شناسه خبر : 26680 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ریاست‌جمهوری ترامپ

حزب جمهوریخواه یک نفره

تمام روسای جمهور، جمهوریخواه و دموکرات، درصدد بازسازی حزب خود طبق برداشت شخصی خود هستند. دونالد ترامپ از بیشتر آنها در این کار موفق‌تر بوده است. در آغاز، رای‌دهندگانی که او در مبارزات انتخاباتی‌اش شیفته خود کرده بود با اشتیاقی بیش از آنچه جمهوریخواهان کنگره آماده پذیرش آن بودند مورد استقبال قرار گرفت. پس از 15 ماه ریاست جمهوری، طبق یادداشت ما، او مالکیت حزب خود را به دست گرفته است.

 ترجمه: الهام شیرمحمدی

تمام روسای جمهور، جمهوریخواه و دموکرات، درصدد بازسازی حزب خود طبق برداشت شخصی خود هستند. دونالد ترامپ از بیشتر آنها در این کار موفق‌تر بوده است. در آغاز، رای‌دهندگانی که او در مبارزات انتخاباتی‌اش شیفته خود کرده بود با اشتیاقی بیش از آنچه جمهوریخواهان کنگره آماده پذیرش آن بودند مورد استقبال قرار گرفت. پس از 15 ماه ریاست جمهوری، طبق یادداشت ما، او مالکیت حزب خود را به دست گرفته است. این دستاوردی چشمگیر برای مردی است که هرگز در واشنگتن زندگی نکرده و هرگز مسوولیتی در یک نهاد عمومی دفتری نداشته، و به روابط خارج از چارچوب با زنان افتخار کرده، و تا سال 2014 به دموکرات‌های منفور کمک مالی می‌کرده است.

وفاداری، اصل سازماندهی حزب جمهوریخواه آقای ترامپ است. اما نه وفاداری به یک آرمان، دیدگاه یا برنامه قانونگذاری، بلکه وفاداری تنها از یک مرد (یعنی دونالد ترامپ) و از جانبداری و خشمی که پایگاه رای‌دهندگان را از بین می‌برد و در مواردی حتی خود او از کنترل آن عاجز است. این وفاداری در آمریکا بی‌سابقه و خطرناک است.

بعضی از رهبران جمهوریخواه ما شگفت‌زده خواهند شد. آنها خواهند گفت که انتقاد ما بیش از آنکه افشاکننده آقای ترامپ باشد، خود ما و نخبه‌گرایی ظاهری ما را افشا می‌کند. اما ما درباره سیاست‌های دولت آقای ترامپ صحبت نمی‌کنیم، سیاست‌هایی که از تعداد کمی از آنها طرفداری می‌کنیم، و تعداد زیادی از آنها را قبول نداریم و باید درباره مزیت‌های تمام آنها بحث کنیم. نگرانی بزرگ‌تر و ضروری‌تر، خلق‌وخو و سبک دولت آقای ترامپ است. وفاداری فرمانبردارانه از یک مرد و خشمی که او آن را هم تقویت می‌کند و هم برمی‌انگیزاند تهدیدی برای دموکراسی درخشانی است که جهان آن را اغلب به عنوان نمونه در نظر می‌گیرد.

«چه» مهم نیست، «چگونه» مهم است

توانایی غلبه ترامپ بر حزب ریشه در رویکرد تهاجمی دارد که پیش از این که او وارد رقابت‌های انتخاباتی شود، سیاست آمریکا را دربرگرفته بود. و در گذشته دفتر ریاست جمهوری گاهگاهی به خودشیفتگانی رسیده که بعضی از آنان در برابر هنجارهای ریاست‌جمهوری به دروغ، فریب، قلدری یا دست‌کم گرفتن آنها پرداخته‌اند. اما هیچ‌کدام به آشکاری آقای ترامپ رفتار نکرده‌اند.

در قلب این نظام قدرت بی‌توجهی او به راستگویی قرار دارد. جیمز کومی، که ترامپ او را از ریاست اف‌بی‌آی برکنار کرد، در زندگی‌نامه‌ای که این هفته منتشر کرد نسبت به «دروغگویی درباره همه چیز، بزرگ یا کوچک، در خدمت به بعضی از آداب وفاداری که سازمان را بالاتر از اخلاق و راستگویی قرار می‌دهد‌» اظهار تاسف می‌کند. آقای ترامپ بین حقیقت و نادرستی تمایز قائل نمی‌شود (یا توانایی تشخیص آن را ندارد). به عنوان یک بازرگان و در مبارزه انتخاباتی خود، او طوری رفتار کرد که گویی حقیقت همان چیزی است که می‌تواند از آن فرار کند و آقای ترامپ به عنوان رئیس‌جمهور مطمئناً طوری رفتار می‌کند که این قدرت به معنای توانایی او در فراری بزرگ است.

زمانی که قدرت تعیین‌کننده حقیقت است، انتقاد رنگ خیانت می‌گیرد. منتقدان نمی‌توانند خواستار حقایق خنثی شوند و وفادار باقی بمانند، زیرا حقایق خنثی نیستند. طبق نوشته هانا آرنت در دهه 20 و 30 میلادی، هرگونه بیان حقیقت به پرسشی انگیزشی تبدیل می‌شود. بنابراین، وقتی اچ.آر. مک‌مستر، مشاور پیشین امنیت ملی، (به طور غیرجنجالی) گفت که روسیه در مبارزات انتخاباتی دخالت کرده، ترامپ کلمات وی را دشمنی نابخشودنی قلمداد کرد. بلافاصله پس از آن، او اخراج شد.

موج وفاداری به ترامپ و پایگاه وی به سه روش بر دولت تاثیر می‌گذارد. نخست، سیاستگذاری آسیب می‌بیند زیرا آمریکا به جای یک برنامه منسجم دولت را بر اساس غریزه (خشم، ملی‌گرایی، سوداگری) اداره می‌کند که فراتر از دسترس استدلال تجربی است. آقای ترامپ در سال نخست ریاست‌جمهوری دستاوردهایی داشت: تصویب کاهش زیاد مالیات، یک عقبگرد در قانون و انتصاب قضات محافظه‌کار. اما شاخصه بیشتر سیاستگذاری او هرج‌ومرج است نه هدف. او مخالف پیمان تجاری ترنس-پاسیفیک بود، سپس موافق آن شد، دوباره مخالف آن شد؛ موافق کنترل اسلحه بود، سپس موافق مسلح کردن معلمان شد.

دستاورد دوم، پیمان‌نامه‌هایی که محدودیت رئیس‌جمهور را طبق قانون اساسی تقویت می‌کند قربانی خودخواهی بی‌قیدانه آقای ترامپ شده است. دیوید فروم، که زمانی نویسنده سخنرانی‌های جرج دبلیو بوش بود، بعضی از تخطی‌های وی از قانون اساسی (و اینکه چه مدت رعایت شده‌اند) را فهرست کرده است: خودداری از افشای برگشت مالیاتی خود (از زمان جرالد فورد)، بی‌توجهی به قوانین تضاد منافع (ریچارد نیکسون)، داشتن یک کسب‌وکار برای سود (لیندون جانسون)، انتصاب خویشاوندان در منصب‌های عالی در دولت (جان اف کندی) و ثروتمند شدن خانواده از طریق داشتن نفوذ (یولیسیز گرانت).

و سومین مورد، آقای ترامپ کسانی را که سرراهش قرار می‌گیرند مخالف در نظر نمی‌گیرد، بلکه آنان را شرور، فاسد یا خائن می‌نامد. ترامپ و اطرافیانش، جمهوریخواهان را به افراد خوبی که از او حمایت می‌کنند و افراد بدی که از او حمایت نمی‌کنند تقسیم می‌کنند (یک دلیل برای اینکه چرا رکورد 40 جمهوریخواه کنگره از جمله سخنگوی مجلس، پل رایان، به دنبال انتخاب دوباره ترامپ نیست). رسانه‌های طرفدار او وفادارانی مشتاق‌اند؛ رسانه‌هایی که طرفدارش نیستند دشمن مردم معرفی شده‌اند. او بازجویی‌های قضایی از سوی رابرت مولر در مورد روابط تجاری و سیاسی او با روسیه را دسیسه‌ای از دولت پنهان خواند. آقای ترامپ بارها آقای مولر یا رئیسش را در وزارت دادگستری تهدید به اخراج کرده است. اگر بدون اتهام خیانت، نتوان یک رئیس‌جمهور را مورد بازجویی قرار داد [برای رسیدگی به اتهامات دیگر] یعنی او بالاتر از قانون قرار گرفته است. 

بهترین توبیخ برای خودمداری آقای ترامپ شکست جمهوریخواهان سر صندوق‌های رای است، که در انتخابات میان‌دوره‌ای ماه نوامبر آغاز می‌شود. این امر ممکن است رخ دهد. اما پایگاه جمهوریخواهی آقای ترامپ که از طریق رسانه‌های وفادار او تحریک شده هیچ نشانی از نرم شدن نشان نمی‌دهد. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد اعضایش رئیس‌جمهور را بسیار بیش از آقای کومی باور دارند. از نظر آنها، انتقاد از دستگاه حاکم اثباتی بر این است که او دارد کار درست را انجام می‌دهد.

گشتن، منتظر بودن و نگاه کردن

اما مسوولیت نیز بر عهده جمهوریخواهانی قرار می‌گیرد که می‌دانند آقای ترامپ برای آمریکا و جهان بد است. آنها احساس اجبار می‌کنند، زیرا نمی‌توانند بدون پایگاه آقای ترامپ در انتخابات پیروز شوند اما به همان نسبت نیز نمی‌توانند برای تحسین آقای ترامپ و پایگاهش بدون آنکه خائن قلمداد شوند تلاش کنند.

چنین جمهوریخواهانی باید درباره اینکه چگونه بی‌پرده سخن گفتن بر میراث آنان اثر می‌گذارد بیندیشند. آنها که نگران آینده حزب خود هستند، باید به یاد داشته باشند که تنوع نژادی فزاینده در آمریکا بدان معناست که ملی‌گرایی سرانجام به ناکجاآباد انتخاباتی می‌انجامد. آنها به خاطر کشورشان باید لایحه‌ای بیاورند که از آقای مولر در برابر اتهام خرابکاری محافظت کند. اگر وفاداری به آقای ترامپ برای مولر مصونیت بیاورد، چه کسی می‌داند او کجا خطر خواهد کرد؟ جرج میسون که در سال 1787 در کنگره قانون اساسی سخنرانی می‌کرد این مورد را به بهترین شکل بیان کرد: «اگر این مرد بالاتر از عدالت باشد، چه کسی می‌تواند گسترده‌ترین بی‌عدالتی‌ها را انجام دهد؟»

منبع: اکونومیست