شناسه خبر : 19312 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

آیا گروه‌های سیاسی برنامه جامعی برای اقتصاد ایران دارند؟

افسانه برنامه

فصل انتخابات که نزدیک می‌شود برنامه‌بازی هم آغاز می‌شود. همه از کاندیداها برنامه می‌خواهند و آنها هم مدام به برنامه‌های خود استناد می‌کنند. اما جالب است که معمولاً برنامه‌های انتخاباتی خوانده نمی‌شوند و اگر از مردم سوال کنید اکثریت قاطع آنها اساساً نمی‌دانند برنامه‌های کاندیداها شامل چه مواردی است.

نیما نامداری / تحلیلگر اقتصادی
فصل انتخابات که نزدیک می‌شود برنامه‌بازی هم آغاز می‌شود. همه از کاندیداها برنامه می‌خواهند و آنها هم مدام به برنامه‌های خود استناد می‌کنند. اما جالب است که معمولاً برنامه‌های انتخاباتی خوانده نمی‌شوند و اگر از مردم سوال کنید اکثریت قاطع آنها اساساً نمی‌دانند برنامه‌های کاندیداها شامل چه مواردی است. چند سال پیش در ستاد انتخاباتی یکی از نامزدهای ریاست‌جمهوری از یک جمع حدوداً 50نفره از فعالان ستاد مذکور پرسیده شد که چند نفر برنامه آن نامزد را مطالعه کرده‌اند و کمتر از 10 نفر دست‌شان را بالا بردند. حتی حامیان فعال کاندیداها هم عموماً برنامه کاندیدای مورد علاقه خود را نمی‌خوانند. ظاهراً این برنامه‌ها نوشته می‌شوند تا خوانده نشوند. چرا این‌گونه است؟ به گمان من برخی از دلایل این وضعیت موارد زیر هستند:
مردم به برنامه رای نمی‌دهند، به آدم‌ها رای می‌دهند. شخصاً در تمام عمرم حتی یک نفر را ندیده‌ام که بگوید برنامه‌های کاندیداها را مطالعه کرده و بر اساس آن یکی را برای رای دادن برگزیده است. اغلب افراد بر اساس نگرش سیاسی و اجتماعی خود از قبل می‌دانند به کدام جریان سیاسی، فرهنگی یا اقتصادی رای خواهند داد (یا رای نخواهند داد) و در موسم انتخابات صرفاً مصادیق آن جریان را قضاوت می‌کنند و اگر پسندیدند (یا نپسندیدند) به او رای می‌دهند (یا نمی‌دهند). مردم معمولاً ویژگی‌های شخصی و سوابق کاندیداها را قضاوت می‌کنند و رای می‌دهند. هر چه انتخابات محلی‌تر باشد، این ویژگی مهم‌تر و شخصی‌تر می‌شود.
در سیاست انتخاباتی، برنامه‌ها اهمیت ندارند، بلکه خواست افکار عمومی است که اهمیت دارد. این تصور که کاندیداها بر اساس باور و نگرش خود برنامه می‌نویسند و حتی اگر مخالف افکار عمومی باشد، آن را منتشر می‌کنند؛ تصوری اشتباه است. سیاستمداران اول حدس می‌زنند که اکثریت چه می‌خواهد، بعد همان را به عنوان برنامه تدوین و ارائه می‌کنند. اگر تفاوتی در برنامه‌ها می‌بینید به دلیل تفاوت تحلیل کاندیداها از پایگاه رای خود و تمایلات آن پایگاه است. به عبارت دیگر تفاوت پیش‌بینی هر کاندیدا از خواست اکثریت و تمایل افکار عمومی است که منجر به شعارها و برنامه‌های متفاوت می‌شود. البته ادبیات و لحن هر کاندیدایی متفاوت است و اتفاقاً این برای بخش مهمی از جامعه مهم‌تر از باطن و ذات برنامه‌های یک کاندیداست.
برنامه و همه آنچه در موسم انتخابات به مردم عرضه می‌شود، صرفاً برای ایجاد تصویری از کاندیدا در جامعه است که ستاد آن کاندیدا احساس می‌کند تصویر جذاب‌تر و رای‌آورتری است. البته گاهی عدم‌جذابیت هم می‌تواند رای‌آور باشد. کاندیدایی احساس می‌کند خوش‌پوشی در تصویر او رای‌آورتر است و کاندیدای دیگری حس می‌کند پوشش معمولی (مثل عامه مردم) تصویر بهتری برای او در رای‌دهندگان ایجاد می‌کند. البته مردم هم اجزای ساده‌تر این تصویر را که سریع‌تر و راحت‌تر ادراک می‌شوند جدی‌تر می‌گیرند. مثلاً ترجیح می‌دهند به جای اینکه در برنامه کاندیدا بخوانند که درباره آزادی‌های اجتماعی چه فکر می‌کند (آن هم با جملات مبهم و پرطمطراق) عکس خانواده او را در شبکه‌های اجتماعی جست‌وجو کنند و بر اساس آن حدس بزنند این آدم چه رفتاری در قبال پوشش و سبک زندگی متفاوت نزدیکان خود دارد. به عبارت دیگر برنامه یک کاندیدا بخش بسیار کم‌اهمیتی از تصویری است که یک کاندیدا می‌خواهد به جامعه منتقل کند و جامعه اجزایی از تصویر را بیشتر مورد توجه قرار می‌دهد که سریع‌تر قضاوت و فهمیده می‌شوند.

برنامه‌های بی‌شناسنامه
برنامه‌ها محصول ستادهای انتخاباتی بی‌شناسنامه هستند. در مملکت ما تقریباً حزب وجود ندارد و به همین دلیل در هر انتخابات عده‌ای دور یک کاندیدا جمع می‌شوند و برای او برنامه می‌نویسند و معمولاً بعد از انتخابات هم دنبال زندگی خود می‌روند. کاندیداها دوره دارند و یک زمانی می‌آیند و بعد محو می‌شوند، اما احزاب ماندگارند. وقتی حزبی وجود ندارد که بشود به سوابق برنامه‌های پیشین او استناد کرد و برنامه‌های جدیدش را به اتکای میزان توفیق یا عدم توفیق برنامه‌های پیشین بررسی کرد، برنامه معنا ندارد. نه تدوین‌کنندگان برنامه شناسنامه مشخصی دارند که بعداً بتوان از آنها نتایج اجرای برنامه را سوال کرد و نه این تدوین‌کنندگان گمنام خود در قبال نتیجه عملکردشان احساس تعهد می‌کنند. کاندیداها هم در چنین شرایطی خیلی راحت می‌توانند مدام نظرات خود را عوض کنند؛ چون مبنایی از قبل وجود ندارد. مردم هم این را به خوبی فهمیده‌اند و وقت خود را برای برنامه‌ای که کارکردش دو سه ماه بیشتر نیست، تلف نمی‌کنند.
برنامه‌های انتخاباتی عموماً کلی و نادقیق هستند. در ادبیات علم مدیریت می‌گویند برنامه باید SMART باشد. یعنی پنج ویژگی داشته باشد:

اولاً باید Specific باشد، یعنی دقیق و مشخص باشد،
ثانیاً باید Measurable باشد، یعنی میزان تحقق اهداف آن قابل سنجش و اندازه‌گیری باشد،
ثالثاً Attainable باشد، یعنی قابل تحقق و دست‌یافتنی باشد،
رابعاً Relevant باشد، یعنی متناسب با شرایط بوده و موضوعیت داشته باشد،
و بالاخره Time-bound باشد، یعنی زمان داشته باشد و بتوان پیشرفت آن را در بازه‌های زمانی معین سنجید.

نفس تدوین چنین برنامه‌ای کار سخت و دشواری است که نیازمند سازماندهی مناسب و توان فنی و اجرایی قابل توجه است. در شرایطی که حزب جدی وجود ندارد تا سازمان انتخاباتی یک کاندیدا شود و توان فنی مناسب برای چنین کاری را تامین کند، عملاً آنچه محصول ستادهای محفلی و جمع‌های رفاقتی و هیاتی است، صرفاً فهرستی از خواسته‌ها و امیال نامنسجم آن جمع است. این فهرست بیش از آنکه برگرفته از تجزیه و تحلیل شرایط باشد، نتیجه مصالحه و بده‌بستان میان تدوین‌کنندگان از حیث تحلیل شخصی آنها از گرایش عمومی رای‌دهندگان است.
برنامه‌های انتخاباتی عموماً کلی و مبهم هستند. حافظه یک جامعه، نهادهای مدنی و رسانه‌های آن هستند. در فقدان احزاب جدی و رسانه‌های مستقل قدرتمند، مردم کم‌حافظه و فراموش‌کار می‌شوند. اگر رسانه‌ها و احزاب و نهادهای مدنی نباشند که مو را از ماست بکشند و مدام به مردم یادآوری کنند که چه کسی در گذشته چه گفته و چه کرده، مردم به راحتی سوابق و زمینه‌ها را فراموش می‌کنند. در چنین شرایطی کلی‌گویی بهترین شیوه پیشرفت شخصی است. کلی‌گویی کمک می‌کند کاندیداها گزک به دست کسی ندهند و همیشه راهی برای فرار از تعهدات و وعده‌ها داشته باشند. به همین دلیل برنامه‌های انتخاباتی در ایران عموماً کلیاتی هستند که تمایزی میان کاندیداها ایجاد نمی‌کنند. دقیق بودن برنامه‌ها، کاندیداها را قابل قضاوت و قابل نقد می‌کند. برنامه دقیق و مشخص مثل وبال گردن است، اما برنامه کلی و مبهم مانند دود سیگار است که به آسمان می‌رود و خیلی زود محو و فراموش می‌شود.
برنامه‌ها معمولاً خنثی و فاقد ترجیحات مشخص هستند. جامعه ایرانی مانند لحافی چهل‌تکه است. این تکه‌ها محصول تمایزهای سیاسی، اعتقادی، قومی، جنسیتی، سنی، تحصیلی، اقتصادی و فرهنگی است که از ترکیب این مولفه‌ها، تکه‌های متعددی ایجاد می‌شود. هر تکه از این لحاف ترجیحات خاص خود را دارد. برخی از این ترجیحات محصول باورها و نگرش‌های بلندمدت است و برخی هم در تمایلات و گرایش‌های کوتاه‌مدت اثرگذار است. در هر انتخابات کاندیداها تلاش می‌کنند تکه‌های بیشتری از این لحاف را نصیب خود کنند. هر کاندیدا با باورها و نگرش‌های بلندمدت تکه‌هایی از این لحاف هم‌افق است و آنها را پایگاه رای خود می‌داند. رقابت کاندیداها در اصل برای جذب تکه‌هایی است که گرایش‌های کوتاه‌مدت آنها در مقطع انتخابات ممکن است به یک کاندیدای خاص تمایل پیدا کند. به خصوص در انتخاباتی که چندقطبی است، همه رقابت بر سر جذب این گرایش‌های مقطعی و کوتاه‌مدت است. مثلاً باورهای مذهبی و سنتی یک ترجیح بلندمدت است، اما موضع‌گیری در قبال تحریم‌ها یک گرایش کوتاه‌مدت است. معمولاً برنامه‌های انتخاباتی اگر جدی باشند باید بر این ترجیحات کوتاه‌مدت تمرکز کنند چون باورهای بلندمدت افراد عملاً در مقطع انتخابات تغییری نمی‌کنند. اما اغلب سیاستمداران ایرانی آن‌قدر واقع‌بین نیستند که بدانند نمی‌شود همزمان همه تکه‌های این لحاف را جذب کرد. بخش‌های مختلف این لحاف به دلایل متعدد دارای تضادها و تعارضات شدید است و همواره جذب برخی به معنای از دست دادن برخی دیگر است. اما سیاستمداران ایرانی دوست دارند «همه» را مخاطب قرار دهند و «همگان» را جذب کنند. نتیجه این اشتباه از دست دادن «همه» است. برنامه اگر برنامه باشد، نمی‌تواند همه را راضی کند. هر برنامه‌ای ناشی از ترجیحاتی است و طبعاً عده‌ای را ناراضی می‌کند. شاید تنها استثنا در سال‌های اخیر محمود احمدی‌نژاد باشد که هوشمندانه بخشی از جامعه را ندیده می‌گرفت، تا دل بخش دیگری را به دست آورد و به این ترتیب اجزای مشخصی از لحاف چهل‌تکه جامعه ایران را پایگاه رای خود قرار می‌داد.

نه مفید و نه شدنی
خواننده این نوشته احتمالاً تا اینجای متن به این نتیجه رسیده که برنامه داشتن در انتخابات در ایران نه مفید است، نه شدنی! این برداشت اشتباهی نیست، برنامه به تعریف کلاسیک آن دیگر جایی در انتخابات ندارد. خاص ایران هم نیست؛ در همه دنیا کمابیش این اتفاق افتاده که از اهمیت برنامه‌ها کاسته شده و اشخاص اهمیت پیدا کرده‌اند. انتخابات اخیر آمریکا و نیز انتخابات در کشورهای اروپایی همه دچار همین وضعیت شده‌اند. ظهور پوپولیست‌ها و تندروهای عوام‌فریب در این کشورها نتیجه همین روند است. به همین دلیل هم انتخابات روزبه‌روز در دنیا نمایشی‌تر می‌شود. از این وضعیت گریزی نیست. برنامه‌های مفصل و کسالت‌بار دیگر توان رقابت با تبلیغات تلویزیونی و تبلیغات در شبکه‌های اجتماعی و... را ندارند.
اما آیا باید برنامه را کلاً کنار گذاشت؟ پاسخ من منفی است. برنامه انتخاباتی هنوز هم کارکردهای مفید و غیرقابل‌جایگزینی دارد که نباید آنها را دست‌کم گرفت مثلاً:
برنامه انتخاباتی به نوعی تعهد مکتوب و علنی یک کاندیداست برای دوران بعد از پیروزی در انتخابات، یعنی برنامه به‌مثابه یک میثاق با رای‌دهندگان می‌تواند هم از نظر اخلاقی و هم از حیث اجرایی مبنای بازخواست از کاندیدای پیروز باشد. اگر یک مستند علنی و رسمی وجود نداشته باشد، چگونه می‌تواند به وعده‌های یک کاندیدای پیروز استناد کرد و از او درباره میزان پایبندی به وعده‌ها سوال کرد؟
برنامه‌های انتخاباتی عامل ایجاد وحدت و یکپارچگی در هواداران هر کاندیدا هستند. معمولاً هواداران را می‌شود در سه سطح دسته‌بندی کرد:

دسته اول کسانی هستند که هوادار یک کاندیدا هستند و هواداری خود را پنهان نمی‌کنند اما تبلیغی هم نمی‌کنند، این دسته معمولاً به شخص کاندیدا و جریان حامی او گرایش دارند و برنامه‌ها برای آنها اهمیت ندارد.
دسته دوم هواداران فعال هستند که مشتاقانه اما داوطلبانه برای رای آوردن کاندیدای مطلوب خود تلاش می‌کنند. این افراد ارتباط مستقیمی با کاندیدا ندارند و به همین دلیل برنامه انتخاباتی بهترین ابزاری است که به آنها کمک می‌کند در مواجهه با هواداران رقبا از کاندیدای خود دفاع کنند. اینها بدنه ستادهای انتخاباتی هستند.
دسته سوم اعضای اصلی ستاد انتخاباتی و هواداران مرجع هستند که معمولاً بر اساس ارتباط مستقیم و مذاکرات و اتحادها از یک کاندیدا حمایت می‌کنند. این دسته هم با برنامه کاری ندارند. برنامه برای دسته دوم که بدنه سازمان رای و موتور کمپین انتخاباتی هر کاندیدا هستند نقش زیادی دارد و آنها را با هم هماهنگ می‌کند.

برنامه‌های انتخاباتی به کار خبرنگاران و ناظران هم می‌آید. به واسطه این برنامه‌هاست که خبرنگاران می‌توانند عملکرد کاندیداها را رصد کرده و Fact Checking و راستی‌آزمایی کنند. مناسک انتخاباتی بدون وجود مستندات برنامه‌ای، به نمایشی خالی از محتوا بدل می‌شود.
فرآیند تدوین برنامه در ستادهای انتخاباتی نوعی مانور سازماندهی یک حرکت اجتماعی و سیاسی غیررسمی و تمرین تشکیلاتی مناسبی برای بسیاری از کمپین‌ها و سازمان‌های سیاسی است. حتی اگر این فرآیند منجر به محصول مطلوبی نشود، خود فرآیند، مفید و آموزنده خواهد بود.

«دستور کار» به جای برنامه
با این وصف کاندیداها کماکان به برنامه انتخاباتی نیاز دارند، اما نه برنامه‌هایی با شکل و ساختار قدیمی. روندی که در دنیا در حال رخ دادن است، حرکت از برنامه به معنای طرح عملیاتی (Plan) به سمت برنامه‌های مختصر و مجمل به‌مثابه دستور کار (Agenda) است.
هر سیاستمداری که کاندیدای یک مقام ارشد است، متناسب با تحلیل خود از شرایط تعدادی موضوع اولویت‌دار را برای تمرکز فعالیت‌های خود پس از پیروزی در انتخابات مشخص می‌کند. نفس انتخاب این موضوعات و اولویت‌بندی آنها نشان‌دهنده سوگیری‌های آن کاندیداست. همین که موضوعات در دستور کار کاندیدا برای دوره تصدی مسوولیت مشخص شود، عملاً او را ناچار می‌کند که جهت‌گیری‌های خود در آن موضوعات را مشخص کند. مناظرات و مصاحبه‌ها و فضای رسانه‌ها هم اجزای برنامه کاندیدا حول آن موضوعات را ثبت و رصد می‌کنند. تدوین دستور کار از موضوعات اولویت‌دار طبعاً نمی‌تواند بی‌توجه به تحلیل هر کاندیدا از اولویت‌های رای‌دهندگان انجام شود و او ناچار به انتخاب است. کسی که همه موضوعات برای او اولویت دارد، به تعبیری هیچ اولویتی ندارد.
به عنوان مثال بزرگ‌ترین برتری حسن روحانی به رقبای خود در انتخابات سال 1392 این بود که دستور کار خود را حول دو موضوع تورم و تحریم‌ها تعریف کرده بود و به همین دلیل از رقبای خود متمایز می‌شد. دستورکار اولویت‌بندی‌شده هم باعث می‌شود ظرفیت‌های محدود هر کاندیدا برای تبلیغات و اثرگذاری بر افکار عمومی بر چند موضوع مشخص متمرکز شود و هم کمک می‌کند ارتباط میان کاندیدا و جامعه حول موضوعاتی مصداقی‌تر و ملموس‌تر شکل گیرد.
انتخاب موضوعاتی که پس از پیروزی احتمالی در دستور کار کاندیدا قرار می‌گیرد، کار ساده‌ای نیست. دستور کار طولانی که ده‌ها موضوع در آن باشد، سندی کسالت‌بار و بی‌خاصیت است که با برنامه‌های کلی و بی‌فایده فعلی تفاوتی ندارد. قرار نیست در این دستور کار برنامه عملیاتی ارائه شود و اساساً در دنیای پیچیده و پر از تغییر و تحول امروز چگونه می‌توان برنامه عملیاتی برای حل مشکلات مزمن و متنوع یک مملکت در افقی چهارساله تدوین کرد؟ حداکثر کاری که کاندیداها می‌توانند انجام دهند تعیین اولویت‌ها و اعلام جهت‌گیری‌های کلیدی خود در مواجهه با این اولویت‌هاست.
موضوعات اقتصادی از مهم‌ترین موضوعاتی است که در دستور کارهای انتخاباتی قرار می‌گیرد. جنبه ملموس و عینی مسائل اقتصادی این کار را ساده می‌کند، اما پیچیدگی تحلیل‌ها و راهکارها ممکن است باعث خنثی شدن اثر تبلیغاتی آن شود. به خصوص که بسیاری از واقعیات اقتصادی با باور عامه سازگار نیست و پرداختن به آنها برای کاندیدایی که نخواهد عوام‌فریبی کند، بیشتر دردسر دارد تا فایده. البته مسائل اقتصادی از معدود مواردی است که می‌تواند در دستور کار انتخاباتی کاندیداها به صورت کمی و با عدد و رقم بیاید. اگرچه بی‌اعتمادی مردم به آمار و شاخص‌ها باعث شده این کار فایده تبلیغاتی نداشته باشد، اما از حیث کارشناسی می‌تواند به رابطه ستادهای انتخاباتی با متخصصان و رسانه‌ها کمک کند.

برنده کیست؟
به‌هرحال واقعیت آن است که دیگر برنامه‌ها در انتخابات اهمیت ندارند و ایده برنامه‌محوری در انتخابات به بن‌بست رسیده است. اما هنوز هم هر کاندیدایی باید یک دستور کار مشخص داشته باشد و این دستور کار فهرستی مختصر و اولویت‌بندی‌شده از موضوعاتی کلیدی است که به باور کاندیدا هم فی‌نفسه اهمیت دارند و هم مورد اقبال رای‌دهندگان هستند. توان تبلیغاتی و انتخاباتی هر کاندیدا صرفاً باید صرف این شود که مباحث انتخاباتی بر موضوعاتی متمرکز شود که در دستور کار آن کاندیدا قرار دارد. کاندیدایی در انتخابات ملی پیش‌رو برنده است که اولاً موضوعات در دستور کار خود را به گونه‌ای انتخاب کند که بخش‌های مشخصی از جامعه آن موضوعات را درک کرده و «کلیدی» بدانند؛ و ثانیاً موفق شود آن موضوعات را به سرفصل‌های اصلی مناظرات و مباحثات انتخاباتی کاندیداهای رقیب بدل کند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها