شناسه خبر : 23087 لینک کوتاه

گفت‌وگو با دکتر حمید‌رضا صدر

بادکنک به‌زودی می‌ترکد

خاص است اما خاصیتش این است که همانند مورینیو مغرور نیست. صمیمی و مهربان. نگاهش به زندگی با نگاه خیلی‌ها،خیلی فرق دارد.

بادکنک به‌زودی می‌ترکد

خاص است اما خاصیتش این است که همانند مورینیو مغرور نیست. صمیمی و مهربان. نگاهش به زندگی با نگاه خیلی‌ها،خیلی فرق دارد. این را درباره حمیدرضا صدر می‌گویم کسی که، حضورش در تلویزیون و تحلیل بازی‌ها برای ما تفاوت در نگاه به بازی را معنا کرد. نگاه متفاوت به فوتبال را در اقتصاد هم دارد. کسی که دانش‌آموخته اقتصاد است و بیشتر با فوتبال شناخته می‌شود. بنابراین انتخابی متفاوت برای صحبت درباره حال و هوای این روز فوتبال ایران است برای من گفت‌وگو با او سنتز خوبی بود. او اقتصاد خوانده‌ای است عاشق روزنامه‌نگاری  و من روزنامه‌نگاری عاشق اقتصاد.

* * *

  میشیل پلاتینی در گفت و گو با نشریه «اکیپ» در توصیف فوتبال می‌گوید«یک تیم فوتبال نمایشگر نوع زندگی یک کشور» است، آیا این جمله در خصوص فوتبال در ایران نیز صدق می‌کند؟

با این تعبیر موافق نیستم. با این که بتوان نوع زندگی در یک کشور را با فوتبال عرضه کرد. این که فوتبال بازتابنده احساسات یک ملت است قابل بررسی است ولی نوع زندگی خیر. ابداً. فوتبال برزیل زیبا و تماشایی است. لبالب از نشاط. در حالی که زندگی مردمان خیابانی برزیلی کتمان‌ناپذیر است. این که صدها هزار جوان در خیابان‌ها و حومه ریودوژانیرو در خیابان می‌خوابند. در خیابان بزرگ می‌شوند و خیلی‌هایشان همان جا جان می‌دهند. نه موافق جمله‌فرسایی میشل پلاتینی نیستم. او و سپ بلاتر گاهی از سر شکم‌سیری جمله‌های پرطمطراقی می‌گویند که با کسب و کار و سوداگری هم سر به سر می‌زند. قبول می‌کنم که فوتبال به مردم امید می‌دهد و می‌تواند بارقه عبور به آینده باشد. قبول می‌کنم که می‌تواند به وفاق ملی برسد،  ولی نمایشگر نوع زندگی خیر. این یعنی همه بارها را روی دوش فوتبال بیندازیم. همه چیز را از فوتبال طلب کنیم. چنان که فوتبال ایران نمایشگر نوع زندگی ایرانی نیست. هست؟ تصور نمی‌کنم. مردم با دشواری‌های معیشتی دست و پنجه نرم می‌کنند و فوتبال ایران مترادف شده با ریخت و پاش. فوتبال این عصر ایران هرچه باشد بازتابنده زندگی مردمانش نیست. نه نیست.

  دستمزدها در فوتبال دهه 60 ایران به گفته فعالان آن زمان بسیار اندک بود حتی قراردادی میان تیم‌ها با بازیکنان به طور رسمی منعقد نمی‌شد اما هر چه از آن سال‌ها گذشتیم دستمزدها بالاتر رفت. شما این روند را ناشی از چه می‌دانید و چه ارزیابی ارزشی از این اتفاق دارید؟

این که به فوتبال بها داده می‌شود را می‌فهمم. می‌فهمم باید به جامعه نشاط و طراوت تزریق کرد. می‌فهمم ورزش و خصوصاً فوتبال یکی از زمینه‌های ورود به این قلمرو است، ولی تزریق پول بدون برنامه‌ریزی با در اختیار قرار دادن آن به یکی دو نفر در هر باشگاه زمینه لغزش را فراهم می‌آورد که آورده. همه سرمایه‌گذاری‌ها به جیب بازیکنان می‌رود. بازیکنانی غرق شده در داد و ستدی سوداگرانه. با بی‌اعتنایی مفرط به استعدادهای پشت در مانده. نادیده گرفته شده. بهترین جوانان ما پشت درهای باشگاه‌ها پیر می‌شوند. ناامید و مایوس و چه حیف. روند صعودی و بی‌رویه دستمزدها بی‌تردید متوجه مدیران باشگاه‌ها است. آنهایی که اکثرشان نه حسابی ارائه می‌دهند و نه کتابی. کسی نمی‌پرسد چرا آن مربی آمد و رفت؟ چرا این می‌آید و می‌رود؟

    در اقتصاد معتقدند یک تیم فوتبال مانند بنگاه است و بازیکنانش تولیدات این بنگاه‌ها. از نگاه شما قیمت تولیدات و دستمزد ورزشکاران چگونه باید تعیین شود؟ 

اگر فوتبال ما دولتی است باید چارچوب دولتی بگیرد. با حساب و کتابی مو از ماست کشیده شده مثل همه سیستم‌های دولتی. مبتنی بر یک طرح جامع. اگر خصوصی است باید مبتنی بر میزان کسب درآمد باشد، کسب سود، رسیدن به حساب مثبت در پایان هر سال مالی. ولی این فوتبال یادآور شترمرغ است. وقتی می‌گویند بار ببر می‌گوید مرغ هستم و وقتی می‌گویند تخم بگذار می‌گوید شتر هستم. این دوگانگی به مرز انفجار رسیده. این بادکنک دیر یا زود می‌ترکد. مایه تاسف است که به سوی نقطه‌ای می‌رویم که همه یکصدا شویم و بگوییم «این فوتبال را، این فوتبال قهرمانی را تعطیل کنید». به نظر می‌رسد باید به ورزش آماتوری بازگردیم. به نقطه صفر. به سر خط. 

   آیا «سازوکاری» برای تعیین دستمزد و مبلغ قرارداد برای ورزشکاران قابل طراحی است؟

خیر. ابتدا باید تکلیف دولتی بودن یا خصوصی بودن فوتبال را تعیین کرد. ترکیبی بودن این دو قلمرو بسیار دشوار است. خیلی زیاد. وقتی در چنین برزخی گرفتار می‌آیید نه می‌توانید طراحی کنید و نه کاری را انجام دهید. ببینید مدیریت عبارت است از استفاده بهینه و کارآمد از منابع مادی و مالی و انسانی برای رسیدن به اهدافی از پیش تعیین شده. بگویید کدام یک از این واژه‌ها را در مدیریت باشگاه‌های خود می‌بینیم؟ بهینه را؟ کارآمد را؟ منابع مادی و مالی را؟ اهداف از پیش تعیین شده را؟

   تبعات تعیین سقف قرارداد برای ورزشکاران چیست؟

وقتی مدیران باشگاه‌ها که اکثرشان دولتی هستند به این سقف پوزخند می‌زنند چه می‌توان گفت؟ وقتی خیلی‌هایشان به حساب‌سازی روی می آورند چه می‌توان کرد؟ این امر منجر به بی‌اعتبار شدن‌شان فدراسیون شده. به ایجاد دنیای زیر زمینی گسترده در فوتبال. اعتقاد دارم این امر ارتباطی به فدراسیون فوتبال ندارد. هر باشگاهی با توجه به نیازها و توانایی و سیاست‌هایش باید میزان دستمزد بازیکنانش را تعیین کند. ولی باید باشگاه‌ها را زیر سوال برد. مدیریت‌هایشان را. ورودی و خروجی‌هایشان را. چگونگی دستمزد دادن‌هایشان را.

   راهکار موثر و کارآمد دولت برای کنترل دستمزد ورزشی کدام است؟

میزان دستمزد تابعی از ساختار اقتصادی فوتبال است. یعنی همان دولتی بودن یا خصوصی بودن؟ مرغ بودن یا شتر بودن؟ ابتدا باید در مورد آن ساختار، آن جنسیت به جایی برسیم و سپس از دستمزد حرف بزنیم. مجادله مستقیم درباره دستمزد بی‌ثمر است. دوری است باطل. بی‌سرانجام. مسخره و پوچ. کافی است باشگاهی خصوصی شود تا ببینیم چگونه همه چیز مبتنی بر حساب و کتاب، و ورودی و خروجی خواهد شد. دیگر آقایان مدیران تا این حد خاصه خرجی نکرده و از جیب مردم ریخت و پاش نخواهند کرد. می‌خواهم بگویم اگر تکلیف نظام فوتبال روشن شود به تبع آن دستمزدها خودبه‌خود تعدیل یافته و ترکیب معقولی خواهند یافت. در غیر این صورت در دور باطلی می‌افتیم که افتاده‌ایم. باید ملال‌آور حرف بزنم. باید جمله‌های کلاس‌های درس را تکرار کنم. این که  این‌که برنامه‌ریزی، فرآیندی برای رسیدن به اهداف است. بسته به فعالیت‌ها، هر برنامه می‌تواند بلند‌مدت، میان‌مدت یا کوتاه‌مدت باشد. برای مدیرانی که در جست‌وجوی حمایت‌های بیرونی هستند، برنامه‌ریزی، مهم‌ترین و کلیدی‌ترین سند برای رشد است. برنامه‌ریزی باید نقش مهمی در کمک به جلوگیری از اشتباهات یا تشخیص فرصت‌ها بازی کند. ولی فوتبال ما فاقد برنامه‌ریزی است. همه به دنبال کسب موفقیت سه‌ماهه و شش‌ماهه هستند و بس.

  یک تحقیق در سال 2000 ثابت کرده حمایت‌های مالی عموماً تحت تاثیر دو دسته انگیزه‌های هیجانی  و عقلانی  قرار می‌گیرد.  انگیزه‌های هیجانی انگیزه‌هایی غیرتجاری محسوب می‌شوند و منظور از انگیزه‌های عقلانی دستیابی به اهداف تجاری و شرکتی است. آیا در ایران هر دو انگیزه توانسته خود را در عرصه فوتبال نشان دهد؟ در صورت اعتقاد به غیبت انگیزه عقلانی فرجام فوتبال ایران را چه می‌بیند؟

ناروشن و مبهم از همه بدتر برابر مردم و نه کنار مردم. فوتبال ما روزی روزگاری مردمی بود. روزگاری بود که مردم فوتبالیست‌ها را دوست داشتند. به مربیان با دیده احترام نگاه می‌کردند. حالا چی؟ این موضوع بسیار هشدار‌دهنده است. خیلی زیاد.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها