شناسه خبر : 15231 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

آیا تغییرات به معنای سوسیالیسم بیشتر است؟

سوسیالیسم یا مرگ؟

در نظام ارزی چندنرخی در کشور کوبا، پزوی تبدیل‌پذیر تعریف شده است که برای کالاها و خدمات مرتبط با خارجیان استفاده می‌شود: از پرداخت کرایه هتل گرفته تا معاملات بین‌المللی، پیراهن‌های منقوش به عکس فیدل در فروشگاه‌های سوغات و غیر آن. یک پزوی تبدیل‌پذیر ارزشی حدود یک دلار آمریکا دارد و به دست آوردن آن خیلی ساده است؛

سینتیا گورنی (نویسنده نشنال جئوگرافیک)
در نظام ارزی چندنرخی در کشور کوبا، پزوی تبدیل‌پذیر تعریف شده است که برای کالاها و خدمات مرتبط با خارجیان استفاده می‌شود: از پرداخت کرایه هتل گرفته تا معاملات بین‌المللی، پیراهن‌های منقوش به عکس فیدل در فروشگاه‌های سوغات و غیر آن. یک پزوی تبدیل‌پذیر ارزشی حدود یک دلار آمریکا دارد و به دست آوردن آن خیلی ساده است؛ چه شما یک آمریکایی باشید، چه یک کوبایی کارمندان دولتی در مراکز مبادله ارزی هر نوع ارزی که داشته باشید از شما تحویل می‌گیرند و در برابر آن مقدار مناسب پزوی تبدیل‌پذیر تحویل می‌دهند و پس از انجام کار هم آرزوی روزی دلپذیر برای شما می‌کنند.
این کارمندان شبیه بقیه کوبایی‌ها که برای دولت کار می‌کنند
- در حال حاضر حدود 80 درصد نیروی کار کشور- حقوق‌شان را به پزوی تبدیل‌پذیر دریافت نمی‌کنند. آنها با پول دیگری که پزوی ملی کوباست حقوق می‌گیرند. یک پزوی ملی ارزشی معادل یک‌بیست ‌و‌ چهارم پزوی تبدیل‌پذیر دارد که دقیقاً کمی بیش از چهار سنت آمریکا می‌ارزد و در کوبای سوسیالیستی حقوق‌ها ثابت است؛ دامنه‌ حقوق‌ها در سال 2012 بین 250 و 900 پزوی ملی در ماه بود. برخی کارمندان اکنون پزوی تبدیل‌پذیر دریافت می‌کنند تا دستمزد پزویی آنها را تکمیل کند و تغییرات اخیر در سقف حقوق، حقوق افرادی را که دریافتی بالایی دارند افزایش داده و پرداخت حقوق بیشتر را منوط به افزایش بهره‌وری کرده است. اما کوبایی‌ها درباره فلسفه محل کار دولتی این مثال خنده‌دار را همچنان تکرار می‌کنند: «دولت وانمود می‌کند به ما حقوق می‌دهد و ما هم وانمود می‌کنیم که کار می‌کنیم.»
در شهر سانتا کلارا که جاذبه اصلی آن بنای یادبودی عظیم برای شهید انقلابی ارنستو چه‌گوارا است(که در کنار فیدل جنگید و در تلاش برای برپا کردن قیام در بولیوی کشته شد)، یک بعدازظهر با پزشک اورژانس دیدار کردم که حقوق پزشکی او رقم ثابت 785 پزو ملی در ماه است. این رقم معادل 33 پزوی تبدیل‌پذیر می‌شود. شبیه بسیاری چیزهای دیگر که درباره کوبا مطرح است چنین چیزی روشن و قابل فهم نیست؛ دکتر ایکس هیچ مبلغی بابت آموزش‌های حرفه‌ای دریافتی خود و مراقبت پزشکی خانواده‌اش به دولت بدهکار نیست. هزینه تمام سال‌های مدرسه پسرش رایگان است. مواد غذایی اصلی و برخی محصولاتی را که خانواده مصرف می‌کند می‌توان با پزوی ملی خرید و همچنین کتاب‌های کوبایی، بلیت‌های بازی بیسبال، کرایه سوار شدن به اتوبوس‌های شلوغ، و ورودیه‌ به موزه‌ها، تئاتر و رقص باله. با حقوقی که برای شغل پزشکی به وی پرداخت می‌شود او می‌تواند هر نوع ناسیونالیسم ریاضت‌کشانه که چه‌گوارا دوست داشت از آن دفاع کند خریداری کند. به عبارت دیگر مادامی که سنیور ایکس تنها صابون بی‌کیفیت و قهوه بی‌مزه بخرد و نخواهد ادوکلن داشته باشد.
در حینی که در زیر بنای عظیم چه‌گوارا ایستاده بودیم دکتر ایکس گفت: «من می‌خواستم کامیون اسباب‌بازی با موتور کوچک و یک کنترل راه‌دور برای پسرم خریداری کنم. قیمت آن 40 پزوی تبدیل‌پذیر بود.»
40 پزوی تبدیل‌پذیر در یک فروشگاه دولتی. کوبایی‌ها یک بازار سیاه مستحکم دارند که آن را «طرف چپ» می‌نامند و هر چیزی از آنجا قابل تهیه است. اما خیالی‌ترین جنبه زندگی در کوبای 2012 زورمندی دولت است، همان نهاد دولتی که به کوبایی‌ها پزوی ملی می‌پردازد اما کالاها را با پزوی تبدیل‌پذیر به کوبایی‌ها می‌فروشد. فروشگاه‌های خرده‌فروشی شبیه کارخانه‌های داروسازی و معادن نیکل، بنگاه‌های ملی هستند که با مدیریت دولت اداره می‌شوند. فروشندگان اغلب زحمت نمی‌کشند تا مشخص کنند قیمت این کالا به پزوی تبدیل‌پذیر است؛ اگر کالایی برق بزند یا بسته‌بندی خوبی داشته باشد کوبایی‌ها می‌دانند با چه پولی فروخته می‌شود و بدون توجه به شبح چه‌گوارا که احیاناً در گوش‌شان زمزمه کند آنها خواهان چنین کالاهایی هستند.
هنگامی که من دکتر ایکس را ملاقات کردم، برچسب‌های قیمت بسیاری از کالاها را در دفترچه خودم یادداشت کرده بودم. هر عدد خمیر دندان 5/1 پزوی تبدیل‌پذیر، همزن برقی 114 پزوی تبدیل‌پذیر، یک دست مبلمان کامل اتاق پذیرایی 597 پزوی تبدیل‌پذیر. فروشگاه‌های بزرگ چند طبقه با کافه‌تریا و محل بازی‌های کامپیوتری و فروش پوشاک همگی منحصراً با پزوی تبدیل‌پذیر کار می‌کنند.
کوبایی‌ها وابستگی شدیدی به تلفن همراه دارند که تا قبل از به قدرت رسیدن رائول ممنوع بود؛ اکنون آنها در هر جایی دیده می‌شوند- هم دستگاه تلفن و هم کارت شارژ آنها به پزوی تبدیل‌پذیر فروخته می‌شوند. حتی آبجوی مشهور کوبایی نیز به پزوی تبدیل‌پذیر به فروش می‌رود. قیمت هر بطری آبجو یک پزوی تبدیل‌پذیر است که در بسیاری از کشورها مبلغ بالایی نیست اما معادل دستمزد یک روز کامل دکتر ایکس است. همین مشکل با کامیون اسباب‌بازی وجود دارد. به همین دلیل است که در چهار روز از هفته، هنگامی که قرار است او به خاطر شیفت اورژانس خستگی در کند به رانندگی تاکسی مشغول می‌شود.
او خودرو متعلق به خودش را می‌راند که یک خودرو قدیمی روسی است و از پدرش به ارث رسیده است. اما تنها گردشگران را سوار می‌کند چون گردشگران به او پزوی تبدیل‌پذیر می‌پردازند. در طول فصلی که گردشگر زیاد است دریافتی روزانه وی از تاکسی به پزوی تبدیل‌پذیر معادل 15 برابر حقوقش در شغل پزشکی است. در کوبا هیچ معمایی در این قضیه وجود ندارد. ناوگان تاکسی، مثل بقیه صنعت گردشگری، پر از کوبایی‌هایی است که حالا دیگر در حرفه خویش مشغول کار نیستند چون سال‌های تحصیل‌شان برای خدمت به ملت -در مهندسی، پزشکی، روانشناسی- حقوقی به آنها می‌دهد که به گفته یک تحویلدار بانک در کوبا «پول بی‌ارزشی است». این پدیده را «هرم معکوس» می‌گویند. هر کوبایی که این اصطلاح را برای من تعریف می‌کند حالتی از ناامیدی دارد. به همین دلیل است که جوانان پرآرزو کشور را ترک می‌کنند.
دکتر ایکس و من سرگرم دیدن یک شیء در مشت بزرگ چه‌گوارا در بالای سرمان بودیم و به این نتیجه رسیدیم که آن یک نارنجک دستی است و سپس وارد موزه شدیم. چه‌گوارا هنگامی که فیدل کاسترو را ملاقات کرد یک دانشجوی پزشکی در آرژانتین بود. در حینی که از کنار ویترین‌های شیشه‌ای می‌گذشتیم که نشریات پزشکی چه‌گوارا و لباس آزمایشگاهی وی را به نمایش گذاشته بودند من نگاهی به دکتر ایکس کردم. دکتر ایکس به من گفت در 15‌سالی که از تحویل خاکستر جسد چه‌گوارا به سانتا کلارا می‌گذرد این نخستین بار است که از این موزه دیدن می‌کند. اما او ساکت و متاثر بود و هنگامی که بیرون آمد تمام چیزی که گفت این بود «من هنوز هم نمی‌توانم بفهمم که چگونه یک راننده تاکسی می‌تواند پول بیشتری نسبت به یک پزشک به دست آورد.» حالت چهره‌اش روشن می‌ساخت که چه‌گوارا موضوعی نبود که وی علاقه‌مند به ادامه دادنش باشد. او گفت «من سر در نمی‌آورم.»
من در کوبا پیاده‌روی زیادی می‌کردم یا با کلاه ایمنی بر پشت موتورسیکلت بدون مجوز می‌نشستم. در چشم یک خارجی، کوبای تغییریافته جدید هم واقعی و هم رنگ‌ و رورفته به نظر می‌رسید گویی یک بازار بزرگ که در سراسر کشور پخش شده است. مردان جوان در زیرپله‌ها نشسته بودند و گوشی‌های همراه را تعمیر کرده یا گاز فندک را پر می‌کردند. خانواده‌ها بساط خود را پهن کرده و لوازم دست دوم آشپزخانه یا قهوه‌جوش و بشقاب‌های ساندویچ گوشت و پنیر می‌فروختند.
اینها کسب‌وکارهای کوچکی بودند که قبلاً دولت اداره می‌کرد اما اکنون به صورت آزمایشی در دست بخش خصوصی بود مانند سلمانی و اغذیه که مدیریتش به کارکنان انتقال یافته بود. در آنجا یک معلم ریاضی دبیرستانی 42ساله را دیدم که زبان روسی را به خوبی صحبت می‌کرد مربوط به زمانی که شوروی از کوبا پشتیبانی می‌کرد. اکنون او در یک گوشه خیابان با پزو تبدیل‌پذیر لباس بچه می‌فروخت. دبیر سابق ریاضی گفت «همسرم اینها را می‌دوزد. او نیز یک معلم بود.»
در وسط یک بلوک مسکونی در هاوانا رستوران شیک جدیدی به نام لشانسونیر قرار داشت. هیچ علامت ورودی وجود نداشت این یک رستوران خصوصی در داخل خانه است و مشتری‌هایی که پول و در واقع پزو تبدیل‌پذیر داشتند به اینجا می‌آمدند. این کسب‌وکارها برای سال‌ها قانونی بوده‌اند اما محدود نگه داشته می‌شدند و وانمود می‌شد که فعالیت خانوادگی کوچکی هستند و هیچ مشتری از رستوران‌های دولتی جلب نمی‌کنند. از سال 2011 به آنها اجازه داده شد تا گسترش یابند و نیروی کار استخدام کنند و مثل مهمان‌پذیرها می‌توانستند فضایی از خانه یا آپارتمان خود را به خارجی‌ها اجاره دهند. هکتور مارتینز مالک 39ساله یکی از این رستوران‌ها به من گفت «من همیشه آرزو می‌کردم یک کاسبی از خودم داشته باشم. من در ذهنم تصور می‌کردم یک مهندس شوم. اما دیدم که کار کردن با گردشگران سود بیشتری دارد.»
مارتینز با دست به یک نفر اشاره کرد و خیلی سریع یک سالاد عالی برای من آورده شد. این رستوران با کمک سرمایه‌گذاران فرانسوی تاسیس شد. البته همه کوبایی‌ها راننده تاکسی نیستند و رستورانی ندارند که از گردشگران خارجی انعام بگیرند. پس با کدام پول این همه کالای خارجی وارد کوبا می‌شود؟
بخشی از پاسخ به دلارها و یوروهای ارسالی کوبایی‌های خارج از کشور برمی‌گردد. ردیابی مقدار پولی که سالانه به کوبا برمی‌گردد، دشوار است اما برخی اقتصاددانان تخمین می‌زنند این رقم از دو میلیارد دلار بیشتر است. نتیجه اینکه کوبای مدرن‌شده تا حدودی از قبل مردمی که کشور را ترک کرده‌اند، تغذیه می‌شود. چون هر دو دولت کوبا و آمریکا محدودیت‌های وضع‌شده بر مهاجران برگشته به وطن برای بازدید خانواده را آسان کردند، آمریکایی‌های کوبایی‌تبار که وارد فرودگاه هاوانا می‌شوند معمولاً با خود پول و کالا می‌آورند: تلویزیون، وسایل منزل، بسته‌های پر از پوشاک و هر چیز دیگری که اقوام‌شان در بازارهای کوبا با پزوی تبدیل‌پذیر می‌فروشند. سرقت نیز رواج دارد که در سال‌های رکود اقتصادی ناشی از فروپاشی شوروی سابق، سازوکار ملی برای بقای خانواده‌ها شد. فعل لوچا که به معنای «جنگیدن» است نیز در کوبا چنین ترجمه شد «انتقال اقلام محل کار به تملک شخصی فرد، که سیستم موجود ما را وادار به چنین کاری می‌کند چون که حقوق دریافتی ما کفاف زندگی‌مان را نمی‌دهد.» لوچا مرسوم شامل خوردن، نوشیدن، مصرف‌کردن، تهاتر یا فروش اقلام مربوطه است. مبارزات اصلاحات که رائول کاسترو شروع کرد باعث دستگیری ده‌ها مورد فساد سطح بالا شد اما یک کیفیت تعیین‌کننده هر محل کار جذاب هنوز هم ماهیت لوچاست (یک زن 40ساله از محله کارگری خارج از هاوانا به من گفت «اگر در محل کار خود نتوانید چیزی پیدا کنید که به خانه ببرید یا بفروش برسانید، پس آن شغل خوبی نیست.»)
هیچ چیز درباره این ترکیب، پول ارسالی از خارج به اضافه سرقت از محل کار، در کشور حاره‌ای کوچک بدون داشتن مواد خام فراوان برای صادرات غیرعادی نیست. سومین روش مهم ورود پزوی تبدیل‌پذیر به جیب کوبایی‌ها تجارت قانونی از هر نوعی است. اما دولت کوبا «پروژه سوسیالیستی» را دنبال کرده است که اصطلاح رسمی ترجیح‌داده‌شده است. به مدت نیم قرن تلاش کرد تا با ایجاد دیوارهایی در کشور جلوی هر نوع سیستم خرید و فروش را بگیرد که پول لازم را در وهله نخست ایجاد می‌کرد. مشاهده کوبایی‌ها که چگونه تلاش می‌کنند و این دیوارها اکنون برچیده می‌شود یک تجربه هوشمندانه است. کسب و کارهای خصوصی که چندین کارمند را در استخدام دارند اینک تحت قانون جدید خوداشتغالی قانونی شده است مادامی‌ که آنها مالیات‌های‌شان را بپردازند.
اما مالیات‌های تجاری که یک مفهوم جدید در کوباست با استخدام کارگران بیشتر به شدت افزایش می‌یابد. نظام مخالف گسترش بیشتر بخش خصوصی است در عین حال که تجربه کوبایی‌ها با سیاست‌های جدید مالیاتی و نظارتی و کارآفرینان موفق چقدر باید گسترش یابند موضوع بحث و جدل فلسفی و سیاسی زیادی در کوبای متحول‌شده جدید است. سال گذشته پس از ماه‌ها بحث در سراسر کشور، سند رسمی مهمی به نام «خط‌مشی‌هایی برای سیاست اقتصادی و اجتماعی حزب و انقلاب» منتشر شد -313 خط‌مشی که به طور دقیق هر کدام به یک موضوع خاص می‌پردازد مثل استفاده از زمین یا اهمیت مدنی ورزش‌ها. خط‌مشی شماره سه اعلام می‌کند که «تمرکز مالکیت» در دست افراد و در مخالفت با دولت «اجازه داده نخواهد شد».
این عبارت دقیقاً چه معنایی دارد؟ خط‌مشی‌ها چیزی نمی‌گویند. بدبین‌ها خواهند گفت منظور این است که دولت هیچ تهدیدی، هیچ رقابت واقعی تجاری به بوروکراسی‌ها و تیول‌های شخصی شرکت‌های دولتی تحمل نخواهد کرد. افراد کمتر بدبین خواهند گفت کوبا باید این حرکت به سمت خصوصی‌سازی را با دقت مدیریت کند در حالی که سعی در حمایت از خدماتی داشته باشد که کوبایی‌ها انتظار آمدنش را دارند و یک باور ملی اصیل به کوبا باقی بماند، مهم نیست که شعار «یا سوسیالیسم یا مرگ» چقدر کهنه شده است. شعارهایی که شاید اکنون برای جوانان و بخش‌های معینی از ملت اشتباه باشد که می‌خواهند خودشان را هزاران برابر ثروتمند از سایرین بسازند.
وقتی که من از یک اقتصاددان باسابقه دانشگاه هاوانا به نام خوان تریانا کورودوی درباره خط‌مشی شماره سه پرسیدم، وی گفت: «ما هنوز دقیقاً نمی‌دانیم. این اصلاحات را می‌توان به سبک روسیه و شیوه شوک‌درمانی انجام داد اما فکر نمی‌کنم چنین روشی خیلی خوب جواب دهد. یا می‌توان گام به گام جلو رفت و مواظب بود چه اتفاقی می‌افتد. من یکی از کسانی هستم که گام به گام را ترجیح می‌دهم. من فکر می‌کنم این شبیه گذشتن از عرض رودخانه است که باید سنگ‌ها را امتحان کرد هر زمان یک پا را برداریم و ببینیم آیا سنگ بعدی محکم است.»
این خط‌مشی‌ها با دبدبه و کبکه فراوان منتشر شدند از یک منظر معین شبیه نمکدان اضافی است که تنها یک‌چهارم آن پر است. به همین خاطر است که جوانان زیادی وقت خویش را صرف گفت‌وگو با همسالان خود درباره آینده خویش در کوبا و ماندن یا رفتن می‌کنند. اکنون مسیرهای متعددی برای خروج از کوبا وجود دارد که بیشتر آنها بسیار ایمن‌تر از فرار شبانه با قایق در دریای تاریک است. اعضای خانواده با تاخیرهای طولانی منتظر دریافت ویزا برای پیوستن به اقوام خود در خارج هستند. صاحبان حرفی که در ماموریت‌های خارج از کشور کار می‌کنند، مانند هزاران کادر پزشکی و مربیان ورزشی که اکنون در ونزوئلا کار می‌کنند برخی اوقات از برگشت به وطن خودداری می‌کنند.
در گذشته به هر کسی که کشور را ترک می‌کرد لقب «کرم» می‌دادند که معنای ضدانقلاب داشت. اما حالا که با مردم صحبت می‌کنم آنها سرشان را تکان می‌دهند و می‌گویند چنین کسانی را درک می‌کنند. یا به تصویر قاب‌شده بر دیوار اشاره می‌‌کنند که یکی از اقوام‌شان قبلاً چنین کاری کرده است. اقتصاددان هاوانا گفت «من به چنین کسانی می‌گویم برای خودتان تصمیم بگیرید نه انتظاری که سایرین از شما دارند. و اینکه با دقت به آنچه در سایر جاها می‌بینید نگاه کنید. من واقعاً امیدوارم که اوضاع در اینجا هم بهبود یابد.»

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید