شناسه خبر : 13073 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

برشی از پیش‌گفتار کتاب «چرا کشورها شکست می‌خورند»

راه نو در تاریخ‌نگاری اقتصادی

کتاب «چرا کشورها شکست می‌خورند» طبق معیارهای متعارف دانشگاهی، اثری اقتصادی نیست؛ و باز طبق همین معیارها اثری سیاسی، جامعه‌شناختی، حقوقی و تاریخی هم نیست و در عین حال کتابی است بس دقیق و جامع درباره همه این رشته‌های علمی.

محمود صدری/ روزنامه نگار

کتاب «چرا کشورها شکست می‌خورند» طبق معیارهای متعارف دانشگاهی، اثری اقتصادی نیست؛ و باز طبق همین معیارها اثری سیاسی، جامعه‌شناختی، حقوقی و تاریخی هم نیست و در عین حال کتابی است بس دقیق و جامع درباره همه این رشته‌های علمی. همین ویژگی اخیر است که تحسین عالمان اقتصاد و سیاست و فرهنگ و جامعه و تاریخ را بر‌انگیخته است. ستایندگان کتاب به تصریح یا تلویح، آن را از نمونه‌های درخشان مطالعات بین‌رشته‌ای تشخیص داده و گفته‌اند مولفان، دانشنامه‌ای کم‌نظیر در علوم اجتماعی آفریده‌اند که به پرسش‌های بنیادی در باب علل فقر و غنای کشورها پاسخ‌هایی قانع‌کننده داده است. اما فارغ از این داوری کلی درباره این کتاب، دانستن برخی مسائل در باب عنوان کتاب، زبان کتاب، اسلوب نگارش کتاب، اصطلاحات کلیدی کتاب و معادل‌های فارسی که برای این اصطلاحات انتخاب و یا بعضاً وضع شده است، به خواننده کمک می‌کند منظور مولفان را دقیق‌تر دریابد.
1- عنوان کتاب: عنوانی که مولفان بر کتاب خود گذاشته‌اند یعنی
why nations fail در زبان انگلیسی بسیار گویاست. زیرا واژه nation با همه تاویل‌پذیری‌اش در زبان انگلیسی حاوی معنایی عام است که به سهولت دریافت می‌شود. اما برگردان این واژه به زبان فارسی بسیار دشوار و چه بسا ناممکن باشد. این واژه در زبان انگلیسی سه معنای خاص دارد و از تلفیق این معانی خاص، معنایی عام پدید می‌آید که آن را برای عوام و خواص قابل فهم و بین‌الاذهانی می‌کند. معانی سه‌گانه این واژه عبارتند از: ملت، کشور، دولت یا حکومت. معنای عام آن نیز دلالت دارد بر هرگونه موجودیت اجتماعی که دارای حداقلی از تشکیلات حکمرانی و اداره سیاسی باشد. طبق این معنای اخیر، جماعات اولیه و قبایلی هم که دولت مرکزی بزرگ و سازمان اجتماعی پیچیده و اقتصاد گسترده ندارند، می‌توانند ذیل عنوان nation قرار گیرند. ظاهراً مولفان این واژه را با علم به تاویل‌پذیر بودنش در زبان انگلیسی برگزیده‌اند تا از قابلیت‌های فراوان و شمول آن بر همه انواع جوامع استفاده کنند. در این کتاب شرح حال جوامع روستایی کوچک و کشورهای بزرگ امروزی در کنار هم آمده و لاجرم منظور مولفان از لفظ nation نمی‌تواند کشورهای امروزی باشد. زیرا این معنای nation جدید و مربوط به سده‌های اخیر است. معانی ملت و کشور هم همین حکم را دارند. به همین علت منظور مولفان از واژه nation همان معنای عمومی چهارم است که در زبان فارسی معادل روشنی ندارد. زیرا اگر جماعات و جوامع را مبنا بگیریم کشورهای امروزی از شمول آن خارج می‌شوند؛ و بر عکس اگر کشور و ملت و دولت را مبنا بگیریم، جوامع دیگر از شمول آن خارج می‌شوند. بنابراین در ترجمه عنوان کتاب، به ناچار از واژه کشور استفاده شده که دست کم مفاهیم دولت و ملت را در خود داشته باشد. این ترجمه دقیق و مُر منظور مولفان نیست؛ اما بعید است بتوان برایش جایگزین مطمئن‌تری یافت.
2- اسلوب زبانی کتاب: زبان کتاب، روایی و ساده است و مهم‌ترین مسائل اقتصاد و سیاست و فرهنگ و حتی پاره‌ای مسائل علمی مهم که بر تحولات اقتصادی اثر گذاشته‌اند، چنان استادانه مطرح شده‌اند که برای خوانندگان غیرمتخصص دانشی گسترده فراهم آورده است و برای متخصصان و دانشوران الهام‌بخش پژوهش‌های جدید است. اما با وجود توانایی شگرف مولفان در تدارک دیدن زبانی بسیار قابل فهم برای چنین منظومه سترگی، خواننده‌ای که کتاب را به زبانی غیر از زبان اصلی (انگلیسی) می‌خواند، برای درک پاره‌ای از ظرایف کتاب با دشواری‌هایی مواجه می‌شود. این مشکل در زبان‌های غیر‌اروپایی و از جمله زبان فارسی بیشتر است. مشکل اصلی این است که در زبان‌های اروپایی، مبتدا و خبر جمله پشت ‌سر هم یا با فاصله‌ای ناچیز می‌آیند و دیگر اجزای جمله به سهولت پشت ‌سر هم قطار می‌شوند؛ اما در زبان فارسی، متمم‌ها بین نهاد و گزاره (مبتدا و خبر، فعل و فاعل) می‌آیند و هنگام ترجمه از زبان‌های اروپایی، متمم‌های پرشمار بین نهاد و گزاره فاصله انداخته و فهم مطلب را دشوار می‌کند. بنابراین، در ترجمه این کتاب تلاش شده است، تا جایی که منطبق کردن زبان اصلی و زبان ترجمه ممکن بوده، ساخت زبان مولفان حفظ شود؛ اما هرگاه پایبندی به این قاعده، متن را غیر‌قابل فهم می‌کرده، به ناچار تغییراتی اندک در شیوه بیان داده شده و برخی جملات طولانی، شکسته شده است. اما تلاش بر این بوده است که این ساده‌سازی‌های موردی و اندک‌شمار از صلابت و استحکام ستودنی زبان مولفان چیزی نکاهد.
3- اسلوب پژوهشی کتاب: «چرا کشورها شکست می‌خورند» اساساً راجع به وضع اقتصادی انواع جوامع از جماعات و آبادی‌های اولیه تا کشورهای امروزی است؛ اما ارجاعات پرشمار مولفان به تجربه‌های جهانی، به کتاب خصلتی تاریخی هم داده است، و حتی می‌توان گفت این کتاب راجع به تاریخ تحولات اقتصادی جوامع و با تاکید بر مبحث توسعه است. از این حیث، با وجود اینکه مشرب اقتصادی مولفان (نهادگرایی) در سراسر کتاب با قوت تمام جاری است، کتاب بیش از آنکه ذیل یکی از نحله‌های اقتصادی قرار گیرد، از لون تاریخ است. سبک تاریخ‌نگاری کتاب، کاملاً نوآورانه و تلفیقی از سبک‌های سه‌گانه رایج در جهان است.
تاریخ نیز مانند دیگر رشته‌های دانش مورد نزاع اهل نظر است. با این تفاوت که نزاع مورخان برخلاف سیاستمداران، اقتصاددانان و جامعه‌شناسان، کمتر جنبه نظری دارد و عمدتاً بر داوری‌های ایدئولوژیک در باب نیک و بد رفتارهای گذشتگان متمرکز است. همین تفاوت باعث شده است، تاریخ به عنوان رشته‌ای علمی و دانشگاهی، حاوی بنیان‌های مفارقتی روشن نباشد و به درستی نتوان مورخان جهان را به صورت متناظر با مکاتب اقتصادی و سیاسی، ذیل «مکاتب تاریخی» دسته‌بندی کرد؛ اما در عین حال، صف‌بندی مورخان در میدان عمل، بسیار پر‌رنگ و چه‌بسا حاد‌تر از دیگر معارف باشد و با وجود این نا‌روشنی و عدم تعیین، پژوهشگران تاریخ نیز متاثر از مکاتب فلسفی، سیاسی و اقتصادی تا حدودی قابل تفکیک هستند؛ گو اینکه این تفکیک نه در ماهیت وقایع تاریخی بلکه تابعی از تعهد تاریخ‌نگاران به مکاتب سیاسی، اقتصادی و فلسفی و نحوه ثبت و ضبط این وقایع است. از این حیث می‌توان سه گرایش عمده در تاریخ‌نگاری احصا کرد.
گروه اول مورخان جهان، رویدادهای گذشته را در چارچوب سنت‌های انگلیسی و در پرتو اندیشه ترقی تحلیل می‌کنند. این مورخان، تلاش‌های سیاسی-اجتماعی گذشتگان را برای رسیدن به آزادی بیشتر محور کار قرار می‌دهند و دیگر فعالیت‌ها را به عنوان رنگ‌آمیزی تاریخ تلقی می‌کنند. شاخه پرقدرتی از این سبک تاریخ‌نگاری به علت انتساب مورخان آن به جریان‌های تاریخی طرفدار محدود شدن قدرت پادشاه در انگلستان، سبک ویگ نامیده می‌شود. گو اینکه مورخان امروزی پیرو سبک ویگ، ربط وثیقی بین خود و جریان سیاسی ویگ قائل نیستند و پدید آمدن این سبک را در زمان مبارزه ویگ‌ها برای محدود کردن قدرت پادشاه انگلستان و ایجاد حکومت مشروطه، صرفاً همزمانی می‌دانند. اصطلاح تاریخ‌نگاری سبک ویگ، ابداع هربرت باترفیلد مورخ انگلیسی است که در سال ۱۹۳۱ میلادی با نوشتن کتاب کوچک اما تاثیرگذار «تفسیر تاریخ با شیوه ویگ» آن را وارد ادبیات تاریخ‌نگاری جهان کرد. حزب ویگ در جریان انقلاب باشکوه انگلستان (1689-1688) در پی کاهش قدرت پادشاه بود و با حزب دیگر یعنی توری که مدافع قدرت بلامنازع پادشاه بود، جدال می‌کرد. پس از پیروزی ویگ‌ها در این انقلاب، موضع توری‌ها منعطف‌تر شد و به محدود شدن قدرت پادشاه تمکین کردند. مورخان پیرو سبک ویگ، جدال پارلمان انگلستان با شاه برای کسب قدرت بیشتر را در کانون توجه قرار می‌دهند. این سبک، با ورود به دیگر کشورها تعمیم یافت و در واقع به جنبش دموکراسی‌خواهی تبدیل شد. مورخان پیرو سبک تاریخ‌نگاری «ویگ» بدون احساس تعلق ایدئولوژیک به توده‌ها، بر اصول موضوعه منتهی به آزادی تاکید می‌ورزند.
گروه دوم مورخان، پیرو تفسیر مارکسیستی از رویدادهای گذشته‌اند. این گروه که خاستگاه اولیه آنها آلمان است از تفکرات کمونیستی پیش از کارل مارکس و تفسیرهای مارکس در باب جنبش کمونیستی تاثیر بسیار پذیرفته‌اند. مورخان پیرو تفسیر مارکسیستی از تاریخ، در بررسی رویدادهای گذشته، نقش طبقات اجتماعی را در تحولات کشورها، مهم‌تر از سایر رویدادها می‌دانند. به اعتقاد این دسته از مورخان که سلسله‌جنبان آنها خود کارل مارکس و یار غار او فردریش انگلس هستند، تاریخ جهان تاکنون سه مرحله زندگی اشتراکی اولیه، نظام برده‌داری و نظام فئودالیسم را پشت ‌سر گذاشته و در دوران سرمایه‌داری سیر می‌کند. پس از این دوران هم بشر وارد عصر سوسیالیسم و حکومت کارگران می‌شود و با تحقق جامعه سوسیالیستی کامل، نظام ایده‌آل جهانی شکل می‌گیرد و با تحقق رویای کمونیسم، تاریخ به پایان می‌رسد. نخستین و جدی‌ترین کتابی که با این شیوه تاریخ‌نگاری نگاشته شد، کتاب «جنگ‌های دهقانی آلمان» به قلم انگلس بود.
همه تحلیل‌های مارکس در کتاب مشهورتر «سرمایه» هم به همین شیوه نوشته شد. کمونیست‌های پس از مارکس و انگلس، به ویژه مورخان رسمی اتحاد شوروی سابق نیز همه رویدادهای جهان را در همین قالب نگاشتند، اما شماری از کمونیست‌ها به ویژه روشنفکران اروپای شرقی و مورخان کمونیست غربی از دهه ۱۹۴۰ به بعد به تدریج در تبعیت تاریخ‌نگاری از مشرب تاریخی‌گری مارکس و انگلس تردید کردند و اشکال منعطف‌تر تاریخ‌نگاری پدید آمد.
گروه سوم تاریخ‌نگاران از درون این جنبش اصلاحی بیرون آمد. این دسته از مورخان که عمدتاً فرانسوی بودند به علت اینکه دیدگاه‌های خود را در سالنامه‌ای تاریخی به نام «آنال» می‌نوشتند به تدریج به مورخان «مکتب آنال» معروف شدند.
برخلاف مورخان سبک ویگ که بر رفتارهای سیاسی تاکید داشتند و مورخان مارکسیست که سیر تطور اقتصادی-اجتماعی را سنگ بنای تحلیل تاریخی می‌انگاشتند، مورخان پیرو سبک آنال، تحلیل مناسبات اجتماعی را در اولویت قرار دادند. بزرگ‌ترین و مشهورترین مورخ پیرو این سبک که شاید بتوان او را بنیانگذار سبک آنال به شمار آورد، «مارک بلوخ»است. بلوخ، تئوری‌های سبک تاریخ‌نگاری آنال را در کتاب جامعی به نام «جامعه فئودال»به کار بست. این کتاب شرح زندگی اجتماعی و تا حدودی اقتصادی اروپاییان در سده‌های میانه است.
امروزه تفکیک قائل شدن بین تحلیل مارکسیستی از تاریخ با تحلیل سبک آنال قدری مشکل شده است. زیرا با انعطافی که در پژوهش مارکسیستی ایجاد شده و فاصله‌ای که مارکسیست‌ها از دیدگاه‌های ارتدوکسی سابق گرفته‌اند، در واقع از امتزاج سبک‌های مارکسیستی و آنال شکل جدیدی از تاریخ‌نگاری پدید آمده که می‌توان آن را «تاریخ‌نگاری نقادانه چپگرا» نامید. این تاریخ‌نگاری دیگر خود را ملتزم به دفاع از سوسیالیسم واقعاً موجود یعنی نمونه‌هایی که در قرن بیستم در روسیه و چین و چند کشور دیگر پدید آمد، نمی‌داند و با قرائت‌های آزادی‌محور از اندیشه‌های کارل مارکس می‌کوشد تاریخ را -و خود مارکس و مارکسیسم را- از چنبره جبر و جزم خلاص کرده و تاریخ را بر کنشگری انسان‌مختار، اما تحت استیلای نهادهای اجبار‌کننده، استوار کند. اما این جریان جدید هم کماکان در چارچوب کلی مارکسی قرار دارد. سلسله‌جنبان این نحله تاریخ‌نگاری انتقادی، دو مورخ انگلیسی به نام‌های «کریستوفر هیل» و «ادوارد پالمر تامپسون» هستند که با وجود مقبولیت آثارشان در مجامع دانشگاهی، کماکان به نظریات بنیادی مارکس و انگلس در باب تاریخ‌نگاری پایبندند و معتقدند تاریخ مسیری از پایین به بالا یا از توده‌ها به سمت قله هرم اجتماعی دارد. کتاب «چرا کشورها شکست می‌خورند»، تلفیق هوشمندانه این سبک‌ها و ابداع سبک تازه‌ای در تاریخ‌نگاری است. سبک عجم اوغلو و رابینسون گرچه با تاریخ‌نگاران ویگ، قرابت بیشتری دارد، اما دغدغه‌های مارکسیستی نیز با ظرافت در آن لحاظ شده است. مولفان گرچه به نظام‌های سیاسی برآمده از آرای مارکس تاخته‌اند و حتی در یک مورد هم موجب ابهام مهمی در فهم نظریات مارکس شده‌اند، اما در تحلیل خود در باب فقر و غنای جوامع، از برخی آرای مارکس بهره برده‌اند. اصطلاح «نهادهای بهره‌کش» که از مفاهیم کلیدی کتاب است، فی‌الواقع ماخوذ از ترمینولوژی مارکس است. از این حیث می‌توان گفت اسلوب پژوهشی کتاب، کاملاً نوآورانه است و تا حدود زیادی توانسته است جدال دیرپای نحله‌های تاریخی را رقیق کند؛ و به همین علت، خواننده کتاب با هر گرایش فکری و هر تعهد مرامی، به ابزار مطمئنی برای تحلیل مساله فقر و غنا دست خواهد یافت.
4- اصطلاحات کلیدی کتاب: بنیان این کتاب بر هشت اصطلاح‌ کلیدی استوار است و انواع و اقسام مثال‌ها و استدلال‌های کتاب در خدمت تشریح همین هشت اصطلاح است. اصطلاحات اول و دوم که مکمل یکدیگرند، inclusive institutions و abstractive institutions هستند که در این کتاب به «نهادهای فراگیر» و «نهادهای بهره‌کش» ترجمه شده‌اند. منظور از نهادهای فراگیر، اعم از نهادهای سیاسی و اقتصادی، نهادهایی است که امکان فعالیت آزاد را برای همه شهروندان فراهم می‌کنند. نهادهای بهره‌کش در نقطه مقابل قرار دارند و راه ورود عموم را به قدرت سیاسی و فعالیت اقتصادی می‌بندند و این مزایا را در اختیار نخبگان خاص قرار می‌دهند. جان‌مایه تحلیل کتاب این است که هر جامعه‌ای که نهادهای فراگیر در آن حاکم شده‌اند، آن جامعه راه رشد اقتصادی و سعادت را پیموده است؛ و برعکس جوامعی که نهادهای بهره‌کش بر آن مسلط شده‌اند به راه خودکامگی و تهیدستی افتاده‌اند.
اصطلاحات سوم و چهارم که باز هم مکمل هم هستند، virtuous circles و vicious circles هستند که به «چرخه‌های فضیلت» و «چرخه‌های رذیلت» ترجمه شده‌اند. وقتی در جامعه‌ای نهادهای فراگیر پا می‌گیرند، این نهادها راه را بر کژی‌ها می‌بندند و حتی اگر در مقاطعی نخبگان درصدد احیای نهادهای بهره‌کش بر‌آیند، قدرت نهادهای فراگیر راه را بر آنها می‌بندد؛ و بر‌عکس، جامعه‌ای که نهادهای بهره‌کش بر آن مستولی شوند، تلاش‌ها برای ایجاد نهادهای فراگیر مدام به سنگ موانع می‌خورد.
اصطلاح پنجم، critical juncture یا «بزنگاه تاریخی» است که دلالت بر مقاطع خاص در تاریخ جهان دارد. این اصطلاح که ترجمه واژگانی آن «بزنگاه حیاتی» یا «مقطع سرنوشت‌ساز» است، در این کتاب در وصف ادواری از تاریخ به کار رفته که جوامع مختلف، اعم از جماعات کوچک یا کشورها، فرصت انتخاب داشته‌اند و راه آینده آنها از درون همین انتخاب‌ها بیرون آمده است. انتخاب لفظ تاریخی به جای حیاتی یا سرنوشت‌ساز، که ترجمه‌های دقیق‌تری هستند، به این علت بوده که نشان دهد، تاریخ ملت‌ها تابعی از انتخاب آنها در چنین مقاطعی بوده است.
اصطلاح ششم که سیال‌ترین و پیچیده‌ترین واژه این کتاب است و به کرات به کار رفته، contingency و وجه وصفی آن یعنی contingent است. معانی رایج این واژه مطابق تعاریف لغتنامه‌ها، «احتمال، امکان، تصادف، پیشامد، حادثه، سانحه» یا نظایر اینهاست. اما در این کتاب به جز موارد نادر که چنین معنی‌هایی دارد، در معنایی دیگر به کار می‌رود که خاص این کتاب است. هر گاه این واژه در باب امور پسینی یا وقایع حادث‌شده به کار رفته دلالت بر معنی ظاهری یا امر تصادفی دارد. البته اینجا هم وقوع تصادفی، امری محتوم و مقدر نیست و می‌توانسته است رخ ندهد. اما هر گاه این واژه در باب امور پیشینی، امور حادث‌نشده محتمل یا پیش‌بینی احتمالات به کار رفته به معنای امر ممکن‌الوقوع و یا محتمل‌الطرفین است. به همین علت در ترجمه این کتاب بسته به مکانت جمله، یکی از شقوق تصادف، ممکن‌الوقوع یا محتمل‌الطرفین به کار رفته است - با این تذکار که در بیشتر موارد، مولفان معنای اخیر یعنی محتمل‌الطرفین را مدنظر داشته‌اند و طبعاً فراوانی این واژه در ترجمه فارسی، بیش از دیگر واژه‌هاست.
مولفان در باب فقرات پنج‌گانه مذکور، و اساساً در هیچ جای کتاب به نام نیکولو ماکیاولی اشاره‌ای نکرده‌اند؛ اما رد پای فیلسوف سیاسی ایتالیایی، در این مفهوم‌سازی‌ها، به ویژه مفاهیم چرخه‌های فضیلت و رذیلت و امور محتمل‌الطرفین، ولو به صورت مضمر دیده می‌شود. ماکیاولی، راز ماندگاری نظام‌های سیاسی را در دو چیز می‌دانست: اول بهره‌مندی ایشان از «هنر سیاست‌ورزی» و دوم همراهی بخت با ایشان. واژه‌ای که ماکیاولی برای هنر سیاست‌ورزی به کار برده واژه ایتالیایی virtu است که انگلیسی زبان‌ها به virtue ترجمه کرده‌اند و در زبان فارسی عمدتاً به واژه فضیلت برگردانده شده است. حتی زمانی در ایران مترجمان آثار ماکیاولی به جای هنر حکومت کردن یا هنر سیاست‌ورزی، از همین لفظ فضیلت استفاده می‌کردند. این معادل‌گذاری اگرچه دقیق نبود، اما یکسره هم نادرست نبود. زیرا دست کم افلاطون پیشتر، فضیلت را مهم‌ترین رکن سیاست‌ورزی برشمرده بود و بین فضیلت حکومت کردن و هنر حکومت کردن، این‌همانی ایجاد کرده بود.
بر این اساس می‌توان گفت، حکومتی یا حاکمی که هنر سیاست‌ورزی یا فضیلت حکومت کردن او زایل می‌شود، به رذیلت می‌گراید و استمرار این وضع او را گرفتار چرخه رذیلت می‌کند. مفهوم دیگر، یعنی محتمل‌الطرفین بودن نیز دست کم به لحاظ ظاهری، با مفهوم بخت در فلسفه سیاسی ماکیاولی، خویشاوندی زیادی دارد. وقتی کشورها بر سر دوراهی یا چندراهه انتخاب‌های تاریخی یا همان بزنگاه تاریخی قرار می‌گیرند، سهم بخت و اقبال در مسیری که خواهند پیمود بسیار زیاد است.
اصطلاح هفتم، absolutism است. این لفظ در مواردی که به بنیان‌های حکومت‌های مورد بحث اشاره دارد به حکومت مطلقه و آنگاه که به خصال افراد مربوط می‌شود، خودکامگی ترجمه شده است. بر همین سیاق، واژه
absolutist نیز وقتی در وصف رژیم‌های سیاسی به کار رفته مطلقه و وقتی که در وصف افراد به کار رفته، خودکامه ترجمه شده است.
اصطلاح کلیدی هشتم، creative destruction یا «تخریب خلاق» است. منظور از تخریب خلاق این است که وقتی افراد خلاقیت‌ها را به نوآوری‌های تکنولوژیک تبدیل می‌کنند، موجب هراس خودکامگان و دارندگان انحصارات اقتصادی و صنعتی می‌شوند. کار نوآوران، بر هم زدن بنیان‌های پیشین و پیش بردن جریان دانش و تکنولوژی است که جامعه از آن نفع می‌برد؛ اما خودکامگان از بیم جا ماندن از رقابت و از کف دادن منافع انحصاری خود با «تخریب خلاق» مخالفت می‌کنند. مولفان از این مفهوم برای توضیح دادن تفاوت رشد اقتصادی در چارچوب نهادهای فراگیر و نهادهای بهره‌کش استفاده می‌کنند و چنین استدلال می‌کنند که رژیم‌ها و نهادهای بهره‌کش به حدی از رشد اقتصادی رضایت می‌دهند که تامین‌کننده منافع آنها باشد، و به محض اینکه احساس می‌کنند از درون رشد اقتصادی و نوآوری و تخریب خلاق، نیروهای تازه‌ای در عرصه اقتصاد و سیاست پدید می‌آیند، راه این رشد را می‌بندند. اما نهادها و رژیم‌های فراگیر اراده یا توانایی سد کردن راه تخریب خلاق را ندارند و جامعه‌ای که در چارچوب این نوع نهادها فعالیت می‌کند، به رشد پایدار دست می‌یابد. علاوه بر این اصطلاحات کلیدی، چند واژه مهم این کتاب هم نیاز به توضیح دارد. یکی از این واژه‌ها development است که علاوه بر معنای شناخته‌شده آن یعنی توسعه، در بسیاری از جاهای این کتاب معنای ایجاد و تاسیس دارد. این حکم بر وجه فعلیه این واژه یعنی develop هم جاری است. واژه دیگر control است که گاه به معنای اداره کردن و در دست داشتن امور است و از آن معنای مثبت مستفاد می‌شود و گاه دیگر منظور استیلا و چیرگی و قبضه است که در وصف تسلط‌های خودکامانه به کار رفته است. واژه authority هم‌چنین وضعی دارد. این واژه گاه به معنای اعمال قدرت مشروع به کار رفته و گاه دیگر به معنای اعمال قدرت صرفاً از طریق زور و بدون پشتوانه‌های مشروعیت‌ساز. در ترجمه این کتاب برای وجه نخست، بسته به فضای متن، از معادل‌هایی مانند اقتدار قانونی، اعمال حاکمیت و حکومت استفاده شده و برای وجه دوم از استیلا و اعمال زور استفاده شده است. واژه دیگر که در معانی مختلف به کار رفته، prosperity است که گاه منظور مولفان رونق و شکوفایی اقتصادی است و گاه دیگر، کامیابی و سعادت و بهروزی.
دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون با بهره‌گیری از سبک تاریخ‌نگاری مورد اشاره و اصطلاحات بنیادینی که شرح داده شد، کوشیده‌اند راز دو پاره شدن جهان در 400 سال گذشته را توضیح دهند و آن گونه که بزرگان اقتصاد جهان در باب این کتاب گفته‌اند، مولفان کتاب «چرا کشورها شکست می‌خورند» توانسته‌اند این پدیده را توضیح دهند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها