شناسه خبر : 12057 لینک کوتاه

تبارشناسی کودک‌آزاری در جامعه ایرانی در گفت‌وگو با سمیه توحیدلو

قانون فرهنگ‌ساز نداریم

در سیستم آموزش و پرورش کشور ما دانش‌آموز و معلم بی‌قدرت است و در این ساختار نگاه از بالا به پایینی در نظام آموزش وجود دارد. این نگاه در مدارس خارج از پایتخت پررنگ‌تر می‌شود و در مدارس شهرهای دیگر این مساله کاملاً مشهود است.

خبر تجاوز یک معلم به دختری 9‌ساله در زنجان به گوش بیشتر ایرانی‌ها رسیده است. گرچه به واسطه وسایل ارتباطی جدید جزییات این خشونت‌ها به آسانی در شبکه‌های مجازی منتشر می‌شود و جامعه نسبت به بروز این رفتارها حساس‌تر می‌شود اما برخی جامعه‌شناسان معتقدند تعداد معدودی از این خشونت‌ها در رسانه‌ها گزارش می‌شود و تجاوز به این دانش‌آموز در زنجان همانند قطره‌ای در میان دریای پرتلاطم کودک‌آزاری‌هاست. اما چرا این اتفاقات در مدارس روی داده است؟ سمیه توحیدلو جامعه‌شناس و استاد دانشگاه معتقد است به دلیل اینکه در سیستم آموزش و پرورش دانش‌آموز و معلم بی‌قدرت است و در این ساختار نگاه از بالا به پایینی وجود دارد، تنها جایی که معلم می‌تواند فاعلیت داشته باشد، مدرسه است. او بر این باور است که جامعه ما مانند عرصه‌های اجتماعی دیگر دنیا در حال گذار از منظر روابط اجتماعی سنتی است و در جامعه امروزی جوان‌ترها به دلیل ارتباطات گسترده‌ای که دارند، با مدل دیگری از رابطه آشنا شده‌اند اما این مدل جدید رابطه هم به تمامی جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی ورود پیدا نکرده است.



‌ ماجرای تجاوز یک معلم مدرسه به دختری 9‌ساله در یکی از روستاهای زنجان سر و صدای بسیاری در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی به راه انداخته است. به نظر شما چه اتفاقی افتاده که این ناامنی‌ها به مدارس کشور کشیده شده است؟
با این نگاه که جامعه نسبت به فضای مدارس کشور احساس ناامنی می‌کند، موافق نیستم. معتقدم مدرسه بازنمایی از جامعه ‌ماست. زیرا در مدارس کشور همان دانش‌آموزان و معلمانی حضور دارند که در جامعه ما نیز هستند و در یکسری از محیط‌ها ما با آنها در یک نقش یکسان قرار می‌گیریم. تعرض و تجاوز در خارج از مدرسه هم می‌تواند اتفاق بیفتد و افرادی که به سمت این نوع روابط سوق می‌یابند طبیعتاً می‌توانند همه جا اعم از مدرسه باشند. به همین دلیل فکر می‌کنم چنین نگاهی که کل نظام آموزشی کشور را زیر سوال ببرد و فضای تمامی مدارس را ناامن ارزیابی کند، بی‌انصافی نسبت به مدارس و نظام آموزشی ماست. شاید بد نباشد چند نکته را در این باره بگویم. اول اینکه چرا جامعه ایرانی درگیر تردید در امنیت مدارس شده و آیا این احساس ناامنی از گذشته بوده است؟ تصورم این است که همیشه، یعنی از گذشته تا‌کنون در برخی روابط رد کودک‌آزاری بوده و این مساله از زمان‌های قدیم بوده و الان هم دیده می‌شود. اما اگر الان در این مسائل بزرگنمایی می‌شود و ماجرای یک تجاوز از یک روستای کوچک به گوش همه مردم کشور می‌رسد، به دلیل وجود شبکه‌های ارتباطی و تکنولوژی‌های جدید ارتباطی است که امکان گردش اخبار را برای جامعه مهیا کرده و به راحتی افراد را از وقوع این اتفاقات مطلع می‌کند. البته این نکته بسیار مثبتی است که جامعه چنین دسترسی به این امکانات پیدا کرده است.

در حال حاضر روابط اجتماعی امروز ایرانیان با وجود وسایل ارتباطی جدید چه تغییری پیدا کرده است؟
همیشه خشونت علیه کودکان بوده اما زمانی که تبارشناسی این ماجراها را مورد مطالعه قرار می‌دهیم، متوجه می‌شویم عمل تعرض و تجاوز همواره وجود داشته اما نبود وسایل ارتباطی باعث حبس اطلاعات و بی‌خبری مردم از این رفتارهای ناخوشایند می‌شده است. نکته‌ای هم که در خصوص تجاوز مهم به نظر می‌رسد، این است که احساس می‌کنم جامعه ما مانند عرصه‌های اجتماعی دیگر دنیا در حال گذار از منظر روابط اجتماعی سنتی است. در گذشته روابط زن و مرد شکل سنتی داشته و سنت اعم از دین توصیه می‌کرد به گونه‌ای باید رفتار شود که منطق محور این روابط باشد. در حالی که در جامعه امروزی جوان‌ترها به دلیل ارتباطات گسترده‌ای که دارند، با مدل دیگری از رابطه آشنا شده‌اند و این مدل جدید رابطه هم به تمامی جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی ورود پیدا نکرده است. حال اینکه قرار است با چنین نگاه سنتی به رفع مشکلات جوانان‌مان بپردازیم، کار واقعاً سخت و مشکلی است. به نظرم عرف و سنت باعث شده در جامعه فعلی مشکل رابطه داشته باشیم. در صورتی که مشکل ارتباطات اجتماعی امروز فقط تجاوز و تعرض نیست، بلکه روابط نامشروع و خیانت نیز در جامعه ما پررنگ شده است. گزارش‌ها و آمارهای جدیدی که گاهی منتشر و گاهی منتشر نمی‌شود، نشان‌دهنده این است که ما در وهله اول قانون فرهنگ‌ساز نداریم و یکسری از مفاهیم اخلاقی‌مان سبب شده از آنجا که جامعه اسلامی داریم، مفاهیم اسلامی بدیهی شوند و اگر شخصی مرتکب خطایی می‌شود، خطای آن به مثابه گناه تمام شود. گرچه این نوع نگاه را نمی‌توان گفت نگاهی غلط است اما زمانی که در جامعه ما به فرد با این نگاه صفر و صد، گناه کردی یا نکردی، نگریسته می‌شود دیگر نمی‌تواند وجهه خوبی در جامعه داشته باشد. به همین دلیل اغلب افرادی که قربانی این تجاوزها می‌شوند، پس از مدتی مقصر شناخته می‌شوند. در حقیقت تبلیغات افراد را به گناهکارانی تبدیل می‌کند که در جامعه رها شده‌اند و به تدریج این افراد از عرصه عمومی، فرهنگی و دینی خارج می‌شوند. زمانی هم که این افراد از این عرصه‌ها خارج می‌شوند، دیگر بازدارنده‌ای به نام گناه وجود ندارد و آنها انسان‌های سرگردان و بدون انگیزه‌ای خواهند شد. در حالی که در جوامع دیگر قانون، جای عرف و سنت را گرفته است و برای حمایت از گناهکاران این رفتارهای خشونت‌آمیز قوانین فرهنگ‌ساز تعریف شده است. در صورتی که نبود این‌گونه قوانین در ایران تنها سبب شده برداشت‌های متفاوتی از رفتارها شود و حکم‌های سلیقه‌ای برای مجازات افرادی که کودک‌آزاری کرده‌اند، داده شود. تعریف نکردن قوانین فرهنگ‌ساز عاملی است که به نظر می‌رسد نه فقط در مورد تجاوز بلکه در مسائل دیگر هم نبودش حس می‌شود. از این رو تعریف قانون فرهنگ‌ساز برای جامعه ما بسیار لازم است. موضوع دیگر، فرهنگ مردسالاری در ایران است که فرهنگی است که نقش‌های زن و مرد را از هم تفکیک کرده و زنان را خانه‌نشین یا پرده‌نشین کرده است. این فرهنگ نیز از قدیم هم با سنت و هم با روحیات‌مان همراه بوده است. اتفاقاً عده‌ای بدشان نمی‌آید همه مسائل را جنسیتی ببینند و تجاوز را به روابط نامشروع ربط دهند. در شرایطی که دیده‌ایم در روابط نامشروع باز هم نوک پیکان به سمت زنان می‌رود. به نوع پوشش و نحوه حضورشان ایراد گرفته می‌شود. چنین وضعیتی نشان می‌دهد نگاه فرهنگی خاصی در جامعه به این مسائل وجود دارد و این نگاه دو طرف قضیه را یکسان نمی‌بیند.

‌ برخی معتقدند اغلب قربانیان به دلیل ترس از آبرو، آزار و اذیت‌های جنسی را که می‌بینند گزارش نمی‌کنند. آیا در جامعه ایرانی امروز تمامی تعرضات و تجاوزها گزارش داده می‌شود؟
زمانی که می‌بینیم در چنین فضای جنسیت‌زده‌ای عمل تجاوز صورت می‌گیرد و قربانیانی که در ماجرا هستند، به راحتی پس از این اتفاق انگشت‌نما می‌شوند، متوجه می‌شویم اصلاً در بسیاری از مواقع افراد چنین مسائلی را در ملأ عام گزارش نمی‌کنند و فرهنگ جدید ما را به این سمت برده که قربانیان سکوت کنند. اغلب این قربانی‌ها هم کودکان یا زنان هستند. در حال حاضر اتفاق بسیار خوبی افتاده که افراد این تعرضات و تجاوزها را گزارش می‌کنند. در حالی که هنوز هم هستند کسانی که به وسایل و امکانات ارتباطی دسترسی ندارند و نمی‌توانند این تجاوزها را شکایت کنند. اصلاً آگاهی از این ندارند که باید به کدام نهاد و مرجعی برای شکایت مراجعه کنند. از سویی اینکه در قانون کشور و در بسته‌های اجرایی عریضی و طویلی که داریم، قانونی تعریف نشده تا به مدارس و دستگاه‌های اجرایی مرتبط با خانواده‌ها این مسائل آموزش داده شود، جای تاسف دارد.

گاهی اوقات در شبکه‌های مجازی تصاویر و فیلم‌هایی درباره تعرض به کودکان در مهد کودک‌ها و مدارس منتشر می‌شود که در اغلب آنها مربیان و معلمان مرتکب این کودک‌آزاری‌ها شده‌اند. اینکه عمل تجاوز از سوی یک معلم صورت می‌گیرد، به لحاظ اجتماعی چه پیامی دارد؟
سیستم آموزش و پرورش ما مسائل و مشکلات خاص خودش را دارد. در واقع در سیستم آموزش و پرورش کشور ما دانش‌آموز و معلم بی‌قدرت است و در این ساختار نگاه از بالا به پایینی در نظام آموزش وجود دارد. این نگاه در مدارس خارج از پایتخت پررنگ‌تر می‌شود و در مدارس شهرهای دیگر این مساله کاملاً مشهود است. اینکه معلم نقشی ندارد و بی‌قدرتی معلمان را از هر منظری می‌توان به خوبی مشاهده کرد. حال این بی‌قدرتی می‌تواند از منظر اقتصادی، تاثیرگذاری و... باشد. معلمان به رسمیت شناخته نمی‌شوند و در امور مدرسه مشارکت داده نمی‌شوند. معلم در هیچ یک از برنامه‌های آموزش و پرورش مدرسه سهم ندارد ولی در این ساختار باید فعالیت کند. ضمن اینکه در چنین ساختاری هر روز سیستم عوض می‌شود و معلم بی‌قدرت‌تر از روز گذشته می‌شود. جایگاه معلم در نظام آموزشی حفظ نمی‌شود و در واقع معلمان بی‌بهره از هرگونه مواهب مادی هستند.

‌ چرا معلمانمان در مقطع کنونی چنین جایگاهی در نظام آموزشی پیدا کرده‌اند و هنوز در مدارس تنبیه رواج دارد؟
به دلیل اینکه در چنین ساختاری نگاهی از بالا به پایین وجود دارد و معلم بی‌قدرت شده است. شخصی که در جایگاه معلم قرار گرفته سعی می‌کند قدرت خود را به پایین‌ترین بخش هرم که دانش‌آموز است، اعمال کند. به معنای دیگر دانش‌آموز هم قربانی چنین ساختاری می‌شود و تنها جایی که معلم می‌تواند فاعلیت داشته باشد، در پیش روی دانش‌آموزان خود است. کافی است این فرد به لحاظ فرهنگی و کمی به لحاظ اخلاقی، دچار ضعف‌هایی باشد و در این نقطه مشکلات خود را بروز دهد. بیشتر اوقات زمانی که مشکلات خانوادگی این اشخاص را هم رصد می‌کنیم، متوجه می‌شویم این افراد در خانواده خودشان هم قدرتی ندارند و در نقش‌های دیگر هم نقش مهاجم را ایفا می‌کنند. این واقعیتی است که وجود دارد. چرا که در ساختار آموزش و پرورش ما این بی‌قدرتی کاملاً مشهود است و به دلیل اینکه در این ساختار معلم بی‌قدرت، دانش‌آموزی بی‌قدرت می‌سازد، این دو بستر وقوع انواع روابط خصمانه را شکل می‌دهند. اما به نظر می‌رسد حس فرودستی که به مدارس ما غالب شده بسیار جدی باشد. مخصوصاً در مدارسی که تعداد دانش‌آموزان کمتری دارند و عملاً مدیران میزان کنترل‌شان کم است و امکانات نظارتی ندارند. در وهله اول باید بروز و ظهور این‌گونه رفتارهای خشونت‌آمیز در نظام آموزشی کشور ریشه‌یابی شود. از سویی باید دید بیشتر این خشونت‌ها در قالب کتک زدن است یا تجاوز؟ فرض را بر این می‌گذاریم که به دلیل توزیع غلط نمادهای عمومی قدرت و ساختار نظام آموزش و پرورش همچنین بی‌قدرتی دانش‌آموزان و معلم‌ها این رفتارها صورت می‌گیرد.

به نظرتان پدر و مادرها از چه سنی باید به کودکان خود آموزش‌های لازم را برای مراقبت از بدن و پیشگیری از آزار جنسی بدهند؟
از آنجا که مدرسه محل اجتماعی شدن یا جامعه‌پذیری دانش‌آموزان است، مشکل خطرناک‌تری در این محیط وجود دارد که مربوط به نبود یکسری آموزش‌های خاص به کودکان است. این نکته بسیار مهم است. کودکان ما آموزش جنسی ندیده‌اند و تا زمانی که این آموزش‌ها به آنها داده نشود، نمی‌توانند از خود به خوبی مراقبت کنند. آموزش جنسی فقط مربوط به تجاوز نمی‌شود. این موضوع جای نگرانی بسیاری دارد چرا کودکان ما به بدن خود حساسیت لازم را ندارند و ما نتوانستیم به کودکان دختر و پسرمان آموزش بدهیم که چگونه نسبت به بدن‌شان حساسیت داشته باشند و به بدن‌شان احترام بگذارند. این آموزش‌ها در هیچ سیستم دولتی که ساختاری فراگیر دارد، دیده نمی‌شود. کودکی که تازه به جامعه وارد شده و یکباره در نقش دانش‌آموزی با یکسری مشکلات و تهاجم‌ها به بدنش روبه‌رو می‌شود، نمی‌تواند در برابر خشونت‌ها با قدرت واکنش نشان دهد و این فرد می‌تواند هم اعمال‌کننده خشونت‌ها باشد و هم خود مورد خشونت قرار گیرد. جامعه امروز ایرانی واقعاً نیازمند به آموختن این مسائل است و پدر و مادرها باید آموزش ببینند تا بتوانند کودکان خود را برای مراقبت از بدن خود آگاه کنند. بچه‌ای که به مدرسه فرستاده می‌شود باید این حساسیت‌ها را نسبت به جسم خود داشته باشد.

‌ ضعف در آموزش این مسائل به کودکان و ناآگاهی پدر و مادرها چه تبعاتی به همراه داشته است؟
کودکانی در مدارس مشاهده می‌شوند که ممکن است حساس نباشند و عکس‌العملی از خود در برابر تعرضات نشان ندهند. از طرف دیگر همچنین ممکن است فرزندان‌مان دچار بلوغ جنسی زودرس باشند و پرخاشگری کنند و معلم از عهده آنها برنیاید. در مدارس حاشیه از این دست اتفاقات بسیار افتاده و به دلیل شرایط نامساعد مالی خانواده رفتارهای خشونت‌آمیز بین کودکان بسیار دیده شده است. زمانی که خانواده به لحاظ اقتصادی شرایط مساعدی نداشته باشد، کودک در خانه‌ای کوچک و محیطی محدود پرورش پیدا می‌کند و ثابت شده فرزندان این خانواده‌ها بسیار زود به مسائل جنسی آگاهی پیدا می‌کنند. چرا که تفکیکی بین مسائل والدین و فرزندان وجود ندارد و امکان این تفکیک وجود ندارد.
فرزندانی که بدون آموزش‌های رسمی با مسائل جنسی آشنا می‌شوند که البته ابزارهای اطلاعاتی روز هم در این ماجرا دخیل است و حتی در خانواده‌های کم‌درآمد متاسفانه یا خوشبختانه این ابزار وجود دارد، دانش‌آموزانی هستند که به بلوغ جنسی زودرسی رسیده‌اند و آموزش لازم این دوران از سن خود را ندیده‌اند و همین تغییرات هورمونی باعث شده این افراد پرخاشگر شوند. بنابراین از سویی می‌توان نتیجه‌گیری هم کرد که شاید در این اتفاقات تنها معلم نباید مقصر شناخته شود. در مقطع کنونی گزارش‌های بسیار ناراحت‌کننده‌ای از این نوع رفتارهای دانش‌آموزان شنیده می‌شود. به دلایل مختلف این رفتارها بروز پیدا کرده اما همگانی نمی‌شود. در واقع این مشکلات در مدارس به نظرم دوطرفه است. فضای آشفته و نابسامان اجتماعی و همه عوامل دست به دست هم داده و سبب شده این رفتارها از سوی برخی دانش‌آموزان بروز یابد.

در کودکان برای آموزش مراقبت از بدن خود و پیشگیری از آزارهای جنسی سن مناسبی تعیین شده است؟
این آموزش کاملاً باید از ابتدای کودکی شکل بگیرد. یعنی از همان زمانی که کودک نسبت به بدن خودش آگاهی پیدا می‌کند، باید حساسیتش نسبت به بدنش زیاد شود. در هر مرحله باید بخشی از اطلاعات به کودکان داده شود. یعنی پدر و مادر باید بدانند در هر سنی با کودکان‌شان چطور حرف بزنند و رفتار کنند. مثلاً با کودک یک ساله باید چه حرف‌هایی رد و بدل شود و چطور رفتار کرد. همه اینها به لحاظ روانشناختی در دسترس است و اگر شرایط آموزش وجود داشته باشد، قابل گفتن است. اگر این آموزش‌ها داده نشود خطراتی جدی کودکان‌مان را تهدید می‌کند و پس از آموزش در خانه، آموزش در مهدکودک‌ها مهم تلقی می‌شود. گرچه بسته به اینکه کودک در چه سنی است نحوه انتقال اطلاعات تغییر می‌کند اما قابلیت آموزش مراقبت از بدن، همان زمان که کودک اعضای بدن خود را تشخیص می‌دهد، وجود دارد.

رسانه‌ها چطور می‌توانند در این زمینه نقش‌آفرینی کنند؟
آموزش خانواده در مراقبت کودکان از بدن خود بسیار حائز اهمیت است. اما از آنجا که در جامعه امروزی برخی والدین مطابق با مدل‌های ارتباطی جدید نه به خود و نه به بدنشان احترام می‌گذارند، نه می‌توانند این آموزش‌ها را به کودکان منتقل کنند، ضعف بزرگی در آموزش این مسائل وجود دارد. والدینی هستند که در برابر اتفاقات این چنینی سکوت می‌کنند و صحبت در این مورد را آبروریزی می‌دانند. به همین دلیل باید نقش رسانه را پررنگ دانست. رسانه برای اینکه بتواند به والدین آموزش بدهد اولین نهاد است. بنابراین اولین مشکل ما ناتوانی در انتقال این آموزش‌ها از طرف والدین است.

چطور می‌توان کودکی را که مورد تجاوز قرار می‌گیرد دوباره به جامعه برگرداند؟
طبیعتاً فرآیندهای روانشناختی بسیاری از قبیل جلسات مشاوره برای رفع این مشکل وجود دارد. اما یکی از این کارها فعالیت‌های داوطلبانه و مشارکت‌ها در راستای حمایت از قربانیان است. اینکه قربانی باید تحت چه نوع حمایتی قرار گیرد تا بتواند به شرایط عادی برگردد، بسیار مهم است. برای اینکه فرد به روابط اجتماعی که قبلاً داشت برگردد باید با قربانیان دیگر آشنا شود و به این فکر کند که این اتفاق فقط برای او رخ نداده و توانایی این را دارد که تبعات این اتفاق را به لحاظ اجتماعی پشت سر بگذارد. در دولت قوانینی به وجود آمده تا برای حمایت از این افراد انجمن‌هایی تشکیل شود و نهاد مدنی به این افراد کمک کند اما نیاز داریم نهاد مدنی که اساساً وجود ندارد، شکل بگیرد تا افراد آسیب‌دیده بتوانند دوباره اعتماد به نفس خود را پیدا کنند و در بطن جامعه رشد کنند. این کمک باید کاملاً کمک مردمی باشد چرا که مردم در این شرایط به ساختار دولتی اعتماد نمی‌کنند چون مساله آبرو در میان است. اما زمانی که ما باید مشارکت از دست رفته را فعال کنیم، مشارکت اجتماعی و فعالیت نهادهای غیردولتی و نقش نظارتی آنها باید بار دیگر در جامعه جا بیفتد.

‌ در تعرض‌هایی که اخیراً به کودکان می‌شود، بیشتر چه مجازاتی برای خاطیان در نظر گرفته می‌شود؟
طبیعتاً مجازات این افراد بحث قانونی و دینی دارد و بهتر است به این مساله ورود نکنیم. اما تنها چیزی که به عنوان جامعه‌شناس می‌توانم بگویم این است که قوانین فرهنگساز باید برای کنترل و جلوگیری از بروز این رفتارها تعریف شود. گرچه بودن قانون بد بهتر از نبود قانون است. اما اگر قانون نامناسبی به لحاظ اجتماعی وجود دارد باید آن را اصلاح کرد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها