شناسه خبر : 21573 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

گفتمان یک نامزد انتخاباتی چه زمانی پوپولیستی خواهد شد؟

الفبای پوپولیسم*

اگرچه «پوپولیسم» به یکی از اصطلاحات بسیار پرکاربرد ادبیات سیاسی قرن بیست و یکم تبدیل شده است، هنوز اتفاق نظری کلی درباره مفهوم آن در میان اندیشمندان علوم سیاسی وجود ندارد.

اگرچه «پوپولیسم» به یکی از اصطلاحات بسیار پرکاربرد ادبیات سیاسی قرن بیست و یکم تبدیل شده است، هنوز اتفاق نظری کلی درباره مفهوم آن در میان اندیشمندان علوم سیاسی وجود ندارد. در واقع، تشتت آرا پیرامون مفهوم پوپولیسم آنچنان زیاد است که برخی پژوهشگران تا آنجا پیش رفته‌اند که این واژه را فاقد بار مفهومی دانسته و جریان‌های پوپولیستی را ساخته و پرداخته ذهن کسانی می‌پندارند که از قضاوت سیاسی ناتوان‌اند.

نخستین استفاده گسترده از واژه پوپولیسم به دهه ۱۸۹۰ و زمانی بازمی‌گردد که مناطق روستایی آمریکای شمالی به جنبشی متمایل شدند که کشاورزان و مزرعه‌دارانِ عموماً اروپایی‌تبار را به عنوان «خلقِ پاک»، تولیدکنندگان واقعی ارزش قلمداد کرده و آنها را در برابر بانکداران و سیاست‌پیشگانی قرار می‌داد که بدون تولیدِ کمترین ارزش افزوده‌ای برای جامعه، تمام حاصل کار صاحبان واقعی سرزمین را به تاراج می‌بردند. پس از آن، «پوپولیسم و پوپولیست»، به درست یا غلط، در توصیف جنبش‌هایی که گاه و بیگاه در گوشه و کنار جهان ظهور کرده و سردمدارانشان، استفاده شده است. در میانه‌های قرن بیستم، روزنامه‌نگاران و دانشگاهیان، از این واژه در توصیف گستره وسیعی از حرکت‌های اجتماعی، از کمونیسم و فاشیسم در اروپا گرفته تا مک‌کارتیسم در آمریکای شمالی و پرونیسم در آمریکای لاتین استفاده می‌کردند. قرن بیست و یکم شاهد استفاده حتی فراگیرتر این واژه بوده است؛ در انتخابات اخیر ایالات متحده، واژه پوپولیست در توصیف برنی سندرز و دونالد ترامپ از دو حزب اصلی رقیب به کار گرفته شد. آن‌گونه که یان-ورنر مولر (Jan-Werner Müler) شرح می‌دهد،‌ به نظر می‌رسد این عنوان بیش از آنکه بازگوکننده هرگونه محتوای سیاسی باشد، بیانگر گونه‌ای منشِ مترادف با مخالفت با نظام سیاسی حاکم (establishment) است. طبیعتاً این مخالفت با سلسله‌ای از احساسات درهم‌تنیده است: پوپولیست‌ها دژم و خشمگین‌اند و طرفدارانشان رنجور و ناامید!

این‌گونه استفاده گسترده و لجام‌گسیخته از واژه پوپولیسم در توصیف جریان‌هایی که به احزاب چپ و راست تعلق داشته و گاه اهداف سیاسی متعارضی را دنبال می‌کنند تامل و تا حدودی تردیدبرانگیز است؛ چگونه ممکن است واژه‌ای که تا این حد در ادبیات سیاسی کاربرد دارد تعریف واحدی نداشته باشد؟ آیا درست است که پژوهشگران و روزنامه‌نگاران این واژه را در توصیف هر آنچه به مذاق‌شان خوش نمی‌آید استفاده می‌کنند؟ به گفته مولر، اگر بپذیریم که «قضاوت سیاسی» توانایی ما در تمیز جنبش‌های سیاسی است، آیا محبوبیت واژه پوپولیسم و اطلاق آن به هر پدیده‌ای از چپ و راست به معنای عدم توانایی ما در قضاوت نیست؟

پوپولیسم به مثابه یک گفتمان

وجود اختلاف‌نظر در مفهوم پوپولیسم، بدان معنی نیست که تلاشی از سوی اندیشمندان سیاسی در ارائه تعریفی منسجم از آن صورت نگرفته است. پژوهشگران رویکردهای مختلفی را در تعریف این واژه آزموده‌اند: از نگرش به پوپولیسم به عنوان یک «کارگزار اجتماعی» (Popular Agency) در تحریک توده‌ها، تا رویکرد ارنستو لاکلائو (Ernesto Laclau) که پوپولیسم را به عنوان نیرویی قدرتمند معرفی می‌کرد که امکان حرکت جامعه را از لیبرال دموکراسی (به عنوان مشکل) به سمت دموکراسی افراطی (به عنوان راهکار) فراهم می‌آورد، تا رویکرد اقتصادی-اجتماعی رودیگر دورنبوش (Rudiger Dornbusch) و جفری سَکس (Jeffrey Sachs) که پوپولیسم را گونه‌ای از بی‌بند و باری در سیاست‌های اقتصادی می‌دانستند، تا نگرش متاخرتر به پوپولیسم به عنوان یک استراتژی سیاسی.

با این حال، تعریفی که امروز به‌طور گسترده‌تری مورد استناد قرار می‌گیرد، در سال ۲۰۰۴ و توسط کَس ماد (Cas Mudde) ارائه شد. در این تعریف، که در این نوشتار بدان استناد خواهیم کرد، به پوپولیسم نه به عنوان یک کارگزار، نیروی اجتماعی، شیوه مملکت‌داری یا استراتژی سیاسی، بلکه به عنوان یک ایدئولوژی یا «گفتمان» (Discourse) سیاسی نگاه می‌شود. این رویکرد به پوپولیسم، جدای از تطابق با این باور عمومی که تمامی اشکال پوپولیسم به نوعی توده‌ها را در برابر نخبگان قرار می‌دهند، یک ویژگی بسیار اساسی دارد: این تعریف هسته اصلی تمامی نمونه‌های مهم تاریخی از تجلی پوپولیسم را دربر می‌گیرد و در عین حال دقت کافی را در مستثنی‌کردن مثال‌هایی که به وضوح جزو جنبش‌های پوپولیستی نبوده‌اند، داراست.

کس ماد و کریستوبال کالواسر (Cristóbal Rovira Kaltwasser) پوپولیسم را چنین معرفی می‌کنند: «یک ایدئولوژی کم‌عمق (یا نازک‌محور - Thin-Centered) که جامعه را به دو اردوگاهِ همگنِ متخاصم تقسیم می‌کند: توده‌های پاک و بی‌غش (Pure People) در برابر نخبگان فاسد (Corrupt Elite). این ایدئولوژی ادعا می‌کند که سیاست باید تجلی اراده عمومیِ (Volonté Générale) توده‌ها باشد.»

معنای ایدئولوژی در این تعریف آشکار است: مجموعه‌ای از ایده‌ها و ارزش‌ها (Normative Ideas) در توصیف طبیعتِ انسان و جامعه و اینکه هدف اجتماع چیست و چگونه باید سازمان یابد. ایدئولوژی‌های کم‌عمق، بر خلاف ایدئولوژی‌های عمیق (Thick-Centered) مانند لیبرالیسم، فاشیسم و سوسیالیسم، به خودی خود شکلی ندارند و از این نظر همواره باید به عناصر ایدئولوژیک دیگر متصل و حتی گاه در آنها ذوب شوند. این ژرفای کم سبب می‌شود که پوپولیسم، به عنوان یک ایدئولوژی، به خودی خود پاسخی جامع یا پیچیده برای مسائل سیاسی جوامع امروزی نداشته باشد: در واقعیت، پوپولیسم تقریباً هیچ‌گاه به عنوان یک ایدئولوژی مجزا و مستقل ارائه نمی‌شود.

در این تعبیر از پوپولیسم، سه مفهوم بنیادین وجود دارد: توده‌ها (یا مردم)، نخبگان و اراده عمومی. توده در تعریف پوپولیسم، نه اشاره‌ای مستقیم به مردم به عنوان مجموعه‌ای از زنان و مردان، بلکه یک «ساخت انتزاعی» (Construction) است. هرچند برخی بر این عقیده‌اند که انتزاعی بودن این مفهوم آن را بلااستفاده می‌کند، به نظر می‌رسد همین انتزاعی بودن مفهوم مردم است که پوپولیسم را به چنین نیروی مهیبی در سیاست تبدیل می‌کند: پوپولیست‌ها از همین ظرفیتِ تعبیر توده برای جلب نظر گروه‌های مختلف استفاده می‌کنند. آنها از سیالیت ذاتی این عبارت بهره می‌برند تا با ایجاد احساس هویت واحد در میان گروه‌های مختلف، حمایت آنها را برای یک هدف مشترک جذب کنند.

ماد و کالواسر بر این عقیده‌اند که این تعبیر انتزاعی از توده معمولاً با سه معنای خاص از خلق و مردم آمیخته می‌شود: مردم به عنوان مراجع اصلی قدرت سیاسی و مالکان ذاتی حق حاکمیت (sovereign)، مردم به عنوان عوام و مردم به مثابه ملت. طبیعتاً، در تعبیر نخست، نخبه کسی است که قدرت سیاسی را قبضه کرده، در دومی آن‌که خود را متعلق به طبقه اجتماعی و اقتصادی عالی‌تری می‌داند و در نهایت، در توصیف سوم، آن‌که به هویت ملی دیگری تعلق دارد. با این حال باید به این نکته مهم توجه داشت که وجه تمایز اصلی نخبگان و توده‌ها نه در موقعیت و مقام آنها،‌ بلکه یک اختلاف اخلاقی (moral) است: نخبگان، بر خلاف توده‌ها که پاک و منزه‌اند، فاسد و تباه هستند؛ مجموعه‌ای همگن از مردمان شریر که در برابر اراده عمومی خلق ایستاده‌اند.  تصور عمومی بر آن است که پوپولیست‌ها پس از به قدرت رسیدن چاره‌ای جز تغییر شیوه ندارند، بدان روی که به محض تصاحب قدرت خود جزو طبقه نخبه محسوب می‌شوند. این تصور از ماهیت اصلی وجه تمایز توده‌ها و نخبگان در گفتمان پوپولیسم غافل است که نه در موقعیت اجتماعی یا سیاسی آنها، که در یک شکاف پرناشدنیِ اخلاقی است. به‌علاوه، این باور توانایی بالای سیاستمداران پوپولیست و انعطاف خیره‌کننده این ایدئولوژی را نادیده می‌گیرد: یک جزء لاینفک ادعای پوپولیست‌ها آن است که قدرت حقیقی سیاسی نه در اختیار کسانی که طی فرآیندی دموکراتیک انتخاب‌شده‌اند، که در دستان پشت‌پرده نخبگان فاسدی است که از هیچ تلاشی برای ناکام گذاشتن اراده مردم فروگذار نمی‌کنند. اما منظور از اراده عمومی چیست؟ این تعبیر ماد و کالواسر ارتباط تنگاتنگی با تعریف ژان-ژاک روسو (Jean-Jacques Rousseau) از آن دارد: روسو اراده عمومی را به عنوان توانایی مردم در گرد هم آمدن در یک اجتماع و قانونگذاری در راستای مصلحت و خیر همگانی تعریف می‌کند. پوپولیست‌ها به وجود چنین اراده مشترکی باور داشته و همان نقدی را بر حاکمیت نیابتی (Representative Governance) وارد می‌کنند که روسو وارد می‌دانست: این شکل حاکمیت غیرمستقیم تنها صورت دیگری از حاکمیت اشراف است که در آن توده‌ها تنها به‌طور موقتی بسیج می‌شوند تا حاکمان خود را انتخاب کنند. در مقابل، «جمهوری آرمانی روسو» قرار دارد که در آن شهروندان خود قوانین را وضع کرده و اجرا می‌کنند (به این ترتیب، تعجب‌برانگیز نیست که پوپولیست‌ها در اینجا و آنجای صحنه سیاست به سازوکارهای مستقیم دمکراتیک مانند رفراندوم یا همه‌پرسی روی می‌آورند).

ظهور پوپولیسم

اکثر تعاریف رایج از پوپولیسم، موفقیت آن را در ظهور رهبرانی توانمند می‌بیند که قادرند بخش قابل توجهی از آرای مردمی را که از احزاب سیاسی موجود در صحنه ناراضی و ناامیدند به خود جذب کنند. چنین توصیفاتی یک ضعف عمده دارند و آن عدم توجه توأم به سمت عرضه و تقاضاست.

موفقیت هر بازیگر سیاسی در گرو میزان تقاضا برای پیامی است که با خود می‌آورد. چنین تقاضایی برای جنبه‌های مهمی از گفتمان پوپولیسم در میان بخش‌های قابل توجهی از جوامعِ گوشه و کنار جهان وجود دارد. بخواهیم یا نخواهیم، بسیاری از شهروندان واقعیت‌های سیاسی را از منظر پوپولیسم تعبیر می‌کنند. با این حال، گرایش‌های پوپولیستی عموماً پنهان و نهفته‌اند تا شرایط مناسب برای ظهور آنها فراهم شود. همان‌طور که از تعریف پوپولیسم در بالا می‌توان حدس زد، این ایدئولوژی برای ظهور نیاز به شکل‌گیری دوقطبیِ «توده‌ها در برابر نخبگان» دارد. به این ترتیب، هر عامل سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی که به این تصور دامن زند که شالوده زندگی اجتماعی شهروندان، معمولاً از سوی طبقه‌ای نخبه، در معرض خطر قرار دارد، تقاضا برای پوپولیسم را تحریک می‌کند. این عامل می‌تواند یک رکود عمیق اقتصادی، یک رسوایی بزرگ سیاسی یا رواج این باور عمومی باشد که نظام سیاسی در برابر خواسته‌های مردم بی‌تفاوت است. با شکل‌گیری نارضایتی عمومی از وضع موجود است که رهبران یا احزاب پوپولیست می‌توانند از احساسات توده‌های مردم که بر خلاف نظام موجود شکل می‌گیرد بهره جویند. آنها برای این کار نیاز به ارائه راهکارهایی دم‌دستی دارند تا نظر عموم مردم را به خود و نهضتی که سردمدار آن هستند جلب کنند: به این منظور، پوپولیست‌ها ایدئولوژی سیال پوپولیسم را به ایدئولوژی‌های دیگر پیوند می‌زنند. پوپولیست‌های موفق کسانی هستند که می‌توانند گستره وسیعی از نارضایتی‌های اجتماعی را حول گفتمان «ما - مردم و توده‌های خوب» در برابر «آنها - نخبگان فاسد» گرد هم آورند.

پوپولیسم و دموکراسی

بر خلاف تصوری که بسیاری از ما داریم، اتفاق نظری درباره اثرات پوپولیسم بر حکومت‌های دموکراتیک وجود ندارد: در حالی که عده‌ای پوپولیسم را به عنوان خطری ذاتی برای دموکراسی‌ها معرفی می‌کنند (مانند مولر یا روشنفکر فرانسوی پی‌یر روزِنوَلون - Pierre Rosanvallon)، برخی اعتقاد دارند که به دلیل توانایی پوپولیست‌ها در تهییج حاشیه جامعه برای شرکت در ساز‌و‌کارهای دموکراتیک، پوپولیسم می‌تواند نیروی بالقوه سازنده‌ای باشد. در سایه تعریفی که برای پوپولیسم در بالا نقل شد، اکنون قادریم تحلیلی دقیق‌تر از رابطه پوپولیسم با دموکراسی ارائه دهیم. با وجود این اجازه دهید پیش از هر چیز مطمئن شویم تعبیر مشترکی از این واژه داریم: دموکراسی عبارت است از اعمال حق حاکمیت شهروندان به‌وسیله مشارکت در انتخاب نمایندگان بر اساس رای اکثریت، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر! به این ترتیب، مهم‌ترین عنصر در تعریف دموکراسی قاعده گزینش حکمرانان است که از طریق انتخاب رقابتی صورت می‌پذیرد.

بر خلاف تصور عموم که دموکراسی را حافظ منافع فردی مردمان می‌دانند، این عنصر در تعریف دموکراسی غایب است: این لیبرال دموکراسی‌ها هستند که علاوه بر احترام به حق حاکمیت مردم، نهادهایی را برای حفاظت از حقوق فردی آنها از قبیل حق آزادی بیان و دفاع از اقلیت‌ها وضع می‌کنند. با این تعریف از دموکراسی و قائل شدن تمایز میان آن و لیبرالیسم (به معنای کلاسیک آن)، تشخیص رابطه میان پوپولیسم و دموکراسی سخت نیست: پوپولیسم با دموکراسی و سازوکارهای آن سازگار است، در حالی که با ارزش‌های لیبرال مغایرت اساسی دارد: پوپولیسم، از آن روی که باور دارد هیچ نیرویی نباید در برابر اراده عمومی بایستد، تعدد آرا (Pluralism) و به تبع آن حقوق اقلیت‌ها را از پایه رد می‌کند. پوپولیسم، از این تنش ذاتی نظام‌های لیبرال‌دموکراتیک برای یافتن تعادلی میان حاکمیت اکثریت و حقوق اقلیت سوءاستفاده کرده و تلاش می‌کند هر نهادی را که جز با رای اکثریت مردم بنا شده ریشه‌کن کند.

پوپولیسم و اقتصاد کلاسیک

با توجه به آنچه در وصف ارتباط پوپولیسم و ارزش‌های لیبرال رفت، تصور آنکه ریشه تعارضات میان علم اقتصاد و این ایدئولوژی کجاست چندان مشکل نیست: اقتصاد، به معنای مدرن آن، بر این ادعا استوار است که سازوکارهای بازار در برآورده ساختن مطالبات تمامی بازیگران اقتصادی از هر نظام دیگری موثرترند. با این وجود، این مکانیسم‌ها در غیاب نهادهایی که از حقوق فردی بازیگران اقتصادی دفاع می‌کنند تمام موضوعیت خود را از دست می‌دهند: نهادهایی که حق مالکیت تمام و کمال مادی و معنوی افراد بر دسترنج خود را محفوظ می‌دارند، بر قراردادها و اجرای آنها نظارت می‌کنند و مهم‌تر از همه از حقوق افراد در برابر تحمیل نظرات و آرای فرد یا گروهی دیگر پاسداری می‌کنند. بدون حصول اطمینان از آنکه افراد از روی میل و صلاح شخصی، در آزادی کامل و در غیاب هرگونه ارعاب و اجبار تصمیم به مبادله می‌گیرند، بدون این تضمین که طرفین مبادله به تعهدات خود به‌طور تمام و کمال عمل می‌کنند و در نهایت بدون این ضمانت که سود حاصل از اجرای این معاهدات به کاسه طرفین مبادله می‌ریزد، بازار آزاد و بحث بهره‌وری آن از حیز انتفاع ساقط‌اند. این در حالی است که این حقوق فردی هستند که در حکومت‌های پوپولیستی موضوعیتی ندارند!

تهدیدِ پوپولیسم

برخی از مخرب‌ترین دوره‌های جولان پوپولیسم همراه با سیاست‌های چپگرایانه و شعارهای بازتوزیعی در اقتصاد بوده است؛ از دولت‌های پوپولیست آمریکای جنوبی گرفته که با بهره بردن از شکاف ایجاد‌شده در نتیجه رکود بزرگ روی کار آمده و بعضاً رونق اقتصادی پیش از رکود را برای همیشه به خاطره‌ای دست‌نیافتنی مبدل ساختند، تا دولت‌های متاخرتری چون دولت هوگو چاوس در ونزوئلا که ویرانه‌ای تمام‌عیار از اقتصاد بر جای گذاشت، تا تجربه نه‌چندان دور پوپولیسم وطنی که با شعار پول نفت بر سر سفره مردم آمد و کمر به نابودی تولید داخلی بست. شاید این امر و شاید رویکرد برخی اقتصاددانان که تعریفی این‌چنین از پوپولیسم ارائه داده‌اند سبب شده این ایدئولوژی در اذهان بسیاری از ما با سوسیالیسم مترادف شده و تداعی‌کننده گزاره‌هایی چون بازتوزیع ثروت از مرجع یارانه‌ها، عدالت در تقسیم منافع حاصل از منابع طبیعی و مواردی از این دست باشد. علاوه بر این، یا به دلیل دینامیک نیروهای موجود که برخی از جنبش‌های پوپولیستی را به سمت حکومت‌های اقتدارگرا سوق می‌دهد یا در نتیجه آموزه‌های برخی اندیشمندان علوم سیاسی، بسیاری از ما تمایل داریم پوپولیسم را در برابر دموکراسی قرار داده و آن را به عنوان یکی از جدی‌ترین خطرهایی که نظام‌های دموکراتیک را تهدید می‌کند قلمداد کنیم. با توجه به رویکرد و تعبیری که در این نوشتار برای پوپولیسم ارائه شد، جدای از نیکی و بدی سیاست‌های سوسیالیستی و رویکرد توزیعی به مفهوم عدالت یا کارایی و ناکارایی دموکراسی به عنوان شیوه انتخاب حاکمان، چنین برداشتی از پوپولیسم نقص‌های عمده‌ای دارد. نخست، همان‌طور که پیشتر گفته شد، پوپولیسم به خودی خود تعارضی با دموکراسی به مفهوم رای اکثریت ندارد: پوپولیست‌ها مدعی هستند که آمده‌اند از اراده عمومی دفاع کنند و صدالبته که بیشترشان حمایت بخش‌های وسیعی از بدنه جامعه را دارا هستند و از طریق سازوکارهایی دموکراتیک انتخاب ‌شده و سیاست‌های خود را پیش می‌برند. این تصور که رجب طیب اردوغان قادر بود بدون حمایت توده‌های مردم قانون اساسی ترکیه را در راستای سیاست‌های پوپولیستی خود اصلاح کند، تصوری دور از ذهن است. به‌علاوه، این تصور که پوپولیسم نسبت مستقیمی با چپگرایی دارد تصور بجایی به نظر نمی‌رسد: اگر این‌گونه بود، دولت محافظه‌کار ترامپ را چه باید خطاب کرد؟ اگر پرداخت یارانه را به‌خودی‌خود به عنوان شعاری پوپولیستی قلمداد کنیم، چرا سیاست‌های مالیاتی باراک اوباما را که در راستای بازتوزیع ثروت در جامعه وضع شده‌اند سیاست‌های پوپولیستی نمی‌دانیم؟ این واقعیت که سیاستمداران برای جلب نظرات رای‌دهندگان وعده داده، وضع موجود را نقد کرده و نوید روزهایی بهتر می‌دهند به خودی خود دلیل مناسبی برای پوپولیست خواندن آنها به نظر نمی‌رسد. از وعده یارانه‌های بیشتر یا ایجاد اشتغال از طریق حمایت‌های مالی، به تنهایی، نباید برداشتی جز بی‌صداقتی نامزدهای انتخاباتی یا ناآگاهی‌شان نسبت به سازوکارهای اقتصادی داشت: اینها بیشتر از آن‌که بازگوکننده گفتمان پوپولیستی نامزدها باشد، نشان از چپگرایی آنها دارد. این تصویر نادرست از پوپولیسم و اطلاق عنوان پوپولیست به هر آن‌که سیاستی دست‌نیافتنی را در راستای منافع انتخاباتی خود تبلیغ می‌کند، اما، سبب می‌شود که از پاشنه آشیل جوامع آزاد در برابر پوپولیسم و توان سهمگین این گفتمان در خشکاندن ریشه‌های حقوق اقلیت‌ها و به تبع آن آزادی‌های فردی غافل شویم: گفتمان یک نامزد انتخاباتی زمانی پوپولیستی خواهد شد که دم از دفاع از اراده عمومی توده‌ها در برابر اقلیت نخبه فاسد زند. چنین جریانی، آنگاه، توان آن را خواهد داشت که از مفهوم سیال و انتزاعی توده برای پیش‌بردن اهداف خود -که از قضا گاه با خواست اکثریت همخوانی دارد‌- استفاده کرده و با تقسیم خلق به خودی و غیرخودی، هر کس و هر چیزی را که مانع رسیدن به خواسته‌های توده‌های پاک می‌داند از سر راه بردارد. آن زمان است که مجلسی از قانونگذاران که بر سر راه برداشت پول از بیت‌المال ایستاده است خائن محسوب می‌شود، چرا که به خواست توده که همان پرداخت یارانه‌هاست گردن نمی‌نهد؛ که نشریه‌ای که به قانون‌گریزی دولت پوپولیست خرده می‌گیرد، دشمن مردم معرفی می‌شود، چرا که گمان برده اراده خلق را بهتر از خودشان درک می‌کند؛ که تمامی منابع اقتصاد در اختیار بخشی شبه‌دولتی گذاشته می‌شود، چرا که تنها دولت تجلی تمام و کمال اراده عموم مردم است؛ که سازمان‌های مدیریتی و برنامه‌ریزی به عنوان سنگرگاه‌های اقلیت نخبه در هم ادغام و منحل می‌شوند؛ که صنعتگری که در این میانه سر به کسب و کار خویش دارد آماج حمله می‌شود، چرا که مدافع حقوق خائنان به اراده مردم بوده است!   

* این نوشتار به‌طور گسترده‌ای از کتاب «پوپولیسم چیست؟» نوشته یان-ورنر مولر و کتاب «مقدمه‌ای بسیار کوتاه بر پوپولیسم» نوشته کَس ماد و کریستوبال کالواسر بهره برده است. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها