شناسه خبر : 25453 لینک کوتاه

باید خیلی سریع گل اول را بزنیم

فرشاد فاطمی از پیام اعتراضات اخیر برای سیاستگذاران می‌گوید

فرشاد فاطمی می‌گوید‌: اگر به دنبال راه‌حل سریع و کم‌هزینه‌ایم باید زمینه‌های بهبود فضای کسب‌وکار و بهبود رابطه با جهان خارج را پیش بگیریم. این دو راهکار، می‌تواند منابع محدود ما را اهرم کند. این کار سختی است.

باید خیلی سریع گل اول را بزنیم

استادیار اقتصاد دانشگاه شریف در گفت‌وگویش مثال یک زمین فوتبال را می‌زند. زمینی که در یک سوی آن دولت و سیاستگذار ایستاده و در سوی دیگر، مجموعه‌ای از مشکلات. فرشاد فاطمی می‌گوید دولت در این سال‌ها تلاش کرده مشکلات را حل کند. اما سرعت رشد مشکلات از سرعت حل آنها سریع‌تر بوده. نتیجه آن شده که مشکلات قد کشیده‌اند و به ابرچالش بدل شده‌اند. ابرچالش‌هایی که نظام تدبیر و سیستم بوروکراسی دولتی از حل آنها ناتوان شده. فاطمی می‌گوید سرمایه اجتماعی کاهش یافته و مردم حس می‌کنند دولت توان حل مشکلات را ندارد. او معتقد است حتی اگر دولت در این میدان در مواجهه با مشکلات ده-هیچ عقب هم باشد، باید گل اول را بزند و هر طور شده یکی دو مورد از مشکلات را سریعاً حل کند. این‌گونه مردم امید پیدا می‌کنند که مشکلات قابل حل است. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

♦♦♦

ناآرامی دو هفته گذشته در برخی از شهرها، با شعارهای اقتصادی آغاز شد اگرچه پس از آن رنگ و بوی کاملاً سیاسی به خود گرفت. در این میان لازم است سیاستگذار، به پیام‌های نهفته در این اعتراضات توجه کند و دغدغه‌های اقتصادی مردم را دریابد. از نگاه شما درس‌های اعتراضات اخیر برای سیاستگذار چیست؟

قاعدتاً سیاستگذار در درجه اول باید به ریشه این ناآرامی‌ها فکر کند. بسیاری، ریشه گرانی‌ها را در تورم به خصوص تورم گروه خوراکی و آشامیدنی دیدند. اما باید توجه کنیم این اعتراضات یک ریشه واحد نداشت، بلکه تجمیع یکسری از نارسایی‌های مختلف در طول زمان بود که زمینه اعتراض‌ها را فراهم کرد. حتی معتقدم بخشی از ناراحتی‌ها معطوف به نارسایی وضع موجود هم نبود و احتمال می‌دهم نگرانی از آینده در ناراحتی مردم نقش داشته. به هر حال باید منتظر تحلیل‌های دقیق‌تر جامعه‌شناسان باشیم چون بدون تحقیق جامع و پژوهش‌های دقیق نمی‌شود با اطمینان درباره ریشه‌های اتفاقات اخیر نظر داد. مدت‌زمان زیادی از شکل‌گیری گفت‌وگو پیرامون ابرچالش‌ها و آثار سیاسی و اجتماعی آنها نمی‌گذرد که شاهد این مسائل در کشور هستیم. اقتصاددانان بارها گفته‌اند اگر ابرچالش‌ها از قلمرو اقتصاد خارج و به حیطه مسائل اجتماعی، سیاسی و امنیتی وارد شوند، حل‌وفصل آنها بسیار مشکل خواهد بود. با این توضیح، اگر پیش‌فرضمان این باشد که اعتراض‌های اخیر ریشه در مسائل اقتصادی دارد ابتدا باید درباره ابرچالش بیکاری صحبت کنیم که مهم‌ترین بخش آن نرخ بالای بیکاری در میان جوانان تحصیل‌کرده است. دلیل دیگر اعتراض‌ها، تعمیق رکود در خیلی از کسب‌وکارهای سنتی و عدم افزایش درآمد به خصوص در دهک‌های پایین جامعه است. در کنار این موارد باید تورم به خصوص تورم خوراکی‌ها را هم لحاظ کنیم. اگرچه تورم 9 تا 10درصدی بالا نیست اما روی تورم‌های قبلی نشسته و از طرفی بیشتر بر گروه خوراکی‌ها تاثیر داشته و همین منجر به فشار بیشتر به دهک‌های پایین شده است. به این عوامل معیشتی باید عواملی مانند وضعیت نظام بانکی، عدم توفیق موسسات مالی و اعتباری در بازگرداندن به موقع سپرده‌های مردم و مواردی مانند بحران خشکسالی و آلودگی هوا و تجمعات صنفی و کارگری را هم اضافه کرد. حال سیاستمدار باید فکر کند برای حل این مجموعه از مشکلات چه کار باید انجام دهد. قطعاً دولت سعی کرده از بحرانی‌تر شدن شرایط جلوگیری کند، اما وقتی مشکلی برای مدت‌زمان طولانی حل نشود، نارضایتی اجتماعی ایجاد می‌کند. دولت در این سال‌ها اقداماتی انجام داده اما سرعت رشد مشکلات بیشتر از سرعت حل‌وفصل آنها در دولت بوده است.

آنچه تا اینجا گفتید ریشه ناآرامی‌هاست. مساله این است که سیاستگذار باید به فکر چاره‌ای برای حل این مشکلات مزمن باشد که این ناآرامی‌ها مجدداً رخ ندهد.

قاعدتاً راه‌حل مشکلات مزمن دشوار و پیچیده‌اند. حل این مسائل با راه‌حل‌های دشوار به چند پیش‌شرط و پیش‌زمینه نیاز دارد. یکی از این عوامل بسیار مهم در شرایط فعلی داشتن سرمایه اجتماعی است. سیاستمدار علاوه بر داشتن راه‌حل، باید بتواند سرمایه اجتماعی برای خود جذب کند.

اما جامعه‌شناسان بارها خطر کاهش سرمایه اجتماعی را عنوان کرده‌اند. فرصت‌سوزی‌های مداوم سبب تضعیف این سرمایه شده است.

قطعاً درباره دوره‌ای صحبت می‌کنیم که نهاد دولت به شدت تضعیف شده است. قدرت سیاسی و اقتصادی مخالفان دولت اگر بیشتر نباشد، کمتر هم نیست. توان دولت در ارائه خدمات تضعیف شده و مردم نیز به اشکال مختلف از این وضعیت ناراضی‌اند. در چنین حالتی حتی اگر دولت بخواهد اصلاحات ساختاری انجام دهد، باید افکار عمومی را همراه خود کند. باید سرمایه اجتماعی خود را تقویت کند. مشکلات زمانی که عمیق و مزمن می‌شوند، حل آنها با درد و هزینه بالا همراه است. مانند عفونتی که مدت مدیدی در بدن بیمار مانده. راه‌حل این بیمار دیگر تنها مصرف چند کپسول نیست. درمان آن درد و هزینه دارد، بیمار باید درد بیشتری را تحمل کند و در اثر درمان بیمار توانش را از دست خواهد داد. اقتصاد ما در حال حاضر با یک بیماری دست‌به‌گریبان نیست، بلکه بیماری‌های متعدد دارد. درمان اقتصاد نیازمند داشتن سرمایه اجتماعی است. چون راه‌حل، سخت و دشوار است و مردم باید از چند جنبه به سیاستگذار اعتماد کنند. اول اینکه باید به توان کارشناسی دولت اعتماد کنند و باور داشته باشند که دولت راه‌حل جامع برای مشکلات دارد. دوم اینکه کل جامعه باید حاضر باشند برای حل این مشکلات هزینه بدهند و متقاعد کردن مردم برای تحمل این هزینه‌ها ساده نیست. نکته سوم که بسیار مهم است، این است که جامعه باید مطمئن شود همه گروه‌ها هزینه اصلاحات اقتصادی را می‌دهند و درد این جراحی برای همه است نه آنکه گروه‌هایی هیچ هزینه‌ای نمی‌دهند. مشکلات موجود صرفاً اقتصادی نیست.

نکته این است که این مشکلات و حل آنها هم یک راهکار صرفاً اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی ندارد و باید مجموعه عوامل را در کنار هم دید.

بله، من هم معتقدم اصلاحات اقتصادی پیش‌نیازهایی دارد که بدون آن نمی‌شود سیاستگذاری کرد. حل این چالش‌ها هم یک راهکار صرفاً اقتصادی ندارد. ما باید سرمایه اجتماعی را تقویت کنیم و برای این کار باید به افکار عمومی اطمینان داد. این یک بردار تک‌بعدی نیست. سه شرطی که در بالا گفتم باید با همدیگر اتفاق بیفتد و برآیند و حاصل جمع آن منتهی به ایجاد سرمایه اجتماعی می‌شود. مثلاً سیاستمدار باید نشان دهد در دوره‌ای که اکثر مردم وضع اقتصادی خوبی ندارند، او هم حاضر به پرداخت هزینه است. البته صحبت کردن در مورد چنین چیزی ممکن است در جامعه و به خصوص در جمع‌های تصمیم‌گیری تابو باشد اما باید بدانیم که چنین رویه‌ای الزامی است. اینکه سیاستمداران ما در ابتدا و انتهای دوره مسوولیت، لیست دارایی‌شان را به قوه قضائیه بدهند کافی نیست. چون در اینجا کسی که تصمیم می‌گیرد و سیاستمداران را متهم می‌کند، دادگاه نیست بلکه افکار عمومی است. به خصوص که در دوره‌هایی، سیاستمداران، توجه کافی به کاهش تعارض منافع خود با مسوولیت دولتی‌شان، نشان نداده‌اند. این کاهش تعارض با مسوولیت و عدم بهره‌گیری افراد از موقعیت خود در همه دوره‌ها ضروری است. اما به طور ویژه در شرایطی که اکنون قرار داریم، اهمیت این مساله چند برابر است.

شما چند پیش‌شرط برای حل مشکلات مزمن اقتصادی عنوان کردید. نکته این است که این سه پیش‌شرط در جامعه نیست. فقط همان توان کارشناسی را در نظر بگیرید. آیا شما واقعاً باور دارید که دولت راهکار اجرایی و برنامه اصولی برای حل مشکلات داشته باشد؟

معتقدم دانش لازم برای حل مشکلات کشور وجود دارد و هنوز هم دیر نشده و ابرچالش‌ها را می‌شود حل‌وفصل کرد، اما شاید یکی از مشکلات نظام حکمرانی ما این است که مشکلات حل نمی‌شود بلکه به تعویق می‌افتد و مزمن می‌شود. تجربه نشان می‌دهد از اواسط دهه 80 اعتماد به سیاست‌های دولت تنزل پیدا کرده و مردم فکر می‌کنند دولت از حل مشکلات ناتوان است. اشاره کردم که در حال حاضر قدرت دولت و اعتبار آن کاهش یافته و این ناشی از خطاهای پرشمار سیاستمداران در گذشته است. زمانی که سیاستمدار با افکار عمومی سخن می‌گوید، مردم می‌توانند درک کنند که آیا او واقعاً راهکاری برای حل مشکل دارد یا نه. دقت کنید که راهکارها و اجرای آن باید از بدنه کارشناسی خارج شود اما متاسفانه بدنه کارشناسی دولت هم تضعیف شده است. نظام تدبیر ما در طول زمان تحلیل رفته و خلاقیت آن در تصمیم‌سازی ضعیف شده است. بخشی از این ضعف می‌تواند ناشی از این باشد که گفت‌وگوی خوبی میان اقتصاددانان و سیاستمداران شکل نگرفته و در نهایت دولت نتوانسته نیروی باکیفیت جذب کند. من معتقدم در حال حاضر به راه‌حل‌های سریع نیاز داریم. باید از مجموعه چالش‌هایی که با آن درگیریم و تعداد آنها کم هم نیست، یکی دو مورد را انتخاب کنیم و به مردم نشان دهیم نظام اجرایی کشور فارغ از وابستگی‌های سیاسی و جناحی، می‌تواند مشکلات را حل کند. ما باید نشان دهیم می‌توانیم موفقیت کسب کنیم. به هر حال در یک مسابقه فوتبال که طرف مقابل ما مجموعه‌ای از مشکلات قرار دارد، حتی اگر ده-‌هیچ عقب هم هستیم، باید گل اول را بزنیم و هر طور شده یکی دو مورد از مشکلات را سریعاً حل کنیم. البته در بلندمدت برای اینکه کل مشکلات را حل کنیم، به یک استراتژی بلندمدت نیاز داریم. اما در شرایط فعلی باید سریع گل اول را بزنیم.

شما در حالی این مسائل را مطرح می‌کنید که سرمایه اجتماعی به شدت تضعیف شده، منابع مالی دولت به شدت محدود است و زمان برای حل ابرچالش‌ها بسیار کم. فرض کنید شما سیاستگذارید. حل مشکلات را از کدام نقطه شروع می‌کردید؟ گل اول را چگونه می‌زدید؟

این خیلی مساله پیچیده و دشواری است. سیاستگذاری در یک کشور متکی به یک فرد نیست و باید مجموعه تصمیم‌گیران را مجاب کرد. اما من اگر جای سیاستگذار باشم در مرحله اول دقت می‌کنم منابع محدودی که داریم بی‌جهت هدر نرود. این خیلی فراتر از انضباط مالی است که دولت در سال‌های گذشته سعی کرده رعایت کند. ما به‌نوعی تقوای بودجه‌ای در میان سیاستمداران نیاز داریم و زمانی که می‌خواهیم تصمیم بگیریم باید هم سیاستمداران را به تقوای بودجه‌ای دعوت کنیم و هم از مردم بخواهیم در این دوره خاص، مراعات کنند. من اگر سیاستگذار باشم از خودم سوال می‌کنم طرح‌هایی مانند اشتغال روستایی که منابع قابل توجهی می‌خواهد، چقدر منفعت به جامعه می‌رساند؟ بررسی می‌کنم بهترین مکان هزینه‌کرد افزایش قیمت حامل‌های انرژی کجاست؟ از طرفی اگر به دنبال راه‌حل سریع و کم‌هزینه‌ایم باید زمینه‌های بهبود فضای کسب‌وکار و بهبود رابطه با جهان خارج را پیش بگیریم. این دو راهکار آخر، می‌تواند منابع محدود ما را اهرم کند. این کار سختی است. چون باید تعداد زیادی از افراد و کسب‌وکارهای قدرتمند را دور هم بنشانیم و آنها را قانع کنیم که برای عبور از این مقطع تاریخی، نیاز داریم منافع یکسری از گروه‌ها را محدود کنیم. البته چانه‌زنی با قدرت‌های بزرگ اقتصاد کار سختی است. اما به انجام این کار نیاز داریم.

الان چگونه می‌توان سرمایه اجتماعی را ایجاد کرد؟

مشخص است که راه‌حل‌های گذشته دیگر جواب نمی‌دهد. ما در عصری زندگی می‌کنیم که هیچ‌کس قادر به پوشیده نگه داشتن مسائل نیست. فهم عمومی افزایش قابل توجهی پیدا کرده و ابزارهای ارتباطی این اجازه را به همه افراد می‌دهد که در برابر تحولات بی‌تفاوت نباشند. درسی که دولت باید از تحولات اخیر بگیرد این است که دیگر دوره تصمیم‌گیری پشت درهای بسته گذشته و لازم است همه سیاست‌ها برای مردم تشریح شود. حاکمیت باید تلاش کند نشان دهد که شایسته اعتماد مردم است و متعهد شود که بیهوده وارد زندگی آنها نخواهد شد و برای کسب‌وکار آنها مانع ایجاد نخواهد کرد. راه‌های تقویت سرمایه اجتماعی بسته نیست. به محض اینکه بهبود وضعیت مردم به‌عنوان هدف اصلی سیاستگذار مطرح شود، خود به خود جایگاه نظام تصمیم‌گیری در ذهن مردم ارتقا پیدا می‌کند. به محض برخورد غیرسیاسی با فساد و شفاف کردن اقتصاد، مردم دوباره امید پیدا می‌کنند. وقتی به طور مداوم گفته می‌شود بیکاری جوانان یک مشکل است و ما احتیاج به بهبود محیط کسب‌وکار داریم و اتفاقی رخ نمی‌دهد این سرمایه اجتماعی است که از بین می‌رود. من فکر می‌کنم اگر مدبرانه برنامه‌ریزی کنیم، حتی از این تهدید هم می‌توانیم فرصت بسازیم. ویژگی جامعه جوان، امیدواری است. نیروی کار جوان و ارزان مزیت ماست. مزیتی که پیش از این نداشته‌ایم. ما احتیاج داریم در بالاترین سطوح سیاستگذاری، به انگاره‌های جدید فکر کنیم. دکتر مسعود نیلی در دومین کنفرانس اقتصاد ایران به یکی از حفره‌های حکمرانی اشاره کردند. به عقیده ایشان در نظام حکمرانی ما در مورد چهار موضوع مهم یعنی عوامل اقتصاد سیاسی مخارج دولت که منجر به تورم مزمن می‌شود، عدم تعادل در بازارهای مختلف که به‌تبع دخالت دولت در نتیجه تورم مزمن ایجاد می‌شود، تعامل با دنیا و در نهایت نقش بخش خصوصی، در یک‌ جا تصمیم‌گیری نمی‌شود.

واقعیت این است که چرخه تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در کشور ما پیر و خسته به نظر می‌رسد بنابراین مفهومی هم که بد نیست برای ما جا بیفتد این است که کار سیاست هم مانند هر شغل دیگری، به زمان بازنشستگی نیاز دارد. افراد جدید ممکن است بتوانند سرمایه اجتماعی جدیدی کسب کنند. من با سیاست‌های وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات ممکن است موافق نباشم، اما وزیر جدید توانست سرمایه اجتماعی برای خودش درست کند. دوستی می‌گفت ما نسلی داریم که دو کار بزرگ انجام دادند، انقلاب کردند و جنگ را پیش بردند. فکر می‌کنم کار بزرگ سومی که این نسل باید انجام دهد، این است که به نسل بعدی خود اعتماد کند. شاید بخشی از این سخنان در حیطه دانش من به‌عنوان یک اقتصاددان نباشد. اما من به‌عنوان یک مدرس اقتصاد و یک شهروند نگران شرایط موجودم و نگرانم که مبادا اشتباهات تصمیم‌گیری لطمات جبران‌ناپذیری به کشور بزند.

این اعتراضاتی که انجام شد را نارضایتی مردم در شهرهای کوچک می‌دانند. چون در بسیاری از شهرهای بزرگ و از جمله تهران، ابعاد این مساله بسیار کوچک بود. آیا این را می‌توانیم نشانه بی‌اعتنایی دولت‌ها به مشکلات اقتصادی در شهرهای کوچک و نشانه تمرکزگرایی بیش از حد در شهرهای بزرگ بدانیم؟

سیاستمدار باید یاد بگیرد سیاست‌های توزیعی گذشته لزوماً نتایج مورد انتظارش را ایجاد نکرده پس باید به دنبال عدم تمرکز و به خصوص ایجاد اشتغال برود. سیاستمدار باید به این نکته توجه جدی کند که به جای آنکه دنبال توزیع ثروت محدود باشد سیاست‌های تولید ثروت در پهنه جغرافیایی را در دستور کار قرار دهد. توزیع متمرکز منابع اتفاقی نیست که در یک دهه گذشته رخ داده باشد. دولت از اوایل دهه 50 شمسی و با افزایش قیمت نفت عملاً به این سمت رفت که امکاناتش را وابسته به نقاط جغرافیایی توزیع کند. در این شرایط هر چه مردم به مرکزیت جغرافیایی قدرت نزدیک‌تر باشند، از منابع و امکانات بیشتری برخوردارند. من فکر می‌کنم این نکته بسیار مهمی است و درسی که سیاستمدار باید بگیرد این است که سیاست‌های پوپولیستی نتایج بلندمدت ندارد و دوم اینکه به سیاست‌های توزیع جغرافیایی ثروت و درآمد باید توجه جدی کند.

دولت‌ها بدون ابرچالش‌های کنونی و با منابع بیشتر کشور را به این شرایط رسانده‌اند. حال در شرایطی که هم منابع مالی و طبیعی کاهش یافته و هم بحران‌های زیادی داریم، دولت با دست خالی و انبوه مشکلات چگونه می‌تواند از این مسیر عبور کند؟

اکنون ما نباید افسوس نداشته‌ها و افسوس آن چیزهایی را که داشتیم و باختیم بخوریم، البته لازم است از اشتباهات درس بگیریم. نکته‌ای که سیاستمدار لازم است به آن توجه کند این است که باید به ظرفیت‌هایی که داریم توجه کنیم. اگر بخواهم نیمه پر لیوان را ببینم ما یک جمعیت جوان و تحصیل‌کرده داریم و این امتیاز ماست. ما کافی است این مزیت را با یک محیط کسب‌وکار مناسب و مدیریت هوشمندانه منابع خود و منابعی که می‌توانیم از دنیا بگیریم به کار بیندازیم تا به شکوفایی اقتصادی برسیم. منتها واقعیت این است که در شرایط نداری، تدبیر کردن لازم‌تر و سخت‌تر است. سیاستمدار باید باور کند تهدید ابرچالش‌ها جدی است و در عین حال باور کند که هنوز فرصت داریم و باید از این فرصت‌ها استفاده کنیم. یک تیم فوتبال وقتی از دویدن در زمین مسابقه نتیجه نمی‌گیرد، مهره‌ها را عوض می‌کند. ما در داخل کشور از این مساله اِبا داریم. در دیگر کشورهای دنیا وقتی نتیجه نمی‌گیرند آدم‌ها را عوض می‌کنند. این به معنای شکست سیاستمدار نیست، بلکه نشانه هوشمندی اوست. تعویض‌های طلایی ممکن است هم راه‌حل‌های جدید پیش روی سیاست بگذارد و هم به شکل‌گیری سرمایه اجتماعی کمک کند. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها