شناسه خبر : 14361 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ناامنی و استبداد تاریخی زیربنای نظم عمومی را در جامعه ایرانی متزلزل کرده است

لرزش بی‌اعتمادی

رابطه تاریخی بین حکومت‌ها و مردم در ایران شبیه رابطه ناظم و دانش‌آموزان فیلم «صبح روز بعد» کیومرثپوراحمد(۱۳۷۱) است. همان ناظم(با بازی جهانبخش سلطانی) که زبانش چوب بود و فلک. مجید قصه هم هر چه کرد و هر چه گفت به گوشِ معلمان و ناظم سوءتفاهم نشست و مدام کتک خورد؛ حتی آنجا که در کمال صداقت در انشایش نوشت که دلش می‌خواهد مرده‌شور شود و دلش برای همسایه مرده‌شورشان می‌سوزد.

علی شاکر / ‌دانشجوی دکترای ارتباطات اجتماعی
رابطه تاریخی بین حکومت‌ها و مردم در ایران شبیه رابطه ناظم و دانش‌آموزان فیلم «صبح روز بعد» کیومرث پوراحمد (1371) است. همان ناظم (با بازی جهانبخش سلطانی) که زبانش چوب بود و فلک. مجید قصه هم هر چه کرد و هر چه گفت به گوشِ معلمان و ناظم سوءتفاهم نشست و مدام کتک خورد؛ حتی آنجا که در کمال صداقت در انشایش نوشت که دلش می‌خواهد مرده‌شور شود و دلش برای همسایه مرده‌شورشان می‌سوزد. در صحنه نهایی فیلم وقتی که ناظم به همین دلیل می‌خواهد مجید را سر صف فلک کند، مدیر می‌آید و جلوی او را می‌گیرد و ناظم در جواب می‌گوید: «مگه می‌شه این ... ها رو بدون فلک آدم کرد؟» به نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین پرسش‌های دولتمردان در تاریخ معاصر ایران همین است که چرا به‌‌رغم تمام زحماتی که می‌کشند، مردم کمتر به حرفشان گوش می‌دهند و از مرجعی جز نهادهای دولتی تبعیت می‌کنند. این است که خیلی موقع‌ها حکومت‌ها مجبور شده‌اند به‌جای تعامل، با قوای قهریه حرفشان را پیش ببرند. برای دولتی‌ها عجیب است که چرا توصیه‌های ایمنی را که به نفع همه است، کسی جدی نمی‌گیرد. مثلاً می‌گویند به جاده نزنید بهمن می‌آید، ولی عده‌ای هستند که پلیس‌راه را گول می‌زنند و به استقبال مرگ می‌روند. بی‌تردید چنین رفتارهایی دلایل بسیار پیچیده و متعددی دارد، ولی در ادامه یکی از مهم‌ترین و موثرترین آنها را بررسی می‌کنیم.

اعتماد اجتماعی؛ زیربنای نظم جمعی
یکی از دلایلی که افراد حاضرند حتی ضرر جانی بدهند،‌ ولی به هشدارهای ساختارهای اجتماعی و امنیتی در یک حکومت توجه نکنند، ناشی از اعتماد کم آنها نسبت به سیستم است. ما تحلیل‌های عجیب و غریب همسایه‌ها در پارک محل را بیشتر قبول داریم تا صحبت‌های مستند یک کارشناس در شبکه‌های صداوسیما را. اعتماد یعنی واگذاری منابع به دیگران با این انتظار که آنها به‌گونه‌ای عمل خواهند کرد که نتایج منفی به حداقل ممکن کاهش یابد و دستیابی به اهداف میسر شود (جواهری،1385: 3). اعتماد اجتماعی، افراد را به اصول مشترک پایبند می‌کند و الگوهای رفتاری را پیش‌بینی‌پذیر؛ این یعنی تقویت همبستگی و انسجام اجتماعی. این شکل از اعتماد را در جمع‌های اولیه انسانی و گروه‌های حیوانی هم می‌توان دید. ما در جمع نزدیکان، خویشان، هم‌قبیله‌ای‌ها و... بی‌برو‌برگرد اعتماد می‌کنیم؛ چون امنیت ما در این اعتماد خلاصه می‌شود. اما جهان جدید پیچیدگی‌هایی به مراتب بیشتر از زندگی‌های اولیه دارد. حالا دیگر طرف اعتماد ما از خویشان و نزدیکان نیست. در اینجا ساختارها باید اعتماد جلب کنند. به اعتقاد آنتونی گیدنز، جامعه‌شناس انگلیسی، در جوامع پیشامدرن اعتماد از نوعی پایبندی چهره‌دار و مبتنی بر هم‌حضوری بوده است. در حالی که در عصر مدرنیته اعتماد غیرشخصی به دیگری ناشناس، ناشی از ماهیت رشد‌یابنده نظام‌های انتزاعی است. به عبارت دیگر، شکل اعتماد پیچیده‌تر می‌شود و از دایره آشنایان بیرون می‌آید. اما اعتماد را نمی‌توان فقط امری کلان دید. بلکه باید در سطح‌های مختلفی آن را بررسی کرد.

1- اعتماد میان‌فردی: این اعتماد برخاسته از روابط مستقیم و چهره‌به‌چهره ماست. اعتماد میان ما و کسانی که آنها را به اسم می‌شناسیم؛ مثل افراد خانواده، دوست، همسایه، همکار، شریک تجاری و... این شکل از اعتماد در جامعه سنتی بیشتر دیده می‌شود و پایه‌های مستحکمی دارد؛ چون اعتماد همچون دایره‌ای است که هرکس در آن باشد، خودی و هرکه بیرون باشد، بیگانه است.
2- اعتماد عام: سطح این نوع اعتماد فراتر از خانواده و دوستان و آشنایان است. هدف یا جهت‌گیری اعتماد ما معطوف به جنسیت، مذهب، قومیت، نژاد و... است. مثلاً من به سفیدها اعتماد دارم، به مردها اعتماد ندارم و...
3- اعتماد به نظام یا سیستم: در اینجا اعتماد از روابط میان‌فردی فراتر می‌رود و به ساختارهای غیرشخصی می‌رسد. در اینجا دو نوع اعتماد نهادی و مدنی وجود دارد. اعتماد نهادی مربوط به نهادهای رسمی دولت و اعتماد مدنی به نظام‌های تخصصی مربوط است (به نقل از جواهری، 1385).

مرتضی زین‌آبادی (1387) در مقاله «بررسی وضعیت اعتماد در جامعه ایران و راه‌های بازسازی آن»، درباره نتایج بررسی خود می‌نویسد: «اعتماد مردم در سطح خرد وضعیت خوبی دارد و افراد به اعضای خانواده، فامیل و دوستان اعتماد می‌کنند. وضعیت اعتماد به دولت به نسبت معمولی است، ولی وضعیت اعتماد در سطح میانی، یعنی اعتماد به مردم، در وضعیت مطلوبی نیست.» البته وضعیت عوامل اعتمادسازی چون عوامل اجتماعی، قضایی، فرهنگی و سیاسی نیز چندان مطلوب نبوده است. یعنی افراد در تعاملات خود به اقشار مختلف (قاضی، معلم، راننده، پلیس، مغازه‌دار، پزشک، هنرمند، کارگر و...) چندان اعتماد ندارند. همچنین پژوهشی که به وسیله دکتر مسعود چلبی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی، در مورد نظام شخصیت در ایران انجام گرفته، نشان می‌دهد میزان اعتماد تعمیم‌یافته در هیچ یک از شهرهای مورد مطالعه در سطح قابل قبولی نیست و این امر بالقوه مخل نظم است و به انزوای اجتماعی کمک می‌کند. به این ترتیب می‌توان گفت: اعتماد اجتماعی تعمیم‌یافته وضعیت مطلوبی در جامعه ما ندارد. یعنی مردم به ساختارهای مدرن آن‌طور که باید و شاید اعتماد ندارند. شاید یکی از مهم‌ترین دلایل این امر آغشتگی این ساختارها به دولت است. دولتی که به لحاظ تاریخی همیشه به‌طور عمودی اعمال قدرت و نظمی شکننده و ناعادلانه را بر حافظه تاریخی ایرانیان تحمیل کرده است. این عدم اعتماد به ساختارها و نهادها ریشه در تاریخی ناامن در فلات ایران دارد. نکته‌ای که به شکلی مشروح در نظریه «جامعه کوتاه‌مدت» یا «جامعه کلنگی» دکتر «محمدعلی همایون‌کاتوزیان»، استاد دانشگاه آکسفورد آمده است.

تضاد تاریخی مردم با دولت
دکتر همایون‌کاتوزیان برای توصیف این کوتاه‌مدت بودن از اصطلاح «خانه کلنگی» استفاده می‌کند و جامعه را نیز مانند یک خانه کلنگی در شرایطی قرار می‌دهد که هر فردی سراغ این خانه‌ کلنگی می‌آید، هدفی جز کوبیدن و تخریب آن و ساخت بنایی جدید و متفاوت در سر ندارد. او اجتماع تاریخی ایران را نیز به همین منوال «جامعه کلنگی» می‌نامد. چون به نظر چنان خراب می‌رسد که باید کوبیدش و از نو ساخت.
کاتوزیان سه عاملی را که موجب ماهیت کوتاه‌مدت جامعه ایران می‌شوند، به این صورت برمی‌شمرد:

1- مشکل مشروعیت و جانشینی و قربانی شدن بسیاری از فرمانروایان، سایر اعضای خاندان سلطنتی و نیز وزرا و فرماندهان نظامی در پای این مشکل: در امر حکومت‌داری نه نخست‌زادگی یا شاهزادگی، بلکه «فره ایزدی» اهمیت دارد. هر حاکمی که به سلطنت می‌رسید خودبه‌خود فره ایزدی هم پیدا می‌کرد.
2- بی‌اعتبار بودن مال و جان: ضرب‌المثلی هست که می‌گوید: «بنده و هرچه متعلق به اوست، مال ارباب است.» هم رعیت نبود و هم وزیر و تجار ممکن بود مورد غضب پادشاه قرار گیرند و اموال آنها به نفع شاه غصب می‌شد. بدین ترتیب مالکیت خصوصی شبیه آنچه در اروپا بود به وجود نیامد.
3- مشکلات انباشت و توسعه: در شرایطی که کسی امنیت مالی و جانی ندارد سرمایه‌گذاری و پس‌انداز نیز بی‌معنی است. این در حالی است که انباشت سرمایه یکی از مولفه‌های پیشرفت محسوب می‌شود. ولی این امر در جامعه کوتاه‌مدت دور از دسترس است و در نتیجه انباشت سرمایه نیز رخ نمی‌دهد (همایون‌کاتوزیان، 1393).

همین بحران مشروعیت، نبود امنیت و ناتوانی در انباشت سرمایه به تنهایی می‌توانند رسوب تلخی از بی‌اعتمادی اجتماعی در جامعه ایران به وجود بیاورند. کاتوزیان در مقدمه کتاب «ایرانیان» نیز با اشاره به روحیه تقریباً ثابت ایرانیان در تلاش یا آرزو برای سرنگونی شاه یا حکومت مستقر می‌نویسد «ایرانیان به این دلیل با حکمرانان خود مخالفت می‌کردند که جان و مالشان در اختیار آنان بود. اما تقریباً همیشه از حکمرانی که در میان آشوب ظاهر می‌شد و نظم را برقرار می‌کرد استقبال می‌کردند، اگرچه پس از برقراری نظم جامعه به عادت پیشین خود بازمی‌گشت و حکومت را با بدبینی تلقی می‌کرد، حتی اگر این بدبینی تنها به بدگویی، شایعه‌پراکنی، افسانه‌سازی، یا مسخره کردن حکومت محدود می‌شد» (همایون‌کاتوزیان، 1391). در این میان آموزش و پیش‌بینی بسیاری از مشکلات اجتماعی یکی از مهم‌ترین راه‌های ایجاد اعتماد اجتماعی نزد مردم است. رفتارهای دوگانه و تبعیض‌آمیز اعتماد مردم را از نهادهای رسمی سلب می‌کند و بازگرداندن این اعتماد کاری بسیار زمان‌بر است. به همین خاطر، رفع این رسوب از حافظه تاریخی ایرانیان به این سادگی نیست. مسلماً اشتباه‌ترین کار استفاده بیجا از قوه قهریه است؛ شبیه همان ناظم قصه‌های مجید که با درندگی تمام می‌خواست بچه‌ها را آدم کند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها