شناسه خبر : 15154 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

آیا اسکاتلند از بریتانیا جدا می‌شود؟

بریتانیا، آسوده بخواب!

بچه‌مدرسه‌ای‌ها، زمانی که آدرس پستی‌شان را می‌نویسند، تازه می‌توانند تصوری از جایگاه خود در جهان، با شبکه‌ها و تعلقات پیچیده‌اش، پیدا کنند.

بچه‌مدرسه‌ای‌ها، زمانی که آدرس پستی‌شان را می‌نویسند، تازه می‌توانند تصوری از جایگاه خود در جهان، با شبکه‌ها و تعلقات پیچیده‌اش، پیدا کنند. نوجوانان بریتانیایی ابتدا با نوشتن نام خیابان و شهر خود (لندن یا منچستر، ادینبورگ یا کاردیف) شروع می‌کنند و در ادامه به نوشتن نام انگلستان، ولز، اسکاتلند یا ایرلند شمالی می‌رسند، سپس نام بریتانیای کبیر را می‌نویسند (و در ادامه به اروپا، جهان، عالم گیتی و‌... می‌رسند). آنها می‌دانند که انواع و اقسام رنج‌ها و موفقیت‌های بریتانیا -انقلاب صنعتی، امپراتوری، پیروزی بر نازی‌ها، دولت رفاه- همان اندازه میراث این کشور هستند که ارتفاعات اسکاتلند یا کریکت انگلیسی میراث آن است. آنها به طور غریزی می‌دانند که این حلقه‌های متحدالمرکزِ تشکیل‌دهنده هویت‌شان، به جای آنکه علیه یکدیگر باشند، مکمل و کمک یکدیگرند.
حداقل، چنین سابقه‌ای وجود داشته است. پس از برگزاری همه‌پرسی استقلال اسکاتلند در 81 سپتامبر (که ممکن است هنگام خواندن مقاله، نتیجه آن مثبت یا منفی شده باشد)، وجود یکی از این لایه‌ها، حداقل به شکلی که پس از قانون اتحاد در سه قرن قبل به اجرا گذاشته شد، ممکن است متوقف شود. با نزدیک شدن به زمان رای‌گیری، ملی‌گرایان اسکاتلندی در حال گرایش به سمت اتحادگرایانی هستند که پاسخ‌شان به استقلال اسکاتلند منفی است. اسکاتلندی‌های بیشتر و بیشتری در حال رسیدن به این تصمیم هستند که بریتانیا، که در ساخت و آرایش آن سربازان، دولتمردان، فیلسوفان و بازرگانان اسکاتلندی نقش داشته‌اند، خصلت اسکاتلندی بودنش را در گهواره نگه نمی‌دارد، بلکه آن را به آرامی خفه می‌کند. این کشور چندملیتی بزرگ، تنها در یک روز می‌تواند با رای‌گیری که فقط هفت درصد از مردمش در آن شرکت می‌کنند، کارش ناقص بماند. چنین نتیجه‌ای (که زمانی فکر کردن به آن امکان‌پذیر نبود) برای اسکاتلند بد است و برای آنچه از بریتانیا باقی می‌ماند، تراژیک است.

آسیب‌های ناشی از یک جدایی
چرا باید کسی به کشوری توجه کند که مردمش از آن می‌گریزند؟ چون بریتانیا به طور گسترده‌ای حامی تجارت آزاد و مراقبت از نظم بین‌المللی است، این برای دنیا بد است. وضعیت این کشور به عنوان یک قدرت هسته‌ای مورد تردید قرار خواهد گرفت: زیردریایی‌های هسته‌ای کشور در دریاچه‌ای در اسکاتلند واقع شده‌اند و نمی‌توان آنها را به سرعت جابه‌جا کرد. همچنین احتمال جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا نیز بیشتر خواهد شد، زیرا اسکاتلندی‌ها نسبت به انگلیسی‌ها تمایل بیشتری به اروپا دارند. از سوی دیگر اسکاتلندی‌ها نسبت به انگلیسی‌ها کمتر ممکن است به محافظه‌کارانی رای بدهند که قول داده‌اند اگر در انتخابات عمومی دوره بعد انتخاب شوند، همه‌پرسی برای ماندن در اتحادیه اروپا را برگزار خواهند کرد. چشم‌انداز خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا نسبت به چشم‌انداز خروج احتمالی اسکاتلند از بریتانیا، برای سرمایه‌گذاران ترسناک‌تر است.
از سوی دیگر مردم اسکاتلند که به تنهایی در مورد آینده بریتانیا تصمیم خواهند گرفت، دیگر مجبور نیستند نگران بلایی باشند که بر سر کشوری که آن را ترک می‌کنند، می‌آید.
در قلب کمپین ملی‌گرایان این ادعا وجود دارد که اگر اسکاتلند جدا شود، به کشوری خوشبخت‌تر و برابرتر تبدیل خواهد شد. ملی‌گرایان می‌گویند این کشور سرشار از نفت است و مردم آن ذاتاً پاک‌آیین هستند، اما از سوی دولت مستقر در وست‌مینیستر که سیاست‌های سرسختانه و سنگدلانه‌ای را اتخاذ کرده، بی‌خاصیت شده‌اند. آنها دولت‌های موفق بریتانیا را به خاطر تقریباً هر معضلی که اسکاتلند با آن مواجه است، سرزنش می‌کنند؛ از سقوط صنایع تولیدی تا وضعیت نامناسب بخش سلامت و تا قیمت بالای ارسال بسته‌ها به ارتفاعات اسکاتلند.
اما سقوط اقتصادی نسبی اسکاتلند، در نتیجه بی‌توجهی جنوبی‌ها رخ نداده است، بلکه در نتیجه انتقال تولیدات و حمل‌ونقل به آسیا رخ داده است. اگر وست‌مینیستر آثار زیانبار جهانی‌سازی و تکنولوژی را معکوس نکرده، این به خاطر آن بوده که این کار برایش غیرممکن بوده است. ملی‌گرایان این را می‌دانند و دلیل آگاهی آنها نیز این است که بسیاری از سیاست‌های وست‌مینیستر را ادامه می‌دهند.
اقتصاد ملی‌گرایان نیز ناقص است. اسکاتلند، در حقیقت، به تنهایی ثروتمندتر نخواهد بود. مالیات‌هایی که از دریای شمال به سمت اسکاتلند سرازیر می‌شوند، تقریباً جانشین هزینه‌های اضافی این کشور اسراف‌گر می‌شوند، که دیگر از سوی وست‌مینیستر تامین مالی نخواهد شد (مخارج سال گذشته 1300 پوند به ازای هر شخص اسکاتلندی بود که این رقم از تمامی شهروندان بخش‌های دیگر بریتانیا بیشتر بود). اما درآمدهای نفتی متغیر هستند. این درآمدها رقمی معادل 5/11 میلیارد پوند را در سال‌های 2009-2008 نصیب اسکاتلند کردند، اما در سال‌های 2013-2012 رقم آنها تنها 5/5 میلیارد پوند بوده است. اگر یک کشور مستقل درصدد کاستن این نوسانات با تشکیل یک صندوق تامین مالی نفت می‌بود، آنگاه اکنون پول کمتری را برای خرج کردن در اختیار داشت. به هر حال و در هر صورتی، نفت به تدریج رو به اتمام است. به منظور حفظ مخارج کشوری پس از اتمام آن، چاره‌ای جز افزایش مالیات‌ها نیست. و در این شرایط احتمال وقوع ورشکستگی بسیار سرعت خواهد یافت. سرمایه‌گذاران خارجی و کسب‌وکارهای بزرگی که اکثراً به مشتریان انگلیسی خدمات ارائه می‌کنند نیز می‌توانند به راحتی به جنوب منتقل شوند.
وست‌مینیستر از ورود به اتحادیه پولی اجتناب کرده است. ملی‌گرایان می‌گویند پیچیدگی‌های ارزی و همانند آن، می‌تواند به شکل دوستانه‌تری حل و فصل شود. البته این موضوع مورد علاقه بریتانیایی‌ها نیست که همسایه شمالی جدید خود را به دشمن‌شان تبدیل کنند، به ویژه به این علت که اسکاتلند از پذیرش سهم خود از بدهی ملی سر باز زده است. آنها بیش از حد خوش‌مشرب هستند. اگر اسکاتلند جدا شود، باقی بریتانیایی‌ها خشمگین خواهند شد، هم در مورد اسکاتلندی‌ها و هم در مورد رهبران‌شان.
رهبر ملی‌گرایان اسکاتلند، آلکس سالموند، وقتی استدلال می‌کند که اگر اسکاتلند بریتانیا را ترک نکند، ممکن است برخلاف میلش از اتحادیه اروپا کنار گذاشته شود، در حال راه رفتن روی زمین سخت است. این در واقع یک خطر است، اما به معنای آن است که اسکاتلند در حال استقلال، خروج احتمالی از اتحادیه اروپا را با یک آینده مشخص به عنوان یک کشور کوچک و آسیب‌پذیر معاوضه خواهد کرد. بهترین امید اسکاتلند برای حفظ تاثیرگذاری‌اش این است که بماند و با شکاکان اروپایی بجنگد.

چیزهای زیادی که از دست می‌روند
در پایان، همه‌پرسی تنها به محاسبه درآمد مالیات‌ها و نفت ختم نمی‌شود، بلکه به هویت و قدرت نیز می‌رسد. این ایده که اسکاتلندی‌ها می‌توانند سرنوشت‌شان را تغییر بدهند، هم در مورد همه‌پرسی و هم در مورد بعد از آن، هیجان‌انگیز است. در حال حاضر نیز اسکاتلند کنترل بسیاری از امور خود را بر عهده دارد (حتی اگر حزب ملی‌گرای آقای سالموند نتواند با قدرتش کار زیادی را پیش ببرد). علاوه بر این، حتی اگر اسکاتلندی‌ها به استقلال رای منفی بدهند، دولت حاضر به زودی نفوذ زیادی کسب خواهد کرد که در نتیجه آن، تفاوت‌های عملی بین ماندن در اتحادیه بریتانیا و ترک آن، بسیار باریک‌تر خواهد شد. این موضوع به توزیع قدرت در محل‌هایی غیر از وست‌مینیستر و سایر نقاط بریتانیا نیز خواهد انجامید، که باید در زمانی بسیار پیش از این به وقوع می‌پیوست.
بنابراین با ماندن اسکاتلند، اسکاتلندی‌ها تنها اتحاد بریتانیا را نجات نداده‌اند، بلکه آن را افزایش نیز داده‌اند؛ همچنان که 300 سال است این کار را انجام می‌دهند. بریتانیا، با همه پیروزی‌ها و اتفاقات عجیب و غریبش، به همان اندازه که به انگلیس تعلق دارد به اسکاتلند نیز تعلق دارد. حتی اگر به نظر برسد شمار فزاینده‌ای از اسکاتلندی‌ها آماده باشند که این میراث باشکوه و به سختی کسب شده را از خود برانند و هویت خود را در حد یکی از آن حلقه‌های جداگانه تقلیل بدهند. تاریخ اتحاد بریتانیا نشان داده که اسکاتلندی‌ها، ولزی‌ها، انگلیسی‌ها و اهالی ایرلند شمالی، زمانی که با هم باشند، قدرتمندتر، صبورتر و خلاق‌تر هستند تا اینکه بخواهند جدای از یکدیگر باشند.
منبع: اکونومیست

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها