلیل‌ها در خصوص NHE را شکل می‌دهد. رابرت الیکسون مدعی است مالکان سرمایه خانوار به نسبت افرادی که نقش تولیدی در خانواده دارند باید تاثیر بیشتری بر تصمیم‌گیری درون خانوار داشته باشند. برخلاف او، گروسبارد پیشنهاد داد افرادی که نقش تولیدی خانوار را بر عهده دارند باید کنترل بیشتری بر تصمیمات خانواده داشته باشند. اقتصاددانان مدل‌های مختلفی از تصمیم‌گیری را با توجه به تخصیص نیروی کار درون خانوار ارائه داده‌اند. برخی فرض می‌کنند تنها یک تصمیم‌گیرنده در خانواده وجود دارد. اگر سرپرست یک خانوار نوع‌دوست باشد، زمانی که تصمیمی می‌گیرد که به نفع منافع دیگر اعضای خانوار است احساس رضایت خواهد کرد. گری بکر معتقد است نوع‌دوستی تصمیم‌گیرنده خانوار موجب مزایای دیگر اعضای خانواده می‌شود، چراکه به خاطر نوع‌دوستی او تصمیماتش را با در نظر گرفتن مزایای اعضای دیگر اتخاذ می‌کند.

تاثیر شرایط اجتماعی و اقتصادی بر ساختار خانواده

در طول تاریخ، وضعیت اقتصادی-‌اجتماعی دلیل اصلی نگه‌داشتن خانواده در کنار هم یا از هم پاشیدن آنها بوده است. درست است که شغل ثابت، قرار داشتن در طبقه متوسط و درآمد مناسب منجر به این خواهد شد تا خانواده برای مدت طولانی در کنار هم بمانند اما موقعیت‌های بسیاری در جوامع وجود دارد که شرایط محیطی، سیاسی-اجتماعی و اقتصادی منجر به جدایی و پاره‌پاره شدن خانواده‌ها می‌شود. زمانی که به جنگ‌ها نگاه می‌کنیم به‌ندرت در خصوص عواقب جنگ بر خانواده‌ها بحث می‌شود. هنگامی که یک سرباز به جنگ اعزام می‌شود چه بر سر اقتصاد آن خانواده می‌آید یا اگر احیاناً در جنگ کشته شود، بنیان آن خانواده چگونه تاب مقاومت خواهد داشت. در طول تاریخ، شرایط سیاسی و اجتماعی منجر به تغییر ساختار خانواده‌ها شده و در کنار آنها، شرایط اقتصادی نیز بر خانواده‌ها تاثیرگذار بوده است. همانند گذشته خانواده‌ها همچنان از پیامدهای سیستم‌های قاچاق انسان رنج می‌برند. بی‌رحمی شدیدی که بر اساس آن کشورهای اروپایی، آمریکا و تمدن‌های باستانی ساخته شده است، امروزه اثرات پایداری دارد و نسل‌های بسیاری از خانواده‌ها را برای همیشه از هم جدا کردند. زمانی که رکود بزرگ به پایان رسید، فناوری، مسیرهای جدید تولید، آموزش در دسترس‌تر، پیشرفت‌های حمل‌ونقل، اقتصاد پررونق، توانمندی زنان و جابه‌جایی نیروی کار باعث شد تا «خانواده هسته‌ای»به یک هنجار و حق قانونی قابل اجرا تبدیل شود. پیش از این، یکی از والدین این قدرت را داشت تا کودکان و همسر خود را از حضور فعال در جامعه و فعالیت اقتصادی منع کند اما در حال حاضر هم مادر و هم پدر به دقت بر حقوق خود در خصوص کودکان حتی در شرایط طلاق یا جدایی واقفند. با توانمند شدن زنان و حضور پررنگ‌تر آنها در اجتماع، زنان قادر هستند تا به عنوان یک سرپرست خانواده و در صورت فوت یا طلاق همسرشان به زندگی ادامه دهند. در طول زمان خجالت‌زدگی از طلاق یا مجرد ماندن دائمی ناپدید شده و نقش اقتصادی زنان در جامعه بیش از پیش در میان مردم مورد پذیرش قرار گرفته است. زمانی که مشاغل ثابت و اقتصادی پایدار وجود داشته باشد، خانواده انتظار دارند درآمد آنها به نحوی باشد که به آنها اجازه برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری برای آینده را داده و در برابر حوادث فاجعه‌بار آنها را بیمه کند. اما در اقتصادهای بی‌ثبات و کمبود شغل، خانواده‌ها به فکر مهاجرت افتاده یا تمایل دارند برای مدتی به صورت جداگانه از هم زندگی کنند.

اقتصاد و تاثیرش بر خانواده

سیاست‌های اقتصادی به صورت مستقیم و غیرمستقیم و از راه‌هایی چون تاثیر بر بازار و اشتغال بر خانواده و میزان رفاه آن تاثیرگذار است. علاوه بر تاثیرهای مادی، تاثیر روانی برخی سیاست‌ها نیز بر عملکرد و رضایت اعضای خانواده بسیار زیاد است، کما‌اینکه کسی که دارای شغلی حتی کم‌درآمد باشد، در مقایسه با یک آدم بیکار، نسبت به خود احساس بهتری دارد.

سیاست‌های اقتصادی دولت می‌تواند پیامدهای مثبت یا منفی بر خانواده‌ها داشته باشد، بیکاری، تورم، کاهش قدرت خرید و کاهش رفاه به نوبه خود موجب آسیب‌هایی چون طلاق و اعتیاد شده و منجر به این می‌شود که فرزندان در چنین خانواده‌هایی از سطح توانمندی اجتماعی و اقتصادی پایین‌تری برخوردار بوده و در زمانی که به سن کار می‌رسند نتوانند به نحو مطلوب موجب رشد اقتصادی کشور شوند. در واقع تصمیمات اقتصادی، رفاه خانواده‌ها را متناسب با اینکه نان‌آور خانواده در چه بخشی شاغل است، تحت تاثیر قرار می‌دهد. از سوی دیگر سیاست‌های اقتصادی توزیع جمعیت در بخش‌های مختلف اقتصاد را تحت تاثیر قرار می‌دهد. همچنین اینکه سرپرست خانواده در بخش دولتی مشغول به کار باشد یا خصوصی نیز تحت تاثیر سیاست‌های اقتصادی قرار می‌گیرد. از سوی دیگر ایجاد توازن میان نسل‌های مختلف برای پایداری و ثبات جامعه بسیار حیاتی است. متمرکز شدن بر اثر اقتصادی خانواده‌های دارای فرزندان جوان و رویکرد برنامه‌ریزان اقتصادی می‌تواند منجر به توازن نسلی بهتری شود. خانواده‌هایی با فرزندان جوان به سه دلیل منبع رشد اقتصادی محسوب می‌شوند: نخست اینکه این خانواده‌ها در اقتصاد محلی هزینه بیشتری می‌کنند. دوم اینکه خدماتی که برای کودکان مورد استفاده قرار می‌گیرد بخش مهمی از اقتصادهای محلی و منطقه‌ای را تشکیل می‌دهد و سوم اینکه سرمایه‌گذاری در پرورش فرزندانی مولد برای آینده و تبدیل آنها به نیروی کاری کارآمد منجر به رشد اقتصادی بلندمدت می‌شود.

مقامات و برنامه‌ریزان اقتصادی نیز می‌توانند گام‌های موثری را در جهت حمایت از برنامه‌ریزی نسلی بردارند. رویکردهای نوآورانه‌ای که می‌تواند شامل استفاده خلاقانه از طراحی جهانی در برنامه‌ریزی فیزیکی، خدمات یکپارچه برای تمام گروه‌های سنی و میان مدارس و شهرها و ایجاد ائتلافی میان گروه‌های سنی به منظور تشکیل دیدگاهی مشترک برای آینده‌ای متوازن باشد. به طور معمول، در زمان بحران اقتصادی، فقرا و دهک‌های پایین درآمدی بیش از قشر متوسط و پردرآمد ضرر می‌کنند چراکه تاثیر پیامدهای منفی سیاست‌های اقتصادی بر آنها بیشتر است. از آنجا که در زمان بحران‌های اقتصادی هزینه‌های رفاهی دولت نیز کاهش می‌یابد، خانواده‌های فقیر برای جبران این خسارات دست به اقدامات کوتاه‌مدت و اشتباهی می‌زنند و برای مثال به منظور درآمدزایی فرزندان خود را از تحصیل محروم کرده و وارد بازار کار می‌کنند. در مجموع، سیاست‌های اقتصادی و پیامدهای متعاقب آنها از طریق اثرگذاری بر میزان هزینه و درآمد خانواده‌ها، میزان مصرف، قدرت خرید، آزادی انتخاب و ضریب امنیت رفاهی؛ می‌تواند بر ساختار خانواده و به طور مشخص بر میزان بار تکفل، هسته‌ای یا گسترده بودن خانواده، میزان باروری و بعد خانواده تاثیرگذار باشد. برای مثال بیکاری، رکود اقتصادی و تورم با کاهش رفاه سرانه اعضای خانواده و بالا بردن قیمت نسبی زمان، هزینه فرصت کار ویژه‌هایی چون بچه‌داری و رسیدگی به امور سالمندان را شدیداً افزایش می‌دهند و می‌توانند به کاهش بار تکفل، نرخ باروری و هسته‌ای شدن خانواده منجر شوند. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها