شناسه خبر : 26216 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

نازنین مریم

مریم میرزاخانی، ریاضیدانی که همیشه و همه‌جا «نخستین» بود

او یک‌بار از سوی نشریه پاپیولار ساینس آمریکا در بین 10 استعداد درخشان قرار گرفت که شامل نخبگان و محققان جوانی است که در حوزه‌های ابتکاری علم مشغول فعالیت هستند و معمولاً از چشم عموم پنهان مانده‌اند؛ انتخاب مریم میرزاخانی چقدر دقیق بود!

 رضا طهماسبی / روزنامه‌نگار

دو اتفاق، با فاصله نسبتاً کوتاه، بیش از همیشه نامش را بر سر زبان‌ها انداخت؛ ابتدا بردن مدال فیلدز و بعد هم مرگش. قبل از آن هم افتخار زیاد کسب کرده بود و یک‌دوجین افتخار با پیشوند «نخستین» در کوله پر و پیمانش داشت. اما آن موقع‌ها فضای مجازی و کانال‌های خبری و تحلیلی و سرگرمی یا اینستاگرام و توئیتر و فیس‌بوک نبود. یک تلویزیون بود که احتمالاً چند باری نامی از او برده و تصویر او را در کنار مسوولان و در قالب تیم المپیاد کشوری نشان داده که دو سال پیاپی مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی را برده بود.

بعد دیگر مردم یادشان رفته بود از «مریم میرزاخانی»؛ دختری که با حلقه گل بر گردن، با مانتوی خاکستری‌رنگ گل‌وگشاد و مقنعه مشکی در آن قاب دوربین، پشت سر حداد‌عادل ایستاده است؛ زمانی که محمدعلی نجفی جوان‌تر بود و وزیر آموزش و پرورش، و مرحوم هاشمی هم رئیس‌جمهور بود. مریم نخستین دختری بود که در المپیاد ریاضی ایران طلا گرفت و به تیم المپیادی کشور پیوست؛ نخستین دانش‌آموز ایرانی که با نمره کامل مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی را برد و نخستین دانش‌آموزی که دوبار پیاپی این مقام را کسب کرد.

یک‌بار دیگر هم خودش که نه، اتوبوسی که در آن نشسته بود خبرساز شد؛ اسفند سال 1376 با جمعی دیگر از دانشجویان از بیست‌ودومین دوره مسابقات ریاضی دانشجویی کشور از اهواز برمی‌گشت که اتوبوس‌شان مسیر دره را در پیش گرفت. مریم مصدوم و راهی بیمارستان شد، در اتوبوسی که شش نفر از دانشجویان نخبه ریاضی دانشگاه صنعتی شریف جان باختند، شانس با مریم یار بود که زنده ماند، تا همچنان مسیر «نخستین» بودن‌هایش را ادامه دهد.

مریم میرزاخانی 13 اردیبهشت‌ماه 1356 به دنیا آمد، در تهران، و تا تاریخ مرگش در 23 تیرماه 1396 به طور دقیق 40 سال و دو ماه و 10 روز زندگی کرد؛ جای خرسندی است که در مورد او می‌توانیم با اطمینان بگوییم زندگی کرد. پدرش، احمد میرزاخانی، تحصیل‌کرده و مهندس برق بود. مریم خودش گفته بود شانس داشته که در دوران بعد از جنگ و با حاکم شدن ثبات بر کشور، دوران تحصیلی خوبی در دبیرستان فرزانگان تهران بگذراند، همان مدارسی که تحت هدایت مرکز استعدادهای درخشان یا سمپاد بودند. این هم جای خوشحالی دارد که می‌شود کسانی را یافت که از آن مدارس خاطره خوب دارند و به نیکی از آن یاد می‌کنند. مریم، دخترکی که خوره کتاب و عاشق رمان بود و دوست داشت نویسنده شود، استعدادش در ریاضیات شکفت و علاقه‌اش به این علم چِغِر، احتمالاً با همان روش حل مساله جمع اعداد یک تا 100 که یک روز برادرش به او یاد داده بود، شکل گرفت. بعد رفت سراغ حل مسائل پیچیده ریاضیات که در همه علوم قدیم و جدید به کار می‌آید، در اقتصاد هم.

میرزاخانی در دوران دبیرستان با بردن دو مدال طلای المپیاد جهانی در سال‌های 1994 و 1995 در هنگ‌کنگ و کانادا، چهره شد. احتمالاً دانش‌آموزان زیادی به او غبطه می‌خوردند، تعداد زیاد دیگری او را، حسب فرهنگ حاکم، با تعابیر مختلف بچه درسخوان می‌خواندند، حتی تعدادی از رقبایش، به گفته یکی از دانش‌آموزان دیگر حاضر در اردوهای المپیادی، با عنوان «میم میم» از او یاد می‌کردند و برایش جوک می‌ساختند. و البته هوش بالا و تلاش زیادش را می‌ستودند. میرزاخانی، این‌طور که می‌گویند و می‌نویسند، در المپیاد هنگ‌کنگ نمره 41 از 42 را گرفته بود و سال بعد در کانادا نمره کامل. البته من واقعاً نمی‌دانم چرا نمره یک المپیاد ریاضی باید 42 باشد و مثلاً 56 نه، چون هیچ‌گاه از مسابقات علمی استانی، که برای خودش کار مهم یا حداقل نیمه‌مهمی بود، بالاتر نرفتم. به هر حال میرزاخانی چند سالی قبل از ما همه «نخستین‌ها» را جمع کرده و در کیسه خودش ریخته بود.

حتی اگر کسی اصلاً اسم مریم میرزاخانی را هم نشنیده باشد می‌تواند حدس بزند که او با این سوابق مقصدی جز دانشگاه صنعتی شریف نداشت؛ دانشگاهی که همه نخبه‌های رشته ریاضی فیزیک انتخابش می‌کنند. در دانشگاه مهم‌ترین رویدادی که میرزاخانی در آن حضور داشته و ما می‌دانیم همان سقوط دردناکی است که مریم از آن جان به در برد، آنجا احتمالاً کمتر کسی نامی از او شنیده چون تمام افکار و اذهان معطوف به شش نخبه از دست رفته بود. بعد بی‌سروصدا راه دانشگاه‌های خارجی را در پیش گرفت و به هاروارد رفت و سال 2004 دکترایش را گرفت. بهرنگ نوحی، استاد ریاضی دانشگاه کویین مری لندن، که در دوران دبیرستان مریم به او و چند نفر دیگر، حل مساله در المپیاد را یاد می‌داده گفته است که تز دکترای مریم یک تز انقلابی بوده است و او از همان ابتدای کار در هاروارد مشخص کرده بود که کارش خوب است. همین تز انقلابی و برای او جایزه بلومنتال را در سال 2009 به ارمغان آورد. انجمن ریاضی آمریکا از سال 1993، هر چهار سال یک‌بار، این جایزه را در پاسداشت لئونارد و الینور بلومنتال به کسانی اعطا می‌کند که مشارکت قابل‌توجهی در پیشرفت و گسترش ریاضیات محض داشته‌اند و مریم به خاطر تز مبتکرانه و خلاقیت استثنایی‌اش این جایزه را دریافت کرد.

سال‌های بعد از دانشگاه هم برای مریم میرزاخانی مملو از کار و تلاش روی تحقیق و تدریس و البته کسب جوایز متعدد بود. یک‌بار از سوی نشریه پاپیولار ساینس آمریکا در بین 10 استعداد درخشان قرار گرفت که شامل نخبگان و محققان جوانی است که در حوزه‌های ابتکاری علم مشغول فعالیت هستند و معمولاً از چشم عموم پنهان مانده‌اند؛ انتخاب مریم میرزاخانی چقدر دقیق بود! مریم برای مسائل حل‌نشده ریاضیات راه‌حل پیدا می‌کرد، روی مسائل بسیار پیچیده‌ای کار می‌کرد که حتی نوشتنش هم سخت است: تلاش برای محاسبه حجم اشکال هذلولی که دارای اشکال نافرم هستند و به معمایی در ذهن ریاضیدانان تبدیل شده‌اند. نمونه‌ای از همان مساله معروف‌-به گفته مریم میرزاخانی البته وگرنه از دید من اصلاً معروف نیست که تاکنون ناشنیده و ناشناخته است- که اگر ضربه‌ای به یک توپ بیلیارد بزنیم، این توپ در سطح محدود میز بارها به دیواره‌ها برخورد می‌کند و برمی‌گردد و اگر حرکت توپ تا ابد ادامه داشته باشد، چگونه تمام سطح میز را طی می‌کند و از این قبیل مسائل تقریباً غیرقابل ‌فهم.

مریم میرزاخانی در سال 2014 جایزه فیلدز را برد و حسابی ترکاند. همه مشعوف و شگفت‌زده شدند، او باز هم به عنوان «نخستین» زن و البته «نخستین» ایرانی بزرگ‌ترین جایزه علمی جهان ریاضیات را از آن خود کرد. این بار البته شبکه‌های اجتماعی بودند که مریم را به ما بشناسانند، که مردم برایش ذوق کنند و مسوولان از روی دست هم پیام تبریک بفرستند. نمی‌دانیم چقدر از این ذوق و شوق عمومی و پیام‌های تبریک خوشحال شده که همان زمان در حال جنگ با سرطان پستان بود، سرطانی که بعد رفت سراغ مغز استخوان تا یک ذهن درخشان و مصمم را خاموش کند. مریم تیرماه همین امسال از دنیا رفت و همسر و دخترش، ما و این جهان پر از مساله را تنها گذاشت. بیش از این اگر چیزی بنویسم مرثیه است با تیترهایی مانند درخشش ابدی یک ذهن پاک، ذهن زیبا یا عناوین دهان‌پرکنی مانند اینها. بهترش همان ترانه جان مریم استاد محمد نوری است و آنجا که می‌گوید: «دل نمی‌دونه چه کنه با این غم». 

دراین پرونده بخوانید ...